مقدمه
وضعیت پژوهش در حوزه علوم اسلامی در کشور ما از قبل انقلاب اسلامی تاکنون، با رویکرد حفظ دین آحاد افراد جامعه از گزند تهاجمات و نیز تمهید نظری برای دینورزی فردی مسلمانان رقم میخورده است. در یک تحلیل دامنهدار، میتوان نشان داد که در دست نداشتن حکومت به مدت طولانی بالغ بر هزار سال و نیز نداشتن رویکردی حتی تئوریک نسبت به آن، بهعلاوه تجربه تلخ حضور نیمهکاره و ناموفق علما در جنبش منتهی به مشروطه که در ادامه به حاکمیت سلسله دینستیز پهلوی منجر شد، پژوهشهای اسلامی را به وادی فردگرایی و ذهنینگریهای رنجآوری کشانیده است که عملاً میان معارف دینی پدید آمده و عینیت اجتماعی فاصلهای عمیق ایجاد کرده است. این فاصله که در دهه اخیر با تعابیری نظیر «خلأ تئوریک نظام» در افواه و اقلام از آن یاد شده است، فاصلهای است که پژوهشهای ما را به وادی بیثمری (منظور ثمرههای اجتماعی کلان و اساسی است) سوق داده است.
تبیین دقیق این پدیده، نیاز به پژوهش مستقل و مشبع میانرشتهای دارد، اما در این نوشتار، به اختصار مواردی را به عنوان خصوصیات پدید آمده برای این پژوهشها که میتوان آنها را خصوصیات ثانوی قالبهای پژوهشی مرسوم دانست، ذکر خواهیم کرد؛ خصوصیاتی که بعضاً به یکدیگر اتکا دارند و از هم ناشی میشوند و یا چهرههای مختلف حقیقت واحدی هستند.
وضعیت پژوهشهای رایج در حوزه
1. فردی:
عمدهی پژوهشهای کنونی توسط و یا با محوریت آراء پژوهشگر واحد انجام میشود و کارهای تیمی به ندرت در حوزه به چشم میخورد. طبیعی است که به علت محدودیتهای فرد واحد در اشراف و حتی اطلاع از علوم و رویکردهای علمی مختلف و تئوریهای قدیم و جدید و نیز ارتباطات چند وجهی علوم مختلف با موضوع پژوهش، پژوهشهای صورت گرفته از چند سویه نگری به موضوعات عمدتاً بیبهره بوده و در حالتهای نادر، چند رویکرد علمی را توأمان با یکدیگر مجتمع دارند. این مشکل، نقص خود را بهخصوص در مورد پژوهشهای کاربردی (پژوهشهایی که پشتیبان و منشأ اقدامات عملی باید باشند) نشان میدهد؛ زیرا در پژوهشهای کاربردی، موضوع پژوهش یک عینیت خارجی است که همواره ابعاد مورد مطالعه متعددی دارد. البته در مبناپژوهیها، به علت خاصیت تجریدی و انتزاعی موضوعات در این نوع پژوهشها (یعنی اینکه میتوان موضوعی را از جنبه واحدی بررسی کرد و سایر چهرههای موضوع را نادیده گرفت)، این ضعف آشکار نیست.
2. سفارشی و دور از فضای دغدغههای شخصی خود پژوهشگر:
با تصدی غیر عالمانه مدیریت پژوهشها در مؤسسات پژوهشی، این خصوصیت منفی در بسیاری از پژوهشهای این مؤسسات به چشم میخورد. موضوعاتی پژوهشی در جمعی خاص و با بررسیهای اندک و غیر کافی ضروری دانسته شده و سپس مجریای برای آن پیدا میشود؛ بدون آنکه تلاش شود در وهله اول، کسانی که دغدغه شخصیشان با دغدغه مصوِّب آن پژوهش یک راستا یا همفضا باشد، برای آن پژوهش، گمارده شوند و یا به فرض نبود چنین کسی، در روالی طبیعی و علمی، دغدغه تصویبکنندگان طرح به مجری منتقل شده و به دغدغه پژوهشی شخص پژوهشگر مباشر (مجری) بدل شود.
در این اتمسفر، پژوهشگرانی حرفهای پامیگیرند که دغدغه آنها، پژوهش در موضوع خاصی نیست؛ بلکه آنها در انجام پژوهشهای مختلف (که فقط مشکل پژوهشکدهها را برای ارائه بیلان محصولات به مسئولان بالاتر حل میکند)، تبحر دارند. در این میان، بسیار دیده میشود که پژوهشگری، پژوهشهای متعدد و در فضاهای بسیار دور از هم را در کارنمای پژوهشی خود ذکر میکند که موضوع هیچیک از آنها، دغدغه شخصی و اصلی او نبوده است.
3. پژوهشهای دور از زندگی پژوهشگر:
پژوهش، بخشی در کنار سایر بخشهای زندگی پژوهشگر تلقی میشود. اگر در حیات بزرگانی که در غرب و شرق، باعث جهشهای معرفتی و علمی شدهاند دقت شود، به وضوح مشخص میشود که میتوان حیات آنها را یک حیات علمی و یا حیاتی پژوهشی دانست که با دغدغهی یافتن پاسخ یک یا چند پرسش علمی، عمری را سپری کرده و شب و روز خود را در اندیشه یافتن این پاسخ سپری کردهاند؛ در حالیکه در برخی از پژوهشهای امروزین، مشاهده میشود که پژوهش پژوهشگر به حرفه او بدل شده است و تنها در اوقاتی خاص از شبانه روز در اندیشه کار پژوهشی خود است. به تعبیری با قرارگرفتن پژوهش به عنوان بخشی از زندگی پژوهشگر در عرض سایر بخشهای زندگی او، دیگر حیات پژوهشی به وجود نمیآید. لذا به نظر میرسد که نباید برای پژوهشها، مجری بیابیم بلکه باید افرادی را که دغدغههای پژوهشی خاصی دارند یاری کنیم تا به کار مورد دغدغه خود مشغول شوند.
4. پژوهشهای دور از عینیت (کتابخانهزده):
میتوان ادعا کرد بسیاری از پژوهشهای خوب و جذاب این سالهای اخیر، از صحنه عینیتی که درباره آن به تحلیل پرداختهاند، دور بودهاند؛ به بیانی دیگر، جرقه این پژوهشها در کتابخانه زده شده و در همانجا تعقیب شده و در نهایت به کتابی در کنار سایر کتب قفسههای کتابخانهها ختم گردیده است. طبیعی است که در این فضا، کتابهای پدید آمده از این پژوهشها، به کار عمل فردی یا جمعی نمیآید و تنها برای پرکردن اوقات فراغت جوانان یا افراد بیکار و یا برای نوشتن تحقیقهای کلاسهای دبیرستان یا دانشگاه مصرف دارند. به تعبیری، همه این نوع پژوهشها در مقام مدیریت اجتماعی یا عمل فردی به کناری میروند و انسان، صرف نظر از آنها، باید از نو چارهای عملیاتی بیاندیشد.
جدا از صید موضوع پژوهشی از عینیتها، نوع دیگری دوری از عینیت نیز در برخی از پژوهشها دیده میشود که باید آن را آلوده و ممزوج نبودن پژوهشگر با واقعیت مورد پژوهش خود تعبیر کرد. این برکناری از موضوع در خارج نیز به پژوهش، رنگ ناآشنایی با واقعیت را میزند؛ هرچند در یک برداشت اولیه، موضوع از عینیت اصطیاد شده باشد.
5. پژوهش برای پژوهش:
در ذاکره و فاهمه فطری انسانی، معلوم است که پژوهش به منظور فهم مجهولات و در واقع با دغدغه کشف حقیقت صورت میگیرد؛ اما در اثر عوامل متعددی، گاهی فضای پژوهشی به نحوی مدیریت میشود که برخی از اهل علم برای کسب وجاهت اجتماعی در عرف خاص دست به پژوهشهایی میزنند که بارها و بارها انجام شده و نتایج آن نیز در هر بار همان نتایج قبلی بوده است. به این رویکرد، اطلاق چه عنوانی را میتوان روا دانست جز آنکه آن را پژوهش برای پژوهش بنامیم نه پژوهش برای کشف حقیقت. به تعبیر دیگر هنگامی که پژوهش و تحقیق از یک تکلیف واجب در زندگی طلبه به پلکان ترقی دنیوی او بدل میشود و سازوکارهای مراکز پژوهشی نیز همین را اقتضا میکنند، به علاوه همه اینها، مشکلات معیشتی نیز زندگی طلاب را تهدید میکند، فضا برای رشد و شیوع چنین رویکردی، فراهم میشود.
6. پژوهش های غیر مأموریتگرا:
بسیاری از پژوهشهای انجام شده در فضای علوم اسلامی اگر چه در مجموع، پژوهش مفیدی به شمار میآیند، دچار آفت مشخص نبودن ماموریت هستند. یعنی دقیقا معلوم نیست که این پژوهش، برای برطرف کردن چه مشکله فردی یا اجتماعی صورت گرفته است. سرنوشت چنین پژوهشهایی، قرار گرفتن در سبد متورم پژوهشهای کتابخانهزده است، هرچند موضوع خود را از صحنه عینیت صید کرده باشد.
7. پژوهش های غیر برآمده از مبانی اندیشه اسلامی (فاصله پژوهش از آموزش در حوزه)
پژوهش در یک نگاه اجمالی، عبارت است از روشن شدن ابعاد مبهم یک موضوع مجهول (که به علم اجمالی مورد شناسایی قرار گرفته است) با اتکا به روشنبینیهای برآمده از مبانی فکری محقق. در فضای پژوهشهای اسلامی، میتوان پژوهش را رفت و برگشت میان مبانی اندیشه اسلامی و موضوع تحقیق در جهت امتدادبخشی به مبانی، تا حد روشن شدن ابعاد مجهول موضوع دانست.
با این مقدمه، برخی از پژوهشهای صورت گرفته در حوزهها و مؤسسات درون حوزه، علیرغم آن که توسط طلاب انجام میشود، از مبانی اندیشه اسلامی در نقد و بررسی موضوع مورد مطالعه خود، بهره نبردهاند. به تعبیری دیگر، اگر یک استاد جامعهشناس یا تاریخنگار دانشگاهی که از تحصیلات حوزوی کلاسیک بیبهره است هم این موضوع را مورد تحقیق قرار میداد، از جهت صورتبندی مطالب و تزریق شدن مبانی اندیشه اسلامی در کار تحقیقی، تفاوتی نمیکرد. گاهی نیز مشاهده میشود که بدون حل و فصل یک مبنای اثرگذار در موضوع تحقیق، و با تذبذب ناپذیرفتنی در آن مبنا، تحقیقی آغاز و انجام یافته و منتشر هم شده است در حالیکه هنوز به دلیل تردید در آن مبنا، ابهامی از موضوع تحقیق روشن نشده است. این معضله ممکن است از چند عامل نشأت گرفته باشد؛ اول، ضعف نظام آموزشی حوزه در القای مبانی اندیشه اسلامی در زمینههای مختلف علوم اسلامی به طلاب و دوم، مجزا تلقیشدن مقوله آموزش و پژوهش (و البته سایر حوزههای حیات تخصصی طلاب) از یکدیگر. به عنوان مثال، آموزش روشهای پژوهش در نظام آموزشی، همچنان مغفول است. شاید امور دیگری نیز قابل ذکر باشند، اما به هر حال مجموعه شرایط ذکر شده به تفکیک نامناسب این دو حوزه منجر شده است، در حالیکه در شرایط مطلوب، پژوهش باید در امتداد آموزش و تحصیل شکل بگیرد و در دل آن رشد کند.
8. انجام پژوهشهای اجتماعی توسط غیر مبلغین (انفکاک پژوهش و تبلیغ)
به واسطه این که در حوزه علمیه قم، طلاب پژوهشگر لزوماً به تبلیغ نمیروند و مبلغین نیز معمولاً در فضای پژوهش، چندان حضوری جدی ندارند (البته اینها نسبی است نه مطلق) تفکیک نانوشتهای میان فضای پژوهش و فضای تبلیغ ایجاد شده است که از طرفی، عمق فعالیتهای تبلیغی را فروکاسته و از طرف دیگر، شناخت پژوهشگران ما را نسبت به جامعه خویش، کم کرده است. عمق این معضل هنگامی فهمیده میشود که توجه شود که در رویکرد مطلوب شارع مقدس که از آیه نفر فهمیده میشود، تبلیغ و آموزش و پژوهش و همچنین تدریس، شئون مختلف یک حیات صنفی و خاص اجتماعی یعنی حیات طلبگی است؛ نه آنکه هر یک از این شئون، مسئولیتهای بخشی از طلاب و مرتفع از ذمه سایرین تلقی گردد. این رویکرد، یعنی مرکب بودن وظایف یک طلبه و نه بساطت آن، مقصود شارع از تشکیل نهاد حوزه (نهاد متولی دیانت در جامعه) را محقق میسازد.
9. مدیریت غیر دانشمندانه و غیر اندیشمندانه عرصه پژوهش
خود مقوله پژوهش (همانند سایر عرصههای فعالیت طلاب) نیازمند تئوریهای کلان و جامعنگر برای مدیریت مطلوب این عرصه است. فضای کنونی حاکم بر پژوهشهای حوزوی که در پژوهشگاهها و پژوهشکدهها به چشم میخورد، صرف نظر از استثناها، بیشباهت به مدیریتهای سنتی عرصه صنعت نیست. به واسطه کماهمیت تلقیشدن مدیریت پژوهش، شخصیتهای علمی و خوشفکر، جای خود را به افراد درجه چندم علمی دادهاند که روشها و فرآیندهای جاری و عرف شده را وحی منزل تلقی میکنند و عملاً از ابتکارات محتوایی و روشی جلوگیری میکنند. این بُعد از مساله جای گفتگوی بیشتری دارد که مجال آن نیست.
10. ناکارآمدی وضعیت فعلی پژوهش برای اهداف نوین و ضروری پژوهشی
نظام اسلامی برآمده از انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، با شعار اداره همه شئون فردی و اجتماعی انسان توسط برنامه الهی اسلام به پیروزی رسید و پر واضح است که این شعار و مدعای سترگ، چه افقی را پیش روی انسانها گشوده است و به تبع این افق گشایی، چه توقعاتی را متوجه متولیان دینشناسی و دینپژوهی کرده است. خلأ تئوریک که پیشتر، ذکر آن رفت، دره عمیقی شده است که فاصله میان مدعای اولیه ما و واقعیت امروزمان را روز به روز بیشتر مینمایاند. این شکاف، آنقدر خطرناک است که در کلام حضرتعالی، به مقتل نظام اسلامی تعبیر شده است.
پرکردن این شکاف با پژوهشهای جدی، کاربردی و ماموریتگرا و پربهره از همه دانشهای مرتبط و برآمده از درد و دغدغه واقعی شخص پژوهشگر، میتواند شکل بگیرد. این سنخ از پژوهش، به واسطه بهرهمندی از دانشهای متعدد، گریزی از کار تیمی ندارد.
رویکرد پیشنهادی