فارس، "علی رضا" نوجوان بلتستانی و شاهد عینی تراژدی کشتار شیعیان است که
توانسته از این حادثه جان سالم به در ببرد، با غیر قابل وصف خواندن این
جنایت، مشاهدات خود را این گونه بیان کرد:
"صدها نفر همچون درندگان شیعیان را کشتند و اجساد آنان را به گونهای مورد ضرب و شتم قرار دادند که قابل شناسایی نباشد.
شب دوم آوریل (10 فروردین)، ساعت هشت شب سوار اتوبوس "سکردو" (800کیلومتری اسلامآباد) شدم .
قبل از اینکه جاده کوهستانی شروع شود اتوبوسها برای حفظ امنیت بهتر به صورت کاروانی حرکت میکردند.
با
توجه به فاجعه کشتار شیعیان در "کوهستان" که در همین مسین واقع بوده و در
ماه گذشته رخ داد، حرکت به شکل کاروانی از نظر امنیتی بهتر بود اما احساسم
به من میگفت که واقعهای رخ خواهد داد.
من به خانوادهام راجع به سفر اطلاعی نداده بودم تنها یک نفر از خویشاوندان در راولپندی راجع به عزیمت من به اسکردو آگاه بود.
من
دعا میکردم که حادثهای رخ ندهد البته فکر میکردم که در صورت حمله به
مسافران شیعه خاموش نخواهم نشست و سلاح یکی از تروریستها را چنگ زده و به
آنان حمله میکنم و تا نفس آخر میجنگم.
در حالی که اتوبوس به حوالی
چلاس رسیده بود، در یک لحظه صدها نفر خشمگین و عصبانی "اتوبان قراقرم" را
مسدود کرده و مسافران را پیاده کردند.
آنها شیعیان را از بین مسافران شناسایی و جدا کردند.
من ترسیدم اما از پنجره اتوبوس بیرون را نگاه کردم مطمئن شدم که مرکز پلیس منطقه و حضور هزاران نفر نشان می دهد که در امنیت هستیم.
صدها
نفر گرد اتوبوس ما رسیدند و همراه با پرتاب سنگ درب ورودی را باز کردند.
خانمهایی که همراه ما بودند با صدای بلند گریه میکردند. چند تروریست
دستور دادند که همه مسافران یکی یکی پیاده شوند.
همان لحظه که اولین نفر از اتوبوس ما پیاده شد صدای عجیبی به گوشم رسید اما نتوانستم تشخیص دهم چه صدایی بود.
نفر دوم که پیاده شد راجع به شناسنامه از وی پرسیدند. صدها نفر شعار "کافر کافر شیعه کافر" را فریاد میزدند.
همه مسافران با گامهای لرزان و با ذکر خداوند متعال به جولانگاه میرفتند.
نوبت
من رسید، بلند شدم و یک کودک خردسال را در دست گرفتم و به مادرش گفتم که
انشاءالله هیچ آسیبی نخواهد رسید. پیاده شدم دیدم مردان مسلح با ریشهای
بلند در محل حضور داشتند. راجع به کارت شناسایی از من سئوال کردند. من
اوراق هویتی نداشتم لذا یک نفر پیراهن مرا بلند کرد و روی کمرم را دید زد
تا ببیند ردی از آثار زنجیرزنی دارم یا خیر. من تا کنون زنجیرزنی نکرده
بودم لذا مرا غیر شیعه تشخیص داده و رهایم کردند.
من چند قدم جلو
رفتم، دیدم بیش از 25 نفر را شهید کرده و جسد آنان را پایمال میکردند. در
اتوبوس دیگری نیز همین جنایت را انجام میدادند. جلوتر رفتم منظرهای شبیه
قیامت را دیدم. یک زن و یک مرد شاید زن و شوهر یا برادر و خواهر بودند اما
از قیافه شان مشخص بود که متعلق به شهر "گلگیت" هستند.
تروریستها آن مرد را به طرف قتلگاه میبردند و آن خانم دستش را گرفت و میخواست مانع بردن وی شده و نجاتش دهد.
یکی از تروریستها در مقابل چشمان آن زن به سمت آن مرد تیراندازی کرده و وی را به شهادت رساندند.
نمیتوانم درد و غم آن زن را احساس کنم. دلم میخواست با دست خالی به سمت جنایتکاران حمله کنم اما به تنهائی نتوانستم گامی بردارم.
نتوانستم شاهد آن صحنه باشم لذا راهم را کج کردم و به سمت دیگری رفتم .
چه
منظرهای بود، یک نفر بلتستانی را با زور پیاده کردند و یگ گروهی وی را با
چوب و سنگهای سنگین و با خنجر و شمشیر مورد حمله قرار دادند.
چند
لحظه شاهد این صحنه نیز بودم و هنگامی که آن مرد از شدت جراحات با سر و
صورتی زخمی و پر خون بر زمین افتاد، دیگر توان نداشتم به آن منظره نگاه
کنم.
او در حالی که نفسهای آخر را میکشید "لبیک یا حسین" را فریاد میزد.
در این لحظه یکی از جنایتکاران با یک سنگ ضربهای به صورتش زد و ضمن این که صدایش قطع شد، چهرهاش نیز غیرقابل شناسایی شد.
شاهد
فاجعه چلاس بودم و میدیدم که چند ظالم اجساد شهدا را به رودخانه "سند"
میکشیدند و آنها را از بالای کوه به عمق رودخانه پرتاب کردند.
شیعیان را به جرم شیعه بودن و عشق و محبت به اهل بیت پیامبر(ص) میکشتند.
کسی
که چوب داشت با چوب میزد، کسی که کارد داشت با کارد میزد، کسی که سلاح
داشت با آن تیراندازی میکرد و آن کسی که هیچ چیزی نداشت با سنگ سرهای
مظلومان را میشکست در حالی که قربانیان داد و فریاد میکردند و برادر در
حضور خواهر شهید میشد. شوهر در حضور همسرش کشته میشد پسر در حضور پدر جان
میداد چه منظرهای بود که میتوانست کوهها را به لرزه در آورد و انسانیت
را شرمنده میکرد.
در آن گیر و دار دیدم که یک جوان با دست خالی با
تروریستها درگیر شده است وی دست خالی چند تن از جنایتکاران را زخمی کرد و
تا توان داشت خود را تحویل دشمنان نداد اما لحظهای رسید که بر زمین افتاد
عدهای وی را به رودخانه "سند" بردند و دیگر متوجه نشدم چگونه شهید شد و
پیکرش را چطور در رودخانه انداختند.
این شاهد عینی ادعا کرد که شمار
شهدای فاجعه چلاس بیش از 50 نفر است در حالیکه رسانههای پاکستانی تلفات
این حادثه را تنها 16 تن اعلام کردهاند."
در ادامه کشتار شیعیان
پاکستان، عوامل گروهک تروریستی "سپاه صحابه" چند روز پیش در محله چلاس شهر
گلگیت با کمین بر سر راه کاروان اتوبوس شیعیان، آنها را متوقف کرده و پس از
پیاده کردن سرنشینان اتوبوس به طرف آنها تیراندازی کردند.
به گفته شاهدان در این حمله حدود 60 تن از مسافران شیعه به شهادت رسیدند.