یک شروع خوب ...
تلويزيون سال نود را با يك موفقيت بزرگ آغاز كرد. «پايتخت» سريال عيدانه ي شبكه 1، با نمايش روابط درست و محكم يك خانواده ي ايراني و عبور از كليشه ي «غيرتهراني هاي ناداني كه بايد به آنها خنديد!» شروع خوبي براي سال نمايشي تلويزيون بود. شايد اولين بار بود كه در قاب تلويزيون ايران،يك خانواده ي ايراني با تعاملات و روابط ايراني به نمايش در مي آمد. روابط خاص و سرشار از محبت نقي و پدر بيمارش از معدود اتفاقات به يادماندني مجموعه هاي نمايشي تلويزيون در سال هاي اخير است. هر چند هم زماني پخش اين سريال، با سريال شبكه ي 2 ،«بچه ها نگاه مي كنند» كه كلاس عملي آموزش فمينيسم بود، حاكي از اين پيام بود كه «پايتخت» يك استثناست و چندان هم نبايد به گروه هاي فيلم و سريال تلويزيون دل بست! البته كارنامه ي تلويزيون در طول سال هم اثبات كرد كه هرچند تلويزيون كميت توليدات نمايشي اش تا حدي استثنايي بالا برده، در كيفيت و مضمون، دست پري ندارد و سريال هاي خوب بيش از آنكه محصول مديريت مديران باشند، اتفاقند!
وضعيت آرامبشخش...
وضعيت سفيد، دست پخت حميد نعمت الله و هادي مقدم دوست از بهترين سريال هاي تلويزيوني سال 90 بود كه با وجود داستان پر از دعوا و كشمكش، وظيفه ي آرامشبخشي به ذهن مخاطب را به خوبي به انجام رساند و ضمن بازنمايي نزديك به واقع از دهه ي 60، زندگي مردم و جزييات رفتاري آنان، شخصيت پردازي آشنا و قابل دركي از اشخاص حاضر در متن دفاع مقدس و فرايند انقلاب اسلامي ارائه نمود. از سوي ديگر تصويرسازي استعاري سريال از مفاهيم و معاني ارزشي انقلاب اسلامي مانند عفاف و حجاب، ايثار و جهاد علمي كم نظير است. پلان هاي متعدد، سكانس هاي پربازيگر، قاب بندي هاي بكر و حرفه اي از اختصاصات ويژه اي بود كه در سريال هاي تلويزيوني كمتر ديده شده و نشان مي داد حميد نعمت الله به بهانه ي عادت مخاطب به سريال هاي كم مايه، كار را «بزن دررويي» نگرفته است.
روايت سايه روشن هاي يك مرد...
مختارنامه، سريال عظيم تاريخي شبكه 1 كه بخش عمده ي سال، جمعه شب هاي اين شبكه را به خود اختصاص داده بود، در دل روايت زندگي مختار ثقفي، مرد سايه روشنِ صدر اسلام، تحليل هاي تاريخي نابي را به مخاطبان خود رائه نمود. ارائه ي اين تحليل هاي تاريخي در دل قصه اي منسجم و مخاطب فهم، به ميرباقري اين امكان را داد كه فارغ از شعارهاي كليشه اي، پيام هاي مورد نظرش را در جان مخاطب بنشاند. اين روند اثرگذاري بر مخاطب، حتي با ديالوگ ها و ميزانسن هاي تئاتري «مختارنامه» نيز دچار اختلال نشد؛ هر چند سكانس هاي مربوط به كربلا سكانس هاي ضعيفي بود و كاملا مشخص بود كه با دست و پاي لرزان گرفته شده است. در ميانه ي پخش، اظهارنظر مهندس ضرغامي درباره ي اين سريال نيز در نوع خود جالب بود. وي به رسانه ها گفته بود اگر مختارنامه زودتر و مثلا قبل از انتخابات 88 پخش مي شد، اتفاقات تلخ بعد از انتخابات به وقوع نمي پيوست!
عاشقانه اي سروده ايم...
ساخت سريالي كه بتواند باب جستجو و پرسشگري پيرامون شخصيت ارزشمندي مانند عباس بابايي را باز كند، يقينا كار ارزشمند و در خور تقديري است اما بي شك شهاب حسيني تنها برگ برندهي شوق پرواز بود! بازي حسي و روان او،علي الخصوص در 3-4 قسمت پاياني بخش عمده اي از ضعف هاي سريال را كمرنگ نمود و باعث شد نفس كشيدن بعد از عباس، پس از تيتراژ قسمت آخر سخت شود! اما در مجموع به سريال يدالله صمدي بايد به عنوان يكي ايده ي خوب تلف شده نگاه كرد. شوق پرواز، مانند بسياري از آثار تصويري پيرامون شهدا با تقليل بابايي، به يك عاشقِ اخلاق مدار،بسياري از زواياي وجودي وي را ناديده گرفت. عباسِ «شوق پرواز» را به سختي مي توان يك انقلابيِ مريد امام (ره) دانست. عباس بابايي به روايت فرهاد توحيدي، يك خلبان تهي از آرمان هاي مكتبي و انقلابي است؛ عاشق پيشه اي است كه به شدت اهل تسامح است ؛ صرفا براي وطن مي جنگد و در مملكتي زندگي مي كند كه در آن نه از امام خبري هست نه از علماي اعلام! مرور گذراي زندگي شهيد بابايي از لابه لاي خاطرات روايت شده، فاصله ي بسيار زياد باباييِ تلويزيون با شهيد بابايي را نشان مي دهد. گويي فرهاد توحيدي ،بچه مذهبي آرماني خود را در قامت عباس به خورد مخاطبان داده است! بازنمايي ترو تميز و مثبت از دوران دوم پهلوي و هم نشيني ان با تاكيد تصويري بر ويراني هاي حاصل از دفاع مقدس، فقر فيلمنامه و تبديل سريال به روايت هاي مستندگونه ي بازيگران و تفاوت هاي بسيار قصه با زندگي واقعي شهيد بابايي از نكات مم و قابل تامل درباره ي اين سريال است.
و ديگر هيچ...
اگر «نابرده رنج» را به عنوان سريالي در بستر دفاع مقدس،كه روايتي دقيق و طنازانه از تحول «اسد» و «عماد» ارائه ميداد را به ليست خوب هاي درام هاي تلويزيوني در سال 90 بيفزاييم، مي توان با وجدان آسوده، ليست را به پايان رسيده تصور كرد!
ده ها سريال ديگر تلويزيون كه به زحمت مي توان حتي نامشان را به خاطر آورد، هيچ آورده اي براي تلويزيون نداشتند. نظرسنجي هاي خود سازمان صدا و سيما نيز با آن كه معمولا بسيار خوش بينانه اند، از افت ديد مخاطبان سريال هاي تلويزيوني در سال 90 حكايت مي كنند. مضامين تكراري، غلبه ي اشك و آه و ماتم، تشنج ها و دعواهاي بي پايان خانوادگي، نمايش خانواده هاي فروپاشيده و بيمار، تحقير و تحريف شخصيت هاي ديني و دين مدار،مزه پراكني هاي لوس و كمدي هاي بي مايه ي مبتني بر شوخي هاي كلامي تنها بخشي از مواردي است كه موجب دلزدگي و قهر مخاطب با تلويزيون و سريال هاي آن گرديده است.
از سوي ديگر، بررسي مضمون بسياري از زنجيره هاي نمايشي تلويزيون چشم انداز روشني را پيش رو قرار نمي دهد. هجمه ي همه جانبه ي سريالي مانند «ساختمان پزشكان» به فرهنگ ايراني- اسلامي با مولفه هايي مانند قرار دادن پايه ي بسياري از موقعيت هاي طنز بر بي اعتمادي همسران يا يقه گيري هاي خانوادگي، نمايش مردان بي غيرت و زنان بي حيا به عنوان شخصيت هايي شيرين و دوست داشتني، تكرار و تاكيد بر اسطوره ي آرماني پيمان قاسم خاني و مهران مديري يعني «مردان تو سري خور و زن ذليل» و «زنان وحشي و شكّاك» و در نهايت كنايات ظريف اما صريح سياسي موجود در سريال از شاهكارهاي سال 90 تلويزيون است. اين مولفه هاي محتوايي، زماني كه با حمايت هاي تمام قد مديران سازمان صدا و سيما از نويسنده و كارگردان «ساختمان پزشكان» جمع مي شود، نااميدي پيرامون نحوه ي مديريت تنها رسانه ي تصويري جمهوري اسلامي را صدچندان مي كند.
رژه ي شيطان و ارواح در قاب تلويزيون (سريال هاي ماه رمضان)، غلبه ي درام هاي سوزناك و گريه هاي جگرخراش (ستايش و تاثريا و شيدايي و...)، تقليل دين به امري دم دستي براي رفع حوائج اين دنيايي (اكثر فيلم و سريال هاي مناسبتي)، روايت ناقص، پراشكال و گاهي دروغ از انقلاب دردانه ي قرن 20،انقلاب اسلامي (ششمين نفر و ...) و تيشه زدن به ريشه ي خانواده و مناسبات خانوادگي (بچه ها نگاه مي كنند ، سايه روشن و...) تنها بخشي از آيتم هايي است كه تكرار هر روزه ي ي آنها در قاب تلويزيون جمهوري اسلامي، موجد نگراني هاي عميق در باب تاثيرات دراز مدت اين پيام ها بر مخاطبان ايراني است؛ مخاطبيني كه با آغوش باز، گيرنده ي پيام هايي اند كه از رسانه ي رسمي جمهوري اسلامي براي آنها مخابره مي شود. وجود اين مولفه ها و مانند آن است كه موجب مي گردد پديده اي مانند Ifilm كه مي تواند بسيار اميد آفرين باشد، به مثابه تيغ دولبه اي ديده شود كه وجه خطرناك و كشنده ي آن غالب است!
و اما علي دارابي ....
با تمام اين احوالات، سيل خود تشكري هاي دكتر دارابي، معاون سيماي رسانه ي ملي، هم چنان ادامه دارد؛ تا اندازه اي كه خيلي ها وجه مشترك آثار مورد تقدير وي را «پخش از تلويزيون» مي دانند! دارابي با وجود انتقادات گسترده به خروجي هاي رنگارنگ مجموعه ي تحت امرش، هم چنان مشغول برگزاري نشست هاي صميمي و جلسات تقدير از عوامل فلان برنامه و فلان سريال است و فيلم اين نشست ها را نيز با اعتماد به نفس تمام، به ضميمه ي كلوزآپ هاي متعدد از خود، به روي آنتن مي فرستد تا به همگان اثبات كند عملكردش به شدت مورد تاييد خودش است! اين اعتماد به نفس مديريتي البته در سال 90 يك نمود جالب توجه ديگر هم داشت؛ بيانيه ي تلويزيون در رمزگشايي از پيام هاي سريال هاي مناسبتي ماه رمضان از شاهكارهايي است كه مي توان تا سال ها درباره اش گفت و نوشت. تلويزيون در اين بيانيه ي عجيب و غريب و آمرانه، ليستي از پيام هاي ارائه شده در سريال هاي «سقوط يك فرشته»، «پنج كيلومتر تا بهشت» و «سي امين روز» را به ضميمه ي مصاديق ارائه ي آن پيام به مخاطبان اعلام كرد تا به همه بفهماند از اين پس مي توان با بيانيه، مخاطب را مجاب كرد كه پيام مورد نظر مديران را از برنامه ها دريافت كند!
پايان سال نمايشي 90، «تاثريا» سريال ديگري از سيروس مقدم بود كه داغ تكرار پايتخت را بر دل مخاطبان گذاشت. علاوه بر تنش و اضطراب مفرط حاصل از تماشاي سريال، نمايش رباخواران به عنوان افرادي دلسوز و مظلوم، بازنمايي تحريف شده از زن متدين نقش اول، كنش هاي غيرمعقول و دروغگويي هاي در هم تنيده ي شخصيت ها و مولفه هايي اين چنين، پايان تلخي را براي مخاطبان سريال دوست ايراني رقم زد.