سرویس نقد رسانه پایگاه 598 / متن زیر، قسمتی از مقاله سرکار خانم دکتر علاسوند در باب جنسیت و خانواده در سریال های تلویزیونی می باشد. در این نوشتار، ایشان به ضعف های بنیادی و اشکالات جدی و مبانی نگاه های غلط به خانواده در تلویزیون را ذکر می کنند.
در سالهاي اخير، يكي از موضوعاتي كه بهويژه در
سريالهاي تلويزيوني مورد توجه بوده است، نقشها و مختصات مردانه و زنانه است.
رسانهها در فرهنگسازي درباره نقشهاي جنسيتي، دچار مشكلات مهمي هستند. به برخي
از اين موارد اشاره ميكنيم:
1. فقدان پشتوانه علمي در مطالعات جنسيت؛
2. فقدان پشتوانه علمي در مطالعات ديني
درباره مباحث خانواده؛
3. نمايش تصاوير غيرواقعي از زندگي زنان
شاغل؛
4. نمايش تصاوير غيرواقعي از زنان خانهدار؛
5. نمايش تصاوير غيرواقعي از مردان؛
6. نمايش ابرزنان؛
7. ترجيح عرصه عمومي و مشاغل اجتماعي بر عرصه
خصوصي؛
8. عدم نمايش ديدگاه مكمليت و آثار آن در
ايفاي نقشهاي جنسيتي.
الف) فقدان پشتوانه علمي در مطالعات جنسيت
مشاهده آثار خارجي كه از رسانه ملي پخش ميشوند،
نشان ميدهد دستگاه تفكري و علمي منسجم و هدفمندي، اين محصولات را پشتيباني ميكند.
اين محصولات اعم از انيميشنها، فيلمهاي بلند و كوتاه، و سريالهاي پرشمار، ثابت
ميكنند جريان رسانهاي عظيمي بهدنبال تحقق اهداف فمينيستي است.
نظريه فمينيستي كه در دهه 60 و 70 ميلادي،
گرفتار فقر نظريه بود، مفهومسازي و نظريهپردازي را آغاز كرد. جداسازي مختصات
بيولوژيك و ويژگيهاي رفتاري و رواني كه از نظر فمينيستها زاييده فرهنگ، و سازهاي
اجتماعي بود، نخستين گام در اين راه بود. از آن پس، واژه «Sex» براي اشاره به جنس بيولوژيك، و واژه «Gender» براي ويژگيهاي
جنسيتي كه تحت تأثير آموزش، تربيت و فرهنگ... ساخته ميشوند، به كار رفت.
فمينيستها و اسناد بينالمللي مربوط به
زنان، تفاوتهاي رواني و رفتاري ميان مردان و زنان (مردانگي و زنانگي) را «كليشههاي
جنسيتي» مينامند. نقشهايي كه مردان و زنان در پي تقسيم كار بر پايه جنسيت، به
عهده ميگيرند نيز، از نظر آنان جزو اين كليشههاست كه بايد نابود گردند.
رسانه غربي با تكنيك بالاي خود و با روشهاي
متعدد، هدف فوق را دنبال ميكند. بررسي دقيق يك نمونه از برنامههاي كارتوني به
نام «فرار مرغي»، نشان ميدهد كه يكي از گروههاي هدف، كودكان هستند. در اين فيلم
سينمايي انيميشن، تمام ديالوگها، نظريهها و ايدهها، فمينيستي هستند كه تا حد
امكان سادهسازي شدهاند و با انتخاب دقيق كاراكترها در مرغ و خروس بهعنوان نماد
زن و مرد، جنگ و ناسازگاري ميان دو جنس را در ذهن و چشم كودكان، هنجارين ميسازند.
در مقابل اين برنامهريزي دقيق، رسانه
داخلي با سطحينگري و به دليل ضعف بنيه علمي دستاندركاران در مطالعات جنسيت، يا
همان نگرش فمينيستي را دنبال كرده و نقشهاي جنسيتي، بهويژه نقشهاي زنانه را
تحقير كرده است، يا به طرزي ناشيانه از نقشهاي جنسيتي دفاع كرده و حتي سنتهاي
نادرست را به نام خواست دين دراينباره القا ميكند. در ارائه شاهد بر اين ضعف
توان علمي، همين بس كه انيميشن «فرار مرغي» در 10 سال اخير، دستكم چهار بار از
سيماي جمهوري اسلامي پخش شده است. فقدان مطالعات منسجم درباره جنسيت، سبب ضعف قدرت
تجزيه و تحليل دستاندركاران داخلي گرديده؛ بهنوعي كه سريالهاي ايراني به كپي
سريالهاي خارجي بدل شدهاند. اولويتبندي در نقشها، ويژگيهاي شخصيتي مردان و
زنان، و سلسلهمراتبي كه در فيلمها ايجاد ميشودد، همه تابع وضعيت سريالهاي
خارجياند؛ با اين تفاوت كه در سريالهاي ايراني داراي پوشش بيشتري هستند.
كليشهايترين برنامهها در اين زمينه،
فيلمهاي پليسي و سريالهاي جنايياند. در حالي كه در ايران در همين چند سال اخير
شغل پليسي براي زنان ايجاد شده است، به طرزي ناشيانه كميسرهاي زن در فيلمهاي
ايراني قرار داده ميشوند؛ همراه با همان تحكمي كه قدري ابلهانه به نظر ميرسد؛
زناني كه بهراحتي بر مردان فرمان ميرانند، با چادر از روي ديوار ميپرند، در
مواجهه با افراد شرير و موقعيتهاي بسيار خطرناك، متهورند و البته هيچ خطري هم بهلحاظ
جنس تهديدشان نميكند!
گفتني است تفاوت اندكي ميان اين سريالهاي
خارجي و ايراني وجود دارد كه اتفاقاً همين امر براي جامعه ايرانيِ در حال گذار، خطرناك
به نظر ميرسد؛ در سريالهاي خارجي، پليسها يا كميسرهاي زن، خانوادهاي بدون شوهر
(فقط با فرزند يا خواهر يا برادر) دارند يا آنكه خانواده آنها اصلاً نمايش داده
نميشود و در نهايت، فقط به يك ماجراي عشقي و رابطه دوستي وصل هستند، در حالي كه
در سريالهاي ايراني، پليسهاي زن، خانواده و شوهراني تحصيلكرده دارند؛ همسراني
كه پيوسته به يكديگر غر ميزنند. مردان در اين فيلمها، وضعيت شغلي زنانشان را درك
نميكنند و شكايت دارند، چرا آنها درگيريهاي ذهني يك پليس را به درون خانه ميآورند.
ب) فقدان پشتوانه علمي در مطالعات ديني درباره مباحث خانواده
چنانكه در مباحث نظري گذشت، خانواده واحد
منسجمي است كه اگرچه براساس قرارداد شكل ميگيرد، با تولد فرزند، رابطه خوني و
گروههاي خويشاوندي پديد ميآيد. جايگاه هر كس در خانواده معلوم است و نقش هر كس
در آن، تابع انتظاري است كه از او در آن موقعيت وجود دارد. اين نقشها (پدري،
مادري، همسري و فرزندي) مانند قطعات يك پازل، مكمل يكديگرند و فقط مسئوليتها و حقوقي
كه براي هريك از اين پايگاهها در نظر گرفته شده است، در قبال ديگري معنا، ارزش و
كارآمدي خود را بازمينمايانند.
الگوي اخلاقي خانواده طبق روايات اسلامي،
بر پايه احترام به بزرگترها و رحم و مهرباني به كوچكترها است (اسراء: 24؛ مجلسي،
ج101: 95). نگاه محبتآميز والدين به فرزندان و فرزندان به آنها، عبادت است (نوري،
1408، ج 15: 169). زن و شوهر، نه عين هم، و نه رقيب يكديگر، بلكه عون و يار
همديگرند. قنوت و فروتني زن در برابر همسر، نشانه علاقه او به خانواده و چهارچوب
عاطفي آن است، كه به او شخصيتي درخور احترام ميبخشد.1
فتوت، حمايتگري، ابراز عشق و محبت شوهر
به زن، نيز نشانه انسانيت و بزرگي مرد است (حرعاملي، 1414، ج 14: 10، 116، 119 ـ
121؛ بيهقي، ج7: 304؛ فريدتنكابني: 318).
متأسفانه در رسانههاي داخلي چنين الگويي بهندرت
ديده ميشود. مردان در كاراكترهاي سنتي، زورگو و سالارمآب و بيمنطق، و در
كاراكترهاي مدرن، دستوپاچلفتي و تملقگو، با آستانه تحمل هرگونه اهانت و فرياد
همسر خود و در حال ايفاي نقش خانهداري و بچهداري نمايش داده ميشوند. ارزشهاي
مردانه كه در روايات اسلامي بر آنها تأكيد شده است، نظير: حمايت، غيرت، كنترل خانه
و خانواده، تلاش براي ايجاد راحتي و رفاه خانواده، و ابراز محبت به همسر و
فرزندان، در زندگي مرد مدرن يا وجود ندارد و يا بسيار كمرنگ نمايش داده ميشود.
در مقابل، غيرت را «تعصب بيجا» ناميدهاند و چهرهاي كريه از مردان غيور نشان ميدهند.
مرد مدرن در سريالهاي تلويزيوني، بهراحتي شوخيهاي نامحرمان با همسرش را برميتابد
و بهجاي مشاركت با همسر خود، به جاي او در موقعيت نقشي وي نشسته و با ذلت، چاپلوسي
ميكند؛ در حاليكه در دنياي واقعي، زنان خواهان محبت سرشاري هستند كه از كانون
اقتدار سرازير شود.
زن سنتي نيز زني با فهم اجتماعي پايين است
كه قنوت و فروتني او، بهصورت رفتاري ابلهانه نمايش داده ميشود؛ رفتاري كه هيچ
انگيزهاي را در مخاطب براي دروني ساختن اين خصيصه فراهم نميآورد.
زن مدرن، زني است كه راحت بر سر همسر خود
فرياد ميكشد، او را تحقير ميكند و مدام غر ميزند، ولي از احترامش ذرهاي كم نميشود. شوهر او نيز همواره
در مقابل اهانت وي صبر ميكند و اهانتها را به جان ميخرد! زني كه نقشهاي زنانه
را به سختي انجام ميدهد و نقشهاي مردانه را بهتر از هر مردي ايفا ميكند.
در بسياري از سريالها و فيلمها، كودكان
و فرزندان تمرد، كوتاهي و خشم خود را به سوي والدين حواله ميدهند و والدين با
صبري نادرست و اغماضي اغراقآميز، اشتباهات ريز و درشت آنها را ناديده ميگيرند،
تا جايي كه فرزند آنها به آخر خط تباهي برسد. نصيحت كه بهمعناي خيرخواهي است،
«ملامت» معرفي ميشود و به فرزندان پيوسته القا ميشود كه نصيحت، شنيدني نيست. اين
گفتوگو دايم تكرار ميشود كه «جوانان نصيحت را دوست ندارند»، در حاليكه مطابق
متون اسلامي، نصيحت و موعظه، رفتار هر والد خيرخواه و مهربان است (لقمان: 13؛ نهجالبلاغه،
نامه 31).
ج) نمايش تصاوير غيرواقعي از زندگي زنان شاغل
اشتغال بانوان ممكن است به ايفاي صحيح نقشهاي
آنان آسيب وارد سازد. اشتغال در ابتدا و در موارد بسياري، زنان شاغل را
دچار گرانباري و تضاد نقشها ميكند. اين دو واژه، نيازمند كمي توضيح هستند.
اول ـ گرانباري نقش: مهمترين اثر زيانبار
اشتغال در شكلهاي فعلياش بر زنان، گرانباري نقش است. خانه و محل كار، به دو
تعهد از سوي يك فرد نياز دارند. انجام كامل و صحيح نقش در خانه، به توجه كافي و
بذل وقت نياز دارد و انجام نقش اجتماعي كه برنامهريزيشده، زمانمند و غيرمنعطف
است نيز، به همين مقدار از توجه و تعهد نياز دارد. بديهي است كه دو تعهد و دلمشغولي
هماندازه براي يك فرد، وظايف را بر او سنگين ميكند. حال اگر اعضاي خانواده، از
زن شاغل حمايت و با او همياري نكنند، فشار رواني بيشتري به زن تحميل ميگردد. فشار
رواني، خود به بروز تنش در خانواده ميانجامد. ديدگاههاي مختلفي براي توضيح فشارِ نقشي وجود
دارد كه مبناي همه آنها اين است: انرژي هر فرد براي انجام نقشهاي متعدد محدود است.1
دوم ـ تضاد نقشها: به طور طبيعي، بعضي
مشاغل بهويژه مشاغل مديريتي، سبك تفكري خاصي ميطلبند: مآلانديشي، تمركز نكردن
بر جزئيات، واگذاري بخشهاي مختلف يك كار يا پروژه به افراد ديگر...، بخشي از
عناصر اين سبك هستند. اين سبك با سبك تفكر در خانه متفاوت است؛ سبكي كه در آن به
جزئيات توجه ميشود و بايد درباره بسياري از مسائل زود تصميمگيري كرد. زن در
موقعيت مادر و همسر، كارهاي خود را كمتر به كسي واگذار ميكند، بلكه آنها را به
سرعت انجام ميدهد. جمع كردن بين دو شيوه تفكر و دو شيوه عملكرد، خود كار سختي است.
زن در موقعيت مادر بايد بتواند بر جزئيات رفتاري تمركز كند و در موقعيت يك زن شاغل
ياد ميگيرد كه كلينگر و دورانديشتر باشد (نك: كوزر ـ روزنبرگ، 1385: 555).
گاهي منشأ تضاد نقشها، كاستي زمان براي رسيدگي
به هر دو نقش است. به بيان ديگر، ايفاي صحيح نقشهاي اجتماعي و خانگي، بر سر زمان
مكفي دعوا خواهند داشت. براي مثال ممكن است بهترين زمان براي رسيدگي به فرزند كوچك
و بهترين زمان براي ايفاي يك شغل، صبح هر روز باشد. گاهي اشتغال نيمهوقت يا مشاغل
خانگي، تعارض نقشياي را كه از اين جهت پديد ميآيد، حل ميكند.
نتيجه گرانباري و تضاد نقشها، پيدايش
نارضايتي از ايفاي نقشهاي مردانه و زنانه است؛ همانگونه كه والدين را در انجام
نقشهاي والدگري به صورت مكمل، ناتوان ميسازد؛ زيرا هيچيك در موقعيتي قرار نميگيرند
كه بايد باشند يا بهتر است قرار داشته باشند. در اين ميان، زنان دچار وضعيت مخاطرهآميزتري
ميشوند. يكي از واقعيتهاي جامعههاي جديد، اين است كه اگرچه هنوز كاركرد پدر،
بيروني است، كاركرد مادر هرقدر هم كه فعاليت بيروني داشته باشد، همچنان اساساً
دروني مانده است (همان:
554). زنان براي بقا در عرصههاي مردانه اشتغال و عرصه دروني خانواده، به ناچار
راهبرد خاصي را در پيش ميگيرند كه از نظر كاستلز اين راهبرد، در واقع راه رفتن
بر لبه فروپاشي عصبي است (كاستلز، 1381: 215).
بنابر اين فرض، زنان همواره بر سر يك
دوراهي هستند: 1. پذيرش بار سنگين فعاليت همعرض در دو عرصه خانه و اجتماع؛ 2. كنار
نهادن يكي از اين دو عرصه.
گزينه دوم، در خانوادههاي مدرن با ترجيح
فعاليت اجتماعي، و در خانوادههاي سنتي با ترجيح فعاليتهاي خانگي تحقق مييابد.
پيامد مهم هر دو گزينه نيز، فقدان همسران و مادران واقعي و راضي در خانواده است.
حال اگر اين اتفاق براي مردان نيز بيفتد و
آنان نقش خود را، بهعنوان حمايتگران و تأمينكنندگان خانواده، از دست بدهند، اين
خانواده از پدران واقعي نيز بيبهره خواهد شد. گفتني است حتي كساني كه از نظر آنها
تغييرات موجود در زندگي خانوادگي (ازجمله تغيير در نقشهاي خانوادگي) ناگزير است،
اگر اين تغييرات به حدي برسد كه باعث نارضايتي اعضاي خانواده در نظام خانوادگي
شود، تغييرات را ناگوار و مشكلزا ميدانند
(Mckenry, 2005: 30).
مسئله اين است كه در برنامههاي نمايشي،
اين تضاد و آن گرانباري نمايش داده نميشود. در پي اين نقص، راهحل منطقي براي كاهش
آثار زيانبار وضعيت به خانوادههاي دوشغله پيشنهاد نميگردد. برعكس، گاهي در اين
برنامهها همهچيز بهصورتي كاملاً تخيلي، در راستاي همراهي و همكاري با زن شاغل نمايش
داده ميشوند؛ حتي اگر در اين همراهي، شوهر خانهنشين شود، بچهها به صورتي خودكار
رفتاري آرماني داشته باشند و بسيار درسخوان نمايانده شوند و كسي احساس كمترين
فشاري نكند.
از سوي ديگر، رسانه ملي زندگي واقعي تعداد
بسياري از زنان شاغل را ناديده ميگيرد؛ زناني كه با مديريت زمان، اولويت دادن به
حقوق همسر و فرزندان، و با تحمل فشار بر خويشتن، ايثاري مضاعف به خرج ميدهند. در
تصاوير تلويزيوني، زنان شاغل، زنانياند كه از طبخ آسانترين غذا ناتوانند، در
آشپزخانه مدام به فكر كارهاي بيرون از منزل هستند و ناشيانه غذا را ميسوزانند يا
ظروف را ميشكنند، روابط بسيار جدي و خشكي با شوهران خود دارند و از پذيرش سرپرستي
آنها سر باز ميزنند. رقابت دايم و سلطهجويي، از خصايص آنان است.
د) نمايش تصاوير غيرواقعي از زنان خانهدار
زنان خانهدار طيفي گسترده از زنان
ايراني هستند كه بيش از هر چيز در زمان فعلي، به احساس مفيد بودن و رضايت از
موقعيت نيازمندند. خبرگزاريها با گزارش اخباري نادرست، از سطح بالاي افسردگي زنان
خانهدار و شادي و نشاط زنان شاغل خبر ميدهند. اين اخبار در كنار نمايش چهره بينشاط،
عقبمانده، با سطح فهم و سواد پايين از زنان خانهدار، احساس بيفايده بودن را به
اين قشر القا ميكند. نمايش زنان خانهدار بهعنوان كارگران خانه كه تجربههاي ارزشمندي
در تربيت فرزند و مديريت امور داخل خانه ندارند، شركاي عاطفي دلچسبي براي
شوهرانشان نيستند و پيوسته بهخاطر انجام كارهاي بيپايان منزل غر ميزنند، هرگونه
رغبت را در دختران جوان براي گزينش اين موقعيت تهديد ميكند.
نارضايتي زنان خانهدار از موقعيت خود،
باعث ميشود نتوانند از فرصتهاي موجود در اين موقعيت استفاده كنند؛ فرصتهايي
نظير آرامش خاطر موجود در خانه كه سبب آرامشبخشي به همسر ميشود، رسيدگي هنرمندانه
به خانه، وقت كافي براي عبادت و ذكر، وقت كافي براي مطالعه و تفكر، وقت كافي براي
تربيت لحظه به لحظه فرزندان، توجه دائمي به تغييرات روحي و رواني آنان و گفتوگوي
مفرح با آنها، و در نهايت امكان مشاركت در فعاليتهاي مردمي، امداد و كمكرساني.
نارضايتي پديدآمده حاصل از القائات رسانهاي، خود به بازتوليد خشم و نگراني در
آنها ميانجامد. اين نارضايتي، بهخاطر موقعيت مادر به ديگر اعضاي خانواده نيز،
انتقال مييابد. از رسانه ملي توقع است كه به جاي وارد ساختن فشار عصبي به زنان
خانهدار، از آنان الگوي بزرگي بسازد كه به احساس رضايت و مفيد بودن بينندگان اين
نقش بينجامد.
هـ) نمايش تصاوير غيرواقعي از مردان
مردان در ديدگاه ديني بايد جوانمرداني
باشند غيرتمند، حامي، تلاشگر براي جلب روزي، و سخاوتمند بر اهل و عيال خود. با
آنكه در مواردي اين چهره نمايش داده ميشود، در موارد زيادي چنين محسناتي باهم و
به صورتي برجسته، در رفتار شخصيتهاي مثبت مرد ديده نميشود. مردان در فيلمها و
سريالهاي ايراني، از غيرت تهياند و حساسيتي به نوع رفتار زن، دختر و خواهر خود
نشان نميدهند. براي مثال، در حاليكه مرد در لباس دامادي كنار عروس خود ايستاده،
شاهد لودگي و رفتارهاي زننده عروس است و حتي به رفتارهاي مضحك او در لباس و آرايش
عروس ميخندد.
بيغيرتي، به عنوان رفتاري مدرن و متناسب
سبك زندگي امروز، هنجارين ميشود. مردان سريالها بيعرضهتر از آن هستند كه
بخواهند از خانواده خود حمايت كنند و آنقدر كودن و كندذهن نمايانده ميشوند كه
زنان زيرك و مديرشان نميتوانند به آنها تكيه كنند؛ مرداني كه بيشتر در خانه حضور
دارند و همواره با انجام كارهاي داخلي منزل، مدنيت خود را نمايش ميدهند! اين چهره
نه با معيارهاي ديني سازگار است و نه واقعيتهاي اجتماعي را انعكاس ميدهد. مردان
بسياري وجود دارند كه با همت بالا براي رفاه و آسايش خانواده ميكوشند و با حس
مقدس غيرت، از تماميت خانواده خود دفاع ميكنند. درعينحال، با حفظ موقعيت و ايفاي
نقش پدري و همسري، در خانه نيز از مشاركت با همسر دريغ نميورزند. همچنان كه اكثر
قريب به اتفاق مردان، برنميتابند كه همسرانشان دايم غر بزنند و با توهينهاي
متعدد تحقيرشان كنند. بنابراين، مرد رسانهاي در بيشتر موارد با دنياي واقعي
هماهنگ نيست.
بهتر است رسانه در نشاندادن ايدئالها نيز
بكوشد و با نمايش مدل كاملي از يك مرد حقيقي، تخيل بينندگان را به كار گيرد، آنها
را در مسير ايجاد خُلقيات مثبت، شكيبا سازد و رغبتشان را برانگيزاند.
و) نمايش ابرزنان
سازندگان فيلمها و سريالهاي تلويزيوني
در عين آنكه زنان را در حين انجام نقشهاي خانگي و كمعرضه نشان ميدهند، نقشهايي
در اجتماع بر عهده آنها ميگذارند كه همزمان، همكاران مرد آنها نميتوانند از پس
كارهاي مشابه برآيند و با مهارتي كه زنان از خود نشان ميدهند، نقش مذكور را ايفا
كنند. فيلمنامهنويسها
در پرداختن به چنان نقشهايي كه ابرزنان بر عهده دارند، گاهي به آفرينش شخصيتهاي
غيرواقعي، يا اغراقآميز كردن شخصيتهاي واقعي در روايتهاي تاريخي، دست ميزنند.
اين مسئله نشان ميدهد تا چه ميزان برخي هنرمندان، تحت تأثير گفتمانهاي غالب
اجتماعي هستند، هرچند براي آنها وجود نداشته باشد.
نمونه برجسته اين مدل، شخصيتهاي زن نقش
اول در سريال امام علي، سريال امام حسن و سريال امام رضا7 بودند. پرشهاي ناگهاني بر
روي اسبها، شجاعتهاي جسارتگونه، مديريت ستودني، ديالوگهاي محكم، تصميمهاي
ناگهاني و كاملاً بجا كه با توجه به نوع رفتار مردان همراه آنها، بيننده را متوجه
كندذهني و كمتواني اين مردان ميكرد؛ مرداني كه انگار كودك درون آنها سربرآورده و
تمام جديت و جرئتشان را گرفته است و زناني كه برخلاف فضاي غالب و شكننده آن دوران
كه زنان را پردهنشين بار ميآورد، از خلأ سر برآوردهاند.
در واقع، اين زنان، ابرزنان هاليوودي
هستند كه پارچههاي اضافهتري به نام حجاب بر سر دارند؛ حجابي كه تنها اسمي خالي
از معناست. معنا و باطن حجاب، عفاف است؛ عفافي كه با نگاههاي فروخوابيده، كلماتي
گزيده و محترمانه در عين وقار، و رفتارهاي حركتي حسابشده همراه است.
ز) ترجيح عرصه عمومي و مشاغل اجتماعي بر عرصه خصوصي
رسانه با نشان دادن زندگيهاي دوشغله بهعنوان
زندگيهاي موفق، در مقابل نمايش سرد و بيروح يا پردردسر زندگيهايي با تكدرآمد
مرد، ناخودآگاه ارجحيت عرصه عمومي و مشاغل اجتماعي را تلقين ميكند. چنانكه گذشت،
زنان خانهدار در فيلمها غالباً زناني با رشتهاي بيپايان از كارهاي منزل هستند
كه بدون هيچگونه احساس خوشايندي، آنها را تكرار ميكنند؛ زناني كه حسرت تحصيلات
دانشگاهي و استقلال مالي، آنها را فرسوده است.
گاهي نيز اين زنان آنقدر كوتاهفكر و
ابتذالگرا نمايش داده ميشوند كه مهمترين دغدغههايشان، مانيكور ناخنها و دورههاي
زنانه است. البته زنان در كاراكتر اخير، كمترين ارتباط را با شوهر و فرزند دارند و
حلقه انس آنها، گروه دوستانشان هستند. پيام اين امر، بينيازي زن عصر جديد و
احياناً ثروتمند، از شوهر و فرزند است؛ پيامي كه متضمن آسايش و راحتي در مَنِشي فردگرايانه
و سبكي لذتگراست. اين دوگانگيهاي تصويري، در مدتي كوتاه ميتواند معيارهاي ارزشي
زنان را تغيير دهد.
از سوي ديگر، گاهي تمام مقولههاي مندرج
تحت فرهنگ را، در زنان شاغل مشاهده ميكنيم. رفتار درست با فرزند، آرامش روحي،
ارزش اجتماعي، احساس اعتماد به نفس، قدرت گفتوگو، مهارتهاي شيك مانند نويسندگي،
شعرسرايي، هنرشناسي، برخي از اين موارد هستند. به نظر ميرسد همين مقدار، براي
خنثا كردن همه مباحثات كارشناسي در ارزشگذاري به نقشهاي خانگي، كافي است.
همچنين طبق نتايج تحقيقات، چنين نمايشهايي
بر كودكان و زنان اثر جدي ميگذارد و ارزشهاي آنها را تغيير ميدهد. در يك آزمون
عملي معلوم گرديد زناني كه در تصاوير، تصويري غيرواقعي از مردانگي و زنانگي ديدهاند،
در مقايسه با كساني كه تصاوير سنتي را ديده بودند، احساس ناسازگاري بيشتري از خود
نشان داده و خواهان اقدامات بلندپروازانهتري بودند. كودكان مورد آزمايش در اين
بررسي نيز، با مشاهده الگوها، نسبت به كودكاني كه تصاوير سنتي ديده بودند، مشاغل مردانه
بيشتري براي زنان نام ميبردند.
ح) عدم نمایش مكمليت و آثار آن در ايفاي نقشهاي جنسيتي
نقشهاي مردانه و زنانه مكمل يكديگرند. هر
نقشي در صورتي كارآمدي خود را كاملاً نشان ميدهد، كه نقش مقابل آن بهخوبي ايفا
شود. اگر مادري نقشي مهم است، در صورت ايفاي نقش پدري به بار كامل خواهد نشست،
وگرنه مادراني كه ناچارند بار اين نقش را هم به دوش بكشند، افزون بر آنكه از گرانباري
نقش خود رنج ميبرند، نميتوانند با تحفظ بر ويژگيهاي مردانه نقش پدري را ايفا كنند.
مرد خوب در كنار زن خوب، بهترين شكل همسري را ميآفريند. در واقع هر كدام با انجام
صحيح نقش خود و از ميان بردن فشارهاي رواني، تقسيم مسئوليتها، و ايجاد فضاي كافي
براي استراحت و آرامش، از هدر رفتن انرژي در تنشها جلوگيري ميكند.
بديهي است هر فرد در فراغتهاي روحي، به طور
منطقي، انرژي لازم را صرف ايفاي صحيح نقش ميكند. در اين فضا زن و شوهر از يكديگر
قدرداني ميكنند، به هم محبت ميورزند، ميكوشند موقعيت و ضعفها و قوتها را درك
كنند، و ضمن ايفاي نقش، بهخاطر احترام و علاقهاي كه براي هم قايلند، گاهي گذشت
كنند. حفظ خانواده، براي اين زن و شوهر در اولويت است. متأسفانه در برخي صحنههاي
تلويزيوني، بهدليل سياهنمايي در مورد مردان يا زنان، يا بزرگنمايي مشكلات زنان،
يا بازنمايي مشكلات اجتماعي، كوششي در راستاي نمايش مثبت و ايجابي نقشهاي مكمل
صورت نميگيرد. در
سريالهاي زيادي، خانوادههاي تكوالد، آرامتر از خانوادههاي دو والد است. خانههاي
تكوالد همواره مرتب و پر از شادي است و خانههاي دو والد پر از مشاجره و نارضايتي.
اين امر به آن معناست كه تا وقتي زن و مرد زير يك سقف زندگي ميكنند... .