به گزارش پایگاه 598، رفتار آمریکاییها قبل و بعد از انقلاب اسلامی با شاه مخلوع یکی از
عبرتهای بزرگ تاریخی است. پس از خدماتی که شاه به آمریکا ارائه کرد و
ایران را به عنوان ژاندارم منطقه خاورمیانه مامور حفاظت از منافع ایالات
متحده ساخت، سردمداران این کشور پس از انقلاب اسلامی و زمان آوارگی شاه وی
را از خاک خود بیرون کردند. شاه پس از چندی در مصر جان داد تا دستمزد
خوشخدمتیهای خود را به امریکا بگیرد.
پس از انقلاب اسلامی اما برخی از دولتها موضوع ایجاد ارتباط با آمریکا با
استدلال توسعه روابط خارجی را کلید زدند که حاصل این موارد چیزی جز
کارشکنی طرف مقابل و کلاهبرداری نبود که در ادامه به چند مورد آن اشاره
میکنیم.
پاسخ آمریکا به اعتماد هاشمی
در زمان بوش پدر که یکی از دستورکارهایش را آزادی آمریکاییهایی که در
لبنان توسط حزبالله به گروگان گرفته شده بودند، خوانده بود؛ آمریکا
رابطهای با ایران نداشت، بنابراین امکانی برای مذاکره بین طرفین وجود
نداشت و بهگفته "برنت اسکوکرافت" مشاور امنیت ملی آمریکا این کشور
نمیخواست درباره گروگانها مذاکرهای بکند.
بر
همین اساس بوش پدر با صدور یک بیانیه زیرکانه، ایران را تنها ابزار ممکن
برای آزادی گروگانها دانست. او در بیانیهاش آورد: «امروز آمریکاییهایی
هستند که بهخلاف میلشان در سرزمینهای بیگانه بهخاطر چیزی که مسئولش
نیستند، نگهداشته شدهاند. دراینباره میتوان همکاری نشان داد و این
همکاری تا مدتها به خاطر آورده میشود»
بوش پدر در بیانیهاش تأکید کرده بود: «حسننیت، حسننیت میآورد.»
این بیانیه که حکایت از یک اقدام در برابر اقدام متقابل از سوی ایران داشت،
توسط مقامات کشورمان دریافت شد و اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیسجمهوری وقت
ایران خطاب به آمریکاییها اعلام کرد: «ایران این آمادگی را دارد که با
کشورهایی که آمادگی دارند سیاست برخورد مساوی و بدون باجخواهی و
انحصارطلبی و توسعه طلبی داشته باشند، با اینها کار کند.»
اگرچه اظهارات طرف ایرانی از سوی آمریکا مورد توجه قرار نگرفت ولی پس از
انتشار تصاویر یکی از گروگانهای آمریکایی که به دار آویخته شده بود،
رئیسجمهور آمریکا ناچار شد که به ایران متوسل شود. بوش پدر در اولین گام
با خاویر پرز دکوئیار دبیرکل سازمان ملل متحد تماس گرفت و از وضعیت
گروگانها ابراز نگرانی کرد و گفت:« میتواند امتیازهایی به ایران بدهد.
البته تا جایی که لزومی به مواجهه مستقیم با آنها نباشد.»
دبیرکل
سازمان ملل نیز "جیانی پیکو" را که از مشاورانش بود به ایران میفرستد.
مأموریت پیکو این بود که رفسنجانی را به آزادی گروگانها راغب کند. فرستاده
آمریکا به ایران پس از ورود به تهران با "محمدجواد ظریف" دیدار میکند. پس
از این دیدار، وی بههمراه ظریف وارد دفتر کار هاشمی رفسنجانی میشود. طرف
ایرانی بهجهت اینکه قصد داشته مذاکرات پنهانی بماند، حتی مترجم را هم از
جلسه خارج میکند.
پس از آن رئیسجمهور وقت ایران، محسن رضایی را میخواهد و از او میخواهد
که موضوع را بررسی کند که میتواند در این زمینه کاری انجام دهد یا نه.
محسن رضایی نیز یکی از فرماندهان سپاه را به لبنان میفرستد تا با اعضای
بلندپایه حزبالله برای آزادی گروگانها مذاکره کند. این گفتوگوها به
نتیجه نمیرسد اما رضایی به آن فرمانده دستور میدهد که تا زمان آزادی
گروگانها در لبنان بماند.
سرانجام، پافشاری ایران اثرگذار میشود و مقامات حزبالله آزادی گروگانها
را میپذیرند و ظرف دو ماه و نیم بعد گروگانها "یکی یکی" آزاد میشوند. پس
از آزادی گروگانها، ایران در انتظار مشاهده حسننیت طرف غربی و همان
اَجری که بوش پدر (رئیسجمهور وقت آمریکا) داده بود، میماند اما پس از
گذشت مدتها خبری از وعده طرف آمریکایی نمیشود لذا مقامات ایرانی با
دبیرکل سازمان ملل تماس میگیرند که چرا خبری از تحقق وعده بوش پدر نشد؟
پس از تلاشهای ایران برای دریافت پاسخ، برنت اسکوکرافت با اعضای شورای
امنیت ملی آمریکا جلسه میگذارد و پس از جلسه تصمیم گرفته میشود که آمریکا
به زیر میز توافقات فیمابین تهران ــ واشنگتن بزند. آنان بهبهانه انجام
حرکتهای تروریستی از جمله ترور مخالفان حکومت و همچنین فتوای چند سال
گذشته امام خمینی(ره) درخصوص ارتداد سلمان رشدی، بهبود روابط را بسیار
بسیار سخت دانستند و مدعی شدند که تهران عملاً به وعدههایی که پیشتر مبنی
بر حسننیت داده بود، عمل نکرد.
آمریکائیها میگفتند: «ما گفتیم نشان دادن حسننیت باعث حسننیت متقابل
میشود، ولی نگفتیم اگر ایرانیان گروگانها را آزاد کنند، بدون توجه به
باقی قضایا، به این اقدام پاسخ مطلوب و مساعد میدهیم. ما گفتیم حسننیت
بهدنبال خود حسننیت میآورد. انجام دادن وقایع تروریستی دیگر، تعریف
آمریکا از حسننیت نیست«.
هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطراتش دراینباره نوشته است که «آقای [سیدحسین]
موسویان از وزارت امور خارجه آمد، گفت: سفیر سوئیس ــ حافظ منافع آمریکا ــ
آمده و پیامی از [جورج] بوش، رئیسجمهوری آمریکا آورده است. او در این
پیام بهطور خصوصی از کمک ما در آزادی [رابرت] پل هیل، گروگان آمریکایی
تشکر کرده و گفته است که حافظ اسد [رئیسجمهور سوریه] به او اطلاع داده که
ایران در این امر کمک مؤثر کرده است و نیز گفته اطلاعات آمریکا میگوید
گروگانهای ایرانی در دست مارونیها، در همان روزهای اول کشته شدهاند،
ولی باز هم آنها آمادگی دارند که پیگیری مسئله گروگانها را ادامه دهند.
گفتم بهصورت شفاهی جواب بدهند که اگر زندانیهای لبنانی از اسرائیل آزاد
نشوند، مسئله گروگانها احتمالاً پیچیدهتر میشود». (خاطرات هاشمی، ص83)
سه
روز بعد از این پیام تشکر، آمریکا از ایران میخواهد پیشنهاداتش را برای
جبران لطفی که در قبال آزادی گروگانهایش در لبنان کرده ارائه دهد: «آقای
[سیدحسین] موسویان از وزارت امور خارجه آمد. گزارش مذاکره با سفیر سوئیس،
[حافظ منافع ایالات متحده]، درباره گروگانها را داد و گفت: سؤال کرده که
انتظار داریم چه اقدامی در مقابل آزادی گروگانها انجام شود؛ پیشنهادهایی
ارائه دادم». (خاطرات هاشمی، ص88)
فردای آن روز "فرانک رید"، دومین گروگان آمریکایی هم آزاد میشود، اما در
رفتار آمریکا که گویا تشخیص داده اوضاع بهسودش در حال تغییر است،
نشانههایی مبنی بر عدم وفا به عهد دیده میشود.
موضوعی که هاشمی رفسنجانی در خاطرات روز 10 اردیبهشت 1369 اینچنین روایتش
میکند: «شب به خانه آمدم. در حالی که مشغول نوشتن خاطرات بودم، به اخبار
بخش فارسی صدای آمریکا [VOA] گوش میدادم، خبر داد که دومین گروگان
آمریکایی در لبنان، امشب آزاد شد. اظهاراتی شده که نشان میدهد، دولت
آمریکا میخواهد تا پایان آزادی همه گروگانهایش، امتیازی ندهد. به نظر
میرسد اگر چنین باشد، لبنانیها آزادی گروگانها را متوقف میکنند و
آمریکا پشیمان میشود» (خاطرات هاشمی، ص90 و 89)
سالها بعد از این ماجرا، هاشمی درخصوص آمریکا میگوید: «وقتی آمریکاییها درست به وعدههایشان عمل نمیکردند، کار ناقص میماند».
نظریه همکاری با آمریکا و محورت شرارت نامیدن ایران
پس از قتل «احمدشاه مسعود»، فرمانده ائتلاف شمال در ۹ سپتامبر ۲۰۰۱ و حمله
طالبان به امریکا دو روز بعد از این ماجرا، دولت اصلاحات و امریکا نقطه
مشترکی را در افغانستان یافتند. رییس جمهوری دولت اصلاحات در مصاحبهای با
«بیبیسی» می گوید: «طالبان دشمن ما است. امریکا هم احساس میکرد طالبان
دشمن ما است و سرنگونی طالبان در درجه اول تأمین کننده منافع ایران بود.»
در این زمینه دولت اصلاحات با پیشفرض ترمیم روابط با آمریکا از این نقطه
مشترک به سمت آمریکاییها و کمک به درگیری ایالات متحده در افغانستان پیش
رفت. مذاکرات دیپلماتیکی انجام شد. سفیر سابق افغانستان و عراق درباره این
مذاکرات و رفتاری که سپس آمریکاییها درقبال کمک طرف ایرانی انجام میدهند
به خوبی توضیح میدهد.
رايان
کراکر که به عنوان ديپلمات در ايران قبل از انقلاب، لبنان، عربستان،
افغانستان و عراق فعاليت کرده است در خاطراتي که از مذاکرات ژنو در سال
2001 و پيش از حمله به افغانستان منتشر کرده برخي از مطالب را از مذاکرات
خود با هيات ايراني براي اولين بار عنوان کرده است.
اين ديپلمات باتجربه آمريکايي در کتاب خاطرات خود نوشته است يک هفته پس از
حملات 11 سپتامبر به پاريس و ژنو پرواز داشته تا با مقامات کشورهاي مختلف
از جمله مذاکره کنندگاني از ايران ديدار داشته باشد. وي نوشته است:« شوک
وارد شده بر آمريکا باعث شده بود که واشنگتن با تمام شرکاي محتمل و
غيرمحتمل وارد معامله شده و براي جنگ عليه افغانستان آماده شود. من نيز به
عنوان معاون وزير خارجه در حوزه ايران، عراق و خليج فارس رفته بودم تا با
فرستادگاني از تهران گفت وگو کنم.»
کراکر ادامه داده است: «در آغاز دوره کاري من در اوايل دهه 1970، فارسي را
ياد گرفتم و در ايران خدمت کردم. اما آن قبل از انقلاب اسلامي بود و در سال
2001 به مدت 20 سال آمريکا تقريباً هيچ رابطه مستقيمي با دولت ايران
نداشت. مذاکرات ژنو محرمانه نبود. ما در تالار مذاکرات سازمان ملل گفت وگو
کرديم، درحالي که هيچ کس ديگري در آنجا نبود. مذاکرات ما درباره افغانستان
ساعت ها طول کشيد و به شب رسيد. ما گفت وگوهاي خود را در سوئيت هاي هتل پي
گرفتيم و تا صبح حرف هايمان ادامه داشت... گاهي طلوع آفتاب از پشت کوه هاي
آلپ را تماشا مي کرديم.»
اين ديپلمات آمريکايي با اشاره به اعضاي هيات ايراني با تعجب نوشته است:
«من واقعاً از هويت طرف هاي ايراني خود متعجب شده بودم. دو نفر از سه
نفرشان در آمريکا درس خوانده بودند و ما در وقت تنفس راجع به فوتبال
دانشگاه يو.سي.ال.اي حرف مي زديم.»
بر اساس این گزارش، رايان کراکر مدعي مي شود هيات ايران خواستار اشغال
افغانستان از سوي آمريکا ميشود. وي در اين زمینه نوشته است: «اما آنچه که
برايم جالب تر از همه بود، اشتياق آنان نسبت به اعزام نيروهاي آمريکا، همان
«شيطان بزرگ»، به حياط خلوت ايران يعني افغانستان بود.»
سفیر سابق آمریکا در افغانستان و عراق در خاطرات خود با اشاره به سخنرانی
جورج بوش در رابطه با محور شرارت نوشته است: «جورج بوش در سخنرانی تاریخی
خود در ژانویه 2002 عراق، کره شمالی و ایران را محور شرارت نامید. چند روز
بعد، من با هیئتی که در ژنو ملاقات کرده بودم، در کابل دیدار کردم. آن
ایرانی به من نگاه کرد و گفت: «شماها دارید چه کار می کنید؟» یادم نیست چه
جوابی دادم ولی در این مایه ها بود که «ببین! من سفیر واشنگتن در کابل
هستم. ما باید روی مسائلی که قبلا در مورد افغانستان با هم صحبت کردیم،
تمرکز کنیم.» اما من می دانستم که کارم سخت تر شده است.»
سید
حسین موسویان رایزن و دیپلمات فعال در دولت اصلاحات در این باره در
یادداشتی که در المانیتور نوشته بیان میکند: «یکی از بهترین و در عین حال
نومیدکنندهترین فرصتهایی که از دست رفت پس از حملات تروریستی ١١ سپتامبر
٢٠٠١ شکل گرفت.
ایران در میان نخستین کشورهایی بود که حملات مزبور را محکوم کرده و به
آمریکا تسلیت گفت. رئیس جمهور وقت ایران محمد خاتمی در پیامی گفت: «به نام
ملت و دولت جمهوری اسلامی ایران، اقدام تروریستی هواپیما ربایی و حمله به
مراکز عمومی در شهرهای آمریکا را که شمار زیادی از مردم بی دفاع را به کام
مرگ کشید محکوم می کنم و تاسف عمیق و همدردی خود را به ملت آمریکا…اعلام می
دارم.»
در سال ٢٠٠١ مذاکراتی جدی و پرمحتوا بین دولتهای ایران و آمریکا برای
یافتن راههای همکاری بین دو کشور در افغانستان آغاز گردید. رایان کراکر،
معاون دستیار وزیر امور خارجه وقت آمریکا که تیم آمریکایی را در مذاکرات
مزبور رهبری میکرد، در سخنرانی خود در بنیاد کارنگی، فضای حاکم بر جلسات
را اینگونه توصیف میکند: « در روزهای پیش از حملۀ (آمریکا به افغانستان) –
یادتان هست که حملات هوائی اوائل اکتبر ٢٠٠١ آغاز گردید – حرف ایرانی ها
بر این بود که شما چه اطلاعاتی لازم دارید که سر آنها را به سنگ بکوبید.
شما آرایش جنگی آن ها را می خواهید؟ نقشه اش اینجاست. می خواهید بدانید از
نظر ما نقاط ضعف آن ها کجاست؟ اینجا، اینجا و اینجا. می خواهید بدانید ما
فکر می کنیم آنها به حملات هوائی چگونه واکنش نشان می دهند؟ …از ما بپرسید،
ما جوابش را داریم….. این دوران بی سابقه ای در روابط ایران و آمریکا از
زمان انقلاب بود. مذاکره بین ایرانی ها و آمریکائی ها بر روی موضوعی خاص که
هر دو در آن منافع مشترک داشتند».
در پائیز ٢٠١٢، با جیمز دابینز که تیم آمریکائی را در سال ۲۰۰۱ پس از سقوط
طالبان در کنفرانس بُن برای تاسیس حکومت جانشین در افغانستان رهبری می کرد،
ضمن کنفرانسی در برلین ملاقات داشتم. وی به من گفت که حمید کرزای کاندیدای
مورد علاقه آمریکا برای رهبری افغانستان بود و «ایرانیها او را حمایت
کردند.» دابینز بر نقش جواد ظریف، که در آن وقت معاون وزارت امور خارجه در
امور بین الملل بود، در موفقیت نهائی کنفرانس بن و تشکیل حکومت جدید
افغانستان تاکبد داشت .
موسویان
در ادامه توضیح میدهد: « مذاکرات بین ایران و آمریکا حتی بعد از کنفرانس
بن نیز ادامه پیدا کرد. اما ناگهان، به معنای واقع کلمه، بمبی منفجر شد.
پرزیدنت بوش تنها چند هفته بعد از کنفرانس بن همه ما را با قرار دادن ایران
در «محور شرارت»، طی سخنان سالیانه اش در ژانویه ٢٠٠٢، غرق حیرت کرد.
حسن روحانی دبیر وقت شورای امنیت ملی به من گفت که امریکایی ها
مرتکب اشتباه بزرگی شده اند. وی گفت « افغانستان میتوانست مدل مناسبی برای
همکاری بین ایران و امریکا برای مدیریت بحران در تمام منطقه باشد».
هم چنین در پی سخنان بوش خاتمی به من گفت: «من مطمئنم که بوش میخ آخر را به
تابوت رابطه ایران و آمریکا زد». او ادامه داد: «من فکر میکنم بهبود
روابط را، حداقل در دوران ریاست جمهوری من، باید از سر به در کرد. » رهبر
عالی ایران آیتالله خامنهای به یکی از مقامات در همان ابتدای مذاکرات با
آمریکا گفته بود که «دعوت آمریکاییها برای همکاری جنبه تاکتیکی دارد.»
نزدیکی به امریکا در دولت یازدهم و غارت دارایی ایران
شکلگیری توافق هستهای و امضاء برجام نیز همین رویه را در ذهن دوستداران
رابطه با آمریکا متبادر ساخت. در این راستا بسیاری برجام و مذاکرات هستهای
را پیش زمینه ترمیم ارتباط با آمریکا مطرح میکردند. ایجاد رابطه اقتصادی و
سرمایهگذاری امریکاییها در ایران از جمله این موارد بود که همواره در
رسانههای جریان اصلاحات که بزک کننده اصلی ایجاد رابطه با آمریکا هستند،
مطرح میشد.
البته پیش از این تلاشهایی در زمینه ایجاد این ارتباط صورت گرفته بود که
برقراری تماس تلفنی اوباما و روحانی را میتوان یکی از این موارد دانست.
اخبار اطلاعات حاصله نیز نقش موسویان و کراکر را در ایجاد این ارتباط تایید
میکند. بر اساس اطلاعات بدست آمده به نظر می رسد این دیدار حاصل تفاهم
میان امیر حسین موسویان و رایان کراکر بوده است.
در
این رابطه، «حسین موسویان» عضو سابق تیم مذاکرهکننده ایرانی در
گفتوگوهای هستهای، در یادداشتی که در روزنامه انگلیسی «گاردین» منتشر شد،
احتمال مذاکرات مستقیم ایران و آمریکا را فرصتی برای مصالحه دانست که
نباید از دست برود.
وی به واشنگتن توصیه کرد با تغییر رویه از این فرصت استفاده کند.
از سوی دیگر افراد دیگری چون علی خرم مشاور ظریف نسبت به ایجاد ارتباطات در
حوزه اقتصادی، اجتماعی و ... برای رسیدن به روابط سیاسی تاکید میکرد.
وی در این باره با دادن آدرس غلط بیان میکرد: « به نظر من همه رفتارهای
ایالاتمتحده پس از انتخاب حسن روحانی به ریاستجمهوری دگرگون شد و امروز
میتوان چرخشی جدید در نوع نگاه آمریکا به ایجاد رابطه بین دو کشور دید.
بهصورت ویژه، رفتار آمریکا در قبال پرونده هستهای ایران تغییر کرده است.»
اما
بعد از اجرای برجام نه تنها اخبار متعددی نسبت به کارشکنی آمریکاییها در
اجرای تعهداتشان و متعاقب آن کشورهای اروپایی شنیده شد بلکه کنگره آمریکا
طرحهای مختلفی برای محدودیت و تحریم ایران تصویب و دولت اوباما این طرح ها
رااعمال کرد. نقطه عطف این کارشکنیها نیز غارت دو میلیارد دلاری آمریکا
از دارایی ایران به عنوان حمایت از تروریست است که درواقع همان رویه پیشین
امریکا در قبال ایران است. این درحالی بود که دو روز قبل از اعلام غارت
اموال ایران جان کری و ظریف بعد از مذاکره درباره اجرای برجام به نشانه حسن
نیت کنار پرچم یکدیگر ایستادند.
این درحالی است که محمد جواد ظریف به سازمان ملل نسبت به این اقدام
امریکاییها شکایت کرده اما جان کربی سخنگوی وزارت خارجه آمریکا میگوید که
«ظریف» میتواند از سوی خود و دولت متبوعهاش هر سخنی بگوید ولی موضع دولت
آمریکا در حمایت از تصمیم دادگاه برای مصادره 2 میلیارد دلار ایرانی
تغییری نخواهد کرد.
کربی ادامه داده است: «این تصمیم دادگاه در دفاع از آمریکاییهایی گرفته
شده که به دلیل اقدامات ناشی از حمایت ایران از تروریسم، دچار رنج و عذاب
شدهاند.»
موضعی که آمریکاییها مانند زمان دولت اصلاحات و هاشمی رفسنجانی در قبال
ایران گرفتند و ایران را محور شرارت و حامی تروریسم نامیدند و اینک نیز
ایران را تروریست خوانده و با این بهانه دست به راهزنی اموال ایران زدنند؛
همه این موارد نشان میدهد مواضع کاخ سفید کوچکترین تغییری در قبال ایران
نکرده است و کسانی که آدرس غلط به دولت و مردم ایران دادهاند نیز مسبب
کلاهبرداری تازه آمریکا از ایران هستند.