پر واضح است که از ابتدایی ترین و بدیهی ترین ویژگی های این جامعه مدنی ایجاد فضای نقد و نقادی و اجازه به مخالفان و منتقدان دولت است که در چارچوب قانون نظرات خود در رابطه با عملکرد دولت مطرح کنند.
بر خلاف همه این تصورات و انتظارات از دولت جدید، از ابتدای طرح نظر از سوی منتقدان دولت بود که حمله و فشار به منقدان آغاز شد و حتی در یک مورد، رئیس جمهور محترم از «بی سواد» خواند منقدان خود نیز ابا نکرد.
دامنه فشار به منتقدان دولت روز به روز گسترده تر می شود و هر روز در شکلی جدید از سوی مقامات رسمی مطرح می شود؛ اخیرا محمد رضا خباز در یادداشتی در روزنامه قانون نوشته است:
«مخالفان دولت بهدنبال این هستند که همان نسخهای را برای دولت فعلی بپیچند که سابقا برای دولت خاتمی پیچیدند، یعنی آقای خاتمی میگفتند که هر 9 روز برای ایشان یک بحران ساختند و این بحران ها حاوی توطئه و تخریب هم بود. گمان میکنند که مخالفان دولت با این حرکات میتوانند جایگاهی در بین مردم داشته باشند»
اگرچه این قبیل اظهارات از ابتدای عمر کوتاه دولت برای منتقدان چندان غریب نیست، اما بد نیست که انتقادات تند اصلاح طلبان به دولت آقای خاتمی یادآوری شود تا مشخص شود که مخالفان دولت برای خاتمی بحران آفرینی می کردند یا حامیان سرسخت او.
خاتمی باید از قطار اصلاحات پیاده شود!
سال 1379، یک سال پس از حادثه 18تیر 1378، در استنفورد ایالت متحده آمریکا، کنفرانسی با حضور تعدادی از استراتژیستها، پالسی میکرها و برخی از چهرههای برجسته اتاق فکر آمریکا مثل برژینسکی، کونتی مدمن و خانم رایس برگزار شد.
یکی از سخنرانان این کنفرانس خانم گیلی لاپیدوس از طراحان فروپاشی شوروی سابق بود. او در سخنرانیاش گفت: «آنچه در این مدت از ریاستجمهوری محمد خاتمی در ایران دریافتهایم این است که او نمیتواند در پیشبرد پروژه اصلاحات در ایران موفق باشد. نقش او در ایران، نقش گورباچف در شوروی است و ما برای پیشبرد اصلاحات در ایران باید دنبال یک یلتسین باشیم. محمد خاتمی میخواهد در ایران هم پاپ باشد و هم مارتین لوتر. اینها با هم جمع نمیشود. بنابراین باید از خاتمی عبور کنیم»
همزمان با این تصمیم، روزنامههای زنجیرهای «جامعه»، «توس» و «خرداد» طرح عبور از خاتمی را مطرح کردند.
در کنار اقدام رسانه ای اصلاح طلبان برای عبور از خاتمی، برخی از مهم ترین تشکل های اصلاح طلب او را وامدار خودشان می دانستند که این مسئله به صراحت از سوی اعضای آن بیان می گردید. از این رو بارها سهم خواهی خود را از دولت به خاتمی گوشزد می کردند.
اعضای سازمان مجاهدین که از عدد انگشتان دست تیز تجاوز نمی کرد به این نتیجه رسیده بودند که خاتمی نمی تواند انتظارات و توقعاتشان را برآورده نماید. لذا همگام با افراطیون جریان اصلاح طلبی که در بدنه و راس تشکل های منتسب به جریان دوم خرداد حضور داشتند تلاش می کردند تا با طرح مسئله عبور از خاتمی به نوعی وی را به انفعال سیاسی بکشانند.
افراطیون این جریان در قبال خاتمی تا جایی پیش رفتند که بحث پیاده نمودن خاتمی از قطار اصلاحات را بیان می کردند.
عبدی: خاتمی نباید کاندیدا شود
از جمله اصلاح طلبان تندرویی که در سال های اصلاحات گوی انتقاد از دولت خاتمی را از همه ربوده بود و حتی موجودیت آن را زیر سوال برده بود، عباس عبدی بود که اوج انتقاد وی از خاتمی در مخالفت وی در سال 80 ظاهر شد که عبدی در آن سال با نامزدی خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری مخالفت کرد و حتی ایده "خروج از حاکمیت" را نیز مطرح ساخت.
عباس عبدی حتی دامنه انتقاد را از این نیز فراتر نمود و با ارسال نامه ای به سایت خودنویس اذعان داشت که در دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی، هیچ دستاورد مثبتی وجود نداشته است و آنچه بهدست آمده بدون حضور خاتمی هم میتوانست عملی شود.
وی ادامه داد:
«پس از سال 1380 و دور دوم ریاست جمهوری تقریباً در ساختار قدرت نه تنها دستاورد چشمگیر اصلاحی نداشتهایم که تماماً علیه اصلاحات بوده، آنچه هم که دستاورد بوده بدون حضور خاتمی هم میتوانست محقق شود چه بسا مخالفان اصلاحات برای بقای خود کمتر از آنچه که هست با خواست ملت مخالفت می کردند.
من در دور دوم بارها گفتم که نامزد نشو و اگر گوش می کرد به نفع همه بود اما ظاهراً علاقه به صندلی و یا فشار دوستان مانع از اتخاذ تصمیم صحیح شد. امـروز تقریبا مطمئن هستم بقای خاتمی در ساختار قدرت بـیش از پیش مملکت را تضعیف میکند.»
انتقادات ادامه دار
انتقاد تند از خاتمی از سوی برجسته ترین چهره های اصلاحات حتی در سال های اخیر نیز ادامه داشته است تا جایی که عبدالکریم سروش در نامه ای سرگشاده به خاتمی گلهگذاریاش را علنی کرد و به خاتمی بابت "قدرناشناسی" و "فرصت سوزی" تاخت.
وی در نامه ای که در سالگرد دوم خرداد در سال 91 برای خاتمی نوشت ادامه داد:
«این رنجنامه را تلخ کامانه و در کمال نومیدی و ناخشنودی، هنگامی و در هنگامه ای می نویسم که یاران شناخته و ناشناخته ام "چندان به خاک تیره فرو ریختند سرد، که گفتی دیگر زمین همیشه شبی بی ستاره ماند".
قیام آرام ودموکراتیک مردم ایران در خرداد ١٣٧٦، تجربه شیرینی بود که قدرناشناسی و فرصت سوزی آن خواجه خنده رو بر آن مهر خاتمت زد و خلقی را تلخ کام و ناآرام کرد، دستاورد تلاشها و تب و تابهای جمعی بود که رایگان هدیه شد و ارزان از دست رفت. و این عجب نبود.»
این موارد تنها نمونه ای کوچک از حملات برجسته ترین چهره های اصلاح طلب از خاتمی بود که نمونه آن در بین مخالفان وی کمتر دیده می شود.
امروز نیز منقدین دولت با زبانی به مراتب نرم تر از موافقان دولت به نقد دلسوزانه خود ادامه می دهند چرا که منافع ملی همان مخرج مشترکی است که نباید در هیچ دولتی از آن عدول کرد.
رجال محترم دولت نیز می بایست به جای حمله به منتقدان و زدن برچسب های مختلف به آنها، از فرافکنی خودداری کرده و فضا را برای نقد خیرخواهانه فراهم سازند. که اگر چنین نشود طبق شواهد تاریخی، تکرار تاریخ و تغییر موضع حامیان امروزی اعتدال دور از ذهن نخواهد بود؛ که روزی فرا رسد که همین حامیان، قصد پیاده کردن حسن روحانی از قطار اعتدال را نمایند.