برهان؛ «24 خرداد 92 دوم خرداد دیگری
خواهد بود برای اصلاحطلبان»؛ این مهمترین نکتهای است که از سوی رسانهها
و چهرههای مطرح اصلاحطلب به صورت متداوم مطرح میشود.
اما
آیا به واقع چنین است؟ آیا اصلاحطلبان امروز شرایطی به مثابهی آنچه در
نیمهی دوم دههی 70 داشتند دارند؟ آیا در واکاوی هویتی میتوان به این
تحلیل اساسی و مهم رسید که اصلاحطلبان ابتدای دههی 90 همان اصلاحطلبان
دوران دوم خرداد هستند؟
برای
رسیدن به پاسخ این سؤالات باید به روزگار کنونی سیاستورزی اصلاحطلبان
پرداخت؛ به این موضوع که امروز چه میکنند و در میانشان چه میگذرد.
اصلاحطلبانی که چهرههای معروفشان روزی نیست که در رسانهها ظاهر نشوند و
از اتحاد و تصمیم واحدشان برای انتخابات پیش رو سخن نگویند.
در
همین راستا، شاید در سطح نخست تحلیل بتوان گفت که تقریباً همهی طیفهای
آنها اکنون تمایل به حضور در انتخابات دارند و در حال بررسی راههای ورود
به این عرصه هستند؛ اینکه چگونه میتوانند از این پنجرهی جدید به عنوان
منفذی برای حضور مجدد در عرصهی سیاستورزی رسمی استفاده کنند.
به
بیان دیگر، اگر تا پیش از برگزاری انتخابات مجلس نهم، اصلاحطلبان برای
حضور مجدد در عرصهی رقابتهای سیاسی مردد بودند و این تردید از ابهام در
چگونگی مواجههی مردم و حاکمیت با آنها پس از وقایع سال 88 ناشی میشد، با
حضور سید محمد خاتمی در رأیگیری اسفندماه، گویا تردیدهای آنان اندکی کاهش
یافت.
هر چند آنان ترجیح دادند
از آن مقطع با تاکتیک نه تحریم، نه مشارکت عبور کنند، اما پس از آن ماجرا
بود که دیالوگهای اصلاحطلبان از عدم شرکت در انتخابات 92 به بررسی شرایط
حضور تغییر یافت. بر تعداد همنشینیها و گعدهنشینیها افزوده شد و از
رایزنی برای بازگشت به قدرت سخن به میان آمد. اما اصلاحطلبان چگونه وارد
انتخابات 92 خواهند شد؛ آیا تاکتیک نه تحریم، نه مشارکت تغییر یافته است و
آنان خود را در آزمون اقبال عمومی قرار خواهند داد؟
رفتارشناسی
و گفتارشناسی طیفهای مختلف اصلاحطلب در سطح دیگر تحلیل به ما میگوید که
اکنون یک اندیشهی واحد در میان آنها استوار نیست و به گفتاری دیگر،
اکنون دیگر اصلاحطلبان در یک «جبههی واحد» مستقر نیستند.
رفتارشناسی
و گفتارشناسی طیفهای مختلف اصلاحطلب در سطح دیگر تحلیل به ما میگوید که
اکنون یک اندیشهی واحد در میان آنها استوار نیست و به گفتاری دیگر،
اکنون دیگر اصلاحطلبان در یک «جبههی واحد» مستقر نیستند.
در
تفسیر روزگار سیاستورزی امروز آنان میتوان چنین برداشت کرد که طیفی از
آنان برآناند تا اگر قرار است «حاضر» انتخابات 92 باشند، با نامزدی
«حداکثری» که شانس رأیآوری دارد راهی این رقابت مهم شوند. اما آنان نیک
میدانند آوردن چنین نامزدی در افرادی مانند سید محمد خاتمی خلاصه میشود
که موانعی احتمالی همچون عدم تأیید صلاحیت را در پی دارد. بنابراین از چه
رو چنین رسمی و راهی را برگزیدهاند؟
گویا
تصمیمسازانشان از این رهگذر، فاکتورهای زیادی را مد نظر گرفتهاند و
برآناند که نخست در قبال هزینهای که برای ورود به انتخابات پرداخت خواهند
کرد فایدهای همچون بالا رفتن احتمال رأیآوری را داشته باشند و اگر فرجام
چنین تصمیمی رد صلاحیت نامزد حداکثریشان بود، فایدهی این اقدامشان ایجاد
هزینهی گزافتر برای حاکمیت باشد.
شاید اندیشیدهاند
که به جای تحریم در مرحلهی نخست و عدم معرفی کاندیدا، بر تحریم انتخابات
پس از رد صلاحیت احتمالی کاندیدایشان سرمایهگذاری کنند. این گونه است که
هر روز خبری از مخالفت چهرههای اصلی و لیدرهای اصلاحطلب با کاندیداهای
حداقلی مطرح میشود.
اخباری که
نه فقط در حد شنیدهها، بلکه از سوی چهرههای مرتبط با سران اصلاحطلب در
مصاحبههای مختلف، در محافل رسانهای و سیاسی، نقل میشود. این طیف، که در
میان خود چهرههای رادیکال اصلاحطلب را دارد، به هیچ وجه حاضر نیست
هزینهای همچون برائت از ماجراهای سال 88 را بپردازد؛ امری که در سخنان
اخیر سید محمد موسوی خوئینیها کاملاً مشهود و پیداست. آنجا که او میگوید:
«ابراز بیزاری یعنی چه؟ ما خودمان آقای موسوی را به عنوان کاندیدا معرفی
کردیم، حالا ما از او برائت بجوییم تا بتوانیم در انتخابات شرکت کنیم؟»
آنچه
آمد اما رسم و راهی است که گویا سران کنونی اصلاحطلب برگزیدهاند.
نسخهای که البته شکاف بزرگی را میان سران اصلاحطلب و بدنهی اصلاحات پدید
آورده است. اما طیفهای دیگری از اصلاحطلبان امروز تصمیمهای متفاوتی با
شورای رهبری کنونی اصلاحطلبان دارند. در میان آنان، هم برخی طیفها برای
خود استراتژی مجزایی تهیه کردهاند و هم برخی چهرههای نسل دوم، که از آنان
به عنوان نامزد حداقلی نامبرده میشود، سودای حضور مستقل در انتخابات را
در سر میپرورانند.
آنها حتی
اولتیماتوم زمانی برای جبههی متفرق اصلاحطلب تعیین کردهاند که بر مبنای
آن اگر تا پایان آبانماه به تصمیم واحد نرسند، خود به صورت مجزا راه
انتخابات را در پیش میگیرند و تابلویی با اتیکت اصلاحطلبی به دست خواهند
گرفت.
برای
اصلاحطلبان 24 خرداد 92 هیچ شباهتی به دوم خرداد 76 ندارد. این سادهترین
تحلیلی است که میتوان از شرایط موجود به دست آورد. آنها دیگر در یک
جبهه جمع نمیشوند و بدنه راه خود را در پیش گرفته است و سران رسم متفاوت
خود را.
چنین
است که امروز احزاب اصلاحطلبی همانند حزب مردمسالاری مصوبهای را به
تأیید اعضایش میرساند که از لزوم حضور دبیرکلشان حکایت دارد و از جانبی
دیگر، افرادی مانند محسن مهرعلیزاده و محمدرضا عارف از حضور احتمالیشان
سخن میگویند و البته این را هم مطرح میکنند که روزگار صدارت امثال هاشمی و
خاتمی به سر آمده است و باید راه برای حضور چهرههای جدید اصلاحطلب باز
شود.
این اما همهی ماجرا در
جبههی متفرق اصلاحطلبان نیست. آنچه آمد شرایط طیف چپ و میانهی
اصلاحطلبان است. حال آنکه در طیف راست این جناح ساز دیگری نواخته میشود و
رسمی دیگر در پیش است.
آنها،
که اکثرشان تکنوکراتهای دولت هاشمی و خاتمی هستند، اکنون لحظه شماری
میکنند تا با تحریم انتخابات از سوی شورای رهبری و سران اصلاحات ـکه
میتوان شواهدی از آنان را در گفتار جدید سید محمد خاتمی مبنی بر اینکه
«عدم شرکت در انتخابات به معنای تحریم نیست» یافتـ پرچم اصلاحات را در
دست بگیرند و نامزد خود را به عنوان نامزد اصلی این جناح وارد انتخابات 92
کنند.
اینچنین است که روزی
چهره و تصویر محمدعلی نجفی بر روی نشریات متعلق و منسوب به تکنوکراتها
مینشیند و روزی دیگر اسحاق جهانگیری است که در قاب صفحهی نخست این جراید
قرار میگیرد؛ افرادی که البته همگی مستظهر به اکبر هاشمی رفسنجانی هستند.
برای
اصلاحطلبان 24 خرداد 92 هیچ شباهتی به دوم خرداد 76 ندارد. این سادهترین
تحلیلی است که میتوان از شرایط موجود به دست آورد. آنها دیگر در یک
جبهه جمع نمیشوند و بدنه راه خود را در پیش گرفته است و سران رسم متفاوت
خود را.
آری! اینچنین است روزگار سیاستورزی اصلاحطلبان سالهای نخست دههی 90.(*)
* مصطفی صادقی؛ دبیر تحریریه و سیاسی هفتهنامهی مثلث