امروز انقلاب اسلامی به جهت قرار داشتن در مسیر دشوار تمدن سازی، خود را با رسالت های بزرگی مواجه می بیند، بر همین اساس است که شاهد ورود آن به عرصه های اصلی پیش روی نظام هستیم، اما طی مسیر در هر راه دشواری نیاز به هشیاری های ویژه دارد.
در بخش اول گفت و گو به بحث در خصوص اصلی ترین وظایف دانشجویان بسیجی و راه های ورود به آن پرداخته شد؛ بخش دوم نیز که حاوی مطالب بسیار قابل تامل و مفیدی در خصوص آسیب شناسی فعالیت دانشجویان ارزشی در حوزه علم دینی و نحوه مواجهه انتقادی موجود با علم مدرن است از نظرتان می گذرد.
نحوه مواجهه مقبول با علم موجود
«خبرگزاری دانشجو» - به طور خاص نظر شما در خصوص فضای حلقه و برنامه های مطالعاتی در فضای فعلی دانشجویی به چه ترتیب است؟
پیغامی: قطعاً یکی از پروژههای انقلاب اسلامی در عرصههای چهارگانه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، ورود به عرصه علم است، بنابراین ما باید در عرصه علم شروع کنیم و جریان را برگردانیم و آن را به مبادله و جریان دوسویه تبدیل کنیم؛ به این ترتیب که شروع به پالایش کرده و تئوریها را بگیریم و از قسمتهای درست یافتههای بشری را استفاده کنیم و با صادرات علم، تأثیر متقابل هم داشته باشیم و دنیای علم را از نگاه های خودمان متأثر کنیم.
دقت کنید من هنوز بحثی از دینی شدن علم نکردهام پس ما 1- باید بتوانیم مرز دانش را رصد کنیم 2- بتوانیم در واردات پالایش کنیم و انتخابگر باشیم. 3- بتوانیم با جریانات علمی تعامل دوسویه داشته باشیم؛ یعنی مشارکت کنیم هم در فهمش هم در نقدش و هم در نشان دادن ضعفها و نقاط قوت این تئوریها. 4- در تولید علم جدید و ارتقا و جلو بردن مرزهای دانش مشارکت جهانی پیدا کنیم؛ اینها لوازم انقلابی است که تمدن ساز خواهد بود.
مثلاً در عرصه نانو باید مسئله جدیدی را حل کنیم و یافته جدیدی را داشته باشیم که فلان مشکل بشریت را حل میکند که الان هم بهطور مثال ما در حوزههای داروسازی، لیزر و غیره حرکتهای خوب و امیدبخشی داشتهایم، اما در عرصه علوم انسانی مسئله ابعاد خاصتری پیدا میکند؛ یعنی ما نه تنها باید چهار مرحله قبلی را طی کنیم، بلکه مثلاً در حوزه اقتصاد، دانش اقتصاد دنیا را رصد کنیم و از آنان یاد بگیریم و از تئوریها، انتخاب ها و پالایش مناسب داشته باشیم و استفاده کنیم.
علاوه بر آن، باید در عرصه نقد تئوریها و پیشنهاد ساخت تئوری جدید و ارتقای مرز دانش، سبقههای دینی خودمان و مبانی اعتقادی و فلسفی مان را لحاظ کنیم؛ این یک پروژه جدیدی است که علاوه بر پروژههایی که در حوزه فنی و مهندسی وجود دارد، مطرح میشود که ما آن را علم دینی مینامیم که بیشتر در علوم انسانی تجلی مییابد.
من به هر جای این گستره که نگاه میکنم، می بینم مسئولیت یک دانشجوی انقلابی اسلامی پرشور و پرشعور این است که در اینها مشارکت جدی کند، دانشجوی لیسانس در حد خودش و دانشجوی فوق لیسانس در حد خودش باید بتواند مرز دانش را رصد کند؛ این حداقل کار است، ممکن است بگویم تو فعلاً نمیتوانی نقد کنی، ولی باید بتوانی رصد کنی.
آسیب شناسی فعالیت دانشجویان ارزشی در حوزه علم دینی
وقتی دانشجو وارد بحث نقد میشود باید مهارت نقد را پیدا کند، اما قبل از آن باید فرایند نقد در عرصههای علوم انسانی مبتنی بر اندیشه اسلامی باشد، بنابراین اولین نیاز یک دانشجوی مسلمان امروز ما اسلام شناسی است، ما نقد غرب و تئوری غرب و تمدن غرب را باید بخوانیم و بدانیم، (نقد به معنای سره و ناسره را از هم جدا کردن) اما تا وقتی جوان مسلمان ما، یک دور اندیشه اسلامی نخوانده باشد و اسلام شناسی نداشته باشد بر پایه و مبنای چه معیاری میخواهد غرب را نقد کند؟
اینجاست که من در تکتک اینها (رصد و دیدهبانی، انتخاب و ..) اشکالاتی دارم، هم به بدنه دانشجویی میگویم مهارتهای لازم داشته باشد و هم به بدنه سیاستگذاران وزارت علوم اشکال دارم که برنامه های درسی و فعالیت های فوق برنامه علمی، ابزارهای رصد یا دیده بانی یا پالایش را به ما نمیدهد.
تمهیدات و مقدمات لازم برای رصد را جایی مثل ایرانداک باید به من بدهد که نمیدهد، بعد از تامین نیازها در فاز رصد، وارد نقد هم که بشویم، میبینیم مهارت نقد را نداریم یا خیلی از جاها نقدها را هم از خود غربی ها تقلید میکنیم؛ نقد فرایندی تقلیدی نیست، اینکه من بروم تئوری بخوانم و بعد بروم نقض آن را بخوانم، سطح خیلی نازلی از مطالعه انتقادی است، البته خوب است، ولی این در فاز نقد نمیگنجد و در حیطه فاز رصد است؛ یعنی من در رصد خود نه تنها الف را خوانده ام، بلکه نقیض الف را هم خوانده ام، این رصد است و البته دیدهبانی من کاملتر میشود، اما فرایند و پروژه نقد که این نیست!
من الان میبینم اکثر جریانهایی که در نقد تئوریهای غربی و مدرنیته کار میکنند، در واقع رصد خود را تکمیلتر کردهاند، بهترین حالت این است؛ یعنی قبلاً تئوری الف را خواندهاند و حالا دارند نقد تئوری الف را از زبان یک غربی دیگر میخوانند، این حتی دیدهبانی هم نیست این همان انفعال و پذیرش و افتادن در چنبره الگوهای غربی است که تداوم یافته است، رصد هم کامل نیست؛ چون اگر بگویند مکتب سومی بگو که هر دوی اینها را رد کند چه بسا نمیشناسد! ما باید رصدمان را کامل کنیم.
در کامل کردن رصد و اینکه تئوری های غربی را خوانده باشیم، من مشکلی ندارم، اما قبل از رصد کامل، باید به یک چیزهایی مجهز باشم. تا وقتی من در اسلامی شناسی هویت ایرانی اسلامی و بومی خودم شخصیت کاملی نیافتهایم یا در دیده بانی و رصد فقط به بخش های خاصی از غرب محدود شده ام و مثلاً در نقد سرمایه داری فقط سوسیالیسم را دنبال کرده ام، این قبیل رصدهای من حتی منجر به این میشود که من رنگ و بوی آنها را به خود بگیرم. رصدهای من باعث میشود من در برخی از منزلگاههای آنان متوقف شوم؛ مثلاً چهره ضدجامعهشناسی اگوست کنتی به خود بگیرم و بروم در دامن فوکو غلت بخورم و همانجا گیر کنم؛ چون در این فرایندها شخصیت مستقلی نداشته ام.
مثل یک ظرف خالیام که هر کس خواست من را پر کند، پر میکند؛ یکی با اگوست کنت پر میشود یکی با فوکو یکی با رورتی یکی با هایدگر.
این آن چیزی نیست که ما را به مقصود برساند. ما برای اینکه در رصدمان مقهور اینها نشویم و در نقدمان هم نقد واقعی و بومی انجام دهیم و نه صرفاً نقد دیگران را تکرار کنیم، باید برای خودمان شخصیت فکری داشته باشیم و دچار استعمار فکری (به تعبیر حضرت امام) نشویم.
بیرون آمدن از استعمار فکری منوط به این است که من به شاخههای اصلی هویت خودم بازگشت کنم، بازگشت به خویشتن. خویشتن من چیست؟ قرآن من است، سنت و سیره معصومین (ع) من است، روایات من است، علمای دینی من است، علمای متأخر و متقدم من هستند.
فکر کنید، خیلی بد است که من در اقتصاد، یک تئوری علمی جدید میخوانم و فکر میکنم این تئوری در 50 سال اخیر کشف شده و ندانم این تئوری را 1000 سال پیش شیخ طوسی گفته، یک مطلبی را بخوانم، ندانم ابنسینای ما هزار سال قبل اینها را گفته است این یعنی من از تاریخ و میهن خودم کنده شدهام، لذا من باید برگردم و برخی از اینها را برای خودم احیا کنم.
اینجاست که میگوییم یک دوره آثار شهید مطهری خواندنع یک دوره المیزان خواندن، یک دوره آثار متأخیرین روشنفکر دینی مثل امام موسی صدر، شهید صدر حتی مرحوم طالقانی، شهید بهشتی، مرحوم سید قطب را با تامل و دقت و نکته سنجی خواندن، برای ما لازم است.
شما ببینید حضرت آقا سال 40 وقتی در حوزه روشنفکری دینی و رنسانس اسلامی میخواستند جبهه شاه را کنار بزنند وقت خودشان را برای ترجمه آثار سیدقطب وقف میکنند، آقا در آثار سیدقطب چه دیده بودند که به ترجمه آثار ایشان (مثل آینده در قلمرو اسلام) پرداختند؟ به دلیل اینکه سیدقطب دیدگاههایی را مطرح میکند که برای تمدنسازی اسلامی لازم است.
خب جوان امروزی اگر آنها را نخوانده باشد، گویا به سال 40 آقا هم نرسیده، اگر آثار شهید مطهری را نخوانده باشد از تاریخ انقلاب اسلامی عقب است، انقلاب اسلامی جریانی است که از سال 42 شروع شده و قبل از آن سیدجمال و سیدقطب بوده است؛ اینها عناصری از جریان انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی هستند که قلهاش در ایران به اسم انقلاب اسلامی ایران شکل گرفت.
این یک جریان و نهضت 100 ساله است، این جریان 100 ساله مسیری را طی کرده، ولی گاه معلوم نیست من کجای این نهضت 100 ساله ایستاده ام و نسبتم با آن چیست.
سیدقطب را باید شما در دوران دبیرستان یا اوایل دوران دانشجویی خوانده باشید تا بگویید شما سال 45 آقا را پشت سر گذاشتهاید. اگر آن را نخوانده باشید حرفهای سال 91 آقا را هم نمیفهمید. شما میبینید آقا الان راجعبه سید قطب حرف بزند؟ نه. چون گذشت و ما در یک سیر تکاملی جلو آمدیم، امام بحث از دانشگاه اسلامی دارد، اما آقا مأموریت را بالاتر از دانشگاه اسلامی و در بحث جنبش نرمافزاری و تولید علم اسلامی مطرح میکنند؛ این مرحله تکاملیافتهتر از بحث دانشگاه اسلامی است، ولی شما باید بحث حضرت امام را که در سال 51 در خصوص دانشگاه اسلامی کردهاند، قبلش خوانده باشید، والا در جبهه علم دینی امروز، دچار نقص و مشکل می شوید.
اینکه در هویتهای بومی و اصیل و اسلامی این نهضتها ریشه نداشته باشیم و برویم در جریانهای انتقادی غرب مثل نقد دکارت و هیوم گیر کنیم، اشتباه است و نهایت ما میشویم یک ضددکارتی یا منتقد کانت و یا خود هایدگر. برخی ها امروز حداکثر دلگرمی شان این است که یک هایدگر دیگر شده اند.
اگر جوان ما حرفهای سال 40 تا 56 امام موسی صدر را نخواند، خیلی چیزها را از دست میدهد
اگر جوان ما حرفهایی که امام موسی صدر در خلال سال های 1340 تا 1356 زده را نخواند، باور کنید خیلی چیزها را از دست میدهد؛ البته جامعه ما از سال 56 خیلی رشد کرده، بنابراین نمیگویم در امام موسی صدر و یا حتی در شهید مطهری متوقف شویم.
اگر کسی بگوید شهید مطهری و علامه را نخوانده من میگویم نمیتواند حرفهای آقا را بفهمد
مثلاً شهید مطهری در حوزه اقتصاد اسلامی میگوید: ما علم دینی در اقتصاد نداریم، اقتصاد را به مثابه یک علم خالی از ارزش و اثباتی میشود از غرب فراگرفت، ما فقط مکتب اقتصادی اسلام داریم، اما ما این حرف را امروز قبول نداریم.
ما از شهید مطهری خیلی فراتر رفتهایم، ما حرفهای زیادی در خصوص اقتصاد اسلامی داریم، ما نباید در شهید مطهری متوقف شویم، بنابراین اگر کسی بگوید شهید مطهری و علامه را نخوانده، من میگویم نمیتواند حرفهای آقا را بفهمد.
دانشجو اگر بخواهد بدون پشتوانه اسلام شناسی سراغ فلسفه غرب برود، چپ میکند
دانشجو اگر بخواهد بدون پشتوانه اسلام شناسی سراغ فلسفه غرب برود، چپ میکند و بدتر اگر پیش از مطالعه کتاب های علمای اصیل شیعی، مثل «مبانی استقرا» ی شهید صدر، برود و کتاب چیستی علم چالمرز یا «علم چیست، فلسفه چیست؟» دکتر سروش که ترجمه حرفهای پوپر است را بخواند یا فلسفه علم غربی بخواند، اشتباه است.
اگر یک کانونی از دانشجویان معمولی به سراغ خواندن آثار فوکو و رورتی بروند من ناراحت نمیشوم، میگویم علاقهشان است ایکاش نمیخواندند، اما خب حالا خواندهاند؛ ولی وقتی میبینم کانونهای مذهبی و انقلابی ما بدون پشتوانه اسلامی، وارد این فضاها میشوند، ناراحت میشوم، دانشجو اگر بخواهد بدون خواندن المیزان، شهید مطهری و از این قبیل برود سراغ افرادی مثل رورتی و مک کلاسکی، چپ میکند.
گاهی استادان ارزشی بدون توجه به مسیری که خود طی کردهاند، دانشجو را درگیر مسائل امروزی خود میکنند
گاهی استادان اشتباه میکنند یعنی من گاهی حواسم نیست که خودم چه مسیری را طی کردهام تا اینکه امروز در حال مطالعه اندیشه افرادی از جریانهای انتقادی هستمغ آن مسیر در غربزده نشدن من موثر بوده است، اما دانشجوی خودم را میبرم و در مسائل امروزی خودم درگیر میکنم؛ نباید این اتفاق بیفتد استاد باید همچون پدری که فرزندش را مرحله به مرحله پرورش میدهد، دانشجویش را پرورش دهد.
من نسبت به مطالعات فلسفی در کانونهای حزباللهی و از خواندن فلسفه غرب بدون داشتن پشتوانههای دقیق از اسلامشناسی انتقاد دارم. آنجاست که من میگویم معنا ندارد که دانشجویان ما آنقدری فلسفه غرب (دکارت، کانت و هیوم) بخوانند که حتی خود دانشجویان غربی هم نمیخوانند.
اینکه بچههای حزباللهی را به سمت نقد مدرنیته سوق داده و در ذهنشان پست مدرنیته بریزیم، خطرناک است
بعضی از نقدهای مدرنیته چاه است در برابر چاله؛ پست مدرنیته بسیار خطرناکتر است برای اندیشه اسلامی تا مدرنیته؛ ما با مدرنیته در مواردی حداقل شباهتها و اشتراکاتی داریم، ولی با پست مدرنیته افتراقاتمان خیلی بیشتر است، اینکه بچههای حزباللهی را به سمت نقد مدرنیته سوق دهیم و در ذهنشان پست مدرنیته بریزیم، خطرناک است.
بله، شهید مطهری، المیزان، امام موسی صدر، شهید صدر را بخوان و با اندیشههای آقا و امام دمخور باش، آن وقت برو در اقیانوس غرب و فلسفه غرب را نقد کن؛ نقدی که تو از المیزان یاد میگیری خیلی بیشتر از نقدهایی است که کسان دیگر وارد کردهاند.
وارد کردن عموم به شبهات فلسفی بسیار خطرناک و اشتباه است و عمومی کردن فلسفه غرب میشود خطر به توان چند
اما سوال این است که همه ما می توانیم به فلسفه غرب ورود کنیم؟ آیا عمومی کردن فلسفه غرب درست است؟ ما حتی قائل به عمومی کردن فلسفه اسلامی هم نیستیم؛ چون کمتر از پنج درصد از افراد استعداد فلسفی دارند، حرفهای علامه در فلسفه مثل بدایه یا نهایه را نباید عمومی کنیم، ولی المیزان را چرا؛ به این ترتیب وارد کردن عموم به شبهات فلسفی بسیار خطرناک و اشتباه است و عمومی کردن فلسفه غرب میشود خطر به توان چند.
من میبینیم دانشجویان بسیجی ما، دریدا میخواندند، در حالی که گنجایش بحث را ندارند، این خطر و آسیب است، آن وقت در این نگاه، چه غربزدگانی که پوزیتیوسیم را در کتابهای مختلفشان پمپاژ میکنند و چه کسانی که ضد پوزیتیویسم را در کشور پمپاز میکنند از نظر من در یک سطحند. در این نگاه هر دو دارند یک کار انجام میدهند، این طور نیست که رویکرد ضدپوزیتیویسم با اسلام قرابتی داشته باشد که مثلاً پروژه پوپر نداشت؛ نه.
ضد پوزیتیویسمی که در غرب شکل گرفته همان قدر من را در چاله میاندازد که پوزیتیویسم پوپری. بله، برای یک عدهای که کارشان نقد است، رصد خوبی کرده؛ هم دست دکتر زیباکلام و هم دست دکتر سروش را میبوسم؛ چون هر دو رصد خوبی را از دنیا به ما دادهاند، کتابی که مثلاً دکتر سروش با عنوان «مبادی مابعدالطبیعی علوم نوین» (The metaphysical foundations of modern physical science) از ادوین آرتور ترجمه کرده، کتاب شاهکاری است در تاریخ فلسفه علم و رصد؛ همچنین کتابی و آوردنش در فضای کشور واقعاً نیازمند تشکر از ایشان است.
درست است من اندیشه ایشان را قبول ندارم و همینطور شخصیت ایشان را و نسبت به رویکردهای فکری، سیاسی و فرهنگی وی منتقدم، ولی اینکار ایشان را می ستایم.
درست است به لحاظ سیاسی، کلامی و فقهی با ایشان مخالفم، اما این باعث نمیشود نقطه مثبت ایشان را نبینم؛ البته اگر کس دیگری در انقلاب و کانونهای حزباللهی بخواهد در همین فاز محدود بماند و چنین روشی را پی بگیرد او هم در راستای دکتر سروش است و کاری فراتر از او نکرده است.
بحث ما این است که اگر دانشجوی من ضد پوزیتیویسم را خواند، ولی فهمید این چه نسبتی با اندیشه اسلامی دارد، به او میگویند رشد کرده است، والا فلا (وگرنه، نه.). یعنی رصدی که کردیم آیا توانستیم نسبتش را با اندیشه اصیل اسلامی نشان دهیم یا نه؟
حالا اگر شما بگویید میخواهیم این فضای ضد پوزیتیویسمی را در فضای عمومی پمپاژ کنیم، میگویم این همان اشتباهی است که در مورد پوزیتیویسمها اتفاق افتاد، هر دو تای آنها یک پروژهاند، هر دو علیه و ضد جریان فکری اصیل انقلاب.
آن موقع هم که آقای دکتر سروش کتاب «علم چیست، فلسفه چیست؟» را مینوشت، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی بود و ظاهراً نیتش تخریب انقلاب نبود، ولی عملاً تخریب کرد، بعضی وقتها نیت با عمل دو تا میشود؛ اینها را باید هوشمندانه جدی بگیریم و خودمان را در سیر تکامی اندیشهورزی انقلاب اسلامی رشد دهیم و با آن جلو بیاییم.
برای
بعضیها باید حرفهای شهید مطهری، شهید صدر، حتی مرحوم شریعتی را تجویز به
خواندن کرد وگرنه نمیفهمند علوم انسانی مبتنی بر قرآنی که آقا در طلیعه
ورود به دهه چهارم انقلاب اسلامی تاکید میکنند، یعنی چه؟
ما باید بدانیم چه کمبودهایی در این سیر 100 ساله داشتهایم که الان به جریان تولید علم یا الگوسازی اسلامی-ایرانی رسیده ایم؛ این برای ما خیلی مهم است. آقا یک دفعه وارد میشوند میگویند طبقهبندی علوم مهم است، ما تا این سیر را یک بار مرور نکنیم، نمیفهمیم این حرف یعنی چه؟ یا نمیفهمیم حرف حضرت آقا در بحث فقه چه تناسبی با فلان حرکت سید جمالالدین، امام موسی صدر و شهید صدر در فقه دارد، من باید این زنجیره و خط سیرها را در ذهن داشته باشم والا در اقتصاد اسلامی به عنوان یک دانشجوی فقهالاقتصاد نمیتوانم حرفهای خوب بزنم.
در یک جمع بندی کلی می توانم بگویم:
در بحث حلقه های مطالعاتی باید سه سطح از مخاطب را از هم تفکیک کرد:
یک. جوان مسلمان
دو. دانشجوی مسلمان
سه. دانشجوی علوم انسانی انقلاب اسلامی
برای هر یک از این سه سطح از مخاطب باید برنامه مجزایی را تعریف کرد:v
درØ سطح اول در مواردی احتیاج است تصاویر تاریخی فرد در حوزه هایی همچون دفاع مقدس، اسلام شناسی، مسائل عقیدتی، اخلاقی و غیره شکل بگیرد؛ به این معنا که مثلاً فرد تصویر درستی از دفاع مقدس پیدا کند و جوانب متفاوت آن را دریابد.
درØ سطح دوم چند کار نیاز است:
1. دانشجو روحیه انتقاد پیدا کند و روش نقد را بیاموزد.
توضیح:
دانشجو باید همانند یک کودکی که آچار بدست می گیرد و در وسایل مختلف
الکترونیکی کنکاش می کند، آچار بدست شود و ته و توی تئوری های مختلف را
دربیاورد و نقاط ضعف و قدرت آنها را شناسایی کند.
2. اسلام شناسی
توضیح1: به هر سه سطح از این مخاطبان به میزان های متفاوت نیاز است.
توضیح 2: می توان جهت نیل به این هدف از سیر های مطالعاتی کوچک نظیر موارد زیر شروع کرد:
اندیشه های امام موسی صدرü
اندیشه های شهیدü مطهری
* استفاده از سیر آسان به مشکل
*
جهت آشنایی با اندیشه های شهید مطهری می توان متناسب با زمانی که فرد در
اختیار دارد برنامه ارائه کرد؛ کسی ممکن است 50 ساعت وقت داشته باشد و فرد
دیگری هشت ماه و ...
می توان برای شروع از خلاصه کتب ایشان که در دانشگاه امام صادق (ع) در شش جلد خلاصه شده است، استفاده کرد.
* سیر مطالعه آثار این شخصیت ها به این شکل است که در ابتدا آثار به شکل فردی مطالعه می شود، در مرحله بعد دانشجو وارد مباحثه می شود که برای این کلاس می توان از دانشجویان مقاطع بالاتر استفاده کرد و در مرحله آخر از استاد استفاده می شود.
* با مباحثه و قرار گرفتن در فضای نقد، مطالب بهتر در ذهن باقی می ماند.
*
دوره مقدماتی و میانی مطالعه آثار شهید مطهری می تواند به شکل عمومی
برگزار شود و استاد برخی مثال ها را از رشته های دانشجویان بیاورد، اما در
مرحله پایانی به تفکیک رشته دانشجویان باید از استادان مختلف هم رشته شان
استفاده کرد.
* می توان از تجربه آقای هاشمی گلپایگانی در نهاد نمایندگی رهبری که در حال ترویج آرای شهید مطهری هستند هم استفاده کرد.
سیرهای دیگری از برخی اندیشمندان دیگر هم قابل توصیه است.
کتب شهید آوینیü
کتب آیت الله جوادی آملیü
کتب علامه مصباحü یزدی
* شکل مطالعه این کتب می تواند به این ترتیب باشد که مثلاً در موضوع «زن»، ابتدا کتاب نظام حقوق زن در اسلام شهید مطهری، دوم کتاب زن در آیینه جمال و جلال آیت الله جوادی آملی و بعد تفسیر المیزان خوانده شود.
* لابه لای آثار اندیشمندانی همچون امام موسی صدر و شهید مطهری به طور ضمنی و غیرمستقیم فلسفه اسلامی آموزش داده می شود (بدون دچار شدن به مسائل و دشواری های فلسفه) و باید توجه کرد تنها پنج درصد از دانشجویان دارای ذهن فلسفی بوده و وارد کردن عموم دانشجویان به مطالعه رسمی فلسفه اشتباه است؛ بخصوص آن که کمی فلسفه، آسیبش از هیچ آن بیشتر است.
از این رو تفکر فلسفی را نه در آثاری همچون بدایةالحکمه علامه طباطبایی، بلکه در آثار شهید مطهری باید فراگرفت؛ به عنوان مثال در آزادی معنوی – اگر خوب مطالعه شود- فلسفه ملاصدرا به فرد آموزش داده می شود؛ همچنان که در غرب هم هیچ وقت چنین نبوده که به طور مستقیم به دانشجویان اندیشه های کانت و دکارت آموزش داده شود.
* غرب شناسی مورد نیاز یک جوان مسلمان، به
تمامه در اسلام شناسی شهید مطهری موجود است: آثار شهید مطهری علاوه بر
اسلام شناسی و وجه عقلانی- فلسفی، خود به خود یک دور غرب شناسی هم دارد.
دانشجویی که یک دور آثار شهید مطهری و المیزان و جریان های انتقادی را
بخواند، با تفکر غرب و نقدهای آن آشنا می شود.
* در ضمن این نوع اسلام شناسی، دانشجو علاوه بر فلسفه و غرب شناسی، «منطق» و «روش و روحیه نقد» هم فرا می گیرد.
3. پس از طی مراحل فوق، متناسب با برنامه درسی دانشجو در دانشکده و به طور موضوعی باید نظریات مختلف جریانات انتقادی غرب را هم طرح کرد. (موازی برنامه درسی)
توضیح
1: البته میزان طرح جریان های انتقادی غرب برای این سطح از دانشجویان
نباید خیلی زیاد بوده و تنها در حد شل کردن نظریات و تئوری های اصلی موجود
در برنامه های درسی دانشجو باشد؛ چرا که پرداخت زیاد به این موضوع آسیب های
جدی را در پی خواهد داشت.
توضیح 2: جریانات انتقادی دارای 3 رویکرد هستند:
- آنتی مدرنیته
- پست مدرنیته
- جریانات مسیحی
باید توجه داشت به هر کس دوز خاص خودش داده شود.
توضیح 3: تا یک دوره آثار شهید مطهری خوانده نشده، نباید سراغ اندیشه های پست مدرن رفت.
توضیح
4: وضعیت حالا فضای ارزشی ما در دنبال کردن بحث های پست مدرن ها شبیه دوره
ای است که در مقابل لیبرالیسم، بحث مارکسیسم مطرح شد و در پی آن بسیاری از
بچه مسلمان ها مارکسیست شدند.
توضیح 5: نتیجه آشنایی با اندیشه های پست مدرن این است که ما شاهدیم برخی از دانشجویان ارزشی ما دچار طغیان فکری شده اند؛ چرا که به حالت استغنا رسیده اند و حتی در این فضا به خود اجازه نقد بزرگانی همچون آیت الله جوادی آملی را می دهند. این به این خاطر است که علوم انسانی بسیار پیچیده است و بسیاری ظرفیت آن را ندارند.
بسیاری
از دانشجویان اینچنینی با خواندن ترجمه های دسته چندم از اندیشه های
متفکران غرب ادعای شناخت کامل آنها را دارند، در حالی که شناخت آنها
در فضایی عمیق تر و از طریق خواندن تکست های اصلی، میسر است. بنده استادی
با نام پروفسور نوری داشتم که اعجوبه ای بودند. ایشان توصیه می کردند: «هیچ
وقت ترجمه نخوانید و به سراغ متن اصلی بروید و بنده زمانی متوجه تفاوت
میان متن ترجمه شده و تکست های اصلی شدم که ایشان مقایسه ای از کتاب ترجمه
شده از سوی سروش - که از وجه مترجمی فرد بسیار قابلی است - و متن اصلی آن،
به بنده نشان دادند.
4. مسئله محور پیش رفتن
توضیح: بعد از طی این مراحل باید متناسب با اینکه هر فرد چه سوال و دغدغه ای دارد، سیر مطالعاتی داشت و متناسب با سوال و جهت پاسخگویی به آن، همراه با یک استاد، پیش رفت؛ به این معنا که در غیر سیر عمومی، مسئله محور باید پیش رفت نه سیر محور.
«خبرگزاری دانشجو» - این صحبت ها به این معناست که لزومی ندارد ما برای وارد کردن دانشجویان به بحث های انتقادی و ایجاد سوال در ذهن آنها در باب علم مدرن از چیزی به اسم فلسفه علم به معنای شروع بحث ها از ریشه و بن، کار را آغاز کنیم؟
پیغامی: در آموزش، منطق خاصی حاکم نیست و لزومی ندارد مثلاً ابتدا به ساکن در بحث اسلام شناسی رفت و اصول عقاید و خداشناسی خواند، شما با مطالعه اندیشمندانی همچون شهید مطهری می توانید به این هدف برسید. به جای آغاز کار از ریشه، می توان از میوه شروع کرد. مثلاً برای نقد پوزیتیویسم لازم نیست اندیشه فردی همچون آرتور برت را که در این زمینه قوی کار کرده به سطح عموم آورد، برای نیل به این هدف کسانی که علاقه فلسفی ندارند، می توانند «ایمان به غیب» شهید مطهری را بخوانند و برت را برای قوی ترها بگذارند.
معلم خوب معلمی است که به قامت دانشجویش برنامه ریزی کند
در تولید علم دینی تقسیم کار داریم:
- چه کسی انتقاد می کند؟
- چه کسی مبانی فلسفی ارائه می دهد؟
- چه کسی تئوری پردازی می کند؟
- چه کسی بحث تاریخی ارائه می دهد؟
- چه کسی میان رشته ای بحث می کند؟
- چه کسی بحث ها را کاربردی می کند؟
چگونگی درگیر کردن دانشجو در حوزه علم دینی
«خبرگزاری دانشجو» - ارزیابی شما از نحوه پرداخت دانشجویان به مباحث علم دینی در زمان کنونی چیست؟
پیغامی: در اینجا چند سطح از بحث مطرح است. اصل قضیه اینکه ما برای پیدا کردن رهیافت خودمان نسبت به بحث علم دینی نیازمند نوعی تکثریم. چند تا مکتب باید داشته باشیم تا حتی اگر علم دینی مطلوب و منتخب را پیدا و کشف کردیم، باز نیازمند چالش و بده بستانی بین رویکردهای مختلف در مکاتب مختلف باشیم تا علم دینی ما رشد و نمو خوبی داشته باشد.
اساساً
چه در شکل گیری و چه در ادامه و تکامل علم دینی؛ یک تعریف، یک مکتب و یک
رهیافت وجود ندارد، پس خود تعدد مراکزی که رویکردها و سلایق متعدد فکری در
حوزه علم دینی داشته باشد، امری است هم طبیعی و هم میمون و مبارک.
اصلاً
من دنبال این نیستم که حتماً یک نظریه، یک فکر و یک ایده در حوزه علم
دینی مطرح شود؛ منتها اگر این تعدد باعث چالش و نقد متقابل و رشد و پویایی و
حرکت تکامل باشد، ما میگوییم خوب است، اختلاف امتی رحمة (اختلاف امت،
رحمت است)؛ دقیقاً به این تعبیر.
این
اختلافات و تفاوتهای نگرشی در علم دینی باعث رحمت میشود؛ چون اساساً
همین مایه پویایی است، عنصر حرکت تکاملی همین تفاوتهاست؛ اما اگر اینها
همدیگر را هیچ وقت نقد جدی نکنند، به مباحثه با همدیگر ننشینند و در
جزیرههای جدا از هم هر کسی در فضای ذهنی خود مباحثش را مطرح کند، این
آنجایی است که اختلاف امتی، رحمت نیست که هیچ، شر الهی است، عذاب خداست که
بر ما نازل میشود.
یارکشی جریان های تولید علم دینی در بدنههای دانشجویی خلاف روند علمی است و جز آشوب چیزی بار نمیآورد
حالا اینها در عرصه خودشان که حوزه و دانشگاههاست، در سطوح بالا چون موضوعات پیچیده است و در سطح دکترا و فوقدکترا و یا در سطح پژوهشی باید به اینها پرداخته شود، اگر به چالش با همدیگر نپردازند و بعد این چندگانگی را به سطوح پایینتر تسری دهند و بدتر از تسری در سطوح پایینتر، اشاعه متکثری که نظمی در آن نیست، شروع به یارگیری و لشکرکشی در فضای عمومی کنند، این آنجایی است که شر روی شر میشود و از رحمت چیزی باقی نمیماند.
ما در فضای علم یک چیزی به اسم گفت و شنود و نقد داریم، خیلی از تئوریها تا زمانی که مسیر علمی خود را خوب طی نکرده و به قوت علمی نرسیدهاند، اگر خود را به فضای عمومی مردم و سطوح اولیه دانشگاهی مثل لیسانس بریزند، بیشتر باعث تشتت آرا و افکار میشوند و ذهن شما را آشوبناک میکنند.
شما ببینید سیستمهای علمی معمولاً این طور برگزار میشود که نمیآیند در سطوح پایین اختلاف آرا را بگویند؛ چون شما به عنوان یک متعلم تازه وارد، توان پردزاش و Processing اختلافات را ندارید و معمولاً در سطوح بالاتر بحثهای اختلافی گفته میشود؛ کسی که تازه وارد فقه شده، دروسی را به او درس میدهند که در آن اختلاف چندانی نیست، در این مرحله دروس خارج نمیبرند که در آن باید فقط اختلافات گفته شود.
حضور اینها در بدنههای دانشجویی، مخصوصاً بدنه دانشجویی که قدرت لازم را برای تمیز ندارند، توان نقد ندارند و شخصیت قوام یافتهای ندارند، اسمش میشود یارکشی و لشکرکشی.
این همان کاری است که گروههای فکری مخالف ما در اوایل انقلاب انجام میدادند، گروههای چپ و مارکسیستی میریختند در دانشگاهها و از بدنه دانشجویی، مخصوصاً تازه وارد یارگیری و لشکرکشی میکردند.
امثال
آقای دکتر سروش تئوریهایش را در مقاطع بالا گفت، ولی چندان رونقی پیدا
نکرد؛ همین طور آقای کدیور سالها فلسفه سیاسی و تئوریهای ولایتفقیه خود
را میگفت و نقد می شد؛ خود من در کلاسهای ایشان شرکت میکردم، پایه
استدلالی ایشان قوی نبود و ایشان به سوالات ما پاسخگو نبودند.
اینها وقتی نتوانستند در عرصه دانشگاهی برای مکتب فکریشان مستنداتی را جور کنند و افرادی را در مکتب خودشان جمعآوری نمایند و به حلقههای فکری تبدیل شوند، خودشان را به فضای عمومی ریختند، رفتند در روزنامهها آرایشان را مطرح کردند، آقای دکتر سروش رفت برای دانشجویان فنی و مهندسی دانشگاه اصفهان سخنرانی کرد.
خوب اینکه روش علمی نیست، تو راست میگویی بیا در فضای نخبگان و در بین دانشجویان دکترای کلام، حرفهای کلام جدید غربیات را بگو. معلوم است بچههای ترم اول لیسانس یک چیزی را که در باب تئوری قبض و بسط شریعت میگویی یا در دانشکده مدیریت دانشگاه تهران در خصوص نگاه حداقلی و حداکثری به دین حرف میزنی و مفاتیح را به مسخره میگیری، برایت کف و سوت میزنند، اگر راست میگویی این را بیاور در دانشکدههای تخصصی بگو.
چرا
نیامد؟ چرا در دانشگاه امام صادق (ع) که سالها فوق لیسانس و دکترا درس
میداد، ادامه نداد؟ چون دید اینجا بردی ندارد و در فضای علمی نقد میشود.
دوستان در حوزه علم دینی هم همین طورند. من عرضم این است که یارکشی این
جریانات در بدنههای دانشجویی خلاف روند علمی است و این جز آشوب و تشتت
فکری چیزی بار نمیآورد، اینها باید بین خودشان همگرایی لازم را بکنند بعد
بیایند در سطوح پایینتر و حداکثر در سطوح فوقلیسانس حرفشان را بزنند.
فرهنگستان
و صدراییها مشترکات خود را لیست کنند و افتراقات خود را به بحث بگذارند،
اگر بحثهایشان را مستند کرده باشند آن وقت میشود بیایند پیش دانشجویان
دکترا و بگویند در این 10 مقاله مباحثات میان این دو جریان مطرح شده است؛
حالا در پایان من یا طرفدار الف میشوم یا طرفدار ب و یا ج؛ این میشود رشد
علمی و تشخص فکری.
فرهنگستان یا مجموعه آقای جوادی آملی و غیره
بیاید بگوید، در حلقه بعد از خودشان چند درصد از دانشجویان دکترای کشور را
توانستند نسبت به رویکرد خودشان مجاب کنند؟ چقدر در بدنه دانشجویان دکترا
سرمایهگذاری کردهاند؟ چقدر برایشان جلسه و کلاس گذاشته اند؟ آیا این طور
بوده که رویکرد خودشان در اقتصاد اسلامی و جامعهشناسی اسلامی را به مشاهده
بگذارند و بگویند ببینید اگر از روش ما برای این مسئله در اقتصاد اسلامی
استفاده کنید مسئله حل میشود؟ هیچی. یک مقاله ندارند که یک مسئله بنیادین
را در اندیشه اقتصاد اسلامی حل کرده باشد و من استاد، ببرم در کلاس فوق
لیسانس و دکترا ارائه دهم.
بعد
میبینیم همینها آمدهاند در بدنههای دانشجویی و یارکشی می کنند،
مخصوصاً فرهنگستان، آن هم گروه مشکلدار مجموعه فرهگستان؛ چون مجموعه
فرهنگستان یک خلوص و قوتی دارند، آنها جزو دوستان من هستند، ولی یکسری
افراد هستند که از فرهنگستان جدا شدهاند و خودشان را به اسم فرهنگستان
معرفی میکنند که من با آنها حسابی مشکل دارم یعنی نه تقوای علمی دارند و
نه تقوای دینی.
«خبرگزاری دانشجو»- مثل چه گروهی از فرهنگستان؟
پیغامی: مثل جریان حسینیه اندیشه در قم؛ من با اینها مشکل دارم، خلوصی که موسسان فرهنگستان مثل مرحوم سید منیرالدین حسینی هاشمی، آقایان سید مهدی میرباقری و عبدالعلی رضایی داشتهاند را ندارند و آن خلوصی که در این بزرگواران هست را من آنجا نمیبینم.
معمولاً هم اینها میآیند در بدنههای دانشجویی و در بین آنها رخنه می کنند این مشکل است و نه تنها مشکل، بلکه خطر است.
باید در حوزه علم دینی دانشجو را از تشتت فکری دور کنیم
پس ما باید در حوزه علم دینی دانشجو را از تشتت فکری دور کنیم، ما باید بگوییم در نظام ما در علم دینی در این 30 سال مشترکات بین 4-5 جریان چه بوده است. باید آن مشترکات را به یک کتاب تبدیل کنیم و بگوییم، دانشجوی لیسانس تو اول باید اینها را بخوانی؛ این نظریه انقلاب اسلامی ایران و تمام مکاتب انقلاب اسلامی در حوزه علم دینی است.
دانشجوی
لیسانس مشترکات را بخواند، دانشجوی فوق لیسانس یک درجه از مفترقات را،
منتهی به شکل تطبیقی تا محقق بار بیاید نه مقلد، دانشجوی دکترا باید
مفترقات بیشتری بداند و چالشهای عمیقتری از اینها را درک کند.
شاید
دانشجوی فوق لیسانس را نباید خیلی وارد این دعواهای فکری بکنیم، ولی
دانشجوی دکترا باید وارد بشود؛ چون خودش میخواهد یک طرف قضیه شود یا طرف
سومی باشد.
تا این مسیر علمی را رعایت نکنیم، آمدن با پرچم علم دینی، استفاده از احساسات پاک دانشجویی و استفاده از شعارهای پاک رهبران ما در حوزه علوم دینی در فضای دانشجویی نتیجه ندارد.
در
همین 30 سال هم ما نتیجهای ندیدهایم، باز اینها آمدند در دانشگاهها و
یارگیری کردند؛ مثل ورود کمونیستها و مارکسیستها به عرصه دانشگاهی.
شهید مطهری میگفت یک مارکسیست واقعی بیاید و در مقطع دکترا و فوق تدریس کند، ما شدیداً نیازمندیم که اینها بیایند در دورههای فوق و دکترای ما اگر حرف دارند، تدریس کنند.
اما اگر آمدند! من ندیدم. آقایان حسینیه اندیشه قم بلند میشوند از قم میآیند بعد از نماز ظهر و عصر دانشگاه امام صادق (ع) برای عموم در حوزه علم دینی سخنرانی میکنند؛ آنها اگر مردند و راست میگویند بیایند کلاس فوق و دکترای من، آنجا به آنها کلاس میدهم بیایند و حرف بزنند.
من هفت دانشجوی پر شده از مبانی اسلامی دارم که تفسیر المیزان، آثار شهید مطهری و غربشناسی خواندهاند، بیایند و در حضور آنها صحبت کنند، اما جلوی آنها اصلاً قرار نمیگیرند، اصلاً در سطوح فوق و دکترای ما نمیآیند، اگر هم بیایند، یک جلسه میآیند و فردا نمیآیند.
فوری هم از طرف آنها به ما انگ میخورد؛ یعنی از ابزارهای غیرعلمی استفاده میکنند، همین که یک سوال از آنها میکنم میگویند، شما غرب زدهاید، میگویم من غرب زده، ولی این حرف المیزان است، بر می گردند، میگویند علامه طباطبایی هم غرب زده است!
من با اینها مباحثه کردم، ایشان به طور علنی میگفتند که شیخ مفید (ره) سکولار است، حالا آقای جوادی آملی هیچ! شیخ مفید سکولار است؟! و تو مسلمانی؟!
بله بیاید بگوید نقدش به شیخ مفید چیست؟ این را همیشه ما در تاریخ داشتهایم، علمای جدید آمدهاند علمای قدیم را نقد کردهاند، اما نقد علمی؛ والا انگ زدن و شعار دادن که کاری ندارد.
آنها می گویند: شهید مطهری اشتباه گفته و غرب زده است! در بحثی که پیش آمده بود، آنها به من میگفتند تو که اسلام شناس نیستی، اما من به آنها گفتم که برای حرف خود مستنداتی دارم و از آنها بیشتر دروس حوزوی خواندهام، آنها کسی مثل علامه و شهید مطهری را می گویند سکولار است، اما برای این حرفشان استدلال ندارند.
آقای
دکتر عبدالعلی رضایی، معاون پژوهشی فرهنگستان از افراد بسیار خالص و بسیار
متقی و واقعاً اندیشمند است؛ من به لحاظ فکری به ایشان نقد داشتم، ولی ما
با وی هشت جلسه نشستیم و بحث فلسفه اقتصاد کردیم، در تمام این هشت جلسه من
از ایشان بسیار چیز یاد گرفتم و ایشان هم به بنده لطف داشتند؛ تمام این هشت
جلسه یک مباحثه علمی خوب بود، فایلهای تصویری آن هم هست منتهی پخش نشده
است؛ تا پایان این هشت جلسه نه من آنها را نفی کردم و نه آنها من را.
همدیگر را نقد میکردیم و در یک فضای اسلامی، علمی و محترمانه.
من
دنبال این هستم و دست فرهنگستان این گونهای را میبوسم که آمده در یک
فضای نخبگانی در سطح بالا بحث میکند و خودش را به سطوح پایین هم نمیکشد.
این را هم بگویم من با فرهنگستان تجربههای بسیار خوبی داشتهام، جریان اصیلش را نه تنها رد نمیکنم، بلکه در روش، خلوص و تقوای علمی تاییدشان هم میکنم، ولی اطراف این مراکز و کانونها متاسفانه یک عدهای هستند که وارد چنین عرصههایی میشوند.
در فضای فعلی چه باید کرد؟
سطح اول: نهادهای سیاستگذاری حوزه علمی کم کاری خود را جبران کنند
این که چه کار باید کرد دو شاخه پیدا میکند: یک شاخه از آن کمکاری نهادهای سیاستگذاری حوزه علمی و فرهنگی کشور مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای عالی حوزه، سطوح برنامهریزی دانشگاههای بزرگ مثل دانشگاه امام صادق(ع) هستند که اینها باید بیایند نظم علمی دهند و علم دینی را مدیریت دانش کنند تا یک دانشجوی لیسانس بداند تکلیفش چیست تا کجاها بیاید و با چه کتابهایی جلو بیاید و بقیه دانشجویان هم همین طور، اما اینکه مدیریت دانش نشود و هر کس برای خودش یارکشی کند دانشجو را دچار تشتت میکند.
سطح دوم: دانشجویان مراقب باشند از فضای علمی خارج نشوند
خود دانشجو چه؟ خود دانشجویان هم در حرکتهای خودجوش مواظب باشند که در این آشوب، در یک فضای علمی بچرخند؛ اگر رفت یک کتابی از «الف» خواند فوری «ب» را با آن یک کتاب رد نکند، صبر علمی و تحمل علمی داشته باشد و با صبر برود تئوریهای دیگر را بخواند؛ نمیتوان با خواندن یک کتاب آقای «الف»، کل جریان «ب» را رد کرد.
دانشگاه یعنی جایی که تک تک استادان با یکدیگر اختلاف نظر داشته باشند
متاسفانه ما بعضی وقتها دانشجو را تمرین و عادت ندادهایم که تو در فضای علمی وارد شدهای، قواعد بازی در فضای علمی متفاوت از مدرسه است.
دانشجو بعضی وقتها میآید از اختلاف نظر اساتید، هم تعجب میکند و هم سوءاستفاده؛ دانشجو نفهمیده است که وارد دانشگاه شده، دانشگاه یعنی جایی که تک تک استادان با یکدیگر اختلاف نظر داشته باشند؛ اختلاف نداشته باشند یعنی دکتر نیستند. دکتر یعنی سطح اجتهاد و اجتهاد هم یعنی نظر، شما اگر دو مجتهد پیدا کنید که نظرشان تماماً عین هم باشد یکی از آنها قطعاً مجتهد نیست؛ اختلاف نظر استادان طبیعی است، دانشجو نباید فکر کند یکی طرفدار نظام و یکی مخالف نظام است.
اختلاف نظر داشتن در دانشگاه ذات دانشگاه است تا وقتی فردی علیه مصالح انقلاب اقدام نکند، ضد انقلاب نیست، اقدام که کرد میشود ضد انقلاب، ما هم میگوییم درست است باید با او برخورد شود؛ ولی تا وقتی که یک نظریه، یک فکر و استدلالی را در فضای دانشگاهی وارد میکند و آن هم با رعایت مراتب، یعنی یک نقدی را در دکترا میگوید، یک نقدی را در سطح دیگر در فوق لیسانس و یک نقد خیلی معمولی را در لیسانس میگوید، یعنی متناسب با سطح فکری افراد نقد می کند، این استاد خوبی است، ولو اینکه فلان نظر آقا را هم رد کرده باشد، خود آقا میگوید اگر نظر کارشناسی نقد شود، من هم یک کارشناسم.
دانشجویی که با یک نظریه یک دفعه رگ گردنش بیرون میزند، نفهمیده اینجا دانشگاه است
دانشجویی که با یک نظریه یک دفعه رگ گردنش بیرون میزند، نفهمیده اینجا دانشگاه است، در دانشگاه باید تحمل داشت، صاحب آرا و نظرات مختلف اینجا جمع شدهاند و اصلاً اینجا جای جمع شدن نظرات مختلف است.
اینکه گفته شود «نظریه آقای فلانی میکروب است» درست نیست؛ نه در دانشگاه میکروب نیست، بلکه در خارج از دانشگاه و بین عوام، میکروب می شود، اتفاقاً اینجا جای جمع شدن نظرات مختلف است.
در دانشگاه باید تحمل داشت
در
دانشگاه باید تحمل داشت و بعد هم صبوری و شاگردی کرد، دانشجوی ما یک کتاب
میخواند میشود استاد، دانشجوی سطح اول، دو ساله، سه ساله می آید آیت الله
جوادی آملی را نقد میکند، بنشین سرجایت بچه! یک کتاب خواندهای ولو اینکه
آن کتاب نقد فلان نظر آیت الله جوادی آملی بوده باشد، بدان ایشان هم به آن
نقد دارند، ولی تو حق نداری ایشان را نقد کنی، معلوم نیست اصلاً تو نقد را
از رو هم فهمیده باشی.
از بچه حزباللهیها انتظار تقوای علمی بیشتری میرود
ما قاعده کار در فضای علمی را فراموش کرده ایم و به هم ریختهایم، این کارها را نکنید، حداقل بچه حزباللهیها نکنند؛ از ما انتظار تقوای علمی بیشتری میرود.