این بانوی رزمنده در گفتوگویی با
ایسنا، میگوید: در طول جنگ تحمیلی، تمام روزها مانند عاشورا و همه مناطق
جنگی مثل سرزمین کربلا بود. در آن سالها، فعالیتهای اداری و تدارکاتی
سپاه در «پرشن هتل» آبادان انجام میشد و در واقع مقر سپاه بود.
این هتل،سالنی بزرگ داشت که در زمان شاه
خائن در آن مراسمهای دیگری را برگزار میکردند. محرم سال 59 بود که از
برادران رزمنده تقاضا کردیم که اجازه بدهند ما هم به همراه آنها برای امام
حسین (ع) عزاداری کنیم چرا که در آن زمان بانوان در این محل تردد خیلی کمی
داشتند، البته حدود 12 نفر از بانوان سپاهی بودیم که اگر با امدادگران زن
جمع میشدیم، تعدادمان بیشتر میشد.
شب اول ماه محرم فرا رسیده بود و بانوان
شرکت در مراسم عزاداری را شیفتبندی کرده بودند. تمام بدنه اتوبوسی را که
قرار بود ما را برای شرکت در عزاداری از بیمارستان «طالقانی» به هتل
انتقال بدهد، «گل» مالیده بودند تا دشمن نتواند آن را شناسایی کند. هنگامی
که از پلههای اتوبوس بالا رفتیم، دیدیم که اتوبوس صندلی ندارد. متوجه
شدیم از آن برای حمل مجروحان استفاده میشود.
راننده اتوبوس هیچ چراغی را روشن نکرد و
تاریکی اتوبوس و شرایط جنگی هم فضا را بسیار دلگیر کرده بود. مظلومیت حاکم
در آنجا باعث شد تا هر یک از بانوان خودشان مداحی کنند و سینه بزنند. کمی
از این شور و حال نمیگذشت که ایست بازرسی جلوی اتوبوس را گرفت. از آنجایی
که راننده اتوبوس تازه کار بود فراموش کرده بود که «رمز شب» را بگیرد
بنابراین ما را در محل ایست و بازرسی پیاده کردند.
هر یک از ما رمز شبی را بیان میکردیم.
یکی میگفت: «یا حسین»، دیگری میگفت:«یا زهرا» و یک نفر هم بود که
گفت:«خمپاره 120». اما هیچکدام رمز شب نبودند. اصرار و پافشاری ما باعث شد
با سپاه خرمشهر و آقای نورانی یا شهید موسوی تماس بگیرند. بعد از آنکه نام
تمام خانمها را گفتیم او تایید کرد و به ما اجازه حرکت دادند.
شب اول «حسین فخری» مداحی میکرد. ما
وقتی چگونگی سینهزنی برادران رزمنده را دیدیم که به دور هم حلقه زدهاند و
سینهزنی میکنند به پیشنهاد «فرخنده اسماعیلی» چند حلقه تشکیل دادیم و
مانند آقایان سینهزنی کردیم، شاید یک سال بود که سینهزنی نکرده بودیم.
شب «شام غریبان» امام حسین (ع) خبر
دادند که سپاه آبادان اعلام کرده است اگر خانمها تمایل دارند در مراسم
عزاداری شرکت کنند، میتوانند بیایند اما مراسم در تاریکی کامل انجام
میشود و هیچ شمع یا فانوسی روشن نمیشود چرا که عراقیها میتوانستند به
راحتی ما را شناسایی کنند و ما هم پذیرفتیم.