کد خبر: ۹۳۰۵۳
زمان انتشار: ۱۲:۳۶     ۲۵ آبان ۱۳۹۱
تحلیل دکتر ابراهیم رزاقی از اقتصاد سرمایه داری(قسمت پایانی):
دوستان نهايتاً اين‌که آمريکا موقعي سقوط خواهد کرد که با تفکر و انديشه رو به رو شود. يعني من آگاهانه مصرف کننده‌اش نشوم. من آگاهانه منافع ملي‌ام را حمايت کنم و من هرکجا هستم چه در محيط کار و چه در دانشگاه و چه در خانه، آگاهانه با سيستم سرمايه‌داري غرب مبارزه کنم. از حق دفاع کنم و با زور و ستم و فريب کنار نيايم. خب اين رويه احتياج به کار فرهنگي دارد. اگر اين اتفاق در درون هر کشوري بيفتد ديگر آمريکا و سيستم سرمايه‌داري‌اش نمي‌تواند کاري بکند.
به گزارش سرویس اقتصادی پایگاه 598، چندی پیش دکتر ابراهیم رزاقی استاد مو سپيد دانشگاه و از اقتصاددانان نامی کشورمان که در دوره های آموزشی امت واحده تحلیل جامعی از اقتصاد سرمايه‌داري و فرهنگ مصرفي ارائه داده است که قسمت دوم و پایانی متن سخنرانی ایشان در این جلسه در ادامه می آید:

لذت مصرف، سیری ناپذیری و ... بهترين ياران آن سرمايه‌داري جهاني هستند. اين‌ها در درون داراي زبان مردمي، دين مردمي و لباس مردمي هستند ولي در واقع اين‌ها به نمايندگي آن‌ها در کشور نفوذ پيدا مي‌کنند. کم‌کم ديگر اين‌ها با مردم معولي نمي‌توانند زندگي بکنند. براي اين‌که مردم معمولي حرف‌هاي اين‌ها را نمي‌توانند بفهمند. نمي‌توانند بفهمند که هزينه يک سال زحمت آن‌ها مي‌شود تفريح يک هفته اين‌ها در فلان کشور خارجي! اين‌ها براي اين‌که دچار مشکل نشوند مي‌روند در جاهاي خاصي زندگي مي‌کنند. در شمال شهرها و محله‌هاي متمکن و بالاشهر. بچه‌هاي‌شان را هم اکثراً با بورسيه به خارج مي‌فرستند. اين‌جا يک اشکال ديگر به وجود مي‌آيد. قبلا در کشورهاي جهان سوم و ايران پولدارها با فقيران زندگي مي‌کردند و در زندگي با هم مراوده داشتند، ولي به اين شکل ديگر فاصله طبقاتي ايجاد مي‌شود و پولداران درد فقيران را احساس نمي‌کنند و فقط رقابت هم‌افزايي و چشم و هم چشمي و حريص بودن در بين طبقه خودشان مدام زياد مي‌شود! نتيجه اين مي‌شود که مدام در اين فضايي که به وجود آمده چون کشورهاي غربي را کعبه آمال خودشان مي‌بينند، ضد کشور و فرهنگ خودشان مي‌شوند و گاهي تا جايي پيش مي‌روند که پشت به همه چيز هم مي‌کنند و تابعين جاني و مالي غرب مي‌شوند.

اثرات جانبي سرمايه‌داري جهاني

مشکل ديگري که به وجود مي‌آيد اين‌که شما روستاهايي خالي از سکنه را مي‌بينيد. طرف سرمايه دارد ولي در روستا به کار نمي‌اندازد، يک دام‌داري و مرغ‌داري را ه نمي‌اندازد. چرا؟ چون سرمايه در ذهنش در تصرف سود بيشتر است، مي‌رود در شهر خانه مي‌خرد چون اگر روزي هم بفروشد سود زيادي گيرش مي‌آيد و هم اين‌که اگر خودش در آن زندگي بکند هويت شهري پيدا مي‌کند. نکته مهم: وقتي شما وطن و زادگاه‌تان را دوست نداشته باشيد امکانات هم به شما بدهند چه‌کار مي‌کنيد؟ آن امکانات را مي‌بريد جائي‌که دوست داريد زندگي کنيد، يعني به شهرها مي‌‌رويد و باز آنهايي که در شهرهاي کوچک زندگي مي‌کنند تمايل دارند به شهرهاي بزرگتر بروند. رفته رفته بچه را دوست دارند به خارج بفرستند، نتيجه اين‌که اين بچه دوکار مي‌کند يا اين‌که با يک مدرکي به ايران برمي‌گردد و منصبي مي‌گيرد و سرمايه‌دار مي‌شود و چون درد جامعه خودش را درک نکرده، نظريه‌هاي اقتصاد غربي و بانک جهاني را قبول دارد فلذا با امکاناتي که دارد سرمايه‌ها را جمع مي‌کند و به خارج مي‌فرستد يا هم اين‌که درس مي‌خواند ولي بجاي خدمت به کشورش به آن‌جا برمي‌گردد و آن‌جا زندگي مي‌کند. نهايتاً اين‌که ستون فقرات بقاء اعمال نفوذ جهاني آمريکا و غرب، اين اقشار هستند که تحت عنوان انقلاب‌هاي رنگين اين‌جا و آن‌جا به حکومت مي‌رسند.

ورود بازار مصرفي و حذف مرزهاي سياسي

آمريکا چرا مي‌خواهد اقتصاد، جهاني بشود؟ چون در ذيل اين‌که اقتصاد برتر جهان مي‌شود، بتواند به اهداف سياسي خود هم برسد. يکي از هدف‌هاي آمريکا در اين بيست ساله بعد از شوروي، همين است و خيلي هم سريع دارد اين کار را انجام مي‌دهد. چرا وقتي يک کشور در حال توسعه نمي‌تواند چيزي را توليد کند بايد مرزهايش را باز کند؟ سياست ليبرالي يعني همين ديگر. يکي اعتراض نمي‌کند که اي آمريکا تو خودت وقتي که توسعه نيافته بودي اين سياست را به کار مي‌بردي؟ تمام اسناد داخلي شما که حکايت از اين است که از توليد داخلي حمايت مي‌کرديد که اگر نمي‌کرديد که آمريکا نمي‌شديد. از پولدارها ماليات نگيريد قيمت‌ها را کنترل نکنيد، عيبي ندارد اگر توليدکننده ورشکست شد در آينده وقتي در سيستم اقتصاد جهاني افتاد درست مي‌شود! در اقتصاد جهاني تمام مرزهاي سياسي بخاطر بازار مصرفي سرمايه‌داري حذف مي‌شوند. در 170 کشور توليد نابود شده است! چرا؟ در سياست تعديل اقتصادي غرب که براي جهان سومي‌ها ريخته باعث سه رويکرد شده: کاهش توليد، افزايش اختلاف طبقاتي و افزايش فقر!

انسان‌هايي يک‌دست

تا وقتي يک دولت مستقل است امکان ندارد اين کار را کرد چون از حاکميت ملي دارد دفاع مي‌کند. نتيجه اين‌که دولت‌هاي ديگري بايد به وجود بيايند که به اين نوع نظريات اهميت بدهند و از همه مهم‌تر دولت‌هايي بشوند که استقلال براي‌شان مهم نباشد و فرهنگ مدرنيته و غربي را بگيرند و افتخار کنند که دارند از روش‌هاي آمريکايي استفاده مي‌کنند و حتي اگر لازم باشد اين دولت‌ها مخالفين را سرکوب کنند. غرض از جهاني‌سازي همين است، حال اين چه خطراتي براي بشر دارد؟ وقتي شما انسان‌ها را يک‌دست کرديد اين انسان ضربه‌پذير است. مثلاً وقتي عادتش دادي مدام مصرف کند، وقتي که مصرف نکند، مي‌ميرد. درصورتي‌که بايد بهش بگويي اين‌ها همه اضافه است در صورتي‌که او نمي‌فهمد و از ناراحتي دغ مي‌کند. البته اين سيستم همگاني نيست. بخاطر همين هميشه مبارزاتي هم هست.

بقاع نظام اقتصادي آمريکا

بحث ديگر اين‌که تمدن آمريکايي چي هست که دارد اين کارها را مي‌کند؟ خيلي راحت و بي‌پروا همه جا دخالت مي‌کند و هرکس هم اعتراض کند و جواب نه بگويد، او را از بين مي‌برد. موقعي بمب اتمي را در ژاپن منفجر مي‌کند که آن‌ها حاضر به تسليم و پذيرش قرارداد بودند ولي ديد به نفعش است که ژاپن را نابود کند، فلذا بي توجه بمباران مي‌کند! اين تمدن بزرگترين قدرت نظامي جهان است. پنجاه درصد بودجه را صرف امور نظامي مي‌کند دشمنش کي هست؟ شوروي هم تمام اقتصادش را منحل کرد براي اين‌که نيروي نظامي ايجاد کند ولي نتوانست و بزرگترين اشتباهش هم بود. سقف بعضي از شرکت‌هاي آمريکا هفتاد درصد توليد جهاني را دارد. پس چرا همه کشورهايي که مخالفش باشند را تروريست ميخواند يا نابود مي‌کند، درحاليکه خودش بزرگترين تروريست است؟! چرا اين کار را مي‌کند؟ به نظر مي‌آيد بقاء نظام اقتصادي‌اش به همين وضع است. مي‌خواهد به مردم دنيا طور ديگري اطلاعات بدهد تا مردم دنيا متوجه نشوند مشکل‌شان کجاست. مردم آمريکا چه مي‌دانند واقعاً از اتفاقاتي که در آمريکا مي‌افتد؟ هيچي! از ايران يک غول ساخته است. ايراني که فقط جرأت پيدا کرده به آن‌ها «نه» بگويد و مي‌خواهد از استقلال سياسي خودش دفاع کند ولي اين را برنمي‌تابد و به همين خاطر در منطقه اسرائيلي به وجود مي‌آورد به عنوان چماق محلي، تا مدام مسلمانان را درگير خودش کند.

روش‌هاي مبارزه با سيستم سرمايه‌داري غرب

من تمام صحبت‌هايي که خدمت دوستان عرض کردم را در اين‌جا خلاصه مي‌کنم که درواقع يک جمع‌بندي و نتيجه‌گيري‌ از مباحث ذکر شده مي‌باشد: قدرت آمريکا الآن چي هست؟ و ما اگر بخواهيم با اين قدرت مبارزه کنيم چه کنيم؟

اول: الگوي مصرف، به نسبتي که ما دنبال الگوي مصرف وارداتي مي‌رويم به آمريکا کمک کرده‌ايم که علت‌هايش را گفتم.

دوم: صادرات انرژي و مواد خام که به آن سيستمي که قبلاً گفتم وابسته به مواد خام ما است، کمک مي‌کنيم.

سوم: چاپ دلار، اگر ما دلار و اسکناس قبول نکنيم يک جور مبارزه است.

چهارم: انتقال سرمايه مادي و انساني به آمريکا و کشورهاي صنعتي.

پنجم: فريب فضاي رسانه‌هاي‌شان را نخوريم. قدرت رسانه‌اي قوي آن‌ها ذهن ما را تحت تاثير قرار داده و ممکن است با بهترين آدم‌هاي خودمان و با حکومت مستقل‌مان مبارزه کنيم. بايد بدانيم آن‌ها بخاطر منافع شخصي و مصرفي خودشان مي‌خواهند ما را فريب دهند.

ششم: تسليم آموزش‌هاي آن‌ها نشويم به همان نسبتي که تسليم بشويم به آن‌ها قدرت داده‌ايم. هرچند که در ظاهر هم به آن‌ها فحش بدهيم و مرگ بر آمريکا بگوئيم ولي اگر مسيري برويم که آن‌ها را تقويت کنيم‏، نابودي خودمان را تضمين کرده‌ايم.

هفتم: به نسبتي که تفکر ازخودگذشتگي و به خود فکر نکردن وجود داشته باشد تاثير سيستم کاري آن‌ها کم مي‌شود. آمريکا در هر کشوري با تربيت نيروهاي اجتماعي و اقتصادي‌اش، جبهه خودش را جلو مي‌برد و از آن‌ها حمايت مي‌کند و اگر لازم باشد قتل عام راه مي‌اندازد.

سقوط آمريکا با انتخاب آگاهانه ما

دوستان نهايتاً اين‌که آمريکا موقعي سقوط خواهد کرد که با تفکر و انديشه رو به رو شود. يعني من آگاهانه مصرف کننده‌اش نشوم. من آگاهانه منافع ملي‌ام را حمايت کنم و من هرکجا هستم چه در محيط کار و چه در دانشگاه و چه در خانه، آگاهانه با سيستم سرمايه‌داري غرب مبارزه کنم. از حق دفاع کنم و با زور و ستم و فريب کنار نيايم. خب اين رويه احتياج به کار فرهنگي دارد. اگر اين اتفاق در درون هر کشوري بيفتد ديگر آمريکا و سيستم سرمايه‌داري‌اش نمي‌تواند کاري بکند. شعري از وحشي بافقي است که مي‌گويد:

الهي سينه‌اي ده آتش افروز

در آن سينه دلي وآن دل همه سوز

هر آن دل را که سوزي نيست دل نيست

دل افسرده جز آب و گل نيست

مصرف و مصرف ومصرف و بي‌توجهي به ديگران فرهنگ حيواني است. انسان را معتاد مي‌کند. شايد هم بداند سم است ولي چون معتادش شده آن را مصرف مي‌کند و دچار چرخه‌اي مي‌‌شود که نابودگرانه است ولي خب بعضي‌ها هستند که اين‌جور زندگي مصرفي آن‌ها را قانع نمي‌کند و دنبال ابعاد ديگر زندگي هستند. دوستان! انقلابي بودن آسان است، انقلابي ماندن مشکل است. شما هرکدام‌تان ممکن است در وسوسه از دست دادن اين مباني ارزشي‌تان که برايش حاضر هستيد جان بدهيد، قرار بگيريد. خيلي مهم است که بتوانيد برنامه زندگي‌تان را طوري تنظيم کنيد که اين طوري نشود.

وال استريتي‌هاي ضد تمدن

حال شايد سوال پيش بيايد که علت به وجود آمدن جريان وال استريت چيست؟ آيا آن‌هايي که فقير هستند با دست خالي مي‌توانند حکومت را تغيير بدهند؟ انقلاب ايران نشان داد بله. فقط کافي است مصمم و با اراده باشند. تمام دنيا در جنگ هشت سال بر عليه ايران جنگيدند ولي ايران ايستاد. حزب‌اللهي‌هاي لبنان در مقابل ارتش سر تا پا مسلح اسرائيل، ايستادند در فلسطين و در غزه، با همه کشتارها، آوارگي‌ها و بدبختي‌ها ايستادند. مردم غرب کمي از خواب خرسي خود بيدار شده‌اند و مي‌بينند سرمايه‌داري مرتباً با بحران رو به رو است. اين بيکاري‌ها و شکست‌ها مشکلاتي براي‌شان به وجود مي‌آورد و از همه مهم‌تر دوگانگي مي‌بينند. يکي در خيابان خوابيده يکي با ماشين پانصد ميليوني از کنارش رد مي‌شود. يک عده بيست و چهار ساعته کار مي‌کنند از پس هزينه‌ها برنمي‌آيند، يک عده نمي‌دانند پول‌هاي‌شان را چه کار کنند و کم‌کم اين‌ها بعلاوه فشار اقتصادي، جنبش وال استريت را به وجود آورد و فضاي بيداري اسلامي هم بر اين جنبش مؤثر بود و آن‌ها را هوشيار کرد. حال سؤال اينجاست که آيا اين‌ها مي‌توانند تغيير حکومت بدهند؟ اولاً اين‌ها آمريکايي هستند و فرهنگ آمريکايي در وجودشان است. ثانياً آمريکا داراي قدرت رسانه‌اي قوي است. اين‌ها را پيش خود مردم آمريکا يکسري آدم‌هاي شورشي معرفي کردند. آدم‌هاي ضد تمدن و ضد ثروت معرفي مي‌کنند و بعد هم سرکوب‌شان مي‌کنند و سرکوب‌شان هم مثل سرکوب جهان سومي‌ها نيست. ابتدا از طريق جنگ نرم به پيش مي‌روند و دوباره با همين رسانه و آموزش، ذهن اين‌ها را شستشو مي‌دهند! اگر کار جلو نرفت نهايتاً دستگير و سركوب‌شان مي‌کنند. شعارهاي اين جنبش، عدالت‌خواهانه است، ولي احتياج به يک مباني ديگر دروني دارد. الگوهايي که بتواند تمام قد در برابر اين سيستم بايستد که در اين جنبش‌ها هنوز نيست. ولي روش روش آرامي است. اميد اين است که اگر رسانه‌هايي در کشورهاي جهان سوم به وجود بيايد که اخبار اين جنبش‌ها را براي دنيا پخش کند اخبار واقعي اين‌ها را براي آمريکايي‌ها پخش کند، اين ممکن است روند وال‌استريت‌ را تسريع کند. به قول يکي از نويسندگان، آمريکا مثل يک حيواني است که داراي دست‌هاي بي‌نهايت است و هيچ‌کس نمي‌تواند با يک دست اين را قطع کند. بايد عده زيادي دست‌هاي اين را هم زمان قطع کنند. سرمايه‌داري هم در اين جريان ضمن اين‌که خودش را دارد حفظ مي‌کند يک كم نرمش پذير شده و آن شرکت‌هاي فرا ملي هم براي بقاء خودشان حتماً نرمش پذيري خواهند کرد. قطعاً تغييراتي مي‌دهند ولي باعث منحل شدن سرمايه‌داري نمي‌شود.

خودشناسي مانع حرکت سيستم سرمايه‌داري

اقتصاد سرمايه‌داري بر طبق تعريف خودشان ربطي به فرهنگ و انسان شناسي‌شان دارد. تعريفي که از انسان مي‌کنند اين است که انسان موجودي است که دنبال لذت و حداکثر سود است. در صورتي که در تعريف اديان، انسان، موجودي متعالي است و بالاتر از لذت و ثروت براي او هست. اديان همه اين‌ها را وسيله مي‌دانند و هدف چيز ديگري است. اين سيستم نمي‌گويد من ايدئولوژي خاصي دارم يا جهان بيني تعريف شده‌اي دارم در حالي كه دارد ولي آن را پنهان مي‌کند. هيچ انساني بدون ايدئولوژي عمل نمي‌کند. ممکن است که بگويد که من مسلمانم ولي عملاً ايدئولوژي سرمايه‌داري را عمل بکند!

بر همين اساس، رفتارهاي مبتني بر خودشناسي به ما کمک مي‌کند که جلوي اين حرکت را بگيريم و در ضمن بتوانيم ايدئولوژي سرمايه‌داري را تشخيص بدهيم تا وسوسه نشويم که به طرفش برويم. مقام، جاه، قدرت، ثروت و شهرت و... همه اين‌ها جذب کننده به نظام سرمايه‌داري است. نتيجه اين مي‌شود که مرا وابسته مي‌کند و استقلال انساني من را مي‌گيرد. اينجا دو تا جهان بيني مطرح است: يا من مي‌خواهم انسان مستقلي باشم و وظيفه انساني و ديني و ملي‌ام را انجام بدهم يا مي‌خواهم انساني باشم که استقلال برايم مهم نيست و مي‌خواهم زندگي معمولي داشته باشم ولي مطمئناً چنين فردي در دام سياست‌هاي اين سيستم مثل مصرف و مصرف زدگي و ديگر مضراتي که عرض شد خواهد افتاد.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها