براي پرداختن به سبك زندگي مردم آمريكا به چه نكاتي بايد توجه داشت؟
اهتمام يك رسانه بايد انعكاس واقعيت باشد. بنابراين قضاوتهاي يكطرفه و
سياهنمايي نگاه مخاطب را نسبت به انصاف رسانه مخدوش ميكند. به عنوان نمونه،
ما همواره تصاويري از كشورهاي غربي نمايش ميدهيم كه پليس به زد و خورد با
مردم معترض ميپردازد. در حالي كه تجمعات فراوان اعتراضي بدون مزاحمت پليس
در آنجا فراوان است. همانطور كه به نكات منفي توجه ميكنيم، بايد به نكات
مثبت هم توجه كنيم. نگرشي ارزشمند است كه بر اساس واقعيات شكل گرفته باشد.
با نگاه بلند مدت درمييابيم كه رعايت انصاف تاثيرگذاري بيشتري نيز دارد.
در يک دسته بندي کلي مردم آمريکا را از نظر نحوه زندگي روزانه به چند دسته ميتوان تقسيم کرد؟
دسته بندي افراد در جامعه از اين نظر و به طور کلي اين سنخ دسته بنديها به
سهولت امکان پذير نيست. حتي افراد در جوامع ساده و بسيط را به سهولت
نميتوان دسته بندي کرد. به خصوص اينکه آمريکا داراي جمعيت فراوان و متنوعي
است. اما ميتوان از عواملي که در نحوه زندگي روزانه مردم در آمريکا موثر
است سخن گفت و بعد بر اساس اين عوامل به يک دسته بندي علمي رسيد.
بنابراين به برخي از اين عوامل اشاره ميکنيم. يکي از عوامل بسيار مهم و
تاثيرگذار در سبک زندگي در آمريکا، مانند بيشتر جوامع ديگر، طبقه و درآمد
است. طبيعتا سبک زندگي يک خانواده از طبقه بالا و با درآمد بالا تفاوتهاي
جدي با سبک زندگي يک آمريکايي در حاشيه شهر با درآمد پايين دارد.
عامل ديگر زندگي در محيط شهري و غيرشهري است. در آمريکا مناطق روستايي به
معناي قديمي آن وجود ندارد؛ بلکه مناطقي وجود دارد که بر حسب نياز، جمعيت
اندکي در يک محيط غير شهري گرد آمدهاند و در آنجا کشاورزي يا کارهاي ديگر
ميکنند. بين سبک زندگي شهري و غيرشهري تفاوت فراواني وجود دارد. بر همين
سياق، ميتوان کل جغرافياي آمريکا را به چهار قسمت تقسيم کرد که زندگي در
اين مناطق با هم تفاوتهايي دارد: ساحل شرقي، ساحل غربي، مرکز آمريکا که
بزرگترين بخش را شامل ميشود و مناطق جنوبي.
در ساحل شرق فرهنگهاي فاخرتر و عاليتري وجود دارد که ميتواند به علت قدمت
مهاجران و نيز نوع اقوامي که به آنجا مهاجرت کردهاند باشد. تجمع بهترين و
قديميترين دانشگاههاي آمريکا در اين مناطق نيز ميتواند علت ديگر باشد.
مردم غرب ميانه عمدتا زندگي کشاورزي دارند و در سبک زندگي تفاوتهاي مهمي با
جايي مثل نيويورک دارد.
عامل ديگر که در سبک زندگي مردم آمريکا موثر است, ميزان تحصيلات خانواده
است. هرچه تحصيلات پدر و مادر در يک خانواده بالاتر باشد محصولات فرهنگي
مورد استفاده سطح بالاتري خواهد داشت. مصرف فرهنگي عمومي تلويزيون است، اما
در سبد مصرف فرهنگي خانوادههاي تحصيل کرده، تماشاي تئاتر، بازديد از موزه
و نمايشگاهها نيز وجود دارد.
عامل مهم ديگري که موثر بر سبک زندگي در جامعه آمريکايي است, خرده فرهنگ
خانواده با توجه به سابقه مهاجرتي است. صرف نظر از جمعيتي که از حدود دويست
سال پيش به آمريکا مهاجرت کردهاند، درصد بالايي از مردم آمريکا کساني
هستند که از دو يا سه نسل پيش در جاي ديگر زندگي ميکردهاند و هويت فرهنگي
قومي خود را هنوز حفظ کردهاند. بسيار مرسوم است که افرادي در آمريکا خود
را آمريکايي سوريهاي يا آمريکايي لبناني يا آمريکايي اسپانيايي بدانند. و
اين خرده فرهنگها بر سبک زندگي بسيار تاثير گذار است.
عامل ديگر که اهميتش شايد بالاتر باشد, عامل دينداري است. اينکه يک خانواده
آمريکايي چه دين وآييني دارد و به چه ميزان پايبندي به آن دارد. درصد
بالايي از مردم آمريکا دين را مهم ميدانند. و البته درصدي دين را در نوع
زندگي خود وارد نميکنند اما خانوادههاي فراواني سبک زندگي متاثر از دين
خود دارند.
براي درک بهتر, مقايسه با وضعيت ما در ايران کمک ميکند. به نظر
ميرسد در ايران مذهب در سبک زندگي چندان موثر نباشد. در آمريکا ميزان اين
تاثير چقدر است؟
من اين را قبول ندارم. در ايران نيز سبک زندگي بسيار متاثر از ميزان و نوع
دينداري است. البته چگونگي اين تاثير در جامعه ايران قبل و بعد از انقلاب
متفاوت بوده است, اما به هر حال مذهب تعيين کننده نوع پوشش، نوع تفريح، و
بسياري موارد ديگر است.
تفاوت جالبي که از اين جهت ميان ايران و آمريکا وجود دارد اين است که طيف
مذهبي در ايران همانندسازي با نظام حاکم دارد و در آمريکا بر عکس است.
بيشتر گروههايي که دين را در زندگي خود اساسي تلقي ميکنند تلاش دارند به
نوعي بتوانند بر تصميمات و تحولات سياسي آمريکا موثر باشند. از همين روست
که جامعه مذهبي در آمريکا نسبت به فضاي سياسي احساس فريب خوردگي ميکند؛ چون
تاکنون در چند دوره حزب جمهوريخواه با شعارهايي تلاش کرده است که طيف
مذهبي را جذب کند و در اين امر هم موفق بوده است. اما مذهبيها احساس
ميکنند جمهوريخواهان بعد از به قدرت رسيدن به خواستههاي اين طيف توجه
نکردهاند.
اين عوامل در کنار هم جدول پيچيدهاي ايجاد ميکند که سبک زندگي مردم آمريکا
را بر اساس آن ميتوان تقسيمبندي کرد و خارج از حوصله اين بحث به نظر
ميرسد.
شرح اجمالي يک روز زندگي يک فرد آمريکايي چگونه است؟ ساعت چند از
خواب بر ميخيزد؟ با چه ابزاري از خواب بيدار ميشود؟ چه کارهايي انجام
ميدهد؟ چه موقع از خانه خارج ميشود؟ و... يا اينکه چه موقع به خانه بر
ميگردد و شامش را کي؟ کجا و چه ميخورد و کي ميخوابد؟
اغلب ما ايرانيها برداشتمان از زندگي آمريکايي، صرف نظر از تبليغات سياسي و
تصويري که از فرهنگ به تبع آن مطرح ميشود، بهشدت متاثر از هاليوود است.
در فيلمهاي متعددي که از زندگي مردم آمريکا به نمايش گذاشته ميشود، دو يا
سه درصد فيلم در محيط کار و بقيه در تفريح و اوقات فراغت است. اتفاقات
متعدد همه در اين فضا ميافتد. در نتيجه براي يک ناظر غير آمريکايي ذهنيت
غلطي ايجاد ميشود که آمريکاييها آنقدر زندگي خوشي دارند که دائم در حال
خوشگذراني هستند و از اينجا به آنجا ميروند؛ در صورتي که زندگي يک فرد عادي
آمريکايي با کار پيوند خورده است. يک آمريکايي صبح که از خواب بلند ميشود
به سرعت آماده ميشود و با هر وسيلهاي- مترو، اتوبوس يا تاکسي - سر کار
ميرود و تا ساعت پنج يا بيشتر به شدت کار ميکند.
ميدانيم که هر فرد در هر فرهنگي نقشها و هويتهاي متعددي دارد که برخي اصلي و
برخي فرعي محسوب ميشوند. در ايران هويت مسلماني و ايراني بودن اهميت
بالايي دارد. براي افراد روستايي و عشايري هويت طايفهاي و قبيلهاي نيز
مهم است. در عرف جامعه ما فراوان ديده ميشود که معمولا براي شناخت يک فرد
از او پرسيده ميشود که «بچه کجا هستي»؟ اما مهمترين نقش يک آمريکايي که
هويت اصلي فرد را شکل ميدهد, کارش است. يک آمريکايي در معرفي خود اولين
سخنش اين است که جوشکار، راننده اتوبوس، يا استاد دانشگاه است. در ايران هم
ممکن است شغل اصل باشد اما فرد هنوز بر اساس پايگاههاي اجتماعي ديگر خود
را معرفي ميکند. شاهپايگاه يک آمريکايي شغل اوست.
در آمريکا نظارت در محيط کار بسيار بالاست و با اهرم نظارت, اجازه بطالت به
کارگر و کارمند داده نميشود. علاوه بر آن توانستهاند ارزشهاي کاري را
دروني کنند. بنابراين، آمريکاييها وجدان کاري بالايي دارند. البته اين از
اموري است که در مجموع قابل تعميم به نظر ميرسد و به معني اين نيست که همه
اينگونهاند اما در مقايسه با ايرانيها واقعا پرکارند.
به عنوان نمونه ما که از دبيرستانهاي ايران فارغالتحصيل شده بوديم, به علت
سختگيري در مدارس وضعيت تحصيلي بسيار بهتري از آمريکاييها در ابتداي دوره
ليسانس در آنجا داشتيم و واقعا از نظر دروسي مثل رياضي و فيزيک يک سر و
گردن از آنها بالاتر بوديم و در مقايسه با آنها وضعيت تحصيلي مناسبي
داشتيم، اما با گذشت زمان آنها بر اثر جديت در کار از ما جلوتر ميافتادند.
ما ممتاز بوديم اما در سالهاي آخر در فوق ليسانس و دکتري که بايد کار
مستقل انجام شود و دانشجو تلاش بيشتري داشته باشد, کاملا مشخص بود که تفاوت
وجود دارد.
اما اين نحوه کار کردن در مجموع نتايجي در زندگي مردم آمريکا داشته است که
لزوما مثبت نيست. کار سخت در کنار ساير ابعاد زندگي بايد يک توازن برقرار
کند اما در زندگي آمريکايي چنين توازني وجود ندارد و انسان فقط به عنوان
موجودي که کار ميکند تعريف شده است. بر اساس تجربه مستقيم و نيز مطالعات به
برخي از پيامدهاي کار پرفشار بدون توجه به ساير بخشهاي لازم براي زندگي
اشاره ميکنم.
قبل از آن بفرماييد که ساعت کاري در آنجا از چند تا چند است؟
ساعت کاري نه تا پنج است. البته در بخش خصوصي بسياري مواقع تا ده يازده شب
سر کار ميمانند. صرف نظر از ساعت کار، حجم کار بسيار زياد است. ممکن است
ساعت کاري برابر با جامعهاي مثل ايران باشد اما حجم کاري که يک آمريکايي
در همان ميزان زمان انجام ميدهد بسيار بيشتر است. اولين پيامد اين نوع کار
کردن بدون توجه به ساير ابعاد لازم براي انسان, در زندگي استرس است.
يک آمريکايي به واسطه فشار کاري دائما تحت فشار رواني قرار ميگيرد. از
نتايج مستقيم استرس کماشتهايي، کاهش ميل جنسي و انواع بيماريهاست.
بيتوجهي به خانواده به واسطه مشغوليت بيش از حد به کار از ديگر خصوصيات
زندگي آمريکايي است. درصد بالايي از طلاقها در آمريکا به اين علت است که
يکطرف که معمولا زنان هستند, احساس ميکنند که طرف ديگر وقت با کيفيتي براي
زندگي و خانواده اختصاص نميدهد.
اين بيتوجهي در مورد فرزندان بسيار بدتر است؛ زيرا در آنجا به طور معمول
هم زن و هم مرد کار ميکنند. کودک را از همان ابتدا به مهد کودک ميسپارند و
شب هم با عجله به او چيزي ميخورانند و بعد هم با فيلم و بازي کامپوتري به
نوعي سر او را گرم ميکنند و فردا روز از نو و روزي از نو. فرصت مناسب و وقت
با کيفيتي براي تعامل با خانواده وجود ندارد.
تصور ما اين است که اساسا خانواده به معنايي که ما در ذهن داريم در آمريکا وجود ندارد. آيا چنين تصوري درست است؟
اين تصور درست نيست. البته تغييرات فراواني در خانواده آمريکايي پديد آمده
است، شکل سنتي خانواده ديگر وجود ندارد و خانواده گستردهاي ديده نميشود.
شکل غالب خانواده هستهاي است و البته خانوده هستهاي نيز در معرض تغيير
است. خانوادههاي تک سرپرست در آمريکا فراوان است. اما به طور کلي از بين
نرفته است.
از ديگر پيامدهاي کار به سبک آمريکايي اين است که در خانه حوصله فعاليت
مفيدي وجود ندارد. آمريکاييها اوقات فراغت با کيفيتي ندارند. فرد پس از آن
همه فشار کاري و استرس ميخواهد از هفت دولت آزاد باشد و صرفا لذت ببرد و
استراحت کند. براي همين يا با رفقا به کافه محل ميرود و با مصرف مواد الکلي
و سبکگويي و شوخي اوقات ميگذراند، يا اوقاتش را در خانه و به تنهايي
مقابل تلويزيون ميگذراند.
البته دومي شايعتر است چون هزينه کمتري دارد. به زبان عاميانه، در مقابل
تلويزيون روي صندلي تلپ ميشود و با مصرف مواد الکلي و ديدن فيلمهاي سبک و
چرت و پرت وقت ميگذراند. قابل توجه صدا و سيماي ايران که در عمل به سمت
همين الگوي برنامههاي عامهپسند پيش ميرود. بنابراين اوقات غير از کار,
صرف فعاليت با کيفيت و مفيدي نميشود. يک آمريکايي خسته در مقابل رسانه
ميافتد و در مقابل آن کاملا منفعل است. البته درصد پاييني از افراد هستند
که فعاليتهاي تفريحي مفيد دارند.
از ديگر خصوصيات زندگي به سبک آمريکايي تغذيه نامناسب است. در موارد بسياري
وعده صبحانه وجود ندارد. در بسياري موارد وعده صبحانه حذف ميشود و گاه به
يک فنجان قهوه محدود ميشود. وعده ظهر به طور معمول در فرصتي بسيار کوتاه و
با يک فستفود يا ساندويچ ميگذرد. به خلاف بسياري از فرهنگها که اعضاي
خانواده غذا را در کنار هم ميخورند، يک زن و مرد آمريکايي حتي براي شام هم
منتظر هم نميمانند.
هر کس هر موقع که به خانه رسيد يک غذاي
منجمد شده را در اجاق ماکروويو به سرعت آماده ميکند و ميخورد. اين نوع
غذاها معمولا از کيفيت نامناسبي برخوردارند. متخصصان بهداشت و تغذيه در
آمريکا نسبت به اين مسئله هشدار جدي ميدهند که تغذيه در آمريکا وضعيت بسيار
نامناسبي دارد. چربيها، قندها، مواد مصنوعي و افزودني فراوان تغذيه در
آمريکا را بسيار ناسالم کرده است. البته همانطور که گفتيم اين تغذيه
نامناسب به نوع مصرف و فرصت نداشتن براي تغذيه مناسب باز ميگردد، و نبايد
گمان کرد که تغذيه نامناسب در آمريکا به علت کمبود مواد غذايي است.
در ايران در محل کار به طور معمول نهار داده ميشود و يا با هزينه
خود کارمندان به هر حال وعده نهار جايگاهي دارد. آيا نهار دادن ادارات و
شرکتها در آمريکا مرسوم نيست؟
در آنجا اينجور نيست. نيم ساعت فرصت وجود دارد که بايد بروند بيرون و با يک
فست فود خود را سير کنند. نهار دادن ادارات در محل کار هرچقدر هم هزينه
داشته باشد سنت بسيار مثبتي است و بسيار مطلوب است. و همانطور که اشاره
کردم جمع شدن اعضاي خانواده در کنار سفره بسيار مهم است و تاثير بسيار
بالايي در تعاملات انساني اعضاي خانواده دارد.
مهمترين موضوعاتي که يک فرد آمريکايي در زندگي خود به آن مشغول است کدامند؟ دغدغههاي اصلي ذهن يک آمريکايي چيست؟
گذران زندگي و معاش. با اينکه آمريکا درآمد سرانه ملي بسيار بالايي دارد،
مهمترين دغدغه يک آمريکايي اين است که معاش خود را چگونه بگذراند. يک دليلش
اين است که آمريکاييها بسيار مصرفي هستند. وسوسه مصرف در آنجا بسيار
بالاست. بنابراين بالا رفتن درآمد مشکلي را حل نميکند. پابه پاي بالا رفتن
درآمد، مصرف به همان نسبت يا بيشتر بالا ميرود.
در کنار يک ماشين سواري، يک «اسيووي» يا ماشين دو محوره براي آخر هفته، و
اگر پولدارتر باشند، يک اتومبيل کورسي به گاراژ خانه اضافه ميشود. اگر باز
هم درآمد بالاتر برود، يک ماشين آر وي که شبيه خانه ميماند و بنزين زيادي
مصرف ميکند اضافه ميشود. به همين ترتيب، يک قايق كوچك و بعد قايق بزرگي كه
قابل حمل با ماشين نيست و بايد در بندر پارك شود نيز به ناوگان خانگي
افزوده ميشود. خانه ييلاقي، خانه ييلاقي دوم و به همين ترتيب با بالا رفتن
درآمد مصرف هم به همان نسبت يا به طور فزايندهاي بالاتر ميرود.
بنابراين هر آمريكايي فارغ از ميزان درآمدي كه دارد, همواره کلي بدهکار است
و چگونگي پرداختن بدهيها همواره دغدغه و دلمشغولي اصلي اوست. آمريكاييها
با پول نقد سر و كاري ندارند و حتي خريد معمول روزانه خود را هم با كارتهاي
اعتباري انجام ميدهند. هر آمريكايي به طور معمول در آن واحد به چند موسسه
اعتباري بدهكاري دارد و گاه براي پرداخت بدهي از موسسه ديگري وامي با بهره
بالاتر دريافت ميكند تا بتواند بدهيهاي گذشته را بپردازد. به ندرت كسي در
آمريكا يافت ميشود كه به يك يا چند موسسه اعتباري بدهكار نباشد. دغدغه اصلي
مردم امريكا پرداخت بدهي است.
آنچه گفته شد البته تمام داستان نيست و اگر به همينجا ختم كنيم وضعيت
معيشتي و فرهنگي در آمريكا را منصفانه توصيف نكردهايم. آمريكا كشور مرفهي
است و توانسته است سطحي از رفاه را براي عموم مردم فراهم كند. اگرچه در
آنجا دولت رفاه مانند كشورهاي اروپايي هيچگاه پديد نيامد؛ چرا كه به دلايل
تاريخي احزاب چپ و سوسياليست هيچگاه قدرت را به دست نگرفتند تا نماينده
طبقه ضعيف جامعه باشند, اما به هر حال رفاه نسبي در آمريكا وجود دارد.
حال با توجه به اين مطلب بايد گفت براي افرادي كه به نوعي ثبات اقتصادي و
معيشتي رسيدهاند و از نگراني نسبت به وضعيت معيشتي و رفاهي در امان هستند,
دغدغههاي فراتري مطرح است. البته ظهور اين سنخ دغدغهها به ميزان تحصيلات
نيز وابسته است. نگراني نسبت به محيط زيست، آلودگي خاك و آب و هوا، گرم
شدن كره زمين، گرسنگي يا فقر جهاني، مسائل مربوط به جنگ از جمله دغدغههاي
است كه ميتوان براي اين قشر از مردم آمريكا نام برد.
در بررسي دغدغهها و دلمشغوليها بايد عامل سن را نيز در نظر داشت. دغدغه
اصلي بسياري از جوانان دختر يا پسر تا قبل از ورود به بازار كار، دوستيابي،
محبوبيت در ميان دوستان و همسالان و سكس است. در آمريكا كساني كه ازدواج
ميكنند معمولا مدتي بدون ازدواج با هم زندگي ميكنند و اگر تصميم به ازدواج
گرفتند در سن بالاي سي سال با هم ازدواج ميكنند.
به طور معمول در آمريكا هر خانواده چند فرزند دارد و نرخ باروري در آنجا چگونه است؟
تعداد فرزند نيز تابع عواملي است. در جامعهشناسي از اصطلاح نرخ باروري
براي ميانگين تعداد اولاد در خانواده استفاده ميشود. نرخ باروري در
سفيدپوستان امريكا كمتر است. اقليتها منهاي سياهپوستان نرخ باروري بالاتري
دارند. خانوادههاي مذهبي و ساکنان مناطق غيرشهري نيز بيشتر از بقيه اولاد
دارند. در مجموع نرخ باروري در آمريکا اندكي بيشتر از دو است؛ يعني جمعيت
رو به افزايش است. اين بر خلاف اروپاست كه نرخ باروزي در آن كمتر از دو و
جمعيت آن رو به كاهش است.
موضوعاتي که در ايران براي ما مطرح است و جزو مشغوليتهاي عمومي و عمده ما محسوب ميشود در آنجا چه شکلي دارد؟
باز هم بايد بگويم كه به سادگي نميتوان گفت كدام موضوع مشغله ذهني ما در
ايران است؛ چرا كه به نسبت دخالت عوامل مختلف در اقشار مختلف اين مشغله
متفاوت است. حتي از محيط يك دانشگاه به دانشگاه ديگر دغدغهها متفاوت است.
در ايران گفتوگو در مورد طرحهاي سياسي, فرهنگي يا سياست خارجي ميان مردم
رايج است, اما در كشوري مثل آمريكا پرداختن به اين امور موضوعيتي ندارد.
زماني که مسابقات فوتبال آمريکايي (ان اف ال) در جريان است، به ويژه مسابقة
فينال (سوپر بول)، اذهان اغلب آمريکاييها به آن مسابقات معطوف است.
البته با همه تفاوتي كه ميان كشوري مثل آمريكا با كشور ما وجود دارد، برخي
مسائل به واسطه ارتباطات گسترده و جهاني شدن، در هر دو کشور مشترکند و
اذهان را به خود جلب ميکنند مثل بحران اقتصادي سال گذشته.
در بحث تاثير و تاثر فرهنگي بايد اين را گفت که، با توجه به حجم بالا و
جذابيت ظاهري محصولات فرهنگي آنها، ما بيش از آنكه تاثيرگذار باشيم تاثير
ميپذيريم. البته نقاط مثبت جهت تاثير پذيري وجود دارد اما ما اغلب از
خصوصيات منفي متاثر ميشويم.
به عنوان نمونه پديده اعتياد به اينترنت در جامعه ما نيز در حال گسترش است.
اين مشكل که از پيامدهاي گسترش شبكه اطلاعرساني در كشورهاي غربي است, نخست
در آن کشورها پديد آمد و سپس جهاني شد. در كشورهاي غربي اعتياد به اينترنت
از اعتياد به هروئين و ساير مواد مخدر فراوانتر است و درصد قابل توجهي از
مراجعان به روانشناسان و مشاوران براي ترك اعتياد به اينترنت است. زندگي
بسياري به واسطه اعتياد به اينترنت مختل شده است. و حال ما نيز بدون توجه
قدم در همان مسير ميگذاريم و از اشتباهات تجربه شده تقليد ميكنيم.