به گزارش 598، دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله العظمی خامنهای یادداشتی از منوچهر محمدی مؤلف کتاب «آینده نظام بینالملل و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» درباره ظهور پدیده «استکبار» در نظام بینالملل و تقابل انقلاب اسلامی با آن منتشر کرد که در ادامه میآید:
چرا تصویر ذهنی ما نسبت به غرب و نظام سلطه منفی است؟
تر منوچهر محمدی، مؤلف کتاب «آینده نظام بینالملل و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» در گفتار زیر به بررسی ظهور پدیدهی «استکبار» در نظام بینالملل و تقابل انقلاب اسلامی یاران با آن میپردازد:
استکبار و عهدنامهی وستفالیا
برای بررسی دلایل بیاعتمادی ما نسبت به غرب، باید به 300 سال پیش برگردیم؛ یعنی به زمانی که پس از عهدنامهی وستفالیا، نظام دولت-ملت به وجود آمد و قراردادی میان دولتهای اروپایی تنظیم شد. این قرارداد مسائل مختلفی را مطرح میکرد، از جمله اینکه استعمار و استثمار انسان از انسان یک امر طبیعی است و میشود این کار را انجام داد. دوم این که غرب قدرت برتر است و چون قدرت دارد، پس حق دارد بر دیگر مناطق جهان سلطه داشته باشد. عنوان استعمار را هم به معنی «آبادکردن بهزور» مطرح میکردند و لذا نظام سلطه از همان زمان شکل گرفت. بهخصوص در مورد جهان اسلام که در دوران قرون وسطی قدرت برتر بود و غرب هیچ محلی از اعراب نداشت.
پس از رنسانس، عهدنامهی وستفالیا با توجه به شرایط تغییر کرد، اصطلاح شهروند درجهیک و شهروند درجهدو مطرح شد و نژادپرستی شدت گرفت. حتی این موضوع مطرح شد که یک سرخپوست خوب، سرخپوست مرده است. از این پس غربیها تحقیر و اسارت و بردگی را اساس کار خود قرار دادند و ایجاد رعب و وحشت در دل دیگر ملتها را به عنوان مبنای سیاست خود برگزیدند. این که ما نژاد برتر هستیم و حق برتری بر دیگر نژادها و ملتها و قومیتها را هم داریم، از کنار این مقوله بهخوبی برداشت میشد. بنابراین وقتی غرب بر این اساس معنی و مفهوم یافت، غرب مادیگرا، استثمارگر، استعمارگر و بردهدار با وضع بسیار وحشتناکی پدید آمد. این طبیعی بود که بقیهی جوامع و از جمله مسلمانها -که در راه یک تمدن بسیار غنی بودند- در دوران قرون وسطی نسبت به غرب بدبین شوند و از آن تنفر پیدا کنند.
آنها میخواهند سلطه ادامه پیدا کند و ما میخواهیم سلطه را از بین ببریم. بنابراین جنگ با حاصل جمع صفر است. یعنی یا آنها به هر وسیلهای سعی میکنند جلوی این مقاومت را بگیرند و ما هم مقابله و ایستادگی میکنیم، یا اینکه ما باید پیروز بشویم.
امام رحمهالله اولین بود
یک دورهای بود که ملتها برتری و قدرت غرب را یک امر اجتنابناپذیر میدیدند و لذا در مقابل سلطهگران جوامع دیگر چارهای جز تسلیم نمیدیدند. اگر تاریخ قبل از انقلاب اسلامی را ملاحظه کنید -چه در ایران و چه در دیگر کشورهای جهان اسلام و جوامع آمریکای لاتین و آسیا- اساس تئوریک و وجود چنین حالتی را درمییابید که پذیرش سلطهی غرب برای ما گریزناپذیر است و این که حق با قدرت است. «مورگنتا» میگوید که انسان شهوت قدرت دارد و تا زمانی که در گور بخوابد، این شهوت سیریناپذیر ادامه دارد. این حس قدرتطلبی در 300 سال گذشته و تا پس از جنگ جهانی دوم نیز همواره بیشتر رشد کرده است. در این زمان آمریکا و شوروی هر دو به عنوان دو ابرقدرت مطرح شدند. تا قبل از جنگ جهانی دوم چیزی به عنوان ابرقدرت وجود نداشت. قدرتهای بزرگ داشتیم، ولی ابرقدرت نداشتیم. این دو ابرقدرت آمدند و گفتند حاکمیت جهانی برای ما دو ابرقدرت است. اولین کسی که آمد و مقابل این فکر و اندیشه ایستاد، کسی نبود جز حضرت امام خمینی رضواناللهعلیه.
حتی جالب است که در کشور خود ما هم نهضتهای قبل از انقلاب تابع همین حمایت و قدرت بود. در مشروطه روسها از مستبدین حمایت میکردند و انگلیسها از مشروطهخواهان. در ملی شدن صنعت نفت هم همین طور. انقلاب چین هم با حمایت شوروی به پیروزی رسید و انقلاب کوبا طرف مقابلش آمریکا بود و جنگ قدرت بین دو ابرقدرت بود. انقلاب اسلامی اما این قانومندی 300 ساله را به هم ریخت. در سال 41 حضرت امام خمینی دو جمله معروف را بیان کردند؛ یکی اینکه: «امریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از امریکا بدتر، شوروى از هر دو بدتر. همه از هم بدتر؛ همه از هم پلیدتر.»1 و دوم هم اینکه ما همانقدر که با نظام سرمایهداری غرب مواجه هستیم، با نظام کمونیستی شرق هم مخالفیم. بعد هم فرمودند: اینها جنگشان جنگ زرگری است. اینها ریشهشان هر دو ماتریالیسم و مادیگرایی است؛ سلطه است و استکبار جهانی را ترویج میکنند.
اصلاً اصطلاح «استکبار جهانی» را حضرت امام رضواناللهعلیه برای اولین بار مطرح کردند. بنابراین طبیعی است که هم جهان اسلام به طور اعم و هم ایرانیها به طور اخص و بهخصوص پس از پیروزی انقلاب اسلامی یک نوع بدبینی و نفرتی نسبت به غرب و بهویژه نسبت به آمریکا پیدا کنند که امروز سمبل استکبار است. اگر شما به آیات شریفهی قرآن مراجعه کنید، صراحتاً هر نوع تبعیت و پذیرش را نفی و محکوم میکند. از جمله در جایی میفرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ»2 قرآن صراحتاً میفرماید که شما مسلمانان حق ندارید دشمنان خدا و رسول و خودتان را به دوستی بگیرید.
تا قبل از جنگ جهانی دوم چیزی به عنوان ابرقدرت وجود نداشت. قدرتهای بزرگ داشتیم، ولی ابرقدرت نداشتیم. این دو ابرقدرت آمدند و گفتند حاکمیت جهانی برای ما دو ابرقدرت است. اولین کسی که آمد و مقابل این فکر و اندیشه ایستاد، کسی نبود جز حضرت امام خمینی رضواناللهعلیه.
تجربهی 200 سالهی ما
از طرف دیگر، تجربهی 200 سال گذشته در کشور ما بهخصوص بعد از جنگ با روسها و انعقاد قرارداد ترکمنچای و گلستان که اصل کاپیتولاسیون حاکم شد، وجود داشته است. از عدم صلاحیت رسیدگی به جرایم خارجیها تا گرفتن حق توحش و این یعنی آنها هر غلطی میخواستند میکردند. میگفتند ملتهای دیگر نسبت به ما که متمدن هستیم، وحشی هستند و ما باید آدمشان کنیم.
در زمان رژیم گذشته خاطرم هست که یک زن آمریکایی مست و لایعقل با ماشینش به صف اتوبوس زد و چندین نفر را زیر گرفت. هیچکس هم نتوانست به او بگوید بالای چشمت ابرو است. فوری او را به آمریکا بردند و اجازهی محاکمهاش را در اینجا ندادند. این برای همهی خانوادهها یک احساس تنفری نسبت به آمریکاییها ایجاد میکرد. در منطقهی جنوب کشور که خارجیها مناطق نفتخیز را اداره میکردند، یک نوع اختلاف طبقاتی و تبعیضات وحشتناکی وجود داشت. مثلاً محل سکونت خارجیها با ایرانیها فرق داشت. باشگاهها، سینماها، استخرها و درمانگاه و بیمارستان آنها جدا و منفک از ایرانیها بود. حضرت امام رضواناللهعلیه میفرمودند یک گروهبان آمریکایی به یک ژنرال ایرانی میتوانست تحکم کند و تحکم هم میکرد و آن ژنرال در مقابلش کاملاً تسلیم بود.
البته در میان طبقات روشنفکر ما بودند کسانی که این سلطه را اجتنابناپذیر میدیدند، اما تودههای مردم این را نپذیرفتند. بنابراین نفرت اوج گرفت تا به انقلاب اسلامی رسید. پس از انقلاب اسلامی نیز شاهد هستیم که آمریکا هنوز که هنوز است، نه انقلاب ما را پذیرفته و نه حاضر است حقوق این ملت را به رسمیت بشناسد. بنابراین رویارویی ما ادامه دارد. ملت ایران دیدهاند که فرمایش امام مبنی بر این که «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» عملاً در این 34 سال تحقق یافته است. البته برای ما هزینههایی ایجاد کرده که اتفاقاً همان هزینهها و تهدیدها فرصتی شده برای ما تا بتوانیم روی پای خودمان بایستیم.
شکلگیری نظام ضد سلطه
با مقاومت و ایستادگی ما، نظام جهانی جدید ضد سلطه شکل گرفته و خود ما هم رهبری این نظام جدید را در اردوگاه سلطهستیزان بر عهده داریم. یعنی انقلاب اسلامی نظام سلطه را به چالش کشانده و سپس در مقابل نظام سلطه، نظام ضد سلطه یا برخورد با سلطه را ایجاد کرده است. ما امروز در اثر همین مقاومت و ایستادگی شاهد شکلگیری دو اردوگاه هستیم؛ یکی اردوگاه سلطهگران است که همهی کشورهای سلطهگر در آن هستند و یکی هم اردوگاه سلطهستیزان که ازجمله همین تسخیر والاستریت و جنبش 99درصد رهبری این اردوگاه با ایران اسلامی است.
ایران اسلامی پرچم مبارزه با سلطه و استکبار را بر دوش گرفته و مقاومت کرده و امروز دیگر ایران نیست که مقابل سلطه ایستاده، بلکه مجموعهی جامعهی جهانی و حتی ملتهای خودشان -یعنی ملت آمریکا و اروپا- دیگر تحمل ظلم را ندارند. شما حرکتهایی را که در اروپا و آمریکا میبینید، علیه کیست؟ آنچه در یونان و اسپانیا شاهد هستیم، علیه چه کسی است؟ تسخیر والاستریت آیا جز علیه نظام سلطه است؟
بخوانید:
امروز جریان قابیلی به مرموزترین نقشهها دست یافته است و به رساترین رسانهها مجهز است. یک سر سوزن خوشبینی همان و رشتهی کار از دست رفتن همان. در کدام عصر و زمان چنین رویارویی پیش آمده است؟ (یادداشتی از آیتالله حائری شیرازی)
بنده در یکی از کتابهایم توضیح دادهام و مشخص کردهام که انقلاب اسلامی نظام سلطه را به هم ریخت و این همان وضعیتی است که قرآن به عنوان نزاع مستکبرین و مستضعفین مطرح کرده و خداوند هم وعدهی پیروزی را به مستضعفین داده است. امروز روند توسعهای که در پیش گرفته شده، همان پیشبینی قرآن است و شما شاهد هستید که پس از انقلاب اسلامی، شوروی و آمریکا دعواهای خود را کنار گذاشتهاند و کنار هم قرار گرفتهاند.
امروز جهان استکباری در وضع اسفباری است. حتی ملتهای خودشان علیهشان قیام کردهاند؛ حتی در رژیم صهیونیستی. یعنی دیگر ملتها حامی و پشتیبان دولتهای استکباری نیستند. بنابراین روابط ما با غرب به طور اعم و روابط با آمریکا به طور اخص تابع همین نظام دو اردوگاهی است.
من معتقدم که جنگی با پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شد، منتهی این جنگ شبیه جنگهای کلاسیک نیست، بلکه جنگی است که میان ملتها از یک طرف و نظام سلطه و دولتهای سلطهگر از سوی دیگر است. این جنگ دیگر افقی نیست، عمودی است. یعنی قاعدهی هِرم علیه رأس هرم حرکت میکند. بنابراین ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، پرچم ضد سلطه را بر دوش گرفتهایم و آشتیپذیر هم نیستیم. علتش این است که خواستههای ما و سلطهگران در تقابل کامل با هم است. آنها میخواهند سلطه ادامه پیدا کند و ما میخواهیم سلطه را از بین ببریم. بنابراین جنگ با حاصل جمع صفر است. یعنی یا آنها به هر وسیلهای سعی میکنند جلوی این مقاومت را بگیرند و ما هم مقابله و ایستادگی میکنیم، یا اینکه ما باید پیروز بشویم که قطعاً بر اساس وعدهی قرآنی پیروز خواهیم شد.