پنجره مظهر ارتباط با برون است و افراط در گذاشتن پنجرههای رو به بیرون، به مثابه افراط در برونگرایی است. از سویی دیگر پنجره بدل از چشم یک بناست و اگر روبه حریمی دیگر باز شود نشان از بیحیایی خانه دارد؛ انگار که نامحرمی حرمت حریم دیگران را پاس نمیدارد.
معماری داخلی یک خانه، بیپروا از تجملگرایی و اشرافیگری، و یا بالعکس از سادگی، خلوص، صمیمیت، پاکیزگی و حتی ایمان ساکنین آن سخن میگوید.
و نمای یک ساختمان، خوی تکبر و تفاخر، یا تواضع و متانت معمار و صاحبان خانه را مینمایاند. و قس علی هذا...
مکان زندگی انسان، آیینهای است که بی پرده ضمیر باطن انسان را به نمایش میگذارد؛ چرا که مکان پیرامونی انسان، تبلور درونیات اوست. البته میان انسان و محیط او رابطهای دوسویه در جریان است و بالتبع انسان هم تاثیرگذار بر محیط است و هم متاثر! تا آنجا که حتی مکان از انسان شرافت می یابد، آن سان که گفتهاند "شرف المکان بالمکین".
این سخن، از نسبت میان معماری و سبک زندگی، رمزگشایی میکند. اما از سویی برای درك رابطه معماري و سبك زندگي میبایست نسبت ميان فرهنگ، تمدن و معماري را مورد مداقه قرار دهیم.
فرهنگ روح حاکم بر شهر است و بنابراين تمدن و شهر، جسدی برای فرهنگاند و شهرها مکان تبلور فرهنگ و انديشه مردم آن شهر.
مهمتر آن که نسبت عکسِ اين رابطه نيز برقرار است، به طوري که اگر در يک شهر بيگانه ساکن شويم و آنجا زندگي کنيم، به تدريج واجد فرهنگي ميشويم که آن شهر و آن معماري در سايه و زمينهي آن ساخته شده است. لذا معماري هم آئينه ايست که چهره باطني يک قوم در آن منعکس ميشود و هم ظرف زندگي که شيوه ي زندگي را به انسان تحميل مينمايد.
این امر، پاسخی است روشن، به این پرسش که به راستی چرا برای شناخت فرهنگ و شیوه ی زندگی مردمان گذشته، به سراغ معماری آنها و بناهای برجای مانده از آنان میرویم؟
علاوه بر ساکنین یک بنا، درونیات معمار آن نیز به سادگی در پیکره ی آن بروز مییابد. معماری که دیدگان خود را بر نامحرم میبندد و رفتاری مبتنی بر حیا و حریم دارد، به طور طبیعی بنایی را که معماری میکند نیز، براساس حدود و حریم و عفاف و عدم اِشرافیت صورت میپذیرد. حال آنکه معماری عریان و برهنه که مشرف بر حریم خصوصی دیگران نیز هست، تنها با دستان معمارانی به خط و بنا بدل شده است که خود آنها قایل به حریم و حدود و قیود شرع و عفت و حیا نیستند!
به ضرس قاطع، تا نفس هنرمند مهذب نشود، هنر ناب و قدسی ممکن نمیشود و جز تهذیب نفس معماران، راهی از مجرای معماری برای تحول و تعالی در جامعه نیست. این موضوع گاهی به طور مشروط و مقید بر لسان معماران غربی نیز جاری شده است. حتی بر زبان کسانی که انتظار آن را نداریم!
به عنوان مثال از قول دانیل لیبسکیند یهودی، گفته اند که؛ تنها راه اصلاح معماری، اصلاح معمار است. (بگذریم از آنکه اساسا صلح و اصلاح که در مقابل فساد و افساد است، مولفه ای گرانبهاست که تنها برازنده دینداران حقیقی است)
پس اگر يک شهر آشفته را ببينيم دو مساله به ذهن متبادر مي شود. يکي، آن که اين آشفتگي و معماري بي قواره، حاصل ذهن و زندگي آشفته مردمان آن است و دوم اينکه زندگي در اين شهر آشفته باعث زندگي آشفته مي شود. لذا "شهر زيبا، انديشه زيبا مي آفريند".
"هنر" بهترين ابزار براي ایجاد و حفظ، بسط و نهایتا صدور سبک زندگی است و در ميان هنرها، معماري به دليل القاء و تحميل سبک زندگي به مخاطبان خود، از موثرترين اين ابزار است.
انسان در فضاي ساخته شده زندگي ميكند، فضاي معماري، فضاي شهري و... . به هر تقدير زندگي در يك شهر يعني زندگي در فضاهاي معماري و شهرسازي؛ و شهرنشينان در تمام ساعات شبانه روز ناگزير از فضاي معماري هستند. بدين ترتيب ساحت معماري ساحت همه اوقات و ايام و همزاد و سايه مردمان شهر است و لحظهاي آنها را از اين هنر، تنها نميگذارد. پس هنر معماري بيشترين اوقات را با شهرنشينان سپري مي كند و از اينرو بيشترين تاثير و تاثر را بر احوالاتشان رقم ميزند.
از سوي ديگر زيستن در فضاي معماري، به مثابه پذيرش سيطره ی فضا بر انسان است. فضاي معماري بر انسان سيطره دارد و رفتار فيزيكي و نهايتا ذهني مخاطب خود را به سيطره و كنترل خود در ميآورد. به او مدام القا ميكند كه كجا بخوابد، كجا بنشيند، چه چيز را و از چه زاويه اي ببيند و كجا غذا تناول كند، كجا و در چه فضايي كار كند و قس علي هذا. به همين منوال، هر كدام از مكان هايي كه در آن ميزيد، در هنر معماري، ميزان رنگ، نور، صدا، بافت و... آن مشخص و مهندسي شده است و هر مقدار از متغيرهاي فوق كه عناصر و كيفيات بصري هستند، تاثير بصري و رواني خاصي به مخاطب خود القا ميكند و انسان را در تمام اوقات عمر، متاثر اين احوالات قرار ميدهد.
بگذاریم و بگذریم!
معماری و شهرسازی ما و به تبع آن شیوه ی زندگی امروز مردمان ما، بیش از هر زمان دیگری به معماری و لایف استایل غربی آلوده است.
به راستی معماری و شهرسازی امروز غرب، چگونه میتواند پاسخی به نیازهای انسان آرمانی جامعه ی مهدوی و سبک زندگی او باشد؟
در آینده بیشتر در این باره خواهیم گفت.
اسماعیل ارجمندی