بعداً به مقطعی رسیدیم که توانستیم در کلاس درس ایشان
حضور یابیم. درس ایشان، از درسهای ممتاز در حوزه بود. ما هم از شاگردانی
بودیم که اگر در درس ابهامی برایمان پیش میآمد، سؤال میکردیم و این باعث
آشنایی بیشتر ما شد. بعد یک نشریه به نام مکتب تشیع منتشر کردیم که بعد از
نشریه مکتب اسلام بود. محور نشریه مکتب اسلام آیتالله "شریعتمداری" بود و
بزرگانی که از ما جلوتر بودند، آن را اداره میکردند.
{جهت آگاهی بیشتر و تذکّر خوانندگان هوشیار این مقاله
؛ ضمیمه ی ذیل را نیز باهدف مرور بر نظرات محوری و صریح "امام خامنه ای"
که شاخص اصلی تعریف دوست و دشمن و عمل به دو محور اساسی تولی و تبری است
تقدیم عزیزان میدارم:}
ضمیمه ی مهم
{بیانات "امام خامنه ای" در دیدار كارگزاران نظام بيست و هفتم مرداد 1389:}
...
بنده به شما عرض ميكنم و بيشتر از همه كس من ميدانم؛ در دورهى به نظرم
رياست جمهورى "كلينتون" بود كه تهديد نظامى بهقدرى شديد بود كه رئيس جمهور
محترم آن روز به من غالباً اين را ميگفت كه مثلاً بيائيم فكرى بكنيم، كارى
بكنيم؛ حيف است كه بيايند حمله كنند، كارهائى را كه انجام داديم، ساخت و
سازهائى را كه انجام داديم، بزنند از بين ببرند؛ يعنى احتمال حمله كم نبود؛
تهديد ميكردند و ميگفتند...
در همين دورهى رياست جمهورى قبل از
دورهى نهم، تهديدهاى نظامى گاهى بهقدرى شديد ميشد و تكرار ميشد از طرف
دشمن كه حسابى دستاندركاران داخلى را دچار رعب ميكرد. جلساتى وجود داشت كه
حالا فراوان خاطراتى از آن وقت ما داريم؛ من از آن وقت يادداشتهائى دارم.
تهديد نظامى هميشه بود؛ اينجور نبود كه وجود نداشته باشد.
{بيانات "امام خامنه ای" در ديدار رئيس جمهور و اعضاى هيئت دولت هشتم شهريور 1389:}
...در
آن سالهاى دههى 60 كه آقايان همين طور به سمت روزبهروز غليظتر كردن
اقتصاد دولتى ميرفتند، من مثال ميزدم و ميگفتم فرض كنيد يك موتورى است كه
ميتواند اين بار سنگين را برساند و شما هم در كنار موتور راه ميرويد، يا
خودتان پشت فرمان مىنشينيد و هدايتش ميكنيد. شما اين موتور را كنار
گذاشتيد و همهى بارى را كه توى اين وانت است، خودتان روى دوش گرفتيد، هِن و
هِن داريد جلو ميرويد؛ هم نميرسيد، هم خسته ميشويد، هم همهى بار حمل
نميشود، هم اين موتور اينجا بيكار ميماند. اين موتور، بخش خصوصى است. اين
را آن زمان به آنها ميگفتيم، اثر هم نميكرد. امام هم هرچه ميگفتند به مردم
بدهيد، اينها ميگفتند مراد از مردم، بخش خصوصى نيست - مراد نظر امام را
توجيه ميكردند! - مردم يعنى تودهى مردم. به تودهى مردم چه جورى ميشود كمك
كرد؟ دولت اقتصاد را در دست بگيرد، به تودهى مردم كمك كند. فرمايش امام
را اينجورى معنا ميكردند! خوب، اين توجيه، غلط بود.
الان فضا، فضاى
ديگرى است. همان كسانى كه آن زمان آنجور حرف ميزدند، حالا صد و هشتاد درجه
برگشتهاند؛ يعنى باز هم در حد تعادل قرار ندارند، خط وسط نيستند. آن افراط
بود، اين طرف هم همانها دارند تفريط ميكنند.
{بيانات "امام خامنه ای" در ديدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى بيست و پنج شهریور 1389:}
...
حرفهاى امام، امروز حرفهاى رائج است؛ سكهى رائج است. كسانى كه ميخواهند
در بين مردم سرى بلند كنند، حرفهاى امام را تكرار ميكنند؛ خودشان را مستند
به امام نشان ميدهند. يك روز خلاف اين بود؛ يك روزى كه چندان دور نيست از
ما، كسانى بودند كه تظاهر ميكردند به مخالفت با امام؛ رفتند گفتند انقلاب
دفن شد! صريحاً اعلام كردند. عدهاى گفتند كه بايستى مردم را از خدا جدا
كرد! اينها را صريح پشت بلندگو آن روز ميگفتند. امروز جرأت نميكنند اينها
را بگويند. امروز آن كسانى كه با مردم ميتوانند حرف بزنند، تريبون دارند -
يا از هر وسيلهاى استفاده ميكنند - دم از امام و دم از انقلاب و دم از
شعارهاى امام ميزنند؛ حالا با شيوههاى خاص.
... البته گفتيم مردم
ايستادند، آخرين نمونهاش هم همين فتنهى سال 88 بود؛ مردم ايستادند. همان
كسانى كه به كسان ديگرى غير از منتخَب رأى داده بودند، همانها هم در مقابل
آنها ايستادند. لذا ديديد در 9 دى، در 22 بهمن، همه شركت كردند؛ همه آمدند.
اين نشاندهندهى اين است كه فتنهگران و فتنهانگيزان يك اقليت معدودند؛
منتها دروغ گفتند، خواستند مردم را دنبال خودشان بكشانند. اولِ كار موفق هم
شدند؛ بعد كه چهرهشان آشكار شد، نقابشان در خلال حرفها و كارهاى گوناگون
افتاد، مردم از اينها رو برگرداندند. بنابراين، مردم ايستادهاند. خب، اين
يك نكته است در وضع كشور
{بيانات "امام خامنه ای" در اجتماع بزرگ مردم قم بیست و هفتم مهر 1389:}
...
بعد از اهانتى كه در روز عاشوراى سال 88 به وسيلهى يك عده تحريك شده نسبت
به امام حسين انجام گرفت، دو روز فاصله نشد كه مردم در روز 9 دى توى
خيابانها آمدند و موضع صريح خودشان را علنى ابراز كردند. دستهاى دشمن و
تبليغات دشمن نه فقط نتوانسته مردم را از احساسات دينى عقب بنشاند، بلكه
روزبهروز اين احساسات تندتر و اين معرفت عميقتر شده است. بدون ترديد دشمن
در جدا كردن مردم از نظام اسلامى شكست خورده است. سال گذشته در انتخابات،
چهل ميليون مردم كشور پاى صندوقهاى رأى رفتند. در واقع يك رفراندوم چهل
ميليونى به نفع نظام جمهورى اسلامى و به نفع انتخابات انجام گرفت؛ همين بود
كه دشمن را عصبانى كرد. خواستند با فتنه اثر آن را از بين ببرند، اما اين
را هم نتوانستند انجام دهند. مردم در مقابل فتنه هم ايستادند. فتنهى سال
88 كشور را واكسينه كرد؛ مردم را بر ضد ميكروبهاى سياسى و اجتماعىاى كه
ميتواند اثر بگذارد، مجهز كرد؛ بصيرت مردم را بيشتر كرد.
{بيانات "امام خامنه ای" در ديدار هزاران نفر از بسيجيان استان قم دوّم آبان 1389:}
يا
در زمينهى سياست خارجى، سياست بينالمللى، در بعضى از همين مطبوعات
خودمان هم شما ديديد؛ در اظهارات سال گذشتهى بعضى از اصحاب فتنه هم مشاهده
كرديد؛ هى تكرار ميكردند كه آقا ما در دنيا ذليل شديم، جمهورى اسلامى در
دنيا بىآبرو شده، بىارزش شده، چه شده، چه شده. امروز وقتى به واقعيت نگاه
ميكنيم، مىبينيم روزبهروز آبروى جمهورى اسلامى در ميان ملتهاى گوناگون
دنيا - مسلمان و غير مسلمان - افزايش پيدا كرده است. دشمنان ملت ايران اين
را ميدانند، ميفهمند، احساس ميكنند؛ البته كتمان ميكنند.
{بيانات "امام خامنه ای" در ديدار دانشجويان و جوانان استان قم چهارم آبان 1389:}
توجه
بكنيد؛ از سالهاى آخر دههى اول انقلاب به بعد، دشمنان انقلاب و جبههى
دشمن با استفاده از كارشناسهاى ايرانى يك سياستى را طراحى كردند - چون غير
كارشناسهاى ايرانى به اين نكته توجه پيدا نميكردند؛ كسانى كه طرف مشورتشان
قرار ميگرفتند، ايرانى بودند - و آن سياست اين بود كه از قم آنتىتز انقلاب
درست كنند. همان طور كه انقلاب از قم جوشيد، يك ضد انقلاب هم از قم به
وجود بياورند. قم حوزهى روحانيت است. حوزهى علميه ظاهراً در قم است، اما
اين جمع حوزوى در معنا در همهى كشور منتشر است. اين طلبهى قمى كه در قم
ساكن است، در شهر خود، در روستاى خود صاحب نفوذ است. از سرتاسر كشور در
اينجا جمعند. آن روزى كه افراد اين حوزه براى تعطيلى يا براى كارى به منازل
خود ميروند، معنايش اين است كه حوزه در سرتاسر كشور منتشر ميشود. پس هر
فكرى در اينجاست، هر ايدهاى در اينجاست، هر عزم و ارادهاى در اينجاست، هر
حركت و جهتگيرىاى در اينجاست؛ در واقع در سرتاسر كشور يك امتدادى دارد؛
اين را بيگانهها نميفهميدند؛ آمريكائىها نميتوانستند اين حقيقت را تحليل
كنند؛ اين را يك خودى، يك ايرانى، يك آشنا به طبيعت روحانيت ميتوانست
بفهمد؛ اين را به آنها ياد دادند؛ لذا سعى كردند در قم زمينهى فتنه را
فراهم كنند. من چون نميخواهم از كسى اسم بياورم، اسم نمىآورم و عبور
ميكنم. در همان سال 58 و 59، هم مردم قم، هم مردم تبريز حماسه آفريدند؛ نه
فقط حماسهى آمدن توى ميدان و مشت گرهكردن، بلكه حماسهى معنوى، حماسهى
شعور، حماسهى تحليل درست. بعد از رحلت امام هم به شكل ديگرى همين اتفاق در
قم افتاد. اينجا هم مخالفين و دشمنان - عمدتاً دشمنان بيرون مرز؛ اصل
آنهايند - طراحى كرده بودند كه بتوانند اين آنتىتز را در اينجا به وجود
بياورند. اگر قمىها غافل بودند، اگر جوانهاى قم از تحليل عاجز بودند، اگر
آن هوشمندى لازم را نميداشتند، مشكلات بيش از اينها ميشد؛ اين حقيقت امر
است، اين بيان واقع نسبت به مجموعهى جوان در قم است.
... من در همين
فتنهى 88 به بعضى دوستان قرائن و شواهد را نشان دادم؛ حداقل از ده سال،
پانزده سال قبل از آن، برنامهريزى وجود داشت. از بعد از رحلت امام
برنامهريزى وجود داشت؛ اثر آن برنامهريزى در سال 78 ظاهر شد؛ مسائل كوى
دانشگاه و آن قضايائى كه اغلب يادتان هست، بعضى هم شايد درست يادشان نباشد.
قضايائى كه سال گذشته پيش آمد، يك تجديد حياتى بود براى آن
برنامهريزىها. البته سعى كردند با ملاحظهى وقت و جوانب گوناگون، اين كار
را انجام دهند؛ كه خوب، بحمدللَّه شكست خوردند، بايد هم شكست ميخوردند. پس
جبههى دشمن برنامهى بلندمدت دارد. آنها مأيوس نميشوند كه ببينند حالا
امروز شكست خوردند، دست بردارند؛ نه، طراحى ميكنند براى ده سال ديگر، بيست
سال ديگر، چهل سال ديگر. بايد آماده باشيد.
{بيانات "امام خامنه ای" در دیدار مسئولان اجرائى استان قم پنجم آبان 1389:}
براى
قم برنامهريزى كردند. همان طورى كه ديروز هم در يك جلسهاى در اينجا
گفتم، تصميم جبههى دشمن اين بود كه همچنان كه قم پايگاه عظمت اسلام و
برافراشته شدن پرچم انقلاب بود، در همين قم آنتىتز انقلاب را به وجود
بياورند؛ اينجا را بكنند پايگاه ضديت با انقلاب؛ براى اين تلاش كردند، براى
اين برنامهريزى كردند. از انواع و اقسام شيوهها استفاده كردند؛ از جمله
كار كردن روى فكر مردم قم، روى احساسات مردم قم، شايد بتوانند اين احساسات
را خاموش كنند يا كمرنگ كنند. بنابراين در اين سالها خيلى كار شده است.
{بيانات "امام خامنه ای" در ديدار دانشآموزان در آستانه 13 آبان دوازده آبان 1389:}
حالا
شما يك تأملى بكنيد؛ سال گذشته - سال 88 - در روز سيزده آبان يك جمعيت
محدود نگونبختى آمدند توى خيابانهاى تهران، عليه سيزده آبان شعار دادند،
براى اينكه شايد بتوانند اين مناسبت بزرگ را به لجن بكشند. البته آنها شكست
خوردند، معلوم هم بود شكست ميخورند - اين واضح بود - اما ببينيد پشت سر
حركت آنها چى بود؟ آنها با چى داشتند مقابله ميكردند؟ با اين نماد كه پشت
سر آن اين مفاهيم بزرگ هست، مقابله ميكردند. در واقع آنها با اين مفاهيم
مقابله ميكردند. ميخواستند هيمنهى آمريكائى را بار ديگر زنده كنند. آنها
ميخواستند بر روى سلطهطلبى و دخالتطلبى آمريكا پرده بكشند. آنها
ميخواستند حركت عظيم ملت ايران را در مقابل آن ظلم بزرگ زير سؤال ببرند.
وقتى
انسان ميفهمد معناى سيزده آبان چيست، ميفهمد آن كسانى كه به خيال خودشان
ميخواستند سيزده آبان را خراب كنند، كىاند، چىاند و هدفهاشان چيست. اين
بصيرتى كه ما تكرار ميكنيم، تأكيد ميكنيم، اين است. بايد تأمل كرد، دقت
كرد.
{بیانات "امام خامنه ای" در دیدار مردم اصفهان در روز عید قربان بیست و ششم آبان 1389:}
با
نشستن و خوردن و خوابيدن و تكيهى به بيگانه كردن و هوى و هوس را در زندگى
حاكم كردن، هيچ ملتى به جائى نخواهد رسيد. كسانى كه وقتى صحبت دفاع مقدس
ميشود، منفىبافى ميكنند؛ وقتى صحبت شهادت ميشود، نيشزنى ميكنند؛ وقتى بحث
جانباز و ايثارگر پيش مىآيد، چهره در هم ميكشند؛ وقتى بحث پيشرفتهاى علمى
و شكستن مرزهاى علم پيش مىآيد، لبخند تمسخر ميزنند؛ وقتى بحث
سانتريفيوژهاى مجموعهى غنىسازى هستهاى پيش مىآيد، سر تكان ميدهند و
ميگويند امكان ندارد، اينها از حركت يك ملت چيزى نميفهمند. تربيتشدههاى
تربيت غلط و اخلاق فاسد طاغوتى چيزى از تأثير ايمان و حركت و جهاد
نميفهمند.
همه بايد مراقب ايجاد شكاف، ايجاد فتنه، ايجاد بدبينى نسبت به
دستگاه باشند. اينهائى كه مىبينيد گوشه و كنار، بدون هيچ قيدوبندى، بدون
هيچ ملاحظهاى، نظام اسلامى را، دستگاه جمهورى اسلامى را متهم ميكنند؛ هرچه
از دهنشان در مىآيد، به نيابت از دشمن ميگويند؛ براى اينكه اگر صداى
دستگاههاى تبليغاتى جبههى ضد اسلام و صهيونيستها و آمريكائىها به گوش
كسى نرسيد، اينها جبران كنند و همان حرفهاى آنها را به گوش مردم برسانند،
اينها به ملت خيانت ميكنند؛ اين در حقيقت يك خيانت واضح است. مردم را نسبت
به يكديگر، نسبت به مسئولين، نسبت به خدمتگزاران بدبين كردن، فضاى يأسآلود
به وجود آوردن، يكى از اين راههاست.
پایان
والحمد لله رب العالمین
مجموعه طرح بحث های پژوهشی رضا گلپور(فراز پایانی)
هاشمی رفسنجانی؛
سهل انگاری در مبانی نظری ؛ دوگانگی در میدانهای عمل
طرح بحثی در بررسی روش شناسی مدیریّت نظام سلطه در
به انحراف کشاندن نظری و سپس عملی دولتمردان جمهوری اسلامی
از راهبردهای ترسیمی ولایت فقیه
کلیدپرسش
بحث : چرا و چگونه گروههای برآمده از استقلال طلبی و استکبارستیزی توده
های عزّتمدار مردم کشورمان در عرصه ی اجرایی استدراجاً به چرخش 180 درجه اي
مواضع دچار می شوند؟
همانطور که عرض شد در مطالعات و پیگیری های
خود در رفتار شناسی مدل سیاسی "هاشمی رفسنجانی" به پرسش هایی بر خورده ام
که بدلیل اهمیت و حساسیت پاسخ ها نخواستم به تحلیل یا استنتاج غیر مستقیم
یا ذهنی (ولو با قرابت زیاد منطقی) بپردازم . اگر چه پرسشهای مشابه دیگری
نیز جای طرح دارد اما در این مرحله به عنوان فراز پنجم و آخر این عنوان
پژوهشی به طرح سه موضوع دیگر (با امید بیان پاسخ صاحب نظران جهت تنویر
افکار عمومی و تصحیح مسیر روایات و مستندات غیر قابل انکار پژوهشگران تاریخ
معاصر ) به این رفتارشناسی می پردازم :
موضوع چهارم اینکه کدام
روایت از ولایت "امام" پذیرفتنی تر است ؟ روایت خارج شده از فحوای پردازش
بیانِ "هاشمی رفسنجانی" که "امام" در عرض و یا حتی مدیون او قرار میگیرد یا
روایت آشکار عقل و تاریخ ؟!
{به نقل از مصاحبه ی "هاشمی رفسنجانی" با نشریه ی مدیریت ارتباطات 18/5/1389 :}
من
خودم وقتی میخواستم کارم را در حوزه های اجتماعی در کنار درس خواندن شروع
کنم، احساسم این بود که طلبه های آن زمان حوزه خیلی با واقعیتهای جامعه
فاصله دارند، چون سیاسی نبودند، روزنامه و مجله نمی خواندند و در حوزه
رادیو نبود.
...اوایل که میگفتند حرام است و داشتن رادیو لااقل برای یک
روحانی عیب بود. وقتی وارد مبارزه شدیم و دیدیم نیازهای سیاسی داریم،
"امام" به من دستور دادند یک رادیو بخرم و نصف پولش را هم دادند.
...
سال 1342 بود؛ آن زمانی که قرار بود کاپیتولاسیون اتفاق بیافتد. یک دفعه
خبری را از جایی گرفتم و مطلع شدم كه بناست در مقابل تصویب کاپیتولاسیون
200 میلیون دلار وام به ایران بدهند. این خبر را به امام دادم و گفتم چنین
خبری است و در مجلس نیز در حال تصویب است. "امام" گفت: «ما این چیزها را
نمیدانیم». همانجا 200 تومان به من دادند و گفتند: «برو یک رادیو بخر»
مغازه ای در خیابان حرم قم به نام «الکترولوکس» بود. من رفتم یک رادیو
«ارسر» به قیمت 400 تومان خریدم. 200 تومان را دادم و بقیه اش را هم قسطی
پرداخت کردم که اقساطش را خودم میدادم.
{سوال:} بعداً پولش را از "امام" گرفتید یا نه؟
نه،
دیگر نگرفتم. قسطی بود. آن رادیو را الان در موزه ام {؟!} در رفسنجان
گذاشته ام. چون آن رادیو برای من وسیله اطلاع رسانی و استفاده از ابزار
بود. همان موقع "امام" مرا مأمور کردند كه به تهران بیایم تا خبر این مسأله
را به طور مستند ببرم. من هم به تهران آمدم و با کمک آقای "فلسفی"، آقای
"تولیت" و آقای "بهبهانی" آن مصوبه مجلس و مصوبه مجلس سنا و اسناد پیمان
وین را که مبنای این کار بود، گرفتم و خدمت امام بردم که امام سخنرانی
نیرومندی علیه کاپیتولاسیون کردند و بعد هم تبعید شدند.
ما 5 یا 6 سال
قبل از آن در حوزه برای اینکه طلبه ها مطلع شوند، مجله ای را راه انداختیم
كه سالنامه مکتب تشیع و فصلنامه مکتب تشیع بود. 8-7 سال هم منتشر شد و خیلی
هم موفق بود. با نویسندگان بزرگ کار میکردیم. آن نشریه واقعاً حوزه را
بیدار کرد، چون مقالات بسیار سنگین از شخصیتهای بزرگ کشور میگرفتیم. آن
موقع تیراژ کتابها 500 تا 1000 و در همین حد بود. اولین نشریه ما 10 هزار
نسخه تیراژ داشت و فوری چاپ دوم خورد و 5 هزار نسخه دیگر چاپ کردیم. حوزه و
محافل مذهبی با آن کار -چون به سراسر کشور ارسال کردیم- هوشیار شد و حوزه
ها وارد سیاست شدند. این مربوط به قبل از مبارزات، یعنی سال 36 - 1335 بود
که این کار را کردیم.
{سوال:} پس مجله قبل از قضیه ی رادیو بود؟
بله،
7 سال قبل از رادیو بود. کار اجتماعی ام را با مطبوعات شروع کردم. من،
آقای "باهنر"، آقای "مهدوی" و آقای "صالحی"، 4 نفر طلبه ی کرمانی بودیم كه
این كار را میكردیم و محور ما هم حضرت امام بود. مجله مکتب اسلام هم بود که
محورش آقای "شریعتمداری" بود. هنوز هم به آن صورت سیاسی نشده بودیم.
اصلاً
زندگی من از کار اجتماعی و کار آموزشی و ارتباطی اینچنینی و استفاده از
ابزارهای اطلاعرسانی آغاز شد و تا الان هم همیشه همین بوده است ...
{فرازی دیگر از همان مصاحبه :}
...اصولاً
جامعه ما به خاطر سنتی بودنش و گرفتار خشک مقدسها و متعصبین بودنش همیشه
چند گام از دانش و علم عقب بوده است. البته اسلام برعکس است. اسلام در یک
دنیای جاهلی صرف آمد و موتور توسعه و علم و دانش شد که حتی بعداً اروپا و
مناطق دیگر را احیاء کرد. ما درست برعکس شدیم. الان دنیای اسلام تقریباً
عمدتاً به این صورت است و در ایرانِ ما هم همین وضع است. مثلاً همین که
میگویید رادیو، رادیو وقتی که شروع شد، بعضیها تحریم کرده بودند. روزنامه
هم همینطور.
{سؤال:} آن موقع فقط امام رادیو را تحریم نکرده بودند؟
قبلش
را نمیدانم كه امام چه فتوایی داشتند. اینكه من میگویم، مربوط به دورهای
است که خیلی زمان از ورود رادیو گذشته بود و در دوران مبارزه به این حرفها
رسیدیم. روزنامه ها را در کیوسکها میگذاشتند و ما میرفتیم آنجا و گاهی
تیترها را میخواندیم. در روزنامه نگاری هم حوزه عقب بود، اما کمکم پیشرفت
کردند. …
{فرازی دیگر از همان مصاحبه :}
{سؤال:} کتاب
به عنوان یکی از ابزارهای ارتباطی تلقی میشود و شما هم کتاب خاطرات زیادی
دارید. انگیزه شما از خاطره نویسی و انتشار این خاطره ها چیست؟
در
جوانی خاطرات بعضی از شخصیتهای قدیم مثلاً سلاطین یا وزرا را میخواندم و
میدیدم كه استفاده میکنم. این خاطرات واقعیات آن زمان را ( نمیتوان گفت همه
اش راست است) خیلی خوب نشان میدهد. بعد از انقلاب خودم به این فکر افتادم
که مرتب خاطراتم را بنویسم، به این منظور که بر من یک روز چه میگذرد؟
{فرازی دیگر از همان مصاحبه :}
{سؤال:}
آقای "هاشمی"! چرا این خاطرات پراکنده منتشر میشود؟ شما فرمودید بعد از
انقلاب شروع به خاطره نویسی كردید اما خاطرات چند سال اول انقلاب منتشر
نشده است.
منتشر شده است. من از سال 60 خاطرات را نوشتم. قبل از انقلاب
از ترس اینکه زندگی ما دست ساواک بیافتد، چیزی یادداشت نمیکردیم. اول
انقلاب هم مباحث شورای انقلاب را که مسائل مهمی داشت، ثبت نکردیم. همینطوری
حرف زدیم. البته آقای شیبانی چیزهای مختصری نوشته كه گاهی منتشر میشود. من
از سال 60 شروع به نوشتن كردم. ولی آن دو، سه سالی که شما میگویید، نوشته
شد. از اول که وارد مبارزه شدم، از بچگی تا سال 60 را نوشتم. از 60 تا
امروز هم در تقویمی وجود دارد و سال به سال منتشر میشود. ..
{سؤال:} پس
کار تدوین کتابهایتان را به خاطر همین به خانواده، فرزندان و نوه ها
میسپارید که اگر احیاناً مطلبی هست که قرار است حذف یا اضافه شود، انجام
شود؟
اضافه که نمیکنیم. اگر اضافه کنیم، در پاورقی یا پرانتز اضافه
میکنیم یا در مورد اسمی توضیح میدهیم. متن اصلی من دست نمیخورد. مثلاً
خاطرات روزهای جنگ را نوشتم. میبینم هنوز با عراق صلح نکردیم و بعضی از
مطالب سرّی را نوشتم كه نباید آن منتشر شود. البته آن موقع هم مسائل سرّی
را نمینوشتم، ولی گاهی پیش میآید كه خیلی كم است. همان موقعی که داشتم
مینوشتم، توجه داشتم که اسراری که ممکن است یک روزی فاش شود و مصلحت نباشد،
ننویسم و جز با اشاره چیزی نمینوشتم.
{سؤال:} پس اسرار را نمی نویسید.
نه، منتها به گونه ای مینویسم که بعداً اگر خواستم در زمان خودش توضیح بدهم، امکان توضیحش باشد.
{سؤال:}
عده ای به خاطرات شما انتقاد میکنند و میگویند در خاطرات قبل از انقلاب که
بعد از انقلاب منتشر شد، شما یک راوی هستید و وقایع نگاری میکنید، اما در
خاطرات دهه 60 به بعد که نگارش کردید، تنها یک راوی نیستید و در مقام دفاع
از حقانیت دیدگاهها و عملکرد خودتان خاطره نویسی میکنید. پاسخ شما به این
انتقاد چیست؟
{سؤال:} خاطرات قبل از انقلاب مصاحبه است. دو مصاحبه با من
شد. یکی مصاحبه آقای "زیارتی" است که آن موقع تاریخ مینوشت و آمد و مصاحبه
کرد و یکی هم آقای "معادیخواه" برای بنیاد تاریخ انجام داد. هر چه سؤال
کردند، جواب دادم. جواب تحلیلی هم میخواستند و من هم آنگونه گفتم. اگر بنا
باشد کسی مصاحبه کند، همینجور میشود. از آن به بعد مصاحبه نیست.
{به نقل از خاطرات "هاشمی رفسنجانی" در گفتگو با پایگاه "هاشمی رفسنجانی" دات آی آر :}
من
۱۴ ساله بودم که به قم آمدم و در منزل اخوان "مرعشی" ساکن شدیم. اخوان
"مرعشی" خانهای روبهروی خانه "امام"(ره) در کوچه یخچال قاضی خریدند که آن
خانه هنوز هست. طبیعتاً چون روبروی خانه "امام" بودیم، ایشان را گاهگاهی
در مسیر درس و حرم میدیدیم. من در آن مدت وصف "امام" را زیاد شنیده بودم.
کمکم در مسیر به دنبال ایشان میرفتم و سؤالاتم را مطرح میکردم. مدتی
ارتباط ما به این شکل بود.
بعداً به مقطعی رسیدیم که توانستیم در کلاس درس ایشان
حضور یابیم. درس ایشان، از درسهای ممتاز در حوزه بود. ما هم از شاگردانی
بودیم که اگر در درس ابهامی برایمان پیش میآمد، سؤال میکردیم و این باعث
آشنایی بیشتر ما شد. بعد یک نشریه به نام مکتب تشیع منتشر کردیم که بعد از
نشریه مکتب اسلام بود. محور نشریه مکتب اسلام آیتالله "شریعتمداری" بود و
بزرگانی که از ما جلوتر بودند، آن را اداره میکردند.
ما چهار نفر بودیم ومیخواستیم محور کارهایمان
"امام" باشد. امام محوریت را نپذیرفتند، اما پذیرفتند که به ما درباره
مطالب و نویسندهها مشورت بدهند. ایشان با توجه به نظر خودشان افرادی را
معرفی یا مطلبی را عنوان میکردند. تا این زمان روابط ما در همین حد بود.
قبل
از شروع مبارزه به این فکر افتادیم که چرا شخصیتهای پایینتر از
"امام"(ره) رساله دادهاند، ولی ایشان رساله نمینویسند؟ من و آقای
ربانیاملشی، آقای شیخحسن صانعی و چند نفر دیگر خدمت ایشان رفتیم. امام
خیلی بنا به ملاحظاتی در جمع حاضر نمیشدند و در اعیاد در خانه نمینشستند،
درحالی که مراجع دیگر در خانه میماندند تا مردم برای دیدارشان بروند.
خیلی اصرار کردیم تا امام(ره) در خانه ماندند و مردم و طلبهها برای دیدار
با امام هجوم آوردند. خواهش کردیم که ایشان هم رساله بنویسند. ایشان قبول
نمیکردند. کمکم قانع شدند. با شروع مبارزه ارتباط ما به تدریج عملیاتی شد
و جزو اولینها بودیم که خدمت امام رسیدیم.
البته توجه داشته باشید که
امام در زمان آیتالله بروجردی به دلایل خاصی که برخاسته از ادب و احترام
ایشان بود، زیاد در مسائل وارد نمیشدند. از طرف دیگر عدم حضور مقطعی
امام(ره) در جمع در حوزه هم به خاطر وجود بعضی از تفکرات افراطی و تفریطی
در عدم تمایل امام بیتأثیر نبود.
ما گروهی از طلبهها به عنوان
شاگردان حلقه اول درس ایشان اصرار میکردیم که ایشان وارد مسایل شوند. پس
از فوت آیتالله بروجردی خود ایشان هم کمکم وارد میدان شدند و وقتی رساله
خویش را نوشتند، با استقبال کمنظیری روبرو شد. حوادث سیاسی کشور بهتدریج
امام را علاوه بر یک مرجع مذهبی، به عنوان یک رهبر سیاسی مطرح کرد که با
نخستین اعلامیهها شروع شد. در این برهه زمانی نیز ما طلبهها در نوشتن،
تکثیر و پخش اعلامیهها دخالت داشتیم و این کار با روحیه جوانی ما نیز
سازگار بود. حتی در زمان حیات "آیتالله بروجردی"، با همه علاقهای که به
ایشان داشتیم، سکوت و مدارای ایشان را نمیپسندیدیم و بعدها متوجه شدیم که
همان سکوت پایهگذار انقلاب اسلامی بود.
چون ایشان با تقویت بنیان حوزه
علمیه قم که در زمان "رضا"خان ویران شده بود، به پرورش طلبههایی پرداختند
که بعدها مبارزان اصلی علیه پهلوی بودند.حداقل امام اعلامیه که میدادند
ما در چاپ آن خیلیموثر بودیم. بازاریها هم وارد شدند و گروه کاری ما بهتر
شد. درزمان مبارزه روابط خیلی نزدیک میشد. زیرا اسرار و خطر و مشورتهای
سیاسی زیاد بود.
آن زمان امام اسرار سیاسی را بیشتر به ما میگفتند. فکر
میکنم نقطه جهش ارتباط ما با امام در مبارزه بود. آن زمان من مجذوب امام
بودم و برای سؤال کردن از کوچه یخچال قاضی تا حرم دنبال ایشان میرفتم.
سؤال بهانه بود، دلم میخواست ایشان را ببینم. کمکم تبادل مسائل سرّی
سیاسی در مبارزه بین ما ایجاد شد که باعث گسترش روابط ما شد. این وضع تا
زمانی که امام در ایران بودند، ادامه داشت.
زمانی که ایشان به ترکیه
تبعید شدند، حدود یک سال جز چند باری که خانواده ایشان به ایران رفت و آمد
داشتند، اطلاع دیگری از ایشان نداشتیم. به عراق که رفتند، ارتباطات قویتر
شد. ایشان متوجه شدند که ما اجازه ندادهایم تا پرچم مبارزه ایشان زمین
بماند. البته آقای منتظری از ما قویتر و بهترو پناهگاه بودند، اما ما
عملیاتیتر بودیم.
زمانی که متوجه شدند در طول تبعید ایشان، این
شعله خاموش نشده، رضایتشان جلب شد. میدانستند که چه کسی این کارها را
کرده، البته ما نمیخواستیم این مسائل در جامعه علنی شود. زمانی که کمی از
مسائل علنی میشد، بازداشت میشدیم.
ارتباط ما با امام در عراق از طریق
حاجآقا "مصطفی"، حاج"احمدآقا" و آقای "دعایی" بود. بعضی از طلبهها به
طور مخفی امکان رفت و آمد داشتند. حساسیت زیادی روی آنها نبود. ما مسائل
ایران را از این طریق برای امام میفرستادیم. در زمانی که امام در عراق
تبعید بودند، مبارزه از حوزه فراتر رفت و گروههای خاصی از دانشگاهیان و
تحصیلکردهها و بازاریان و متدینین نیز وارد بستر مبارزاتی شدند. وجود
گروههای متعدد و اختلافات سلایق در مقطعی باعث رکود مبارزه شده بود....
بعد
از آزادی من از زندان، اولین کاری که حضرت امام به من ارجاع دادند، عضویت
در هیئت رفع مشکل سوخت مردم کشور بود. کارکنان شرکت نفت در جنوب، مخصوصاً
در پالایشگاه آبادان اعتصاب کرده بودند و مصرف داخلی مشکل پیدا کردهبود.
ما به آنجا رفتیم و این مشکل را حل کردیم. آقای مهندس بازرگان رئیس بودند و
دکتر سحابی هم بودند.
امام قبل از مراجعتشان پنج نفر را برای تشکیل
شورای انقلاب تعیین کردند. بعد از تبعید امام به فرانسه به پاریس نرفتم.
احمد آقا میگفتند که امام میپرسند «شما چرا نمیآیید؟» گفتم: «با توجه به
اینکه پس از آزادی من از زندان، آنقدر کار برایم ایجاد شده که در صورت
آمدن، خیلی از کارها عقب میماند. به ایشان سلام برسانید و بگویید به وقت
خودش انشاءالله زیارتشان میکنیم.»
بعد از بازگشت ایشان هم در شورای
انقلاب بودیم و به خاطر تصمیمات اساسی کشور که در آنجا میگرفتیم، به صورت
مرتب با ایشان روابط داشتیم، زیرا باید کارها را با ایشان مطرح میکردیم.
با توجه به اینکه در دهه فجر قرار داریم، خوب است خاطرهای در اینباره
بگویم. روزی که امام به کشور برگشت، من، آیتالله بهشتی، دکتر باهنر و
آیتالله موسوی اردبیلی به فرودگاه رفتیم، اما انبوه جمعیت نمیگذاشت به
ایشان نزدیک شویم. امام به سوی بهشت زهرا رفتند و ما هم به دلیل حجم زیاد
کارها، به منزل آیتالله موسوی اردبیلی در حوالی میدان توحید رفتیم و مسائل
را با تلفن پیگیری میکردیم.
بعد از سخنرانی امام در بهشت زهرا، خبر
آوردند که امام را با هلیکوپتر بردند و از ایشان خبری نیست. خیلی نگران
شدیم. چون همهگونه احتمال وجود داشت. پس از پرسوجوهای فراوان معلوم شد که
در منزل یکی از بستگان خویش در «دروس» هستند و همان شب به مدرسه رفاه در
خیابان ایران رفتند.آقای ناطق نوری که در هلیکوپتر همراه ایشان بودند بعد
ماجرا را تعریف کردند. در مدرسه رفاه خدمت ایشان رفتم و با دیدن من با لحنی
که آمیخته به گلایه و محبت بود، فرمودند: «معلوم است، کجایی؟ گفتم: «مشغول
کارها بودم و انشاءالله در فرصتهای بعدی خدمت میرسم». فکر میکنم همان
روز یا فردای آن روز بود که وقتی خدمت ایشان بودیم، ظاهراً از اخبار و
موسیقیها و سرودهایی که از رادیو و تلویزیون پخش میشد، ابراز ناراحتی
کردند و به من و شهید مطهری گفتند: به آنجا بروید و سروسامان بدهید.
{ به نقل از یادداشتهای پژوهشی آرشیو "ر.گ.چ" :}
...نویسنده
ی متعهد سایت باز باران به زیبایی تعارض گوئی های ناشی از توهم خود را در
عرض فقیه دیدن "هاشمی" را مورد اشاره قرار داده است :
"هاشمی رفسنجانی" :
بله بعضي افراد در بحث ولايت فقيه مي¬گفتند كه وليّ فقيه را خدا تعيين
كرده است و اكنون هم بعضي ها اين اعتقاد را دارند اين عده معتقدند مشروعيت
وليّ فقيه به رأي مردم نيست و وليّ فقيه هر تصميمي كه بخواهد مي¬تواند
بگيرد... (به نقل از مصاحبه "هاشمي" با ايسنا منتشره در۱۱بهمن ۱۳۸۳ )
"هاشمی
رفسنجانی" : ما از همان روز اول به پديدۀ قدرت نگاه زميني و واقع بينانه
داشتيم... از همان ابتدا "امام خميني" هم همين را مي¬گفت. شما حرفهاي ايشان
را ببينيد كه مشروعيت را به مردم مي-دهد. اين چالش نيست و دردسري هم به
وجود نمي¬آورد، البته اگر تعصبهاي بيجا برداشته شود(به نقل از حرفهای
"هاشمي رفسنجانی" .منتشره در روزنامه اعتماد، (ويژۀ سياستنامه) ۲۷ آبان
۱۳۸۱)
شايد اين حرفهاي مهم را "امام "(ره) فقط در
گوش او گفته¬اند (البته اين هم درست نيست چون ميگويد: "شما حرفهاي امام را
ببينيد كه ) وگرنه در هيچ جايي كه طبق معيار خود "امام"، قابل استناد به
ايشان باشد، اثري از اين ادعاها نيست. بلكه آنچه در سرتاسر سخن و سيرۀ
"امام" موج مي¬زند كاملاً در جهت عكس ادّعاهاي ياد شده است:
اگر فقيه در
كار نباشد طاغوت است، يا خدا يا طاغوت. اگر به امر خدا نباشد، رئيس جمهور
اگر با نصب فقيه نباشد غير مشروع است، وقتي غير مشروع شد طاغوت است، طاغوت
وقتي از بين مي¬رود كه به امر خداي تبارك و تعالي يك كسي نصب شود. شما
نترسيد از اينكه ۴ نفر آدمي كه نمي¬فهمند اسلام چه است! نمي¬فهمند فقيه چه
است و نمي¬فهمند ولايت فقيه يعني چه! آنها خيال مي¬كنند كه يك فاجعه است به
جامعه..." (صحيفه نور جلد نهم صفحه ی 253)
...فدايي ولايت: كساني در
اين واديند كه به درك بسيجيان و شهيد "صدر"، بزرگفدايي ولايت فقيه،
رسيدهاند كه فرمود: "ذوبوا في الخميني كما هو ذاب في الإسلام" اينان عشقشان
"امام خميني" و "خامنهاي" است و ترنمشان از دوست يك اشارت از ما به سر
دويدن است. مدعيان عشق به ولي خدا بگويند چه كساني بر خلاف نظر "امام
خميني" در دهۀ پنجاه ميليونها تومان از وجوهات سهم "امام" و آبروي اسلام و
"امام زمان" را در حلقوم منافقين ريختند؟ بخاطرشان شكنجه شدند و به زندان
افتادند و حالا طلبكارند! ...
{به نقل از صحبت های "هاشمی رفسنجانی" در مشهد 14 آذر 1388منتشره در سایت "هاشمی رفسنجانی" دات آی آر :}
واقعاً
مردم بودند که انقلاب را پیروز کردند. ما در زندان بودیم، اصلاً مأیوس
بودیم که روزی ما را آزاد کنند. دوره زندانی افراد تمام میشد، ولی
میگفتند: باید آن قدر بمانید که زیر پاهایتان علف سبز شود یا موهای سرتان
مثل دندانهایتان سفید شود. این تعبیرات را ساواکیها خیلی بکار میبردند و
دوران محکومیت خیلیها تمام شده بود، ولی سالها در زندان مانده بودند. به
هر حال مردم آمدند و ما را از زندانها بیرون آوردند...
* موضوع
پنجم پیرامون سفرهای قبل از انقلاب "هاشمی رفسنجانی" به خارج از ایران
بویژه بلژیک و ایالات متحده ی آمریکا و نقش کلیدی باجناق مقیم بلژیک ایشان
که در تمام منابع رسمی خاطرات از افشای هویت او گریزانند. (در برخی منابع
قابل توجه از او با نام "رضا امینیان" نام برده شده است .)
{به نقل از حرف های "هاشمی رفسنجانی" در گفتگو با پایگاه "هاشمی رفسنجانی" دات آی آر : }
در
جوانی، در حدود سال 13۳۱ یا۳۲ به همراه پدر و مادرم به سفر مکه رفتم تا
چون عربی بلد بودم، کمکشان کنم. بعد از آن هم سفری با آنها به کربلا داشتم
که باعث شناخت خوبی از عراق شد. سفری هم با جمعی از دوستان طلبه از جمله
"آیتالله خامنهای" به عراق رفتیم و مدتی در نجف ماندیم برای دیدن درسهای
علمای بزرگ نجف، البته قبل ازانقلاب آقای "برقعی" مشاور وزیر آموزش و پرورش
بودند و آقای "باهنر" هم برای کتب درسی کمک میکردند.
آنها مأموریتی یک ماهه به ژاپن داشتند که ما
هم از موقعیت استفاده کردیم و به ژاپن رفتیم. آن سفر وضع خاصی داشت. در
مسیر به پاکستان آمدیم. پاکستان یکی از هجرت گاههای نیروهای فراری ما بود.
در همان سفر به سوریه و لبنان رفتم که آنجا هم یکی از جایگاه های نیروهای
فراری بود. و به کشور های اروپایی هم برای آشنایی با انجمنهای اسلامی
دانشجویان مبارز رفتم.
یک بار آقای "رجایی" مأموریتی از طرف جمع ما پیدا
کرد و به فرانسه برای ایجاد شبکه رفت که کارهای بسیار خوبی هم انجام
دادند. بعد از آن بود که مدرسه رفاه را تأسیس کرده بودیم.
سفری هم
بعداً رفتیم. این دفعه به آمریکا رفتم. دانشجویان در آمریکا برنامه خوبی
داشتند. اخوی "محمد" آنجا را اداره میکرد. در بازگشت از آن سفر خدمت
"امام" رفتم، کلاً این سفرها و آشنایی با پیشرفتهای علمی و صنعتی آن
کشورها، تأثیر زیادی بر اندیشه من قبل از پیروزی انقلاب گذاشت.
...در
سال 13۵۳ - ۵۴ به بهانه سفر، از کشور خارج شدم و در لبنان، اروپا و آمریکا
با دانشجویان مبارز مثل "قطبزاده"، "حبیبی"، "بنیصدر" و "یزدی" و دیگران
صحبت کردم و پس از حصول نتایج با همکاری شهید "محمد منتظری" که در لبنان
بود، تذکرهای تهیه شد و با هواپیما به عراق رفتم. به کمک آقای {"سید
محمود}دعایی" از فرودگاه بغداد به کربلا و سپس نجف اشرف رفتم و پس از
زیارت، به دیدار "امام" رفتم.
... به هر حال در آن دیدار گزارش کارهای
داخل کشور و اختلافات مبارزان در خارج از کشور را خدمت ایشان ارائه کردم و
برای ادامه مبارزه و چند و چون آن رهنمود گرفتم. هم تجدید عهدی شد و هم
مسائلی را که لازم بود، رودررو به ایشان گفتم. بعد از آن ما به زندان
افتادیم و ارتباط ما با "امام" قطع شد.
{به نقل از مصاحبه ی "هاشمی رفسنجانی" در گفتگو با پایگاه اطلاعرسانی "هاشمی رفسنجانی" دات آی آر : }
...از
ویژگیهای منحصر به فرد "هاشمی"... سال 13۵۳ و ۱۳۵۴ ... وی ... توانست ...
گام به سفر به کشورهای نظیر ژاپن ، بلژیک ، ترکیه ، انگلستان ، آلمان ،
سوریه و لبنان { و البته ایالات متحده ی آمریکا! که اینجا از قلم انداخته
شده است} گذاشته و مشاهدات خود را ازساختارهای تشکیلاتی و سیاسی آن کشورها
ارتقاء ببخشد هر چند که در بازگشت دوباره دستگیر و به زندان رفت.
" در این زمینه من دو سفر نسبتاً طولانی کردم :
یکی در سال 13۵۳ و یکی در سال ۵۴ . هر دو سفر تقریباً یک هدف را تعقیب می
کرد که تقویت مبارزه در داخل کشور بود با استفاده از امکانات خارج . انگیزه
دیگری هم شخصاً داشتم که عبارت بود از شناخت و آشنایی بیشتر و از نزدیک با
غرب ...
کاری که ما بعد از آن سفر اول انجام دادیم ، عمدتاً جلب حمایت
آقای "تولیت ( سید ابوالفضل" ) بود . ایشان امکانات مالی زیادی داشت ، بچه
هم نداشت . فردی بود روشنفکر و از نظر اعتقادی هم بیشتر جریان مبارزه
اسلامی را قبول داشت ؛ او آماده شد که همه ثروت خود را وقف مبارزه بکند ،
به عنوان تاسیس حکومت اسلامی.. .
{به نقل از مصاحبه ی "هاشمی رفسنجانی" با نشریه ی مدیریت ارتباطات 18/5/1389 :}
...
ما که انقلاب کردیم، تونل مترو به صورت روباز از خیابان میرداماد تا حوالی
عبّاس آباد حفّاری شده بود. ولی بعد از انقلاب بخشی از نیروهای انقلابی
گفتند که این کار لوکس است و وابستگی غربی میآورد. شرکت را منحل کردند.
زمان دولت آقای "بازرگان" بود. گرفتار ترافیک شدیم. من هم سابقه مسافرت به
خارج و كشورهای فرانسه، انگلیس و آمریکا را داشتم و دیده بودم چقدر مترو در
این کشورها مؤثّر است و تحت تأثیر قرار گرفته بودم، در نمازجمعه یک خطبه
خواندم كه معروف به خطبه ی مترو شده است. اما خیلیها حتی آقای "منتظری" و
دیگران مخالفت میکردند.
باید در خطبه ها مسائل اساسی که نیاز جامعه
بود، میگفتم و قدری به روزتر صحبت میکردم. به هر حال توضیحاتی دادم. گفتم
این مترو چقدر موجب صرفه جویی در وقت میشود، در سلامت مردم مؤثر است، چقدر
موجب صرفه جویی در سوخت میشود، زیر زمین است و فضای بیرون را اشغال نمیکند،
چقدر اشتغال ایجاد میکند و... خیلی چیزها گفتم، چیزهایی که میدانستم،
گفتم. عدد و رقم هم درآورده بودم. عدّه ای مخالفت میکردند و میگفتند یك کار
لوکس است. مثلاً میگفتند: این همه خاک که از زیرزمین درمیآورید، کجا
میبرید؟ {؟!} یکی از سؤالات اساسیشان این بود و ما توضیح میدادیم. اینها را
در نماز جمعه گفتیم، چون نماز جمعه را همه میگرفتند و بهترین وسیله
ارتباطی ما آن موقع {دقت در مفهوم کلام !} همین نماز جمعه بود. گاهی خطبه
های طولانی یکی، دو ساعته میخواندم. قانون مترو منحل شده بود. به دولت رفتم
و مباحثهای با دولت کردم. من دو ساعت در دولت آقای مهندس "موسوی" بحث کردم
تا بالاخره اکثریت ضعیفی درست شد.
...اینها همه با اطلاع رسانی اتفاق
افتاد. چیزهایی در ذهن مردم بود كه همه چیز را راکد کرده بود. خطبه های
نماز جمعه این قضیه را باز کرد. بعد گرفتار مجلس شدیم. مجلس حاضر نبود به
تهران بودجه بدهد. اصولاً در مجلس اول روحیه ای حاکم بود که میگفتند تهران
که آباد است و ما باید روستاها و شهرهای دیگر را آباد كنیم. از طرفی درست
هم میگفتند. ولی گفتم به تهران هم باید رسیدگی کرد، اگرنه فردا در ترافیک
خفه میشویم. بالاخره بودجه ندادند. من كه رئیس مجلس بودم، نتوانستم آنها را
قانع كنم. بعدها بودجه های فرعی درست کردیم كه داستانهای عجیب و غریبی
دارد. ساختمانش را راه انداختیم تا به تجهیزات و وسایل برسد. بعد که رئیس
جمهور شدم كار مترو روی ریل افتاد...
{به نقل از مصاحبه ی "هاشمی رفسنجانی" با شبکه ی France24 منتشره در سایت "هاشمی رفسنجانی" دات آی آر 28/10/1388 :}
FRANCE24:
برای اینکه درواقع از این مصاحبه یک نتیجهگیری داشتهباشیم، نظر شما راجع
به بهبود روابط ایران و فرانسه و کاری که باید برای بهبود روابط انجام شود
چیست؟
"هاشمیرفسنجانی": ما معتقدیم باید با فرانسه روابطمان خوب باشد.
من در دوران مسئولیت اجرایی خود خیلی تلاش کردم و پیشرفت هم کردیم،روابط
را با آقای "شیراک" و دیگر آقایان بهتر کردیم. حالا هم اگر فرانسویها مایل
باشند ما آماده هستیم روابطمان را حسنه کنیم. البته ما گلههای زیادی از
نشیب و فراز رفتار فرانسه در این ۳۰ سال داریم، ولی اگر آنها بخواهند صفحه
جدیدی باز کنند، ایران استقبال میکند. من شخصاً از زمان "دوگل" به فرانسه
علاقهمند شدم. آن زمان تصمیم خوبی راجع به الجزایر گرفت.
FRANCE24: منظورتان کدام موضع آقای "دوگل" است؟
"هاشمیرفسنجانی":
تصمیم مهمی ایشان گرفت که مسئله فرانسه و الجزایر به نفع الجزایر حل شد.
در مورد فلسطین هم موضع بهتری نسبت به دیگران اتخاذ کرد. من آن موقع
میخواستم برای اولین بار در ایران ماشین بخرم. به خاطر "دوگل" یک ماشین
پژو دست دوّم خریدم{؟!}...
{به نقل از مصاحبه ی "هاشمی رفسنجانی" با نشریه ی مدیریت ارتباطات 18/5/1389 :}
یکی
از کارهایی که میخواستم بعد از ریاست جمهوری بکنم و نتوانستم انجام دهم،
این بود که در سفرهای خارجی که میرفتم، خیلی جاها را نشان کردم که بعداً
بروم ببینم و جهانگردی کنم که نشد. اگر بخواهم به سفر داخلی هم بروم، برایم
دشوار است، چون اگر بخواهم به جایی بروم، باید جمع زیادی از پاسداران
همراه من باشند و آنجا هم که میرویم، شورای تأمین نیرو میآورند و همیشه
زحمت دارد. برای همین سفرهایم را کم کردم.
* موضوع ششم پیرامون هماهنگی ورابطه ی سوابق و عملکردهای انحرافی برخی اعضای خانواده آقای "هاشمی رفسنجانی" با او!
{ به نقل از روزنامه ی عصر آزادگان 13/10/1378 :}
"اکبر
هاشمی رفسنجانی" که به قم آمد ؛ با قراری میان پدرش و برادران ("اکبر" و
"سید کاظم) مرعشی" میهمان آنان شد و هر ماه پنجاه تومان به عنوان هدیه
زندگی به آنها می پرداخت. آنان به زودی خانه ای جدید ( استیجاری) تهیه
کردند که روبه روی منزل "حاج آقا روح الله" {امام خمینی"}بود و از همین جا
روابط سیاسی در خانواده "هاشمی" زاده شد...
{با مروری گذرا در سایت هایی که به دفاع از
انحرافات برخی از اعضای خانواده ی "هاشمی رفسنجانی" می پردازند چه سایتهای
زرد و چه پایگاههای ضد انقلاب می توان به وفور بازتاب رفتار های دشمن شاد
کن فرزندان و خانواده ی "هاشمی رفسنجانی" را که توسط مزدوران و وامدارانشان
در عرصه ی جنگ نرم استفاده میشود مشاهده کرد . در ابتدای این مبحث به
خلاصه ای بیوگرافیک از مختصر مشخصات هویتی اعضای اعلام شده ی خانواده ی او
اشاراتی خواهم نمود تا مخاطب علاقمند در جمع بندی مطالب دچار سردرگمی روابط
دو خاندان "اکبرهاشمی رفسنجانی" و "عفت مرعشی" نگردد:}
برادرانِ "اکبر هاشمی (نوقی ، بهرمانی یا رفسنجانی"):
*"محمد هاشمی" (همسرِ خانم "وجیهه نظری" و پدرِ "علی هاشمی"(همسر خانم "جوادی (آملی") می باشد.)
"محمد هاشمی رفسنجانی" فارغ التحصیل از کشور آمریکا بوده و ریاست سازمان صدا و سیما را بر عهده داشته است.
*"احمد هاشمی"...
*"قاسم
هاشمی"(مرحوم شده سال 1354) پدرِ "علی هاشمی" (دوست "سبزوار(محسن)رضایی
میرقائد"است .این "علی هاشمی" (معروف به "اسکندری") که در اسناد افشا شده ی
آمریکائی ها [در مباحث ایران کنترا به عنوانِ برادرزاده "نِفیو آو
رفسنجانی" (nephew) ؛] نقطه ی تماس (کانتکتِ) کانال دوّم آمریکائیها با
آقای "هاشمی رفسنجانی" بود به همراهی "فریدون وردی نژاد" بانام مستعار
"مهدی نژاد" در مراوده با کاخ سفید آمریکا قرار داشت. "علی هاشمی" برادر
زاده شیخ اکبر سال ها (ظاهراً از زمانی که 25 سال بيش تر نداشت) در مقام
معاون وزارت نفت بر فروش نفت کشور نظارت داشت.
مرحوم "قاسم" همچنین پدر "فرشته هاشمی" بوده که همسرِ "مهدی هاشمی" پسر فراری "شیخ اکبر" است.
*"محمود
هاشمی" بخشدار کهک قم در دوران طاغوت و فرماندار قم پس از انقلاب و از
مسئولان ارتباطات وزارتخارجه و امور خاورمیانه و... بوده است .
برادران و خواهران خانم "عفت مرعشی":
*رضا *اقدس *عذرا *حسین *اشرف *قدس *نصرت * کاظم * فرخنده *علی
*"عذرا
مرعشی" ( همسر "عبدالکریم سالاری" و مادرِ "مهین سالاری" و "محمود سالاری"
می باشد. ) "مهین سالاری" ، همسرِ "علی هاشم پور" و مادر "اعظم هاشم پور"
است. "اعظم هاشم پور" همسرِ "محسن هاشمی" (پسر "شیخ اکبر" ) می باشد."محمود
سالاری" نیز پدرِ "مریم سالاری" است که همسر "یاسر هاشمی (پسر دیگر "شیخ
اکبر") است.
"فاطمه هاشمی" فرزند ارشد "هاشمی" است، همسر
"سعید لاهوتی" شد تا عروس آیت الله "لاهوتی" گردد. "سارا" دختر "فاطمه" (و
"لیلا" و "مریم" دختر "سارا") هستند. "فاطمه" رئیس بنیاد امور بیماریهای
خاص بوده.
"سارا لاهوتی" چندی برای در اختیار قرار دادن خاطرات "هاشمی"
با هفته نامه شهروند همکاری کرده و در گردآوری خاطرات "هاشمی" نقشی داشته
است.
"محسن هاشمی" ریاست دفتر تشخیص مصلحت نظام را در کارنامه دارد اما
از آن مهمتر مرد اول پروژه مترو تهران است. او پسر ارشد "هاشمی" است و
گردآوری خاطرات پدر وابسته به "محسن" است.
همان روزهایی که گفته شد"هاشمی" توسط گروه فرقان
مورد حمله قرار گرفت "محسن" روانه بلژیک میشود تا هم در خانه خاله ی عزیز
خود درس را به اتمام رساند هم جانش در امان باشد .
کانادا مقصد بعدی "محسن" جهت ادامه تحصیل در رشته مکانیک است. همسر او "اعظم هاشمپور" است ( "اعظم" نوه خاله ی "محسن" است. )
"محسن"
برعکس "فاطمه" که سه دختر و دخترزاده دارد سه پسر را در شناسنامه خود می
بیند: "عماد"، "احسان" و "علیرضا" که از این سه تن "عماد" در گردآوری
خاطرات "هاشمی" نقش عمدهای داشته است حضور "عماد" بیشتر از سایرین در دفتر
نشر معارف انقلاب که به مدیریت "محسن" میباشد حضور دارد.
حذف "فائزه" از لیست منتخبان مجلس ششم یکی از جمله هزینه هایی بوده که در راه پدر پرداخت کرده است.
"فائزه"
در عین حال تنها فرزند "هاشمی" است که در حوادث فتنه ی سبز بارها مقام
معظم رهبری را با دریدگی و گستاخی بدون هیچ لقبی "خامنهای" خطاب می کرده
است.
"فائزه" همسر "حمید لاهوتی" است. او هم چون "فاطمه" عروس آیتالله
"لاهوتی" معروف می باشد که قبل از فوتش از بزرگترین حامیان "بنی صدر" بوده
است.
"فائزه" دختری به نام "مونا"و پسری به نام
"حسن" دارد.این سه تن در یک نکته مشترکند تنها اعضای خاندان "هاشمی" هستند
که هر سه چند ساعتی در بازداشت بودهاند.
"مهدی هاشمی" دکترای خود را
از دانشگاه آزاد گرفته است پس اکیداً عضو هیئت امنای این دانشگاه بودن
چندان تضادی در مشاغل "مهدی" ندارد.
"مهدی" دخترعموی خود یعنی "فرشته هاشمی" که فرزند "قاسم" است را به همسری برگزیده است. "فواد" و "یاسین" حاصل این ازدواج هستند.
"مهدی"،
قائم مقام "حسین مرعشی" در کمیته راهبردی ستاد حامیان "میرحسین موسوی"
بوده است . او رسانه ای ترین فرزند "هاشمی" در حمایت از "موسوی" است دامنه
انتقادات "مهدی" حتی زبان کنایه "کروبی" را هم باز کرده بود.
چه طیف
حامیان "کروبی" و چه طیف حامیان "احمدی نژاد" او را گرداننده سایت جمهوریت
میدانند سایتی که همان اندازه بر "احمدینژاد" می تاخت گاهی فراموش میکرد
"مهدی کروبی" یک ارادتمند قدیمی پدرش است.
"مهدی هاشمی" علاوه بر
اینکه در وزارت نفت حضور داشته ریاست بهینه سازی مصرف سوخت را هم داشته
است. از میان فرزندان "هاشمی" ؛"مهدی" پتانسیل زیادی برای به میان آوردن
نیروهای دموکراسی خواه دارد. گفته میشود در انتخابات نهم قول داده بود اگر
"هاشمی" رخت ریاست بر تن کند همه دیگران را به محاق خواهد فرستاد.
"یاسرهاشمی" فرزند کوچک "هاشمی" و ظاهراً غیر سیاسی ترین این خاندان سیاسی نیز است.
فعالیت در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت در کارنامه اوست.
همسر او "مریم سالاری"، دختر دایی "اعظم هاشم پور"(همسر "محسن") است، نام تک فرزندشان "لیلی" است.
{به نقل از گفتگوی " هاشمی رفسنجانی" با پایگاه اطلاعرسانی هاشمی رفسنجانی دات آی آر:}
{سؤال
:} از نقش خانواده و زحماتی که همسر شما، سرکار خانم "عفت مرعشی" در دوره
مبارزه جنابعالی متحمل شدهاند، شرایط بچهها و پدری که معلوم نبود هر
خداحافظی ایشان سلامی در پی داشته باشد، دستگیری حاج خانم در قم و فشارهایی
که در مدرسه به بچهها وارد میشد، اگر نکتهای است بفرمایید:
...از
وقتی که من وارد مبارزه شدم تا زمانی که شناخته شدم و پایم به سربازی و
زندان رسید، بچههای مان در اضطراب زندگی میکردند، زیرا یا در زندان و یا
مورد سوءظن ساواک بودم. با یک نوشته و سخنرانی ما را احضار میکردند.
معمولاً زمانی که منتظر مهمان نبودیم و درب خانه را میزدند، فکر میکردند
که پلیس است. پنج فرزند داشتیم که همسرم باید آنها را در هر شرایطی حفظ
میکردند. دوران سختی بود.
البته هیچ وقت مضیقه مالی پیدا نمیکردند،
چون خودشان داشتند. زندگی ما عمدتاً روی همان درآمد حاصل از ارث ما و مادر
بچهها بود و اگر کمبودی پیدا میکردند، میتوانستند خودشان را تأمین کنند.
ولی تا پیروزی انقلاب همیشه در اضطراب بودند.
آن سالها به این شکل
گذشت، ولی صبورانه تحمل کردند و مزاحم من نمیشدند. پایه زندگی ما روی
داراییهایی بود که از پدرمان داشتیم. ولی به اندازه کافی نبود. من هم کار
میکردم و وضع ما خوب بود. زمانی هم که کار نمیکردم، از امکاناتی که
داشتیم، استفاده میکردیم.
بعد از انقلاب هم بهتدریج هرکدام از بچهها
به دنبال علاقه خود وارد خدمات کشوری شدند. "مهدی" بیشتر دنبال تکنولوژی
ساخت صنایع دریایی بود، آن زمان وضع کشور در این زمینه بد بود و او می
خواست جبران کند{؟!}
"یاسر" به دنبال صنایع جنبی لبنیات رفت و
عمده کارهایش با وزارت در جهاد {سازندگی} بود. آنها از زمانی که به ۱۶
سالگی رسیدند، دائماً در جنگ بودند.
فاطمه وارد بنیاد امور بیماریهای خاص شد و عمرش را در این راه صرف میکند.
فائزه
هم به دنبال سیاست و ورزش زنان رفت. اینکه در کشور به زنها میدان
نمیدهند، یک نقص است، او رفت و تابویی را شکست و هنوز هم در امور ورزش
زنان در کشورهای اسلامی فعال است.
"محسن" زمانی که به دانشگاه رسید، در
شرایط ناامنی، اول انقلاب میگفتند در دانشگاه برایش محافظ بگذارید. او
قبول نمیکرد. بد هم بود که در دانشگاه برایش محافظ بگذاریم. به همین خاطر
برای تحصیل به خارج از کشور رفت، ما در موشکسازی به تخصص او نیاز پیدا
کردیم. تحصیل در مقطع دکترا را رها کرد و به ایران آمد و در صنایع موشکی
کمک زیادی کرد. بعد هم در دفتر من و بعد در مترو به کار مشغول است...
{به نقل از افاضات همسر شیخ "اکبر هاشمی فسنجانی" منتشره در پایگاه سحر 22/3/1388:}
دعوت همسر "هاشمی" به اغتشاش در صورت رأی نیاوردن "موسوی"؛ ؟!
همسر
آیتالله "هاشمی رفسنجانی" پس از اینکه با حضور در حسینیه جماران رای خود
را به صندوق انداخت، خطاب به مردم و خبرنگاران گفت: " شما شاهد هستید که من
در رای خود نام "میر حسین موسوی را نوشتم و امیدوارم که تقلبی صورت نگیرد
که اگر این اتفاق بیافتد من در پل صراط از آنها نخواهم گذشت".
به گزارش
خبرنگار سیاسی آفتاب، خانم "عفت مرعشی"، در حالی که از رفتار روزهای اخیر
حامیان دولت به شدت متأثر و اشک از چشمانش جاری بود، ادامه داد: "اینها به
فرزندان، همسر و خانواده ما توهین کرده و آنها را متهم میکنند"
..."عفت
مرعشی" همچنین در پاسخ به سوال فردی که میپرسید اگر تقلب شود چه اتفاقی
میافتد، گفت: " اگر تقلب شود از مردم میخواهم با حضور در خیابانها واکنش
نشان دهند. اما در صورتی که تقلب انجام نشود مطمئن هستم که "میرحسین
موسوی" رای خواهد آورد."
گفتنی است آیتالله "هاشمی رفسنجانی" نیز صبح امروز رای خود را به صندوق انداخت و در جمع خبرنگاران سخن گفت.
} به نقل از حرف های"هاشمی رفسنجانی" در مصاحبه با نشریه ی مدیریت ارتباطات 18/5/1389 :}
{سؤال:} با این حساب حاج خانم همیشه تنها هستند.
نه،
خیلی در خانه هستم. معمولاً قبل از نماز مغرب به خانه میرسم، صبح هم ساعت 8
بیرون میآیم. بیش از نصفی از وقتم را در منزل هستم. معمولاً آقایان اینقدر
در خانه نیستند. به علاوه خانم الان کلی بچه و نوه و دوست و قوم و خویش
دارند که بیشتر از من مشغول هستند. کار خانه را دارد، چون خودش کار میکند و
مستخدم نداریم.
{سؤال:} اما قبلاً داشتید.
بله. قبل از انقلاب
معمولاً دو مستخدم در منزل داشتیم، ولی اخیراً ماهانه یا هفتگی افرادی
میآیند که در کار خانه کمک میکنند. بقیه کارها را خودش انجام میدهد.
{در گفتگوی "فائزه هاشمی" با نشریه ی عصر نو منتشره ی ۳ ارديبهشت ۱۳۸۹: }
- به نظر شما شروطی که برای تعدد زوجات در لایحه¬ی حمایت از خانواده مطرح شده، قابل اجراست؟
*
فائزه هاشمی: بستگی دارد که موضوع را چگونه ببینید؛ اگر عدالت را فقط
عدالت اقتصادی و مالی یا تقسیم زمانی در نظر بگیرید، بله؛ ولی اگر منظور
ازعدالت، عدالت عاطفی، اجتماعی و روانی باشد، نه. به طور طبیعی اگر عشق و
علاقه به زن اول هم چنان محکم و پا بر جا باشد، اصلا چه دلیلی برای ازدواج
دوم وسوم می تواند وجود داشته باشد؛ البته بایستی یک سری استثنائات و یا
شرایط خاصی که بسیار اندک هستند را کنار گذاشت. بعید می دانم در اسلام هم،
عدالت از نوع اول که ذکر کردم، مورد نظر باشد. فکر می کنم همین که در باطن و
دل انسان، علاقه به یکی بیش از دیگری باشد به این معنی است که عدالت، وجود
ندارد.
- اساسا نظرتان راجع به تعدد "شرکای جنسی" یا به عبارتی "تعدد زوجات" چیست؟
*
فائزه هاشمی: به نظر نمی¬رسد این رفتار با نظرات انسانی و یا اصول اسلامی و
عدالت، سازگار باشد. آیا مردها تحمل چنین چیزی را در مورد همسران¬ شان
دارند؟ پس چه طور می¬شودانتظار داشت که زنان، بتوانند چنین چیزی را قبول
کنند!
- به نظر شما "تعددزوجات" برای مردان، اگر با اجازه¬ی زن اول باشد، جایز و انسانی است؟
* فائزه هاشمی: خیر! حتی اگر با اجازه¬ی زن اول
هم باشد، غیرانسانی است. مگر کم هستند مردانی که آن قدر فشار بر همسر خود
آورده و او را به تنگ می آورند تا موافقت همسر اول را برای ازدواج دوم خود
بگیرند؛ به عبارت دیگر زن، چنین اجازه¬ای را از روی اجبار، اکراه، و ترس
داده است، نه از روی میل و اراده.
به نظر می رسد دو بند این لایحه،
بیش¬تر لایحه¬ی حمایت از مردان است تا حمایت از خانواده. این لایحه از
تضعیف حقوق بیش¬تر زنان در مقابل قانون، تسلط بیش¬تر مردان و تقویت فرهنگ
مرد سالاری حمایت می¬کند؛ چرا که اکثریت ازدواج¬های مجدداتفاقا به تزلزل و
خدشه بر نظام خانواده انجامیده است تا استحکام خانواده و لذا هر چه انجام
آن راحت تر شود، خانواده¬های بیش¬تری متلاشی می شوند. این قانون، قانون
جامعی نیست و مشکلات عدیده¬ای را برای خانواده¬ها ایجاد کرده و می کند.
متأسفانه حرکت در همه ی زمینه ها به سمتی است که بایستی مرتب، افسوس گذشته
را خورد. من این حرکت را غیرمتمدنانه، غیراخلاقی و در جهت تضییع حقوق زنان
می ¬دانم.
- تحلیل شما از عمل کرد فقه شیعه در ارتباط با مسائل زنان، در سال های اخیر چیست؟
*
فائزه هاشمی: اگر فقه شیعه نتواند جوابگوی مسایل روز، در کلیه حیطه¬ ها
باشد، عدالت و جامع ومانع بودن خود را به تدریج از دست می دهد و در طول
زمان دچار آسیب می شود. وظیفه¬ی عالمان دینی و مجتهدین در این زمینه بسیار
سنگین است. حرف نو براساس آموزه¬های اسلامی زدن به خصوص در جامعه ی امروزی
که زنان نقش بسیار اساسی در زمینه ها و قلمرو های گوناگون دارند، بسیار مهم
است. برداشت رادیکالی و آمیخته به خرافات از دین داشتن، بیش از هر چیز دین
را آسیب پذیر می کند. امیدوارم که فقه شیعه بتواند، همیشه پیشرو باشد و
تعارضات و تناقضات را حل کند. چه طور است که زن می تواند در بیرون از خانه
مدیر، وکیل، وزیر، استاد دانشگاه و... باشد و بخش مهمی از یک جامعه را
اداره کند، اما در خانواده عملا در قبال مرد صغیر است و جنس دوم. پایان
نامه ی فوق لیسانس من در این زمینه بود در موضوعاتی که کار کردم آیه¬ای
نیافتم که چنین تبعیضی را در خانه، بین زن ومرد بیان کرده باشد.
{به نقل از نامه "مهدی هاشمی رفسنجانی" به "عزت ضرغامی" منتشره در پایگاه نواندیش نیوز 3/6/1388:}
...
"مهدی هاشمی رفسنجانی" در نامهای به "عزت اله ضرغامی" رئیس صدا و سیما
خواستار انتشار تکذیبیهاش پیرامون اتهامات نسبت داده شده در رسانه ملی به
وی شده است.
پس از آنکه در چهارمین دادگاه متهمان اغتشاشات اخیر، یکی از
متهمان برخی اتهامات را به "مهدی هاشمی" در خصوص هزینههای انتخاباتی و
مواردی از این دست نسبت داد و این اظهارات عیناً در صداوسیما پخش شد، "مهدی
هاشمی" در نامه به "عزت اله ضرغامی" رئیس سازمان صدا و سیما خواستار
انتشار تکذیبیهاش در صدا و سیما شد...
بسم الله القاصم الجبارین{؟!} ریاست محترم صداوسیما با سلام
پیرو
اظهاراتی که آقای "حمزه کرمی" یکی از متهمین جریانات اخیر که بیش از هفتاد
روز در سلول انفرادی بوده و بدون وکیل روز سه شنبه 3/6/1388 در دادگاه
حاضر شد و برخلاف تبصره 1 ماده 188 قانون آیین دادرسی کیفری که مقرر
میدارد خبرنگارهای رسانهها میتوانند با حضور در دادگاه از جریان رسیدگی
گزارش مکتوب تهیه کرده و بدوم ذکر نام و یا مشخصاتی که معرف هویت فردی یا
موقعیت اداری و اجتماعی شاکی یا مشتکی عنه باشد، منتشر نماید. {تخلف از حکم
قسمت اخیر این تبصره در حکم افترا است}
ضمن درخواست وقت پاسخگویی طبق مصوبه اخیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، مطالب زیر جهت اعلام در اولین برنامه صداوسیما ارسال میگردد.
اینجانب "مهدی هاشمی" هرگز اعتقادی به هزینه تبلیغات انتخاباتی از محل بودجه بیتالمال نداشتهام و اظهارات آقای "کرمی" کذب محض است.
سازمان
بهینهسازی مصرف سوخت سازمان دولتی است و هزینه اعتبارات در این سازمان طی
مراحل محاسبات از جمله تشخیص، تسجیل، تخصیص، تامین اعتبار و انجام هزینه
انجام میگیرد که همه این اقدامات توسط ذیحساب و مدیرمالی منصوب از طرف
وزارت امور اقتصاد و دارایی انجام و اسناد آن توسط سازمانهای نظارتی بررسی
و تفریق بودجه انجام میگیرد و طرح ادعاهای واهی و سندسازی خلاف واقع بوده
و قبل از اثبات در مراجع قضایی جرم و قابل تعقیب است و در طول چهار سال
گذشته که این جانب از سازمان منفصل شده، اسناد هزینههای انجام شده توسط
سازمانهای نظارتی بارها بارها مورد رسیدگی قرار گرفته است.
کل هزینه
تبلیغات در بودجه سازمان بهینهسازی در سال 84 مشخص است و بخش عمده این
اعتبارات نیز برای انجام تبلیغات به صدا و سیما واگذار شده و انجام دو
میلیارد تومانی از این بودجه با سندسازی با وجود دستگاههای نظارتی مختلف
محال و ممتنع است.
حال که پرونده انتخابات سال 84 باز شده برای تنویر
افکار عمومی خوب است که دو میلیارد تومان ادعایی در دادگاه فرمایشی همراه
با 340 میلیارد تومانی که از شهرداری مفقود شده و بارها توسط شهردار وقت و
شورای شهر و سازمان بازرسی کل کشور مورد سوال قرار گرفته، یک جا بررسی شود.
{تا رسوا {؟!} شود در او غش باشد}
در ارتباط با سایت جمهوریت، اینجانب هیچ ارتباط ارگانیکی با سایت مذبور نداشتیم و هیچ مسئولیتی در آن سایت نداشتم.
و
نکته قابل توجه اینکه این اقدام فرمایشی درست پس از آن انجام گرفته که
شکایت خانواده آیتالله "هاشمی رفسنجانی" از آقای "احمدینژاد" برای قوه
قضاییه ارسال شده است.
"مهدی هاشمی"
رئیس دفتر هیات امنای دانشگاه آزاد اسلامی{؟!}
{آنچه
در حکایت فرار "مهدی هاشمی" عبرت انگیز است ائتلاف اپوزیسیون سلطنت طلب
راست تا جمهوری خواهان سکولار چپ برای جلوه سازی ونشاندن هاشمی در جایگاه
باج خواهی از نظام در حمایت از فتنه ی سبز بود. با مرور بر چکیده ی محتوای
سایت های ضد انقلاب لندن محور و لس آنجلس نشین تا برخی مزدوران داخلی ایشان
که همزمان با خروج "مهدی هاشمی" از ایران نهایت سوء استفاده ی خود را با
چراغ سبز ناشی از سکوت و حمایت ضمنی شخص آقای "هاشمی رفسنجانی" و دیگر
اعضای خانواده اش در سناریویی مرحله به مرحله اجرا می گردید می نمودند می
توان اشاره نمود از این مسیر سعی در فضا سازی برای به خیابان کشاندن آشوب
طلبان فتنه ی سبز و امید دادن به وطن فروشان فتنه گر مخملی و اراذل و اوباش
حقوق بگیر قانون شکنشان داشتند :
..."مهدی هاشمی" دومین پسر آیت الله که در
اصل مسئول سازمان اطلاعات بیت شخصی خود هاشمی {؟!} نامیده می شود ید طولائی
در اسرار پدر دارد و تاریکخانه های اسرار نظام را در چمدانی آهنین با خود
حمل می نماید که بیشتر از ۴۵ سال اسناد و رازهای مگوی پدر را در سینه و
چمدان خود در خارج از کشور انباشه و با کوله باری از اسرار نظام جمهوری
اسلامی و اسناد دست نویس های پدرش درباره ی امام خمینی و بالاترین اسرار
زیر زمینی رژیم به دستور پدر برای محافظت از کودتا علیه بیت "هاشمی" و حذف
او از عرصه ی سیاست همانند قربانیان قبلی نظیر "منتظری" داشته باشند روانه
خارج ساخته تا اگر آن شود که در فکرش بودند تمام این اسناد برای جهانیان
فاش گردد تا دنیا بداند در پشت این دیو مهیب انقلاب چه ها بوده و سر از کجا
در آورده است .
اطلاعاتی کاملا موثق و انکار نشدنی در دست است که "مهدی
هاشمی" برای یک ماموریت به خارج از کشور فرستاده شده ، این اطلاعات نشانگر
این است که عده ای سعی در برگرداندن او به هر نحوی به ایران دارند تا
نتواند ماموریت پدر را به سر منزل مقصود برساند. او که دارای ماموریتی از
سوی پدر می باشد در صورت هر گونه تعرض به بیت پدر و اطرافیان منجمله
"خاتمی" ،"موسوی" و "کروبی" کلیه اسناد را افشاء خواهد نمود و یکی از همین
اسناد برای نشان دادن عدم شوخی در این امر معرفی سایت اتمی قم بود که
بوسیله دادن گزارش سفر مدیر آن سایت اتمی به عربستان بسیار ماهرانه لو داده
شد ، ولی در اصل پیام "هاشمی رفسنجانی" داده شد که اگر این دیگ برای من و
اطرافیانم ...{به دلیل سخافت قلم تازه حامیان ضد انقلاب خانواده ی "هاشمی"
از بیان بقیه ی مطالب معذورم اما واقعاً با علم به همه ی اینها جا نداشته و
یا حتّی اکنون ندارد که آقای "هاشمی رفسنجانی" همراه دیرین با امام مرز
بندی خود را در این نمونه موضوعات با دشمنان قسم خورده ی امام وولایت مشخص
تر نماید؟!}
{به نقل از شبکه ایران 30/8/1389 منتشره در پایگاه تابناک :}
"مهدی
هاشمی رفسنجانی" در اقدامی عجیب، نامهای سرگشاده خطاب به دادستان کل کشور
نوشته و برای بازگشت خود از انگلیس به ایران و همچنین حضور در جلسه محاکمه
در دادگاه، برای قوه قضاییه "شرط" تعیین کرده است!
پسر آقای "هاشمی" در
حالی که مدتها از صدور حکم جلب او توسط وزارت اطلاعات و دستگاه قضا
میگذرد، ضمن تایید شایعات مربوط به بازگشت خود از لندن، واکنش افکار عمومی
نسبت به این مساله را "اوج گیری شانتاژها" نامیده است.
"مهدی هاشمی" در
این نامه، برای بازگشت خود شرط تعیین کرده و خطاب به "محسنی اژهای" نوشته
است: مطمئناً جنابعالی و همکاران میدانید رسماً اعلام کردهام علیرغم
مسئولیت نظارت بر دانشگاههای آزاد خارج از کشور؛ مشغول تحصیل در دانشگاه
آکسفورد هم هستم که برای تهیه پایاننامه دکترایم میباشد، آماده حضور در
محکمه میباشم و شرطهای من را هم میدانید که هیچ درخواست غیرقانونی در
آن نیست؛ مهمترین آنها دادگاه مستقل و مصون از تحمیلهای نیروهای امنیتی
است با همه حقوق دادگاه و متهم و نیز توجه به شکایات متهم.
پسر رئیس
مجمع تشخیص مصلحت در ادامه این نامه، خواست مردمی برای بازگشت خود به کشور و
حضور در دادگاه و پاسخگویی به اتهامات را نقشهای برای "پدر مظلوم" خود
دانسته و مدعی شده است: "بیشک هدف اینها شخص اینجانب نیست؛ بلکه هدف پدر
مظلوم من است و خودشان میدانند که آسیب این ظلمها دامن انقلاب را هم
میگیرد".
به گزارش شبکه ایران، "مهدی هاشمی رفسنجانی" همچنین پیشاپیش
برای قاضی پرونده خود هم تعیین تکلیف کرده و اعلام کرده که "مطمئنم یک
دادگاه عادل منع تعقیب صادر خواهد کرد."
شبکه ایران پیش از این درباره این سناریو مطلب تحلیلی جامعی را منتشر کرده بود.
وی
در پایان نامه هم خودش را "جانباز شیمیایی" و "خادم صنایع نفتی ایران"
نامیده است؛ مسالهای که فعالان سیاسی با توجه به سابقه نامعلوم او در
پرونده رشوه استات اویل، مورد تشکیک قرار دادهاند.
"اگر تقلب نشه؛
موسوی اول میشه" این شعاری بود که در روزهای منتهی به 22 خرداد 1388 و درست
زمانی که نظرسنجی های سراسری از موقعیت نامطلوب "میرحسین موسوی" در بین
مردم حکایت می کرد، در برخی خیابانهای تهران توسط حامیان آقای "موسوی" سر
داده میشد؛ شعاری که از ابتدا بنا را بر آن گذاشته بود که اگر نام
"میرحسین موسوی" به عنوان پیروز انتخابات از صندوقهای رای بیرون نیاید،
یعنی تقلّب!
البته پشت پرده این شعار بعدا و توسط سردمداران کودتای
مخملی افشا و مشخص شد که هدف از طرح این شعار و دیگر زمینه سازی ها برای
القای ادعای تقلب، تحقق پروزه "براندازی" بوده است.
گزارش اخیر سایت
منتسب به "محسن هاشمی" هم قطعه ای از پازل را به دست تحلیلگران سیاسی داده
که بر اساس آن احتمال می رود وقوع سناریویی مشابه تقلب، درباره دادگاه
"مهدی هاشمی" هم وجود داشته باشد.
به گزارش شبکه ایران، در واقع در حالی
که هنوز پسر جنجال ساز آقای "هاشمی" به ایران برنگشته و دادگاه و قاضی
رسیدگی به اتهامات او مشخص نشده است، آقای "هاشمی" بخشی از دادگاه ها و
قضات قوه قضائیه را به داشتن وابستگی سیاسی و بیعدالتی متهم کرده است.
به
همین دلیل این تحلیلگران معتقدند که طرح چنین اتهاماتی ممکن است مبنایی
برای نپذیرفتن و زیر سوال بردن رای احتمالی محکومیت "مهدی هاشمی" و متهم
کردن قاضی به بی عدالتی و تاثیرپذیری از فشارهای بیرونی قرار بگیرد؛ هر چند
که روند دادگاه و صدور حکم بر پایه عدالت و قانون پیش رفته باشد.
{به
نقل از سایت های خبری30 و 29/8/1389 قسمتهای جالب و خواندنی نامه ی فوق
جهت تحلیل دقیق تر دیدگاه خود برتربینانه ی "مهدی هاشمی" :}
حجتالاسلام والمسلمین جناب آقای "محسنیاژهای"
با
سلام. اظهارات مکرر مقامات قضائی و اطلاعاتی و شخص حضرتعالی بهگونهای
به مردم اطلاع میدهد که دستگاه قضائی احضاریهای برای من فرستاده و
اینجانب در وقت مقرر در دادگاه حضور نیافتهام؛ ولی لطفاً به نکات زیر توجه
فرمایید:
مطمئناً جنابعالی و همکاران میدانید رسماً اعلام کردهام
علیرغم مسئولیت نظارت بر دانشگاههای آزاد خارج از کشور؛ مشغول تحصیل در
دانشگاه آکسفورد هم هستم که برای تهیه پایاننامه دکترایم میباشد، آماده
حضور در محکمه میباشم و شرطهای من را هم میدانید که هیچ درخواست
غیرقانونی در آن نیست...
خودتان میدانید که احضاریه مورد اشاره شما
همانگونه که وکیل اینجانب اعلان کرده؛ قانونی صادر نشده، گویا فقط برای
اعلان و انجام وظیفه بوده. زیرا در آن اسم متهم و اسم پدر غلط نوشته شده.
اگر منظور شما احضار اینجانب بوده و ثانیاً اتهام ذکرنشده و ثالثاً احضاریه
به شعبهای بازپرسی در گلوبندگ صادر شده که وجود ندارد...
هر بار که
احتمال مراجعت اینجانب قوی شده است، شاهد اوج این شانتاژها بودهایم و این
خود نشان این است که این جریان دستش خالی است و مایل به برقراری این محکمه
نیست و بیشک هدف اینها شخص اینجانب نیست، بلکه هدف پدر مظلوم من است و
خودشان میدانند که آسیب این ظلمها دامن انقلاب را هم میگیرد.
گویا این گروه اگر بتوانند به فکر عملی ساختن طنز
تاریخی صنمّار هستند؛ ولی خداوند به آنها چنین مهلتی نخواهد داد. نمیدانم
چگونه در تریبون نماز جمعه همراه تهدید نمایندگان از مطالبه اجرای قانون
در مورد متهمان مورد بازداشت و تحقیق و محاکمه انتقاد میکنند! ...
با
همه اینها هر زمان که لازم میبینند که اینجانب در محکمهای حاضر باشم،
احضاریهای در فرم قانونی توسط وکلای اینجانب ابلاغ کنند و من در وقت
قانونی حضور خواهم داشت. چون مطمئنم یک دادگاه عادل منع تعقیب صادر خواهد
کرد و تهمتزنان رسوا خواهند شد.
...من در این نامه وقت شما را درباره
خدمات خود و خانوادهام به انقلاب نمیگیرم وگرنه از حضور در نقاط خطرناک
جبهه و جانباز شیمیایی شدن و تأسیس صنایع استراتژیک دریایی و پایهگذاری
برنامه مهم بهینهسازی و پارس جنوبی و عسلویه و غیره مطالب زیادی دارم که
در موقع خود مطرح خواهد شد. همین قدر بدانید که از زمانی که چشم باز
کردهایم تا امروز در معرض آسیبهای ناشی از مبارزات خانواده و آثار
تصمیمات دشمنشکن بودهایم و خداوند را بر این همه نعمت شکر میکنیم{!}
{جهت آگاهی بیشتر و تذکّر خوانندگان هوشیار این مقاله
؛ ضمیمه ی ذیل را نیز باهدف مرور بر نظرات محوری و صریح "امام خامنه ای"
که شاخص اصلی تعریف دوست و دشمن و عمل به دو محور اساسی تولی و تبری است
تقدیم عزیزان میدارم:}
ضمیمه ی مهم
{بیانات "امام خامنه ای" در دیدار كارگزاران نظام بيست و هفتم مرداد 1389:}
...
بنده به شما عرض ميكنم و بيشتر از همه كس من ميدانم؛ در دورهى به نظرم
رياست جمهورى "كلينتون" بود كه تهديد نظامى بهقدرى شديد بود كه رئيس جمهور
محترم آن روز به من غالباً اين را ميگفت كه مثلاً بيائيم فكرى بكنيم، كارى
بكنيم؛ حيف است كه بيايند حمله كنند، كارهائى را كه انجام داديم، ساخت و
سازهائى را كه انجام داديم، بزنند از بين ببرند؛ يعنى احتمال حمله كم نبود؛
تهديد ميكردند و ميگفتند...
در همين دورهى رياست جمهورى قبل از
دورهى نهم، تهديدهاى نظامى گاهى بهقدرى شديد ميشد و تكرار ميشد از طرف
دشمن كه حسابى دستاندركاران داخلى را دچار رعب ميكرد. جلساتى وجود داشت كه
حالا فراوان خاطراتى از آن وقت ما داريم؛ من از آن وقت يادداشتهائى دارم.
تهديد نظامى هميشه بود؛ اينجور نبود كه وجود نداشته باشد.
{بيانات "امام خامنه ای" در ديدار رئيس جمهور و اعضاى هيئت دولت هشتم شهريور 1389:}
...در
آن سالهاى دههى 60 كه آقايان همين طور به سمت روزبهروز غليظتر كردن
اقتصاد دولتى ميرفتند، من مثال ميزدم و ميگفتم فرض كنيد يك موتورى است كه
ميتواند اين بار سنگين را برساند و شما هم در كنار موتور راه ميرويد، يا
خودتان پشت فرمان مىنشينيد و هدايتش ميكنيد. شما اين موتور را كنار
گذاشتيد و همهى بارى را كه توى اين وانت است، خودتان روى دوش گرفتيد، هِن و
هِن داريد جلو ميرويد؛ هم نميرسيد، هم خسته ميشويد، هم همهى بار حمل
نميشود، هم اين موتور اينجا بيكار ميماند. اين موتور، بخش خصوصى است. اين
را آن زمان به آنها ميگفتيم، اثر هم نميكرد. امام هم هرچه ميگفتند به مردم
بدهيد، اينها ميگفتند مراد از مردم، بخش خصوصى نيست - مراد نظر امام را
توجيه ميكردند! - مردم يعنى تودهى مردم. به تودهى مردم چه جورى ميشود كمك
كرد؟ دولت اقتصاد را در دست بگيرد، به تودهى مردم كمك كند. فرمايش امام
را اينجورى معنا ميكردند! خوب، اين توجيه، غلط بود.
الان فضا، فضاى
ديگرى است. همان كسانى كه آن زمان آنجور حرف ميزدند، حالا صد و هشتاد درجه
برگشتهاند؛ يعنى باز هم در حد تعادل قرار ندارند، خط وسط نيستند. آن افراط
بود، اين طرف هم همانها دارند تفريط ميكنند.
{بيانات "امام خامنه ای" در ديدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى بيست و پنج شهریور 1389:}
...
حرفهاى امام، امروز حرفهاى رائج است؛ سكهى رائج است. كسانى كه ميخواهند
در بين مردم سرى بلند كنند، حرفهاى امام را تكرار ميكنند؛ خودشان را مستند
به امام نشان ميدهند. يك روز خلاف اين بود؛ يك روزى كه چندان دور نيست از
ما، كسانى بودند كه تظاهر ميكردند به مخالفت با امام؛ رفتند گفتند انقلاب
دفن شد! صريحاً اعلام كردند. عدهاى گفتند كه بايستى مردم را از خدا جدا
كرد! اينها را صريح پشت بلندگو آن روز ميگفتند. امروز جرأت نميكنند اينها
را بگويند. امروز آن كسانى كه با مردم ميتوانند حرف بزنند، تريبون دارند -
يا از هر وسيلهاى استفاده ميكنند - دم از امام و دم از انقلاب و دم از
شعارهاى امام ميزنند؛ حالا با شيوههاى خاص.
... البته گفتيم مردم
ايستادند، آخرين نمونهاش هم همين فتنهى سال 88 بود؛ مردم ايستادند. همان
كسانى كه به كسان ديگرى غير از منتخَب رأى داده بودند، همانها هم در مقابل
آنها ايستادند. لذا ديديد در 9 دى، در 22 بهمن، همه شركت كردند؛ همه آمدند.
اين نشاندهندهى اين است كه فتنهگران و فتنهانگيزان يك اقليت معدودند؛
منتها دروغ گفتند، خواستند مردم را دنبال خودشان بكشانند. اولِ كار موفق هم
شدند؛ بعد كه چهرهشان آشكار شد، نقابشان در خلال حرفها و كارهاى گوناگون
افتاد، مردم از اينها رو برگرداندند. بنابراين، مردم ايستادهاند. خب، اين
يك نكته است در وضع كشور
{بيانات "امام خامنه ای" در اجتماع بزرگ مردم قم بیست و هفتم مهر 1389:}
...
بعد از اهانتى كه در روز عاشوراى سال 88 به وسيلهى يك عده تحريك شده نسبت
به امام حسين انجام گرفت، دو روز فاصله نشد كه مردم در روز 9 دى توى
خيابانها آمدند و موضع صريح خودشان را علنى ابراز كردند. دستهاى دشمن و
تبليغات دشمن نه فقط نتوانسته مردم را از احساسات دينى عقب بنشاند، بلكه
روزبهروز اين احساسات تندتر و اين معرفت عميقتر شده است. بدون ترديد دشمن
در جدا كردن مردم از نظام اسلامى شكست خورده است. سال گذشته در انتخابات،
چهل ميليون مردم كشور پاى صندوقهاى رأى رفتند. در واقع يك رفراندوم چهل
ميليونى به نفع نظام جمهورى اسلامى و به نفع انتخابات انجام گرفت؛ همين بود
كه دشمن را عصبانى كرد. خواستند با فتنه اثر آن را از بين ببرند، اما اين
را هم نتوانستند انجام دهند. مردم در مقابل فتنه هم ايستادند. فتنهى سال
88 كشور را واكسينه كرد؛ مردم را بر ضد ميكروبهاى سياسى و اجتماعىاى كه
ميتواند اثر بگذارد، مجهز كرد؛ بصيرت مردم را بيشتر كرد.
{بيانات "امام خامنه ای" در ديدار هزاران نفر از بسيجيان استان قم دوّم آبان 1389:}
يا
در زمينهى سياست خارجى، سياست بينالمللى، در بعضى از همين مطبوعات
خودمان هم شما ديديد؛ در اظهارات سال گذشتهى بعضى از اصحاب فتنه هم مشاهده
كرديد؛ هى تكرار ميكردند كه آقا ما در دنيا ذليل شديم، جمهورى اسلامى در
دنيا بىآبرو شده، بىارزش شده، چه شده، چه شده. امروز وقتى به واقعيت نگاه
ميكنيم، مىبينيم روزبهروز آبروى جمهورى اسلامى در ميان ملتهاى گوناگون
دنيا - مسلمان و غير مسلمان - افزايش پيدا كرده است. دشمنان ملت ايران اين
را ميدانند، ميفهمند، احساس ميكنند؛ البته كتمان ميكنند.
{بيانات "امام خامنه ای" در ديدار دانشجويان و جوانان استان قم چهارم آبان 1389:}
توجه
بكنيد؛ از سالهاى آخر دههى اول انقلاب به بعد، دشمنان انقلاب و جبههى
دشمن با استفاده از كارشناسهاى ايرانى يك سياستى را طراحى كردند - چون غير
كارشناسهاى ايرانى به اين نكته توجه پيدا نميكردند؛ كسانى كه طرف مشورتشان
قرار ميگرفتند، ايرانى بودند - و آن سياست اين بود كه از قم آنتىتز انقلاب
درست كنند. همان طور كه انقلاب از قم جوشيد، يك ضد انقلاب هم از قم به
وجود بياورند. قم حوزهى روحانيت است. حوزهى علميه ظاهراً در قم است، اما
اين جمع حوزوى در معنا در همهى كشور منتشر است. اين طلبهى قمى كه در قم
ساكن است، در شهر خود، در روستاى خود صاحب نفوذ است. از سرتاسر كشور در
اينجا جمعند. آن روزى كه افراد اين حوزه براى تعطيلى يا براى كارى به منازل
خود ميروند، معنايش اين است كه حوزه در سرتاسر كشور منتشر ميشود. پس هر
فكرى در اينجاست، هر ايدهاى در اينجاست، هر عزم و ارادهاى در اينجاست، هر
حركت و جهتگيرىاى در اينجاست؛ در واقع در سرتاسر كشور يك امتدادى دارد؛
اين را بيگانهها نميفهميدند؛ آمريكائىها نميتوانستند اين حقيقت را تحليل
كنند؛ اين را يك خودى، يك ايرانى، يك آشنا به طبيعت روحانيت ميتوانست
بفهمد؛ اين را به آنها ياد دادند؛ لذا سعى كردند در قم زمينهى فتنه را
فراهم كنند. من چون نميخواهم از كسى اسم بياورم، اسم نمىآورم و عبور
ميكنم. در همان سال 58 و 59، هم مردم قم، هم مردم تبريز حماسه آفريدند؛ نه
فقط حماسهى آمدن توى ميدان و مشت گرهكردن، بلكه حماسهى معنوى، حماسهى
شعور، حماسهى تحليل درست. بعد از رحلت امام هم به شكل ديگرى همين اتفاق در
قم افتاد. اينجا هم مخالفين و دشمنان - عمدتاً دشمنان بيرون مرز؛ اصل
آنهايند - طراحى كرده بودند كه بتوانند اين آنتىتز را در اينجا به وجود
بياورند. اگر قمىها غافل بودند، اگر جوانهاى قم از تحليل عاجز بودند، اگر
آن هوشمندى لازم را نميداشتند، مشكلات بيش از اينها ميشد؛ اين حقيقت امر
است، اين بيان واقع نسبت به مجموعهى جوان در قم است.
... من در همين
فتنهى 88 به بعضى دوستان قرائن و شواهد را نشان دادم؛ حداقل از ده سال،
پانزده سال قبل از آن، برنامهريزى وجود داشت. از بعد از رحلت امام
برنامهريزى وجود داشت؛ اثر آن برنامهريزى در سال 78 ظاهر شد؛ مسائل كوى
دانشگاه و آن قضايائى كه اغلب يادتان هست، بعضى هم شايد درست يادشان نباشد.
قضايائى كه سال گذشته پيش آمد، يك تجديد حياتى بود براى آن
برنامهريزىها. البته سعى كردند با ملاحظهى وقت و جوانب گوناگون، اين كار
را انجام دهند؛ كه خوب، بحمدللَّه شكست خوردند، بايد هم شكست ميخوردند. پس
جبههى دشمن برنامهى بلندمدت دارد. آنها مأيوس نميشوند كه ببينند حالا
امروز شكست خوردند، دست بردارند؛ نه، طراحى ميكنند براى ده سال ديگر، بيست
سال ديگر، چهل سال ديگر. بايد آماده باشيد.
{بيانات "امام خامنه ای" در دیدار مسئولان اجرائى استان قم پنجم آبان 1389:}
براى
قم برنامهريزى كردند. همان طورى كه ديروز هم در يك جلسهاى در اينجا
گفتم، تصميم جبههى دشمن اين بود كه همچنان كه قم پايگاه عظمت اسلام و
برافراشته شدن پرچم انقلاب بود، در همين قم آنتىتز انقلاب را به وجود
بياورند؛ اينجا را بكنند پايگاه ضديت با انقلاب؛ براى اين تلاش كردند، براى
اين برنامهريزى كردند. از انواع و اقسام شيوهها استفاده كردند؛ از جمله
كار كردن روى فكر مردم قم، روى احساسات مردم قم، شايد بتوانند اين احساسات
را خاموش كنند يا كمرنگ كنند. بنابراين در اين سالها خيلى كار شده است.
{بيانات "امام خامنه ای" در ديدار دانشآموزان در آستانه 13 آبان دوازده آبان 1389:}
حالا
شما يك تأملى بكنيد؛ سال گذشته - سال 88 - در روز سيزده آبان يك جمعيت
محدود نگونبختى آمدند توى خيابانهاى تهران، عليه سيزده آبان شعار دادند،
براى اينكه شايد بتوانند اين مناسبت بزرگ را به لجن بكشند. البته آنها شكست
خوردند، معلوم هم بود شكست ميخورند - اين واضح بود - اما ببينيد پشت سر
حركت آنها چى بود؟ آنها با چى داشتند مقابله ميكردند؟ با اين نماد كه پشت
سر آن اين مفاهيم بزرگ هست، مقابله ميكردند. در واقع آنها با اين مفاهيم
مقابله ميكردند. ميخواستند هيمنهى آمريكائى را بار ديگر زنده كنند. آنها
ميخواستند بر روى سلطهطلبى و دخالتطلبى آمريكا پرده بكشند. آنها
ميخواستند حركت عظيم ملت ايران را در مقابل آن ظلم بزرگ زير سؤال ببرند.
وقتى
انسان ميفهمد معناى سيزده آبان چيست، ميفهمد آن كسانى كه به خيال خودشان
ميخواستند سيزده آبان را خراب كنند، كىاند، چىاند و هدفهاشان چيست. اين
بصيرتى كه ما تكرار ميكنيم، تأكيد ميكنيم، اين است. بايد تأمل كرد، دقت
كرد.
{بیانات "امام خامنه ای" در دیدار مردم اصفهان در روز عید قربان بیست و ششم آبان 1389:}
با
نشستن و خوردن و خوابيدن و تكيهى به بيگانه كردن و هوى و هوس را در زندگى
حاكم كردن، هيچ ملتى به جائى نخواهد رسيد. كسانى كه وقتى صحبت دفاع مقدس
ميشود، منفىبافى ميكنند؛ وقتى صحبت شهادت ميشود، نيشزنى ميكنند؛ وقتى بحث
جانباز و ايثارگر پيش مىآيد، چهره در هم ميكشند؛ وقتى بحث پيشرفتهاى علمى
و شكستن مرزهاى علم پيش مىآيد، لبخند تمسخر ميزنند؛ وقتى بحث
سانتريفيوژهاى مجموعهى غنىسازى هستهاى پيش مىآيد، سر تكان ميدهند و
ميگويند امكان ندارد، اينها از حركت يك ملت چيزى نميفهمند. تربيتشدههاى
تربيت غلط و اخلاق فاسد طاغوتى چيزى از تأثير ايمان و حركت و جهاد
نميفهمند.
همه بايد مراقب ايجاد شكاف، ايجاد فتنه، ايجاد بدبينى نسبت به
دستگاه باشند. اينهائى كه مىبينيد گوشه و كنار، بدون هيچ قيدوبندى، بدون
هيچ ملاحظهاى، نظام اسلامى را، دستگاه جمهورى اسلامى را متهم ميكنند؛ هرچه
از دهنشان در مىآيد، به نيابت از دشمن ميگويند؛ براى اينكه اگر صداى
دستگاههاى تبليغاتى جبههى ضد اسلام و صهيونيستها و آمريكائىها به گوش
كسى نرسيد، اينها جبران كنند و همان حرفهاى آنها را به گوش مردم برسانند،
اينها به ملت خيانت ميكنند؛ اين در حقيقت يك خيانت واضح است. مردم را نسبت
به يكديگر، نسبت به مسئولين، نسبت به خدمتگزاران بدبين كردن، فضاى يأسآلود
به وجود آوردن، يكى از اين راههاست.
پایان
والحمد لله رب العالمین
منبع:
عماریون