شبکه ایران: گرچه امروزه، عظمت علمی و سیاسی و معنوی رهبر معظم انقلاب بر هر انسان حق طلبی آشکار است، اما کسانی که دید الهی داشتهاند، علاوه بر آنکه سالهای سال پیش از این، چنین مواردی را در ایشان میدیدند، با خبر دادن از مطالب آیندهٔ ایشان، تأییدی بر سیر الهی حضرت آیتالله خامنهای و انقلاب نیز عرضه کردهاند. استاد حمید سبزواری، در همین رابطه خاطرهای از یکی از دوستان مشترک خود و رهبر فرزانه انقلاب نقل کردهاند که خواندنی است:
«صحبت در این مقال [فضایل اخلاقی آیت الله خامنهای] بود که دیدم قدسی چیزی میخواهد بگوید.... [قدسی] گفت: «ما که جوان بویم، من و آقای خامنهای و چند جوان هم سن و سال، عربی میخواندیم، درس طلبگی میخواندیم و در هفته هم یک روز پنج شش نفر بودیم دسته جمعی میرفتیم خانه یک پیرمردی؛ پیری بود که سالی از او گذشته بود. پیر، منظور اینکه بتواند هادی و راهنمای انسان شود، یک آدم دانشوری که آدم از او درس بگیرد. به این قصد ما هفتهای یک روز آنجا میرفتیم و شعری نیز که گفته بودیم میخواندیم و ایشان هم یک صحبتی میکردند.... یک روز آنجا رفتیم... موقع بیرون آمدن خداحافظی کردیم از پیر مرشدمان، ایشان گفتند: آقا سید علی آقا با شما کاری داشتم. آقا سید علی آقا آنجا ماند و بقیه آمدیم بیرون. [پس از آنکه آیت الله خامنهای هم بیرون آمد] آن موقع یک برافروختگی در سیمای آقای خامنهای مشاهده کردم. گفتم: سید، آقا چه فرمودند؟
گفتند که آقا مرا نصیحت کردند راجع به عمامهای که سرم است که این عمامه این جوری است. گفتم: خب اگر واقعاً همین بود ما هم بهره میبردیم، اینکه حرف محرمانهای نیست که آقا بگوید صبر کن فقط با تو کار دارم. گفت: آن چیزی است که حالا وقت گفتن آن نیست.... در خلوت ایشان را دیدم. گفتم این را باید بگویی.
[آیت الله خامنهای] گفت: والله ایشان یک چیزی فرمودند که من در خودم یک چنین مسئلهای را نمیبینم [که اصلاً دنبال آنجور مسائل باشم]، ایشان به من فرمودند خودت را بساز، یادت باشد تو یک روزی در این مملکت باید حرف اول را بزنی و مضمونی به این قریب.»
همین که این حرف را گفت، من [استاد سبزواری] به خاطرم گذشت مگر نه اینکه حرف اول را امام میزند، آقای خامنهای [که رئیس جمهور است] نمیزند! امام حضور داشتند، زنده بودند. ولی این گفتار در یاد و نظرم بود، تا شب ارتحال امام.... یک دفعه حرف قدسی به یادم افتاد. گفتم آیا آقای خامنهای [رهبر] خواهد شد؟... صبح رادیو را باز کردم دیدم قرآن میخواند. بعد اعلام کردند که هیئتی تشکیل شده و امر رهبری به آقای خامنهای تعلق گرفته است. آن وقت فهمیدم و پیش خودم گفتم خدایا تو چه بندگانی داری، ما چه غافل هستیم، اینها چه کسانی هستند و از ورای پردهها آینده را میبینند.»
(حال اهل درد، خاطرات استاد حمید سبزواری، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحات ۱۹۷ تا ۲۰۰)