به گزارش وبلاگستان 598،
محمدامین عباس زاده در جدید ترین مطلب خود نوشت:
سکانس اول:
ایران - تهران - میدان ژاله - سال 1357
درگیری بین انقلابیون و نیروهای نظامی ارتش شاهنشاهی بالا گرفته است. مجروحین انقلابی روی دوش های مردم به خیابان های اطراف چند ماه بعد رژیم شاهنشاهی به دستور خمینی کبیر سقوط کرد. سقوطی که با خون شهدای نهضت گرهی تنگاتنگ خورده بود. پیروزی ای عظیم برای امت اسلامی رقم خورد. پیروزی ای که از برتری خون بر شمشیر طاغوت و سلاح استبداد خبر می داد. اینجا ایران بود. خداى متعال حادثهاى را پيش آورد كه در دنيا هيچ كس باور نميكرد؛ کسى باور نميكرد كه آنچه آمريكائىها آن را جزيرهى ثبات (Island of stability) ميدانند، اينجور دستخوش طوفانى بشود كه در نهايت به انزواى جبهه ی باطل منتهى شود. در دوران اختناق، در دوران طاغوت، فشارها زياد بود؛ كسانى ميگفتند آقا، «مشت است و درفش»، بيخود ايستادگى ميكنيد، بيخود مقاومت ميكنيد؛ يك عدهاى هم ميگفتند نه، «صدقوا ما عاهدوا اللّه عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر». امروز هم همين است.
سکانس دوم:
ایران - نقطه صفر مرزی عراق - نخلستان های حاشیه اروند - سال 1364
بچه ها آماده و مسلح، با کوله پشتی و پتو و جلیقه های نجات، در میان نخلستان های حاشیه اروند، آخرین ساعات روز را به سوی پایان خوش انتظار طی می کنند.این نخلستان ها مرکز جهان است، چرا که بهترین بندگان خدا، یعنی بنده ترین بندگان خدا در اینجا گرد آمده اند تا بر صف کفر بتازند و بند از اسرای شب بر گیرند و آیینه فطرت ها را از تیرگی گناه بزدایند و کاری کنند تا جهان بار دیگر اهلیت ولایت نور را پیدا کند.
بعضی ها وضو می گیرند و بعضی دیگر پیشانی بندهایی را که رویشان نوشته شده است «زائران کربلا» بر پیشانی می بندند. در اینجا و در این لحظات، دلها آنچنان صفایی می یابد که وصف آن ممکن نیست. گفتم که هیچ چیز در میانه تو و رب العالمین باقی نمی ماند خود تو، آن که به او می گویی من. و در اینجا دیگر منی در میانه نیست؛ من می میرد و همه به هم پیوند می خورند. آن گاه دست ها در هم گره می خورند و دیگر رها نمی شوند.
صبح پيروزي هر چند هنوز فضا از نم باران آكنده بود، اما آفتابِ دل مؤمنين همه را گرم ميداشت. اين جوانان نسل تازهاي هستند كه در كرهي زمين ظهور كرده است و وظيفهي دگرگوني عالم را پروردگار متعال بر گردهي اينان گذاشته است. عصر بعثت دوبارهي انسان آغاز شده است و اينان پيامآوران اين عصرند و پيام آنان همان كلامي است كه با روح الامين بر قلب مبارك رسولالله تجلي يافته و از آنجا بر زبان مباركش جاري شده است.
جنگ اگر چه سیر آرام زندگی را برآشفت. اما غبار غفلت از مرگ را از آینه دل ها زدود.
سکانس سوم:
ایالات متحده امریکا - نیویورک - منهتن - سال 2011 میلادی
کارتون خوابی دارد به عالم و آدم فحش می دهد. خواب کارتون خواب را از او گرفته اند. حالا او مانده و کارتون سیگارتِ کرم رنگش. او که بیشتر به چوب لباسی شبیه است دارد بار و بندیلش را از وسط خیابان جمع وجور می کند؛ شاید بدون امید به آینده ی کشورش. انگار شعار Shame on you دارد قلب اقتصاد دنیا را از کار می اندازد. اینجا آمریکاست. جایی که دیگر خواب در آن معنی ندارد. نه اینکه بیداری اش از درد بی خوابی باشد؛ نه. اینجا بیداری دارد معنی تازه ای به خود می گیرد. صدایی که پژواک صدای هیهات من الذله است را می توانی در جاجای محله های قلب اقتصاد دنیا، شهر نیویورک بشنوی. این مردمان خسته از مکتب های ساخته ی بشریتند. بشريتی که از مكاتب و ايدئولوژىهاى مادى عبور كرده است. روزگاری که نه ماركسيسم جاذبه دارد، نه ليبرالدموكراسى غرب جاذبه دارد نه ناسيوناليستهاى سكولار جاذبهاى دارند. اینجا چندین هزار کیلومتر دورتز از انقلاب خمینی کبیر هم انگار عصر بعثت ديگر بارهي انسان آغاز شده است، انساني كه خداوند بار ديگر توبهي او را پذيرفته و او را دیگر بار بر خواهد گزید.
سکانس آخر:
" امروز تاريخ جهان، تاريخ بشريت، بر سر يك پيچ بزرگ تاريخى است. دوران جديدى در همهى عالم دارد آغاز مي شود. وضعيتى كه امروز در دنيا هست، وضعيت تحول است. اوضاع جهان در حال تبديل به يك شكل جديد و هندسهى جديد است. اگر بخواهيم در گذشتههاى نزديك - مثلاً در حدود يكى دو قرن - نظيرى براى اين پيدا كنيم، تقريباً شبيه اوضاعِ بعد از جنگ بينالملل اول، البته در جهت عكس آن است؛ آن روز هم هندسهى سياسى و اقتصادى دنيا تغيير اساسى و بنيادى كرد. يا قبل از آن، در دورانى كه اروپائىها استعمار را شروع كردند؛ يك وضعيت جديدى در دنيا به وجود آمد، شكل عمومى دنيا عوض شد. تحولاتى كه امروز مشاهده ميشود، از اين جنس است؛ جنس تغيير شكل عمومى دنيا.
روزگار تازهاى آغاز شده است، وضع جديدى در دنياى اسلام به وجود آمده است، و اين وضع بر روى زندگى همهى ملتهاى جهان بتدريج اثر خواهد گذاشت؛ «باش تا صبح دولتت بدمد»؛ انشاءاللّه."