سايت گل- در موقعيتي فرضي به 3 ماه پيش برگرديد و اين اسامي را بدون هيچ قضاوتي بخوانيد: «شهاب گردان، سيدجلال حسيني، محسن بنگر، حسين ماهيني، روح الله سيف الهي، روبرتو سوسا، مهرداد پولادي، محمد قاضي، كريم انصاري فرد...» اين فهرست مي تواند اسكلت اصلي پيكان، صباي قم، آلومينيوم هرمزگان و يا هرتيمي باشد كه در فصل نقل و انتقالات خوب دست به جيب شده.
در تيم فعلي پرسپوليس، به جز علي كريمي، مهدوي كياي نيمكت نشين و با كمي فاصله جواد كاظميان، چند بازيكن ديگر مي شناسيد كه در تصوير ذهني شما، پيراهن قرمز پوشيده باشند؟ بارسا را نگاه كنيد؛ انگار پويول، ژاوي، اينيستا و مسي با پيراهن آبي اناري به دنيا آمده اند. در رئال مادريد كاسياس و سرخيو راموس همين وضعيت را دارند. وقتي تلويزيون را روشن مي كني و اسكولز و جرارد را مي بيني، مطمئن هستي كه يكي از تيم ها منچستر يونايتد است و ديگري ليورپول. حتي اگر هر دو تيم، با پيراهن سوم شان بازي كنند. اين بازيكنان، نماد اعتبار و شخصيت يك تيم هستند و اين دقيقاً همان خلايي است كه پرسپوليس را آزار مي دهد. هواداري كه به استاديوم مي آيد تا از تيم محبوبش حمايت كند، تا همين چند هفته پيش مشغول نوازش كلامي بنگر و گردان در بازي هاي تيمش مقابل سپاهان و ذوب آهن بوده و طبيعي است كه خاطرات زيادي از نفرات فعلي تيمش نداشته باشد. در واقع پرسپوليس فعلي، مجالي براي «همدلي» هواداران باقي نمي گذارد و تغييرات پياپي در پرسپوليس آنقدر سريع اتفاق افتاده كه هنوز مشتاقان اين تيم فرصت پيدا نكرده اند براي مردان تيم شان «لقب» بسازند. تغيير و تحول اساسي در يك تيم، حتي اگر اجتناب ناپذير باشد، لطمه هاي اين چنيني دارد و عجيب نيست كه پرسپوليس با نيم قرن سابقه، شبيه استيل آذيني شده كه مصنوعي آمد و مصنوعي تر رفت.
از سبك بازي پرسپوليس در اين هفته ها، مي توان نتيجه گرفت كه اين تيم نه خوب تمرين مي كند و نه به لحاظ روحي و رواني در شرايط مسابقه قرار دارد ولي فراتر از مسائل و مشكلات فني، آنچه كه پرسپوليس را در اين هفته ها به يك تيم كاملاً معمولي تبديل كرده «فقدان شخصيت و روح تيمي» است و شخصيت درهم شكسته پرسپوليس چيزي نيست كه يك شبه بهبود يابد. حكايت ناكامي هاي پرسپوليس فقط معطوف به اين فصل و اين دوره نيست؛ قرمزها 4 سال است كه حتي مدعي نصفه نيمه ليگ هم نبوده اند و در بهترين تيمي ميانه جدولي بوده اند كه براي كسب چهارمين سهميه ليگ قهرمانان آسيا جنگيده اند. در واقع، پرسپوليس براي اينكه بار ديگر يك تيم طراز اول و خطرناك باشد، نياز به «معماري دوباره» دارد. در اينكه آيا مانوئل ژوزه مي تواند معمار پرسپوليس باشد و اين تيم را احيا كند، هنوز زود است كه قضاوت كنيم. اما با قاطعيت مي توان گفت تا وقتي شخصيت لطمه خورده پرسپوليس دوباره ترميم نشود و روح قهرماني در رگ و پي اين تيم جاري نشود، پرسپوليس هماني هست كه اين روزها مي بينيم، چه با دايي و استيلي، چه با دنيزلي و ژوزه.