افطاری دادن و اطعام نیازمندان یکی از رسوم و سنتهای ایرانیان بود که این روزها با توجه به چشموهمچشمیهایی که از گستره خانوادهها فراتر رفته و عرصه فعالیت مسئولان را هم گرفته، رنگ و بویی از اطعام مستمندان و مساکین که توصیه معصومین علیهمالسلام بود، برای آن باقی نمانده است.
در تاریخ دینی ما توصیههای شفاهی و رفتارهای عملی متعددی وجود دارد که به ما میفهماند هدف اصلی از افطاری دادن و اطعام، چیست و این افطاری باید به چه کسانی تعلق بگیرد.
از توصیه مؤکد پیامبر عظیمالشأن اسلام به مؤمنان مبنی بر اینکه روزهداران را برای افطار میهمان کنید حتی به اندازه نیمی از خرما تا رفتار امیرالمؤمنین علی علیهالاسلام که سه روز پیاپی در هنگام افطار، غذای خود را به مستمندان داد، همگی از اهمیت و جایگاه افطاری دادن در بین معصومین حکایت دارد.
رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم میفرماید: «ای مردم! هر کس از شما مومن روزهداری را در این ماه افطاری دهد، برای او است در مقابل این عمل، ثواب آزاد کردن بنده و آمرزش گناهان گذشتهاش».
پیامبر در پاسخ به شخصی که عرض کرد یا رسولالله برای همه ما مقدور نیست به روزهدار افطاری بدهیم، فرمودند: بترسید از آتش جهنم(بهانهجویی نکنید) و اگر چه به یک نصفه خرمایی و یا یک جرعه آب به روزهداری بدهید و روزه او را باز کنید به این ثواب بزرگ نائل میآیید.
اما با وجود اینکه پیامبر کار ما را برای افطاری دادن آسان کرده و میزان افطاری دادن را تا اندازه یک نصفه خرما و یک جرعه آب تقلیل داده و برای آن هم ثوابی بزرگ بشارت دادهاند، وصف این روزهای ما و افطاری دادنهایمان با سفرههای رنگین چیز به قصه پر غصهای میماند و بس.
همزمان با آغاز ماه پر برکت رمضان هر شب شاهد پهن شدن سفرههای افطاری هستیم اما آیا این افطاریها به دست نیازمندان و مستمندان واقعی میرسد یا اینکه تنها بهانهای است برای رسیدن به خواستههای نفسانی.
از ریختوپاشها و اسرافهایی که در این سفرهها و به نام اطعام میشود اگر بگذریم، نمیتوان به راحتی از این گذشت که چرا جای نیازمندان در این سفرهها خالی است و ثمری از این غذاهای رنگین به آنها نمیرسد.
یکی دیگر از توصیهها درباره افطار و افطاری دادن ساده برگزار کردن آن است اما این روزها افطاریها در بهترین هتلهای پایتخت داده میشود و مسئولان در خرج کردن از بیتالمال و خودنمایی سعی میکنند گوی سبقت را از یکدیگر بربایند.
این یک واقعیتی است که تقریبا در همه این ارگانها ریختوپاش جزئی لاینفک از افطاریها شده است اما چیزی که نمیتوان از کنار آن گذشت این است که آیا نمیشد به جای اینکه مسئولان در این افطاریهای رنگارنگ همدیگر را دعوت کنند، به میان مستمندان میرفتند ( که این کار هم برای اقدامات تبلیغاتی مؤثرتر از افطاری دادن به مسئولان است) و کسانی که واقعا نیازمند این سفرهها هستند را میهمان خود میکردند.
این روزها سفرههای افطاری پای خود میهمانانی را میبینند که به جای یاد خدا و حل کردن مشکلات بندگان خدا، صرفا برای استحکام مدیریت خویش تقلا میکنند.
بسیاری از مسئولان هم علیرغم اینکه در افطاری دادن نیت خیری دارند اما متوجه نیستند که با ریختوپاشی که در مراسم آنها میشود به چه تعداد نیازمند میتوان کمک کرد؛ مثلا برای آزادی زندانیان میهمانی و افطاری میدهند اما فکر این را نمیکنند که با پولی که بابت هزینه هتل و تالار و غذاهای رنگارنگ پرداخت میشود، میتوان تعداد بیشتری از زندانیان را آزاد کرد.
به هر حال این روزها و شبها حکایت از تناقض و نفاق در رفتار ما دارد که هنگام سخن گفتن از حمایت از نیازمندان و دستگیری از افتادگان یکجور عمل میکنیم و هنگام نشستن پای سفره افطار جور دیگر.
این اتفاق، متأسفانه امروز در جامعه ما به وفور مشاهده میشود که نیازمندان واقعی با خرما و کمتر از خرما روزه را آغاز میکنند و به پایان میرسانند در حالی که در گوشه دیگری از همین شهر، زبالهدانهای هتلها، سازمانها و وزارتخانهها مملو از غذاهایی است که از بیتالمال هزینه شدند اما به دهان صاحبان بیتالمال نرسیدند.
نامه امیرالمومنین به "عثمان بن حنیف" به خاطر نشستن بر سفره سرمایهداران
از نامههاى امام علی علیهالسلام به «عثمان بن حنیف انصارى» فرماندار بصره، پس از آن که به حضرت گزارش داده شد، که یکى از ثروتمندان بصره، وى را به میهمانى دعوت کرده و او پذیرفته است.
اما بعد! اى پسر حنیف! به من گزارش داده شده که مردى که از متمکنان اهل «بصره» است، تو را به خوان میهمانیش دعوت کرده، و تو به سرعت به سوى آن شتافتهاى، در حالیکه طعامهاى رنگارنگ و ظرفهاى بزرگ غذا یکى بعد از دیگرى پیش تو قرار داده مىشد.
من گمان نمىکردم تو دعوت جمعیتى را قبول کنى که نیازمندانشان ممنوع و ثروتمندانشان دعوت شوند. به آنچه میخورى بنگر (آیا حلال است یا حرام؟). آنگاه آنچه حلال بودنش براى تو مشتبه بود از دهان بینداز و آنچه را یقین بپاکیزگى و حلیتش دارى تناول کن!
آگاه باش! هر مامومى امام و پیشوائى دارد که باید به او اقتدا کند و از نور دانشش بهره گیرد؛ بدان امام شما از دنیایش به همین دو جامه کهنه و از غذاها بدو قرص نان اکتفا کرده است،
آگاه باش! شما توانائى آنرا ندارید که چنین باشید؛ اما مرا با ورع، تلاش عفت، پاکى و پیمودن راه صحیح یارى دهید، بخدا سوگند من از دنیاى شما طلا و نقرهاى نیندوختهام و از غنائم و ثروتهاى آن مالى ذخیره نکردهام و براى این لباس کهنهام بدلى مهیا نساختهام و از زمین آن حتى یک وجب در اختیار نگرفتهام.
و از این دنیا بیش از خوراک مختصر و ناچیزى بر نگرفتهام. این دنیا در چشم من بىارزشتر و خوارتر از دانه تلخى است که بر شاخه درخت بلوطى بروید.
آرى از میان آنچه آسمان بر آن سایه افکنده تنها فدک در اختیار ما بود که آن هم گروهى بر آن بخل و حسادت ورزیدند و گروه دیگرى آن را سخاوتمندانه رها کردند (و از دست ما خارج گردید) و بهترین حاکمخدا است.
مرا با«فدک»و غیر فدک چکار؟ در حالیکه جایگاه فرداى هر کس قبر او است که در تاریکى آن آثارش محو و اخبارش ناپدید مىشود. قبر حفرهاى است که هرچه بر وسعت آن افزوده شود و دستحفر کننده بازتر باشد، سرانجام سنگ و کلوخ آنرا پر مىکند و جاهاى خالى آن را خاکهاى انباشته مسدود مینماید.
من نفس سرکش را با تقوا تمرین میدهم و رام مىسازم تا در آن روز بزرک و خوفناک با ایمنى وارد صحنه قیامتشود، در آنجا که همه مىلغزند او ثابت و بىتزلزل بماند. (فکر نکن من قادر به تحصیل لذتهاى دنیا نیستم).
بخدا سوگند اگر مىخواستم مىتوانستم از عسل مصفا و مغز این گندم و بافتههاى این ابریشم براى خود خوراک و لباس تهیه کنم. اما هیهات که هوا و هوس بر من غلبه کند و حرص و طمع مرا وادار کند تا طعامهاى لذیذ را برگزینم در حالیکه ممکن است در سرزمین«حجاز» یا «یمامه» کسى باشد که حتى امید بدست آوردن یک قرص نان نداشته باشد و نه هرگز شکمى سیرخورده باشد، آیا من با شکمى سیر بخوابم در حالیکه در اطرافم شکمهاى گرسنه و کبدهاى سوزانى باشند؟ و آیا آنچنان باشم که آن شاعر گفته است «این درد تو را بس که شب با شکم سیر بخوابى، در حالیکه در اطراف تو شکمهائى گرسنه و به پشت چسبیده باشند»!
آیا به همین قناعت کنم که گفته شود: من امیر مؤمنانم؟ اما با آنان در سختیهاى روزگار شرکت نکنم؟!و پیشوا و مقتدایشان در تلخیهاى زندگىنباشم؟ من آفریده نشدم که خوردن خوراکیهاى پاکیزه مرا بخود مشغولدارد، همچون حیوان پروارى که تمام همش، علف است و یا همچون حیوان رها شدهاى که شغلش چریدن و خوردن و پرکردن شکم میباشد و از سرنوشتى که در انتظار او استبى خبر است آیا بیهوده یا مهمل و عبث آفریده شدهام؟
آیا باید سررشتهدار ریسمان گمراهى باشم؟ یا در طریق سرگردانى قدم گذارم؟ گویا مىبینم گویندهاى از شما مىگوید: «هر گاه این (دو قرصنان) قوت و خوراک فرزند ابوطالب است باید هم اکنون نیرویش بسستى گرائیده باشد و از مبارزات با همتایان و نبرد با شجاعان بازماند».
آگاه باشید! درختان بیابانى چوبشان محکمتر است اما درختان سرسبز که همواره در کنار آب قرار دارند پوستشان نازکتر(و کم دوامترند)، درختانى که در بیابان روئیده و جز با آب باران سیراب نمىگردند، آتششان شعلهورتر و پردوامتر است و من نسبت به پیامبر صلىالله علیه و آله و سلم همچون روشنى که از روشنائى دیگر گرفته شده باشد و همچون ذراع نسبت به بازو هستم(بنابر اینروش او را از دست نمیدهم).
بخدا سوگند اگر عرب براى نبرد با من پشتبهپشت یکدیگر بدهند من به این نبرد پشت نمىکنم و اگر فرصت دست دهد که بتوانم آنرا مهار کنم به سرعت به سوى آنان خواهم شتافت و بزودى تلاشخواهم کرد که زمین را از این شخص وارونه! و این جسم کجاندیش(معاویه) پاکسازم، تا سنگ و شن از میان دانهها خارج شود!
اى دنیا! از من دور شو! افسارت را بر گردنت انداختم، تو را رها کردم من از چنگال تو رهائى یافته و از دامهاى تو رستهام و از لغزشگاههایت دورىگزیدهام.
کجایند پیشینیانى که با شوخیهایت آنها را مغرور ساختى؟ کجاهستند ملتهائى که با زینتها و زخارف خود آنها را فریفتى؟ هان! آنها گروگان گورستانهاو درون لحدها شدهاند(اى دنیا!) سوگند بخدا اگر تو شخصى دیدنى و قالبى حسى بودى،حدود خداوند را در مورد بندگانى که آنها را با آرزوها فریب دادهاى بر تو جارى مىساختم و کیفر پروردگار را در مورد ملتهائى که آنها را به هلاکت افکندى و قدرتمندانى که آنها را تسلیم مرگ و نابودى نمودى و هدف انواع بلاها قرار دادى در آنجا که نه راه پس داشته و نه راهپیش،دربارهات به مرحله اجرا مىگذاردم.
هیهات! کسی که در لغزشگاههاى تو قدم گذارد، سقوط میکند. کسى که بر امواج بلاهاى تو سوار گردد غرق مىشود. (اما) کسى که از دامهاى تو خود را بر کنار دارد پیروز میگردد. آنکه از دست تو سالم رسته از این هیچ ناراحت نیست که معیشت او به تنگى گرائیده، چرا که دنیا در نظر او همچون روزى است که زمان زوال و پایان گرفتنش فرا رسیده.
از من دور شو! سوگند بخدا! من رام تو نخواهم شد تا مرا خوارسازى و زمام اختیارم را بدست تو نخواهم سپرد که به هر کجا خواهى ببرى! بخدا سوگند،-سوگندى که تنها مشیتخداوند را از آن استثناء مىکنم- آنچنان نفسخویش را به ریاضت وادارم که به یک قرص نان- هر گاه به آن دستیابم- کاملا متمایل شود و به نمک، به جاى خورش قناعت نماید و آنقدر از چشمهایم اشک بریزم که همچون چشمهاى خشکیده، دیگر اشکم جارى نگردد.
آیا همانگونه که گوسفندان در بیابان شکم را پر مىکنند و مىخوابند یا دسته دیگرى از آنها در آغلها از علف سیر میشوند و استراحت مىکنند، علىعلیه السلام هم باید از این زاد و توشه بخورد و به استراحت پردازد؟!در این صورت چشمش روشن باد! که پس از سالها عمر به چهارپایان رها شده و گوسفندانى که در بیابان میچرند اقتدا کرده است!!
خوشا به حال آن کس که وظیفه واجبش را نسبت به پروردگارش ادا کرده، سختى و مشکلات را تحمل نموده، خواب را در شب کنار گذارده تا آنگاه که بر او غلبه کند روى زمین دراز بکشد و دست زیر سر بگذارد و استراحت کند در میانگروهى باشد که از خوف معاد، چشمهایشان خواب ندارد، پهلوهایشان براى استراحت در خوابگاهشان قرار نگرفته، همواره لبهایشان به ذکر پروردگار در حرکت است، گناهانشان بر اثر استغفار از بین رفته «آنها حزب اللهاند،آگاه باشیدکه حزب الله رستگارانند»! (سورهمجادله،آیه22)
بنابر این اى پسر«حنیف»از خدا بترس! و به همان قرصهاى نان اکتفا کن تا خلاصى تو از آتش جهنم امکانپذیر گردد.