ایمان مطهریمنش | ناشر این اثر که از قضا وابسته به شهرداری تهران است و نام «نشر شهر» بر خود دارد، در سخن آغازینش بر این کتاب به دغدغههای گسترش زبان فارسی و فرهنگ ایران اشاره میکند و مینویسد: «ایران ما، با درک این ضرورت، به عنوان متنی برای مخاطبان غیر ایرانی پدید آمده است.» ناشر در ادامه، کتاب «ایران ما» را برجسته میشمارد و باز مینویسد: «ایران ما، برای مخاطب فارسیزبان هم خالی از لطف نیست؛ دستنامهای برای شناخت ایران است...»
خود
نویسنده نیز در مقدمه کتابش، به انگیزه نگارش کتاب اشاره میکند و
میآورد: «دلبستگیها و علاقهمندیهایِ شرقشناسان و مشتاقان آشنایی با
فرهنگ کهن و پربار ایرانی، کارهای جدیتر و جدیدتری را میطلبد.» احمد
خاتمی، تأکید دارد که «پژوهش، تدوین و حجم مطالب» در کتابش، «متناسب با
نیاز مخاطبان و اهمیت و ضرورت موضوعات است.» این را داشته باشید تا با هم
«ایران ما» را مرور و تورق کنیم:
تاریخی که تاریخ «ما» نیست
«ایران
ما» با فصلی درباره «تاریخ ایران» آغاز میشود. نویسنده روایت این تاریخ
را با آریاییها آغاز میکند، تا انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی
ایران پیش میآید. برای نویسنده مهم است که کوروش که بوده و برای حقوق بشر
چه کرده؛ پس مینویسد: «پایان دادن وی به اسارت یهودیان و برخورد انسانیاش
با مردم، او را یکی از چهرههای ماندگار تاریخ کرده است.»
نویسنده
درباره دیگر سلسلههای حکومتی ایران نیز مینویسد و به نوعی، کتب تاریخ
دوره راهنمایی تحصیلی را تکرار میکند و در این مسیر، از اشکانیان و
ساسانیان و آدمهای مثل انوشیروان و طاهر ذوالیمینین و یعقوب لیث و مرداویج
و خواجه نظام الملک و تیمور لنگ و –خلاصه کنم- هر بنیبشری که در تاریخ
ایران سر و دستی باقی گذاشته مینویسد تا به انقلاب اسلامی مردم در 1357
شمسی میرسد.
آنچه نویسنده درباره این مهمترین
واقعه تاریخی ملت ایران مینویسد، تنها چند پاراگراف است. اگر تصور میکنید
در این چند سطر اثری از انقلابیگری و اسلامخواهی مردم هست، در اشتباهید.
نویسنده اوج انقلاب را اینطور روایت میکند:
«روی
کار آمدن دولت جیمی کارتر فصل تازهای در تاریخ ایران گشود. وی که مشوق
سیاست حقوق بشر در کشورهای وابسته امریکا بود، شاه را مجبور کرد که فضای
باز سیاسی در کشور ایجاد کند و همین امر، زمینه آشنایی روشنفکران را با
دیدگاهها و نظریات سیاسی نوین فراهم کرد که منجر به شکلگیری فعالیتهای
جدید سیاسی و اجتماعی مردم ایران شد!!»
ملاحظه
میکنید؟ نویسنده «ایران ما» آزادیهای بشردوستانه جیمی کارتر را باعث و
بانی حرکت جدی مردم در انقلاب میداند. گویی آقای خاتمی غافل است که آنچه
انقلاب مردم ایران را پیروز کرد، نه نظریات نوین سیاسی، که رهبریِ
اسلامگرایانه امام خمینی رضوانالله تعالی علیه بود. انگار نویسنده فراموش
کرده که آن نظریاتِ نوینی که دربارهاش نگاشته، همان مارکسیسمی است که
دستِ آخر با دستهای خودش، سنگِ مزارش را توی تاریخ حکاکی کرد.
از این میگذریم و به مرحله هشت سال دفاع مقدس میرسیم. نویسنده درباره این فراز تاریخی یک پاراگراف چهار خطی نگاشته و دیگر هیچ:
«در
31 شهریور 1359 هـ .ش ارتش عراق با حمله به مرزهای غربی و جنوب غربی
ایران، جنگی هشت ساله را بر ملت ایران تحمیل کرد. این جنگ نابخردانه که
برای مردم هر دو کشور زیانبار و مخرب بود، با پذیرش قطعنامه 598 از سوی
ایران در تیرماه 1367 هـ .ش به پایان رسید.»
بله،
آقای احمد خاتمی دفاع مقدس ملت ایران را اینگونه در تاریخ روایت میکند.
با نثری سکولار و بینشی که از «ما» نیست. گریزی بزنیم به حرفهای نویسنده
در مقدمه و به یاد بیاوریم که درباره اهمیت موضوع و میزان مطالب چه نوشته
بود. بر اساس آن نوشته، مسلم است که نویسنده «ایران ما» اهمیت جنگ هشت ساله
ایران و عراق را از شاهان قاجار کمتر دانسته است. بگذریم که در این تاریخ
جایی برای مردان تاریخسازی چون میرزا کوچکخان، مرحوم مدرس، شیخ فضل الله
نوری، سید جمال الدیناسدآبادی، میرزای شیرازی و امثالهم نیست... این نوع
معرفی از دفاع مقدس که آن را جنگی نابخردانه به ضرر هردو ملت تلقی کنیم جز
این نیست که نابخردی را هم از هر دو طرف بدانیم! و این قطعاً سلیقه
صهیونیستهاست.
دلبستگی نویسنده به دورانِ
اصلاحات در روایتِ فراز تاریخی سالهای 76 تا 84 آشکار است. او اهمیت موضوع
ریاست جمهوری سید محمد خاتمی را حتی بیش از جنگ و انقلاب و رهبریِ
امام(ره) دانسته و 10 سطر درباره شکوه و آزادیِ آن نوشته است.
در پایان این بخش، ایرادهای جزئی مثل اشتباه نوشتنِ نشانی اینترنتی مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران توی چشم میزند.
جغرافیایی که جغرافیای ما نیست
آنچه
نویسنده در کتاب «ایران ما» از جغرافیای ایران میگوید، چیزی فراتر از
کتابهای جغرافی دوره راهنمایی تحصیلی نیست. با این تفاوت که او در نوشتن
آثار دیدنی بعضی شهرها اشتباههایی دارد. مثلاً آنچه را درباره آثار
توریستی استان مرکزی میگوید مرور کنید تا بدانید چه اشتباهاتی در آن آمده.
نویسنده نام «مدرسه و مسجد سپهدار» را به عنوان یکی از مراکز دیدنی اراک
آورده، در حالی که چنین اسمی سالهاست منسوخ شده و دیگر کسی مسجد و مدرسه
«امام خمینی» را به عنوان سپهدار نمیشناسد.
مقبره
«آقا نورالدین» هم که این روزها شبیه ویرانهای است که در میان گورستانی
ویرانهتر احاطه شده و ارزش توریستی ندارد. در خمین هم، آن خانه دیدنی،
خانه خودِ حضرت امام نیست، بلکه خانه پدری ایشان است.
هنر و ادبیاتی که از ما نیست
نویسنده
«ایران ما» در بخش خط و زبان فارسی کتابش، آنچه مینویسد برای دانشجویانِ
زبان فارسی حرفهایی تکراری است. خاصه اگر دانشجو، ایرانی نباشد و فارسی را
از آغاز، به شیوه آکادمیک آموخته باشد. حرفهای این بخش، همان چیزهایی است
که در کتاب تاریخ رشته علوم انسانی دبیرستان آمده است. اما در بخش ادبیات
فارسی، نویسنده نامهای متعددی میآورد که اغلب یادآور شعر و داستانِ چپ یا
سکولار است. او ذیل این نامها، شرحهای مشحون به تمجید آورده است. این در
حالی است که در مقدمه کتاب آمده است: «معرفی شخصیتهای علمی، ادبی و هنری
صرفاً از جهت تخصصی است و ذکر نام و آثار نویسندگان، شاعران و هنرمندان به
معنای تأیید مواضع فکری آنها نیست.»
با این منطق، نوشته احمد خاتمی درباره بسیاری از شاعران، «نقض غرض» محسوب میشود. مثلاً نگاه کنید به این نوشته درباره فروغ فرخزاد:
«از بازگویی خواستههای اروتیک و رمانتیک خود، به مرحلهای از درک فلسفی و اجتماعی رسید.»
منظور
نویسنده از این جمله چیست؟ آیا منظور این است که فروغ از قِبلِ بازگویی
مفاهیم اروتیک به درک فلسفی رسید؟ نویسنده برای متهم نشدن به یک
جانبهگرایی در آخر بخش شعر معاصر، از علی معلم دامغانی، قیصر امینپور،
حسین منزوی، نصرالله مردانی، حمید سبزواری، سلمان هراتی، احمد عزیزی و حسن
حسینی هم نام میبرد و به این ذکر نام بسنده میکند. با لحاظ همان منطق
میزان اهمیت مساوی با حجم مطلب، باید گفت نویسنده «ایرانما» بزرگانی چون
قیصر و معلم و حسینی و منزوی و مردانی و... را در سطحی پائینتر و
کماهمیتتر از اسماعیل خویی و اسماعیل شاهرودی دیده است!
در
بخش نثر معاصر نیز حکایت همین است. نویسنده مرتبه محمد مسعود، غزاله
علیزاده، رضا جولایی و چهلتن و روانیپور را به مراتب بیشتر از سیدمهدی
شجاعی و احمد دهقان و محمدرضا بایرامی و دیگران دانسته و گاه، درباره
نویسندگان چپ یا سکولار، دو صفحه شرح و تمجید آورده و برای مذهبیها، ذکر
نام را کافی دانسته است.
در بخش طنز نیز اینچنین است.
نویسنده
ایران ما، در بخش سینما هم همین رویکرد را دارد. او اعتبار رخشان
بنیاعتماد و داریوش مهرجویی و مسعود کیمیایی و عباس کیارستمی را به مراتب
بیش از مجید مجیدی، ابراهیم حاتمیکیا، کمال تبریزی و دیگران دانسته است.
بسیارند نامهای بااعتباری که نویسنده «ایران ما» حتی ذکر آنها را فراموش
کرده و اینگونه، تصویری ناقص و یکجانبه از فرهنگ و هنر ایران پیش روی
مخاطبش گذاشته است.
اما در بخش آداب و رسوم و
فرهنگ عمومی ایرانیان، نویسنده «ایران ما» اشتباهات و یکجانبهگرایی را به
حداعلا میرساند. بنگرید به این جمله:
«روز بیست
و هفتم رجب روزی است که به عقیده شیعیان، پیامبر اسلام از جانب خداوند به
پیامبری برگزیده شده و مسلمانان این روز را در سراسر جهان جشن میگیرند.»
همه
میدانیم که روز بعثت حضرت رسول، شیعه و سنی ندارد و همه مسلمانان درباره
آن اتفاق نظر دارند. اما نویسنده بر این عقیده بوده که «شیعیان» روز 27 رجب
را عید مبعث میدانند. در این حال او خود نقض حرفش را میآورد و میگوید
که مسلمانان در سراسر جهان این روز را جشن میگیرند. شاید این بیدقتی
برآمده از بیرغبتی باشد.
احمد خاتمی درباره
سوگواری عاشورا نیز به ذکر داستانی خطی بسنده میکند و از امام حسینی
میگوید که برای بیعت گرفتن عازم کوفه بود و در بین راه بیوفایی دید و جنگ
شد و کشته شد. همین و همین. آیا این چیزی است که ما باید از ایران به جهان
معرفی کنیم؟
نویسنده حتی اشکالات نگارشی را هم
در کارش صاحب نقش کرده و مثلاً درباره عید غدیر نوشته: «در این روز، مردم
به دیدار اقوام و دوستانی که سید و سادات هستند، میروند» آیا اشتباه
نگارشی در اثری که میخواهد شناختنامه ایران و فرهنگ و زبانش باشد، توجیهی
دارد؟ نویسنده میدانسته که «سید» و «سادات» از یک خانوادهاند و یکی، جمعِ
دیگری است؟
اشتباه در نشانیهای اینترنتی
نویسنده
«ایران ما» در بخش پایانی کتابش، به ذکر نام و نشانی چند سایت خبری
پرداخته که در این فهرست، اشتباهات بسیار است. او در مقابل نام سرویس
خبرخوان یک سایت که ابداً نقش خبرگزاری ندارد نوشته: «باشگاه
روزنامهنگاران جوان». در حالی که اهالی خبر و وب میدانند سایت «پارسیک»
اساساً ربطی به باشگاه روزنامهنگاران جوان ندارد.
اشتباه در ذکر نشانی اینترنتی سایتهایی چون «واحد مرکزی خبر» از جمله دیگر ایرادهای این بخش است.
حال
باید از ناشر و نویسنده پرسید: تصویری که شما از ایران ارائه میدهید، چرا
اینقدر غلط، غیرواقعی و ناقص است؟ اگر بناست خواننده این کتاب،
فارسیدانانِ غیرایرانی باشند، با دیدن این همه اشتباه چه قضاوتی درباره ما
خواهند کرد؟ آیندگان، با خواندنِ این تاریخ چه درباره جنگ و انقلاب ما
میفهمند؟ خارجیان، چه قضاوتی درباره دفاع مقدس ما خواهند کرد؟ اگر توریستی
با طناب این کتاب، مثلاً به خمین برود و دنبال خانه امام خمینی بگردد،
غافل از اینکه خانه ایشان در جماران است، چه خواهد شد؟
دلیل این همه بیدقتی چیست؟ به عقیده من، بیدقتی ناشر و نویسنده، برآمده از بیرغبتی است.
این
کتاب، چیزی بیش از آثار قبلی که درباره ایران نوشته شده است، به مخاطب
نمیدهد. پس چرا نوشته شده است؟ شاید انگیزه مالی در آن دخیل بوده است، اما
این برای ناقص روایت کردن تاریخ و فرهنگ یک ملت، بهانه و توجیه خوبی است؟