ضربان قلب مرتب است ، نفس های گرمی نیز می آید و می رود، بله جسم و بدن سالم است ، هنوز آدمی از نعمت حیات بهره مند است ، زنده است و زندگی می کند. زنده است و چند صباح دیگر را در کنار دیگر آدمیان زندگی خواهد کرد. معنا و مفهومی که از زنده بودن و حیات در ذهن اکثر ما وجود دارد در همین حد خلاصه می شود. زندگی حیوانی و نباتی داشتن، جسم سالم داشتن و یا با وجود جسم ناقص و ناتوان هنوز توان نفس کشیدن و در این دنیا باقی ماندن را داشتن. به این معنا می توان گفت بله زنده هستیم اما آیا واقعاً زنده ایم ؟ شاید خیال می کنیم زنده ایم و زندگی می کنیم و مدّت هاست که مرده ایم؟
اقسام حیات
البته باید بار دیگر به زندگی و به کل حیات به صورت دیگری نگریست. اگر کمی به اطرافمان نگاه کنیم، فراوانند افردی که نگاه متمایزی به زندگی در مقایسه با سایر فراد دارند. امّا چه چیزی باعث این نگاه و دید متمایز شده است؟انسان های اطرافمان و من و شما از نعمت حیات بهره مند هستیم ، زنده بوده و زندگی می کنیم و این نعمت حیات چیزی نیست که از آن احساس خستگی کنیم . ممکن است اتفاقات اندوهبار و سوانح غمبار را که مشاهده کرده یا با آن مواجه می شویم کم یا زیاد از زندگی خسته شویم، با این حال این خستگی، از حیات نیست بلکه از رویدادهای ناگوار است. «انسان در مرگ آسایش نمی بیند و از حیات خسته نمی شود .» ( نهج البلاغه ، خطبه 133)
حیات ظاهری و حیات باطنی
حیات ظاهری:
حیات ظاهری حیاتی است که اکثر موجودات هستی از آن بهره مند هستند. حیاتی است که مربوط به جنبه های ظاهری انسان و تمامی موجودات زنده می گردد و آن در ارتباط با جسم و جسمانیت است و در این جنبه تفاوتی میان انسان و سایر موجودات جاندار کره خاکی که از نعمت حیات بهره مندند نیست.
حیات باطنی:
این نوع حیات، حیاتی مختص به انسان است و آن چیزی نیست جز حکمت، انسانی که از حکمت برخوردار باشد از حیات باطنی برخوردار بوده و او در زمره دیگر موجودات نیست. حضرت علی(علیه السلام) حکمت را حیات دل می داند و می فرمایند:«انما ذلک بمنرلة الحکمة التی هی حیاةٌ للقلب المیت و بصر للعین العمیاء وسمع للاذان الصماء وری للظمان و فیها الغنی کله و السلامة؛ حیات و زندگی چونان حکمت و دانش است که حیات دل مرده و بینایی چشم های نابیناست و مایه شنوایی برای گوش های کر و آبی گوارا برای تشنگان می باشد که همه در آن سالم و بی نیازند.(نهج البلاغه، خطبه 133 )تعداد کمی هستند که از این نعمت برخوردار بوده و فراوانند افرادی که اصلاً از وجود این نوع حیات خبر ندارند.
مردگان زنده
تا اینجا روشن شد که همگی از حیات ظاهری برخوردار هستیم ولی افراد خاص هستند که از نعمت حیات معنوی و باطنی بهره مند هستند. حیات باطنی متوجه قلب و دل انسان است که به وسیله آن انسانیت آدمی بارور گشته و انسان به غایت و هدف مطلوب نهایی خویش می رسد. حضرت علی (علیه السلام) برای اینکه اثبات کند عده ایی مرده اند می فرماید:
اینان به مرگ جسدشان خیلی اعتنا دارند اما به مرگ قلب خود بی توجه هستند در حالی که مرگ دل مهمتر از مرگ بدن است، دل که بمیرد از سعادت ابد محروم است ولی اگر جسم بمیرد و حیات ظاهری را رها کند چنانکه باید رها کند، هرگز ناکامی در میان نیست زیرا از عالمی به عالم دیگر منتقل می شود. فراوانند افرادی که قلبشان مرده است و توجهی به مرگ قلب خود ندارند. چنانکه اشاره شد حضرت حیات دل را، حکمت می داند و مقصود از حکمت دانش عملی و نظری است که در جهت تقرب به خداوند مورد توجه است.
عامل مرگ قلب
مرگ دل و قلب و روح آدمی سنگین تر و جبران ناپذیرتر از مرگ ظاهری و جسمانی است چرا که با مرگ ظاهری ناکامی حاصل نشده و مرحله ایی است که هر موجود زنده ایی باید طی کند اما با مرگ قلب، انسان استعدادها و توانایی هایش را از دست داده و فرصت های پیش رویش را تباه می سازد و به آنچه برای آن پا به دنیا گذاشته است پشت پا می زند.
آنچه انسان را می میراند و حیات دل را از او می گیرد دل بستگی به دنیا است . اینکه انسان مطلوب و غایت نهایی خویش را در دستیابی به دنیا بداند و خود را همچون برده ایی به دنیا بفروشد عامل مرگ دل است. با مرگ دل حیات ظاهری نیز سودی نخواهد داشت چرا که حیات ظاهری در جهت حیات باطنی است و زمینه ساز ظهور حیات باطنی می باشد. حال متوجه این جمله می شوید که مقصود از مردگان زنده چیست اینان افرادی هستند که به دنیا دل بسته و دل خویش را اسیر قفس دنیا کرده اند و انسانیت برای آنان معنایی جز دنیایی بودن ندارد لذا این افراد مدت هاست که حیات خود را از دست داده اند اما خود خبر ندارند.
مریم پناهنده