خبرگزاري دانشجو، به مناسبت ولادت حضرت اباالفضل العباس (ع) و روز جانباز
تصميم گرفتم به ديدار و عيادت از يك جانباز 70 درصدي قطع نخاعي دوران دفاع
مقدس بروم و وقتي سراغ اين يادگار و جامانده دوران جنگ را گرفتم به حسينيه
بيت العباس رسيدم.
زماني كه وارد حسينيه شدم از آن دور با چهره
خندان و پرانرژي خود در حال آماده كردن فضاي حسينيه براي مهماني از حضرت
ابالفضل العباس (ع) بود كه با ديدن ما به استقبالمان آمد و بر همان ويلچري
كه نشسته بود، ما را به زيباترين قسمت حسينيه دعوت كرد.
روي ديوار عكسي از ديدار با مقام معظم رهبري خودنمايي ميكرد كه محور اصلي شروع اين گفتوگوي زيبا و خواندني شد.
من مصطفي باغبان، جانباز 70 درصدي دوران دفاع مقدس هستم كه در سمت سردار نيروي انتظامي به اين كشور خدمت ميكنم.
اين عكسم با آقا مربوط به ماه مبارك رمضان سال 85 است كه حضرت آقا ديداري با تعدادي از جانبازان داشتند و ما هم در آن حضور داشتيم.
آقا هم معجزه كلامي دارند هم عملي
در
آن جلسه ديدم مجلس خيلي خشك است و به مقام معظم رهبري عرض كردم كه به ما
ميگويند سه دقيقه صحبت كن اما پس از 30 ثانيه ميگويند برو.
حضرت
آقا چندلحظهاي را خنديدند و ما شروع به شوخي با ايشان كرديم و كار به جايي
رسيد كه ايشان به صورت و فك من كه يادگاري از خاطرات دوران دفاع مقدس است،
دست زدند و از آن پس فك من كه قبل از آن بسيار درد ميكرد و قفل ميشد،
بهبود يافت.
مقام معظم رهبري دو معجزه دارد؛ يكي كلامي و ديگري عملي
كه معجزه عملي ايشان را من به خوبي احساس كردم و در معجزه كلامي هر حرفي
كه ايشان بيان ميكنند، صحت دارد و اتفاق ميافتد.
پس از 8 ساعت كه در سردخانه بودم، متوجه شدند زندهام
در
عمليات والفجر 8 تركش راكت هيلكوپتر به زمين برخورد كرد و به قاعده يك
ساتور به صورت من خورد و صورت من پاشيد و پس از آن درگيري به وجود آمد و
زماني كه روي برانكارد قرار گرفتم، خمپاره 60 به زمين خورد و رودههاي من
بيرون آمد كه پس از آن من را دمر خواباندند تا خون در گلويم گير نكند كه
دنده و كتف من آسيب ديد.
ما
را سوار آمبولانس كردند اما به آمبولانس خمپاره خورد و بدن ما سوخت. ماجرا
در همين جا پايان نيافت و قرار شد ما را با قايق به عقب ببرند كه به قايق
هم خمپاره خورد و واژگون شد و من را وارد سردخانه كردند و پس از هشت ساعت
متوجه شدند كه زنده هستم.
15 عمل جراحي بر روي بدن من انجام شد كه
تا حدودي چشم نابينايم، بينا شد و بويايي و شنوايي ام ضعيف است. سمت راست
صورت، لثه و دندانم وجود ندارد و فك و صورت من بسيار دردآور است به صورتي
كه دندانهايم خود به خود ميشكند.
رزمنده اي كه به زور و اجبار توانستيم به عقب ببريمش
در
تپه دو قلو مسئول محور بودم كه تعدادي نيرو براي ما فرستادند و در جلسه
توجيهي به نيروها گفتيم كه در هواي گرگ و ميش و همراه با كلاهخود و وسايل
كامل خارج شوند.
نيروهايي از اسلامشهر آمده بودند كه هيكلي و بزرگ
بودند و خبر آمد كه يكي از اين نيروها يك تخته گذاشته و يك چاقو را به سمت
تخته رها ميكند و هركاري كرديم به عقب برنمي گشت و سپس آمدند در سنگر و
دعا كردند و در همان لحظه يك خمپاره به زمين اصابت كرد و به هيچ كسي آسيبي
نرساند و تنها يك تركش به كتف وي برخورد كرد و گفتيم حالا وقتش است كه به
عقب بفرستيمش.
به زور و اجبار آن رزمنده را وارد آمبولانس كرديم و
روي آن نشستيم تا حركت نكند و مدت زمان 12 دقيقهاي تا بهداري راه بود و
بعد از پنج دقيقه گفت: بدنم دارد ميسوزد كه ما گفتيم تركشها وارد ريههاي
شما شده است.
پس از هفت دقيقه گفت: خيلي بدنم ميسوزد و ما اهميت
نداديم و پس از 10 دقيقه شروع به فحاشي و ناسزا گفتن كرد و پس از 12 دقيقه
به بهداري رسيديم و زماني كه در آمبولانس باز شد به بيرون پريد و ديديم كه
از پشت اين رزمنده دود بلند شده است.
اين دود حاصل چسبيده شدن اگزوز
به كف ماشين بود كه از شدت گرما جاي اگزوز به همراه پيچهاي آن پشت آن
رزمنده نقش بسته بود و آن شدت سوختن از گرماي اگزوز بود.
زريبافان
مرد بسيار خوبي است؛ زيرا ايشان، ثمره هاشمي و عليآبادي زماني كه در گروه
احمدي نژاد بودند هيچ حرف و حديثي پشت سر آنها نبود.
از زماني كه
مشايي اين افراد را جا به جا كرد، در جايي گماشته شدند كه هيچ تخصصي نداشته
و نتوانستند موفق ظاهر شوند و در مقابل آقاي رحيمي را آوردند و نحوه كار
تغيير كرد.
آقاي زريبافان اين كاره نيست و زماني كه در شوراي شهر قرار داشت نميتوانست حرف بزند و تقصيري هم ندارد.
آقاي
خيرآبادي جانباز 70 درصد، مدت زمان 20 سال در بنياد شهيد كار اقتصادي
ميكرد كه ايشان را به بقيه الله آوردند و از توانايي وي استفاده ميكنند و
كسي را به جاي او گماشتنه اند كه كارهاي مالي را انجام دهد كه هيچ چيزي
از مشكلات مالي متوجه نميشود.
اين هفت هكتار را بايد در اختيار همه
جانبازان قرار دهند و همه جانبازان قطع نخاعي بايد اتاقي جداگانه داشته
باشند تا زماني كه همراه همسرش به مدت چند روز به زيارت مشهد مشرف مي شود،
جايي براي ماندن داشته باشد، من در همين مكان به زمين خورده ام و تا 12
ساعت بر روي زمين افتاده بودم تا توانستم خود را به تلفني برسانم كه خبر
دهم تو رو خدا به فرياد من برسيد.
بايد به جانبازان قطع نخاعي
رسيدگي بيشتري شود و به اين جانبازان اتاقي دو تخته بدهند و ما خود تصميم
مي گيريم كه هر هفته نوبت چه كسي خواهد بود.
مگر چند تا جانباز قطع نخاعي در تهران وجود دارد؟ تعداد آنها بيشتر از 400 نفر نمي شود؛ يعني 100 اتاق 20 متري بيشتر نمي خواهند.
به
بنياد شهيد پيشنهاد داده شد كه شش ميليارد مي گيرند و مجهزترين بيمارستان
خاورميانه را براي جانبازان قطع نخاعي مي سازند كه مورد موافقت قرار نگرفت؛
چرا كه متولي اين امر، آقاي زريبافان براي اين كار ساخته نشده است.
به عنوان مثال دارويي را يك ميليون و 500 هزار تومان خريداري كردم كه بنياد تنها 200 هزار تومان آن را به من پرداخت كرد.
آقاي
زريبافان نمي دانند جانباز يعني چه! پا، چشم، پدر، مادر، همسر و فرزند همه
خوب و عزيز هستند، اما تا زماني كه آن را از دست ندهيم متوجه آن نمي شويم.
آقاي زريبافان شما چه چيزي را از دست داده ايد؟
جانباز قطع نخاعي
براي مسافرت تنها مي تواند يك همراه با خود ببرد كه براي اين كار نيز بايد
دوندگي هاي زياد و بروكراسي اداري را طي كند كه در انتها بليط يك طرفه صادر
مي كنند.
سياست بنياد شهيد و جانبازان زماني صحيح است كه قبل از
آنكه جانبازان مراجعه كنند، مسئولين كار آنها را انجام دهند و تمام اين
مشكلات از نداشتن متولي سرچشمه مي گيرد؛ چرا كه ما در بنياد شهيد متولي
نداريم.
5000
تابلوي پارك معلول در تهران وجود دارد كه 95 درصد آن را افراد عادي
استفاده مي كنند، در صورتي كه در خارج از كشور كسي حق ندارد چنين حركتي را
انجام دهد.
چرا از جانباز سالاري حرف نمي زنيد؟ متاسفانه متولي و
انجام دهنده كار در بنياد شهيد در بن بست مالي قرار گرفته و حتي پول داروي
جانبازان را نيز پرداخت نمي كنند، در عوض آقاي زريبافان براي عرض ارادت به
آقاي رضازاده 200 ميليون تومان هديه مي دهد. آقاي زريبافان به چه دليل و با
چه توجيهي به اقاي رضازاده 200 ميليون تومان داده ايد.
آنها به جاي اينكه متولي ما باشند، مانع ما شده اند كه اين كار بسيار غلط است.
جانبازان
مشكلات بسياري دارند؛ مسكن آنها خراب است، در جاي بسيار بد زندگي مي كنند،
مشكل درمان دارند كه به آن توجه نمي شود، هزينه درماني داروهاي آنها نيز
پرداخت نمي شود.
يك حج ما را برده اند كه در اين سفر جانبازان همراه
داشته اند كه بنياد شهيد پس از سفر با همراهان ما تماس گرفته و از آنها
سوال كرده اند و گفته اند كه حج را دولتي رفته ايد يا آزاد؟ چقدر پول ريخته
ايد و در چه حسابي ريخته ايد، به چه دليل بايد چنين كارهايي از سوي بنياد
شهيد صورت گيرد.
مي خواهم بگويم تنها جانباز است كه مي تواند
جانباز را درك كند؛ بنابراين بايد يه فرد جانباز براي رسيدگي به كارهاي
ايثارگران و جانبازان انتخاب شود.
پيام من به مسئولان اين است كه
ما در بنياد شهيد و امور ايثاگران و جانبازان متولي نداريم، به ما متولي
بدهيد؛ زيرا آقاي زريبافان و هر شخص ديگري كه جاي ايشان بوده و قرار است
بيايد نمي تواند متولي ما باشد و بنياد بايد بار ديگر زير مجموعه مقام معظم
رهبري قرار بگيرد.