تب فوتبال اين روزها بالاست، در
خارج از ايران جام ملتهاي اروپا و در داخل، فصل نقل و انتقالات باشگاهها؛
بهطوري كه در شلوغي مسابقات اروپايي، عدهاي در داخل براي جذب بازيكن و
مربي مسابقه گذاشتهاند و در اين مسابقه ديگر چيز زيادي از تعصب سالهاي نه
چندان دور فوتبال ايران هم باقي نمانده و جاي آن را زد و بندها، بازيكن
سالاري كه نه بدتر از آن دلالسالاري و در نهايت چوب حراج زدن به بيتالمال
آنهم براي فوتبالي گرفته كه طرفداران دوآتيشهاش هم از عمق و فراگيري
فساد در آن كلافه شدهاند و برنامههاي تلويزيونيشان وقتي بيشتر از هميشه
گل ميكند كه يك گوشه از اين فساد را بالا ميزنند و براي اينكه بوي تعفنش
همه جا را نگيرد، تا مدتي ديگر بهويژه در همين ايام نقل و انتقالها كه
اوج دلاليها و روابط ناسالم است، كسي سراغ اين بحث را نميگيرد.
جالب اينجاست كه رقابت براي خرج كردن پول مردم براي تور كردن فلان بازيكن و
مربي واقعاً به يك مسابقه تبديل شده و مسابقه دهندگان هم كه مديران
باشگاهها هستند، سعي ميكنند هر سال در آغاز فصل نقل و انتقالات، هر چه كه
ميتوانند بيشتر خود را مهياي رقابت كنند.
تا اينجاي كار ممكن است بگوييد خب! اين هم يكجور مسابقه است ديگر! چه
اشكالي دارد كه باشگاهها براي جذب بهترينها با هم رقابت و هزينه كنند،
اين هم يك رقابت يا بهتر بگوييم يك بازي است مثل بازيهاي ديگر كه كم هم
نيستند و عدهاي را بالاخره دور همي هم كه شده سرگرم ميكند.
اما شوربختانه صورت مسئله اينقدرها هم ساده و دمدستي نيست. صورت مسئله واقعي از اين قرار است، عنايت بفرماييد:
فوتبال ايران داعيه حرفهاي شدن دارد؛ خب! فوتبال كه "ف" و "واو" و "ت" و
"ب" و "الف" و "لام" است، وقتي قرار است حرفهاي شود، يعني قرار است چه
اتفاقي بيفتد، لابد يعني بايد استانداردهاي فوتبال در سطوح و ردههاي
مختلف از باشگاهي گرفته تا ملي، از نوجوانان تا بزرگسالان، از بازيكن تا
مربي تا زيرساختها حرفهاي شوند. دقيقاً همينجاست كه وقتي اين سؤال مطرح
ميشود كه چگونه بايد مسير "حرفهاي شدن" را رفت، اولين، هميشگيترين و
بدون دردسرترين جوابي كه هيچ نيازي هم ندارد شما ذهناتان را خيلي درگير
كنيد، اين است كه فوتبال حرفهاي، اقتضائات حرفهاي دارد و اقتضاي حرفهاي
هم يعني پولهاي قلمبه به اين فوتبال تزريق شود.
فرض را بر اين ميگيريم كه پول اينجا هم تنها حلّال مشكلات است و لابد عقل
كلهايي كه اين صورت مسئله را مينويسند و جوابش را هم خودشان بلدند،
كارشان را هم بلدند و اگر پول دستشان باشد، اين فوتبال حرفهاي ميشود،
فعلاً هم به اين سؤال -كه البته خيلي هم مهم است- كاري نداريم كه چرا
بيشترين افتخارات فوتبال ما چه در سطح باشگاهي و چه در سطح ملي در آسيا و
جهان براي زماني بوده كه فوتبال ما اتفاقاً با اين تعريف امروزي آن
–بخوانيد تعريف دلالي-، حرفهاي نبوده –بخوانيد بهشت دلالها نبوده-.
با اين فرض كه با دو تا جمله معترضه فوق واضح است كه فرض غلطي است اما فعلا
به نفع آقايان مدعي فوتبال حرفهاي با تسامح همين را مبناي بحث ميگيريم،
سؤال بعدي اين است كه شيلنگي كه قرار است به اين فوتبال وصل شود تا آنقدر
از آن بخورد كه خوب حرفهاي و چاق شود، به كجا بايد وصل باشد؟ آيا بايد جيب
دلالهايي كه در دبي و كشورهاي اروپايي نشستهاند و با تلفن بازيكن جابجا
ميكنند يا در همين فصل نقل و انتقالات سر و كلهشان پيدا ميشود، با بيت
المال پر شود؟ اصلاً كجاي دنيا زوركي از جيب مردم به جيب باشگاهها
ميريزند كه در كشور ما با بيت المال به اين راحتي بازي ميشود؟ چرا فوتبال
ايران با اينهمه ادعاي فوتبال حرفهاي عرضه جذب چهار تا سرمايهگذار را
ندارد و دائم چشمش به دست دولت و جيب ملت است؟ وقت ثبت قرارداد كه ميشود
بهانه مبالغ نجومي و ميلياردي،"فوتبال حرفهاي" است، اما شما را بهخدا
قسم كدام فوتبال حرفهاي پيشرفته در دنيا اينگونه با بودجه عمومي كشور
نسبت "انگلي" دارد و دائم از آن تغذيه ميكند كه اتفاقاً بهدليل همين نسبت
هم هست كه نه حرفهاي ميشود و نه اشتهايش كم ميشود بلكه هر سال با اعلام
رقمهاي ميلياردي بيشتر سيريناپذيري و اين خاصيت انگلي را بيشتر به رخ
ميكشد.
ظريفي نكته جالبي گفت كه فلان بازيكن بيسواد در فصل جاري دو ميليارد تومان
بهعلاوه يك ماشين 350 ميليون توماني با يك باشگاه متصل به دولت –بخوانيد
جيب ملت- قرارداد بسته، در حاليكه حقوق يك كارمند نمونه در سال يك صدم
قرارداد اين بازيكن هم نيست، اما اگر اين فوتبال واقعا حرفهاي بود و دستش
در جيب ملتي نبود كه بسياري از آنها از فساد در آن متنفرند، نبود، بلكه
سعي ميكرد، حرفهاي باشد تا هوادار و سرمايهگذار جذب كند و از همين
هواداران و سرمايهگذاران نيز مانند همهي فوتبالهاي حرفهاي در دنيا
هزينههايش را تأمين ميكرد، بالاتر از اين رقمهاي ميلياردي هم براي
قراردادها توجيه داشت و اشكالي نداشت.
به هر ترتيب، در حال حاضر كه مسابقه جيببري از مردم در باشگاههاي متصل به
دولت براي خريدهاي با قراردادهاي ميلياردي با شدت هر چه تمامتر ادامه
دارد و ظاهراً اراده يا تواني هم براي جلوگيري از اين مسابقه اتراف و تكاثر
و اسراف و خيانت در امانت بيت المال چه از سوي خود افراد دخيل چه از سوي
سازمانهاي نظارتي كه در اين زمينه وظيفه دارند و از بيت المال براي نظارت و
جلوگيري از همين مسائل پول ميگيرند، وجود ندارد، و همچنين ظاهراً ترسي از
آه مردم نيز وجود ندارد، كلام مشهوري از اميرالمؤمنين حضرت علي ابن ابي
طالب عليه السلام در نهج البلاغه در مورد حرمت و حساسيت بيت المال بازنشر
داده ميشود تا بلكه برخي از اين افراد كه ادعاهايشان گوش فلك را هم پاره
كرده و بعضاً عناوين مقدسي را هم يدك ميكشند، لااقل از كلام مولا خجالت
بكشند و با اينگونه دستاندازي به بيتالمال مسلمين وزر و وبالشان را
بيش از اين نكنند:
«سوگند به خدا، اگر تمام شب را بر روى خارهاى سعدان (خارى سه شعبه
كه خوراك شتران است و سخت گزنده است) به سر ببرم، و يا با غل و زنجير به
اين سو يا آن سو كشيده شوم، خوشتر دارم تا خدا و پيامبرش را در روز قيامت،
در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان ستم، و چيزى از اموال عمومى را
غصب كرده باشم. چگونه بر كسى ستم كنم براى نفس خويش، كه به سوى كهنگى و
پوسيده شدن پيش مىرود، و در خاك، زمانى طولانى اقامت مىكند؟
به خدا سوگند، برادرم عقيل را ديدم كه به شدّت تهيدست شده و از من درخواست
داشت تا يك من (پيمانهاي به وزن سه كيلوگرم) از گندمهاى بيت المال را به
او ببخشم. كودكانش را ديدم كه از گرسنگى داراى موهاى ژوليده، و رنگشان
تيره شده، گويا با نيل رنگ شده بودند. پى در پى مرا ديدار و درخواست خود را
تكرار مىكرد، چون به گفتههاى او گوش دادم، پنداشت كه دين خود را به او
واگذار مىكنم، و به دلخواه او رفتار ميكنم و از راه و رسم عادلانه خود
دست بر مىدارم، روزى آهنى را در آتش گداخته به جسمش نزديك كردم تا او را
بيازمايم، پس چونان بيمار از درد فرياد زد و نزديك بود از حرارت آن بسوزد.
به او گفتم، اى عقيل، گريه كنندگان بر تو بگريند، از حرارت آهنى مىنالى كه
انسانى به بازيچه آن را گرم ساخته است؟ اما مرا به آتش دوزخى مىخوانى كه
خداى جبارش با خشم خود آن را گداخته است؟ تو از حرارت ناچيز مىنالى و من
از حرارت آتش الهى ننالم؟ و از اين حادثه شگفت آورتر اينكه شب هنگام كسى به
ديدار ما آمد و ظرفى سر پوشيده پر از حلوا داشت، معجونى در آن ظرف بود
چنان از آن متنفّر شدم كه گويا آن را با آب دهان مار سمّى، يا قى كرده آن
مخلوط كردند! به او گفتم: هديه است؟ يا زكات يا صدقه؟ كه اين دو بر ما اهل
بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حرام است. گفت: نه، نه زكات است
نه صدقه، بلكه هديه است.
گفتم: زنان بچّه مرده بر تو بگريند، آيا از راه دين وارد شدى كه مرا
بفريبى؟ يا عقلت آشفته شده يا جن زده شدى؟ يا هذيان مىگويى؟ به خدا سوگند،
اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آسمانهاست به من دهند تا خدا را
نافرمانى كنم كه پوست جوى را از مورچهاى ناروا بگيرم، چنين نخواهم كرد! و
همانا اين دنياى آلوده شما نزد من از برگ جويده شده ملخ پستتر است! على را
با نعمتهاى فنا پذير، و لذّتهاى ناپايدار چه كار؟! به خدا پناه مىبريم
از خفتن عقل، و زشتى لغزشها، و از او يارى مىجوييم.» (نهج البلاغة- خطبه 224، ترجمه دشتى، ص: 461)