به
دنبال ساختن سدی به نام سد گتوند علیا، در شمال استان خوزستان، شهرستان
لالی، به منظور آبگیری این سد، بالغ بر 13 روستای این منطقه، تحت الشعاع
آبگیری قرار گرفته و به زیر آب رفتهاند.
تعدادی از این روستاهای باقیمانده که شامل این طرح میشوند و قرار است به
زودی زیر آب فرو روند و قرار بر تخلیه آنهاست با وضعیت اسف بار بیآبی، بی
برقی و شرایط سخت معیشتی روبرو هستند و مطالبات آنها مبنی بر قیمتگذاری و
خرید منصفانه زمینها و خانههایشان از سوی مسئولین مربوطه اجرایی نشده است
و به گونهای مجبور به تخلیه زودهنگام خانههای خود هستند.
گزارش گونهای از مشکلات این روستانشینان توسط خبرنگار رجانیوز در اهواز تهیه شده است که در ادامه میآید:
فاطمه ظاهری بیرگانی:
از کجا برایتان بگویم که شاید سایهبان خیالتان،سایه گستر درد این مردم
باشد.از کدامین بغض، از کدامین درد، از کدامین تلاطم دردناک درونِ مردم بی
بضاعت برایتان واژه فرش کنم تا که شاید احساسی درک شود و دستی گرفته شود
برای نشاندن مشکل!
من، شما و تمامی کسانی که در این ملت،
نفس در قالب وجودشان خروج و ورود پیدا می کند باید مجوز این نفس ها را
هرروز و هر ماه و هر سال با یافتن درد و مشکلات هم ولایتی های مرز و
بوممان تمدید کنیم.
بی درک بودن و جویای حال دیگران نبودن،
مسئول بودن و مسند بگیر بودن اما مردم را خدوم نبودن،مسئول بودن و با
واژهی، تنها در موقعیت بحرانی کار کردن عجین بودن،انسان را، آدمیزاد را و
مسئولِ مسئولیت پذیرفته را از مدار رضایت خدا خارج و مردم را بدگمان به
مواضع وحرف های مسئولین می کند.
من نیز گشتم تا که برای یک روز مجوز نفسهای سنگین زیستن در بین این مردم را برای خودم تمدید کنم آنچه یافتم مشکل این مردم بود.
مردمی ساکن در شمال استان خوزستان،شهرستان لالی،مشکل ساخت سد گتوند علیا،با عنوانی اخذ کرده به نام "گران ترین سد ایران".
خارج از عدالت فطرت انسانی است که این
وجود یافته را که قادر به دفاع از خود نیست مقصر بدانیم او که خود این
سرنوشت را منتخب نبوده است که از روستانشینان هم جوارش آرامش را سلب کند و
خود آرام بگیرد پس مقصر کیست؟
یادم هست هر گاه بچهای شیطنت میکرد
همسایه دست آن بچه را میگرفت به در خانهشان میبرد و شکایتش را پیش
والدینش که مسئول او بودند میبرد. حال ما کجا به دنبال مسئول این سد
بگردیم، به که بگوییم که ای مسئولین به دلیل ساخت سد گتوند علیا، مردم
روستاهای همجوار این سد بیش از 90 روز است که برقشان قطع شده است و آبرسانی
به این روستاها صورت نگرفته است و آرامش و آسایش و راحتی در زندگی آنها
مبدل به دردهایی همچون گذاشتن طفلشان در آب تشت برای رهایی از گرما، گذاشتن
قرصهای کودک دیابتی زیر مشک آب برای ممانعت از فاسد شدن، مجبور شدن به
فروختن خانه آبا و اجدادی، تن دادن به سکوت وهم انگیز خیالی که میگوید ای
پیرمرد روستایی، دیگر صدای گردن آویز گوسفندانت که عمری بدان عادت کرده
بودی را نخواهی شنید.
پیرمرد روستایی هم وطن، خستگی جسمت
چگونه بود آنگاه که از دل کوه سنگ می آوردی برای خانه سازی و کمر خم
میکردی زیر سنگینی بار آن سنگ ها و می آمدی و خانه می ساختی با سنگی از دل
کوه در آمده اما حال که به اجبار باید آن خانه را برای آبگیری سد رها کنی
و آن خانه با کولهای پر از بار خاطرات ناگفتنی باید زیر آب فرو برود!
انگار کسی متناسب و بحق و به اندازه
برای آن همه زحمتی که کشیدی احترامی قائل نیست! و تنها میخواهد خانه و
مأمنت را با ارزش مصالحش از تو بخرد بی آنکه برای آنچه کشیدهای و تحمل
کردهای خیالی دلسوزانه برهم بزند!
هان ای پیرمرد روستایی که گفتهای "در
این روستا میمانی تا اتفاقی بیفتد که در تاریخ بماند" موهای سفیدت چه خوب
دوران را درنوردیده است که یافتهای این حقیقت را که "خیلیها تا کارد به
استخوان هشدار نزدیکی ندهد دلشان به حال کسی نمی سوزد!"
هان ای مردم روستایی، ای حقایق زنده بی
آلایشی و سادگی، فکر می کنید آن آدم ها که مطالبات و خواستههای شما را
نادیده گرفتند و خودشان بریدند و دوختند و به تن شما کردند دلیلشان چه
بوده است؟
آن درختانی که کاشتید و بزرگ کردید و
میوههایشان را برای امرار معاش میفروختید چرا فقط با بهای حساب کردن
هیزم آن میخواهند آن را از شما بخرند؟ و نفسهای پرغرور سالیانه این
درختان را به شلاقهای امواج آب سد گتوند علیا و به خفقان نیستی بسپارند؟
آن وقت که پشت میزنشینان مسئول پای
برگههای تصمیمگیری برای روستاهایتان را امضا میکردند آیا به ذهنشان
نمیرسید که برای آن همه حیواناتی که زیر زمین لانه کرده بودند کاری بکنند؟
که شاهد فرار شبانه و وحشت آور آنها و لاشههای به جا مانده آنها بعد از
آبگیری سد نباشیم، که حال شما که آب آشامیدنی ندارید باید به سراغ آن آب
آلوده بروید و جسم خسته و پردردتان به آلودگی و بیماریهای آن آب رضایت
دهد.
آه که چه حال و وضعی داری روستایی
همجوار سد گتوند علیا، ماندهای درمانده که چه کنی حالا که میخواهند تمام
زندگیت را تنها با سرمایه ایده میلیونی بخرند میخواهی با عیال ده نفرهات
با آن چه کنی؟ خانهای بخری؟ شغلی برهم بزنی؟ یا زندگی دختر و پسرت را
سامان بدهی؟
میگویند تاریخ و هویت اجدادتان قرار است آبنمای تاریخ شود و تا ابد زیر آب بماند تو که بازماندهی این تاریخی، بمان.
ما امید داریم که مسئول حالت را خوب
بفهمد، دسترنج و زمین و خانهات را منصفانه ارج مادی بنهد و حال بچهی
دیابتیات، گرمای خانهات و آب آلودهای که به اجبار مینوشی را درک کند و
به دنبال موقعیتی تاریخی و بحرانی که توی پیرمرد روستایی میخواهی با
ماندنت در روستا و منتظر هر حادثهای بودن آن را خلق کنی نباشد.
و یادمان و یادشان باشد رضایت خدای این مردم در گرو رضایت مردم این خداست!