کد خبر: ۶۰۶۲۰
زمان انتشار: ۱۰:۱۲     ۲۴ خرداد ۱۳۹۱
موسیقی وسیله‏ای است بسیار مؤثر که اگر در خدمت نباشد، لاجرم در مقابل حق خواهد بود و این‌گونه نیست که موسیقی بی‏تفاوت‏ باشد و به اصطلاح مانعه‌الخلوّ است؛ یعنی یا در خدمت است یا در ظلمت‏.

قرائت قرآن و موسیقی

وقتی سراغ موسیقی‏ می‌رویم، باید توجه داشت که چرا دین با این موضوع به این‏ شکل برخورد کرده است. نه تنها در موسیقی، بلکه در تجسیم هم همین‏ حکم را کرده است. از طرفی قرائت قرآن به هر صورت جزو موسیقی است. ما هر تعریفی از موسیقی داشته باشیم، قرائت کامل‏ترین نوع موسیقی است. موسیقی ردیفی و آواز ایرانی را در نظر بگیرید که بسیار کامل است.

اجزایی که موسیقی آوازی را تشکیل می‏دهد، به‏جز ساز؛ حروف، کلمه و کلام است. بنابراین کسی که آواز می‏خواند و شعری‏ از حافظ، سعدی، مولانا یا هر شاعر دیگر انتخاب می‏کند، این شعر را در میزان خاصی از موسیقی و با لحنی که اصطلاحاً از آن تعبیر به دستگاه‏ می‏شود، مثلاً در سه‏گاه، نوا، شور، دشتی انتخاب می‌کند و می‏خواند.

اما در قرائت این‏گونه نیست. در قرائت قرآن مثلاً در حجاز یا در سه‏گاه؛ هم‏ کلماتش را باید به نحو موسیقایی خاص بیان کنند و هم حروف و هم‏ کلامش را. ولی در آواز فقط جمله است که ساختار موسیقی دارد، اما در قرائت هم جمله، هم کلمه و هم حروف. یعنی به اصطلاح مخرجی خاص دارد. با اینکه آواز مبنای‏ موسیقی و تمام بحث فقه ما در مورد موسیقی آواز است، می‏بینیم که موسیقی‏مان در شکل مذهبی و دینی‏اش تحول و تکامل بیشتری دارد. اینکه در ابتدا با آن برخورد می‏شود، در واقع به وجهی از آن برخورد می‏شود که ما باید آن وجه را پیدا کنیم که‏ آن بخش چه تعارضی با دین می‏تواند داشته باشد.

هنر و مبانی فقهی

این امر مهم‏ترین بخشی است که اندیشمندان و فرهیختگان ما باید به آن بپردازند. هنر این نیست که ما بیاییم یک‏ محتوا را انتخاب کنیم و هر فرمی را که برایش ریختیم اشکالی نداشته باشد. اصلاً این‏گونه نیست. خود فرم در هنر و خود قالب معنی‏ دارد، در مبانی هنرهای تجسمی، مثلاً کادرها، هرکدام مفهوم و تأثیر خاصی دارند. اصولاً نسبت بین فرم و قالب و محتوا یک نسبت منطقی و یک‏ نسبت معنایی است.

اصولا زیباشناسی در هنر، بخشی از همین تناسبات است. نمی‏توان در موسیقی یک شعر خوب را روی‏ موسیقی قرار داد، بلکه‏ برعکس این است. چون‏ موسیقی تأثیرش تأثیر عقلی‏ نیست و تأثیر حسی است، یعنی‏ شما وقتی می‏شنوید، قبل از آنکه تعقل بکنید، بر شما تأثیر می‏گذارد، بنابراین باید دید خود موسیقی چه مفهومی دارد. این نسبت‏ها چه‏ تأثیری دارند. در واقع این امر به حکمت هنر اسلامی و زیبایی‏شناسی‏ موسیقی ایرانی برمی‏گردد و در اینجاست که رابطة بین حکمت هنر اسلامی و موسیقی و زیبایی‏شناسی با مبانی فقهی به هم گره می‏خورد.

موسیقی‌دانان مسلمان

در صدر اسلام یعنی در قرن دوم به بعد علمای اسلامی بحث‏های مفصل و مستوفی انجام دادند و الحق آثار گرانبهایی تا قرن نهم خلق کردند. متأسفانه از آن‏ به بعد این امر کم‌رنگ شده، به حدی که اکنون مردم نه این‏ افراد و نه آثارشان را می‏شناسند و حتی شناختی از آنچه در گذشته داشتیم یعنی از قرن سوم نیز ندارند. در این دوره‏ افرادی مثل ابراهیم زل‏زل و اسحاق موصلی، بحث‏های‏ بنیادی را شروع کرده و می‏گویند جامعه‏ای که تفکر توحیدی و اسلامی بر آن حاکم است، بالطبع باید همه‏ موضوعات آن منطبق با این تفکر باشد. اسحاق موصلی به‏ صراحت بیان می‏کند که ما دو نوع موسیقی داریم؛ یک نوع‏ موسیقی یونانی است و نوع دیگر موسیقی دربار است.

وی می‏گوید: به دلیل اینکه تفکر یونانی، تفکر مادی است و برای نیازهای مادی جامعه‏ مناسب است، بنابراین موسیقی یونانی نمی‏تواند منطبق با تفکر جامعه اسلامی باشد. این نوع نگاه، هوشمندی بسیاری‏ می‏خواهد. موسیقی درباری هم از آن رو که برای بهره‏گیری از مفاسد و ابتذال‏ و شهوت و چیزهای دیگر بوده، نمی‏تواند موسیقی جامعه اسلامی را تشکیل دهد. این سخن متعلق به قرن دوم و سوم است.

از همان ابتدا نوشتن علائم و به اصطلاح آوانگاری‏ها را برای ثبت موسیقی و وضع موسیقی انجام دادند که بعدها توسط افرادی مثل فارابی، صفی‌الدین ارموی، عبدالقادر مراغی، قطب‌الدین شیرازی، بوعلی سینا و غیره به تدریج کامل‏تر شد و افرادی مثل خواجه نصیرالدین طوسی و حتی خیام، رساله‌هایی در باب موسیقی نوشتند و بحث‏های بسیار اساسی را منطبق با تفکر مطرح‏ کردند. برای نمونه بزرگترین کاتب قرآن که در فاصله‏ی قرن هفتم تا قرن دهم شهرت جهانی دارد و حاکم علی‌الاطلاق خوشنویسی در جهان‏ اسلام به شمار می‏رود، یاقوت مستعصمی است که در دربار مستعصم بود.

بعد که مستعصم کشته می‏شود، به دربار جوینی‏ها می‏آید و نقل شده‏ است که بیش از سیصد قرآن کتابت کرده است. در تحقیقی که از آثار او جمع‏آوری شده، بیش از چهل قرآن شناسایی و فهرست‏ شده است. اما استاد یاقوت کیست؟ صفی‌الدین ارموی. صفی‌الدین ارموی بزرگترین موسیقی‏دان تاریخ دوره‏های اسلامی است و حتی در کشورهای غیراسلامی نیز مشابه‏اش را نداریم. هم مفسر است، هم موسیقی‏دان و هم خطاط. کاتب قرآن‏ قطب‌الدین شیرازی؛ یکی از بزرگترین مفسرین تاریخ است. او هم فقیه است و هم موسیقی‏دان و نیز صاحب کتاب دُرّه‌التاج.

عبدالقادر مراغی می‏گوید: در صغر سن حافظ کل قرآن بودم و برای‏ اینکه صدای خوب را از بد تشخیص دهم و از قرآن بتوانم به نحو متناسب‏ استفاده کنم و قرآن را خوب بخوانم، پدرم مرا به کلاس موسیقی فرستاد. در کلاس موسیقی فهمیدم استعدادی که خداوند در موسیقی به من‏ داده، از بقیه هنرها بیشتر است.

بنابراین در این رشته متمرکز شده و آثاری‏ را به وجود آوردم. فواصلی را کشف و سازهایی را اختراع کردم. خوب‏ ایشان فقیه است، حکیم است، حافظ کل قرآن است و قاری بزرگی است‏ که خیلی‏ها معتقد بودند بعد از حضرت داوود (ع) هیچ‏کس زیبایی صدای‏ عبدالقادر مراغی را نداشته است. موسیقی سریال امام علی(ع) را فرهاد فخرالدینی از موسیقی عبدالقادر مراغی گرفته و حتی شعر اوست.

متن و ساختار موسیقی و تصنیفش متعلق به خود او است. هم شعر عربی‏ می‏گفت و هم شعر فارسی و هم ترکی و در واقع به هرسه زبان شعر می‏گفت. این نوع آدم‏ها را در اوائل اسلام و در صدر اسلام داریم. صفی‌الدین ارموی تمام نسبت‏های موسیقی را که با گوش انسان ملایمت‏ دارد، مشخص و تدوین می‏کند، مثل جدول مندلیف. تمام نسبت‏هایی را که‏ انسان می‏تواند بشنود همه را جدول کرده و می‏گوید مثلاً این سی ‏و سه‏ هزار نسبت وجود دارد و این تعدادش ملایم و مناسب گوش انسان هست‏ و این تعداد نسبت‏ها با گوش انسان تنافر و تباین دارد و یا این‏ تعداد نسبتش کمتر یا زیادتر است. در حالی که در موسیقی معاصر، نه در ایران و نه در کشورهای غربی که بسیار نیز زحمت کشیده‏اند، به این حد از موسیقی نرسیدند.

بحث فیزیک در موسیقی الان بحث نویی است. بحث‏ این نسبت‏ها با انسان و با گوش او، بحث بسیار پیچیده‏ای است که هنوز هم نتوانسته‏اند کار مشخصی را و به ویژه ملایمت طبع را ترسیم‏ کنند. این بحث بسیار مهم، هم به روان‏شناسی و هم به فیزیک‏ برمی‏گردد که در آن زمان اینها انجام دادند. می‏بینیم که موسیقی از نظر اسلام، از این جهت به یک تکامل رسیده‏؛ یعنی به همان میزان که ادبیات ما در گذشته رشد کرده، موسیقی نیز در آن زمان رشد کرده است؛ یعنی حافظ خوش‏الحان، همان‌قدر که شعر می‏گوید، همان‌قدر هم قرآن را خوب‏ می‏خواند و همان‌قدر صدای خوبی دارد. نمی‏تواند یک هنرش در اعلا و هنر دیگرش در حضیض باشد، یعنی زمانی که سعدی یا حافظ را در اوج داریم؛ نجوم، ریاضیات، هندسه و موسیقی ما هم به همان میزان در اوج است. آثار تجسمی و معماری قرن هفتم و هشتم هیچ کمی از ادبیات ما ندارد.

موسیقی در عرصه جدید

بعد از دوران صفویه در همه بخش‏ها نزول داشتیم، به‏ خصوص در موسیقی به دلیل تأثیر خاص حکومت عثمانی بر مردم و تحریک آنها به سوی عوام‏گرایی و درگیری که توجه مسلمین و دانشمندان را از مباحث علمی گرفته و به درگیری‏های مذهبی و سیاسی‏ کشاندند. در زمان سعدی نمی‏فهمید سعدی شیعه است یا سنی و یا شیعه بودن حافظ و بقیه شعرا هم همین‏گونه است.

یاقوت و افرادی که در این زمان بودند، نمی‏شود فهمید حتی مذهب‏شان‏ چیست. آن‌قدر نسبت‏شان با حق وضوح‏ داشت که آدم آن صفت‏هایی را که به عنوان صفت‏های ممیّزی بوده، اصلاً نمی‏بیند. بیان مولوی در احوال شیعه و ائمه قابل توجه است. این زمانی است که مردم‏ نسبت‏شان با دین و تفکر، خیلی مشخص‏تر است و اصولاً تفکر دینی در جامعه آتی مشکل دارد.

یعنی ما همه‏ ابزارهای هنری و مصادیق هنری را داریم، از کاشی گرفته تا سفال، از معماری تا ادبیات، هرکدام را که بخواهیم تجزیه‏اش بکنیم، وجه تفکر دینی را در آن می‏بینیم. مشکل فقهی در آن زمان به صورت فعلی نداریم. بعدها در بررسی احادیث می‏گویند موسیقی از شیطان است. گوش نکنید، لهو و لعب است و... بنابراین احتیاطاً فقها می‏گویند گوش‏ نکنید حرام است.

باید بررسی کنیم آنچه گفته شده مربوط به چه چیزی‏ بوده و آیا مربوط به موارد خاص بوده یا مربوط به این مسئله بوده که‏ می‏خواستند بیان احکام کنند. این دو با هم ‏خیلی فرق می‏کنند. ما خیلی از احادیث‏مان و خیلی از فقهایمان این اعتقاد را دارند که احادیثی که‏ در مذمّت موسیقی وجود دارد، احادیثی است که اشاره می‏کند به همان لهو و لعبی که درباریان اموی داشتند و خود اهل موسیقی هم همان را حرام‏ می‏دانند، یعنی همان‏طور که ائمه حرام می‏دانسته‏اند، آنها هم حرام‏ می‏دانسته‏اند.

اکنون اگر بخواهید استادان موسیقی را شکنجه بکنید، باید یک موسیقی مبتذل برای آنها بگذارید. موسیقی بد را نمی‏توانند تحمل بکنند؛ چون میزان معرفتی که‏ افراد نسبت به یک موضوع دارند، به همان نسبت نیز تأثیرپذیری بیشتری از آن دارند؛ یعنی‏ در شکل خوبش بهتر لذت‏ می‏برند و نسبت به وجه‏ زیبابی‏شناسی بیشتر درک پیدا می‌کنند و در شکل بدش نیز بیشتر تنفر دارند. خیلی از فقها اعتقادشان بر آن‏ است که شناخت زمان و مکان و شرایط به ویژه در فقه شیعه بسیار اهمیت دارد و اصولاً ولی فقیه‏ کسی است که اضافه بر شرایط فقهی، نسبت به دوران و زمان و شرایط سیاسی اجتماعی، آگاهی کامل داشته باشد.

اگر سینه‏زنی‏ها را به مردم آمریکای لاتین نشان‏ دهند و به آن‌ها بگویند این چیست، قطعاً می‏گویند این سماعی است متعلق به‏ کشورهای شرقی؛ چون در ساختار موسیقی‌‌اش هم ریتم دارد و هم حرکت‏ موزون، منتها محتوایی دارد که محتوای غنایی نیست. محتوایی است که‏ انسان را به حال تفکر، به عدالت و به چیزهایی سوق می‏دهد که ارزشمند است. معمولاً تا حد زیادی با مسائل و موضوعات غیرتخصصی برخورد می‏کنیم.

در بحث‏های علم اصول برای بیان حکم، شناخت موضوع لازم است. اگر راجع به موسیقی قضاوت می‏کنیم، باید آن را بشناسیم. اگر ما این اصل را بخواهیم بپذیریم، آن وقت معنی‏اش این می‏شود که کسی که‏ می‏خواهد در باب موسیقی نظری بدهد، باید از موسیقی شناخت داشته باشد که این موسیقی چیست و سپس برایش حکم صادر بکند. با توجه به اینکه‏ موسیقی جمع ضدّین است، به گمان من جامع نقیضین است.

یعنی‏ موسیقی از وجهی در آن تقرب شرط است، مثل قرائت قرآن. یعنی این‏که‏ شرط پرهیزگاری، شرط طهارت وضو و تقرب برای رضای خدا در آن‏ می‏باشد؛ از طرفی می‏توان رذل‏ترین کارها را با موسیقی انجام داد و حتی‏ در انسان خشونتی ایجاد کرد که سبب قتل نفس شود و یا به پستی و رذالت بکشاند. در واقع موسیقی می‏تواند جامع نقیضین و جامع خیر و شر باشد.

در مورد همین اصطلاحات که در کتب فقهی داریم، یکی می‏گوید غنا حرام‏ است و اصلاً کلمه موسیقی را به کار نمی‏برد. آیا موسیقی با غنا یکی‏ است. بعد غنا را تعریف می‏کند که غنا صوتی است انسانی، آواز انسانی که طرب‏انگیز باشد و مناسب مجالس لهو و لعب است. مثلا در آواز آمریکای لاتین، اصلاً چهچهه مترادف با طرب‌‌انگیزی وجود ندارد. در قرآن آمده است که از لهو و لعب بپرهیزید. هر عمل بیهوده‏ای حرام است.

پس بسیاری از کارهایی که در رسانه‏های‏ جمعی انجام می‏گیرد و صرفاً برای پر کردن اوقات فراغت است، در واقع‏ به نحوی لهو و لعب است و می‏تواند نوعی موسیقی لهو و لعب باشد. از طرفی‏ می‏دانیم تعابیری که به کار گرفته شده، جامع‏تر از موسیقی‏ می‏باشد و می‏تواند شامل موسیقی و کارهای دیگر هم باشد. بنابراین می‏فهمیم که این امر شناخت موضوع نیست؛ یعنی چیزی را حرام می‌‌دانیم که نمی‏دانیم چیست، جمعیتش چیست، محدوده‏اش چیست و اجزایش چیست؟ محدوده موسیقی از یک‏ طرف شامل قرائت قرآن و الحان مذهبی می‏شود و از طرف دیگر شامل‏ رذل‏ترین چیزها می‏شود، بنابراین باید کاربرد این‏ها را مشخص کنیم.

انواع موسیقی

در گذشته موسیقی تفسیر شده است؛ یعنی موسیقی عروسی، موسیقی عزا، موسیقی رزم، موسیقی ورزش، موسیقی بزم، موسیقی شادی و موسیقی برای آن کسی که از حج آمده،‏ وجود داشته است. همچنین موسیقی برای کسی که جوانش مرده، با موسیقی کسی‏ که پیرش مرده، فرق می‏کند. اگر کسی با موسیقی مقامی آشنا باشد، می‏بیند که همه موسیقی ما تبیین شده است. حتی موسیقی ذکر داریم، مثل موسیقی مقام الله در تربت‌جام که بر اساس ذکر «یاالله»، ‏سازی است که آوازی هم نیست و بر اساس همان تکرار کلمه «یاالله» ساخته شده و برای ذکر استفاده می‏کنند.

یعنی هر موسیقی جای خودش را دارد و در واقع یکی از موهبت‏های الهی است که خداوند به انسان داده و باید از آن استفاده‏ صحیح بکند. جالب است که همه انبیاء و پیامبران و ائمه اطهار (ع) بدون استثناء از صدای خوب برخوردار بودند؛ یعنی این جزء ویژگی‏های پیامبران بوده که صدای خوش داشتند. این موهبتی است که خداوند به همه‏ پیامبران داده که از آن استفاده می‏کردند. وقتی حضرت‏ سجاد(ع) قرآن قرائت می‏کردند، کسانی که کارشان آوردن آب بود و آب فروش و سقاء بودند، نزدیک خانه حضرت که می‏رسیدند، می‏ایستادند تا صدای قرآن ایشان را بشنوند و راه‏بندان ایجاد می‏شد.

یا حتی زمان خود پیامبر، گوش کردن آیات قرآنی را کفار منع کرده‏ بودند؛ به این جهت که پیامبر با لحن و صوت خوب می‏خواند و اینها می‏ترسیدند که این صدای خوب تأثیری در نفس این‌ها داشته باشد. در نتیجه مانع می‏شدند و نمی‏گذاشتند بشنوند. اگر صرف شنیدن تأثیر کامل می‏گذاشت؛ می‏بایست همه‏ی کفار جهان مسلمان می‌شدند. بنابراین‏ نحوه شنیدن و تأثیر آن فرق می‏کند، ولی این تأثیر همراه با کلام امام‏ و معصومین (ع) بیشتر بوده است.

موسیقی را دریابیم

در واقع خود موسیقی فی‌نفسه یکی از وجه‏های‏ وجودی انسان است و یکی از تجلیات حق است. همه آنچه وجود دارند، تجلی حق‏اند و اگر چیزی حرام محسوب می‏شود، از وجهی است و از جهتی‏ است که می‏تواند تباین و تنافری با حق داشته باشد و انسان را از یاد حق‏ دور کرده و از تعادل خارج کند و توجه به بدی دهد. با این شرایط، هرچیزی که باشد نه فقط موسیقی، حتی کلام خدا را کسی بخواهد به این‏ نحو بخواند و بخواهد تأثیر منفی بگذارد، آن هم حرام می‏شود.

در جنگ صفین، هنگامی که از کلام خدا و از خود قرآن می‏خواستند استفاده‏ بکنند، حضرت علی(ع) فرمود: من قرآن ناطقم و آن کاغذ پاره‏ای بیش‏ نیست. این تعبیر برای چیست؟ برای این است که از خود حق هم اگر بهره‏گیری ناحق شود، حرام است، چه رسد به اینکه وجهی از تجلی حق‏ باشد؛ می‏خواهد موسیقی باشد یا چیزهای دیگر.

از این‏رو موسیقی نیز مثل بقیه مفاهیم دیگر می‏تواند در جامعه‏ کنونی در خدمت جامعه انسانی- اسلامی، تفکر، انسانیت، سلامت، دفاع، مقاومت جوامع اسلامی و مفاهیم و اعتقادات مذهبی باشد. موسیقی وسیله‏ای است بسیار مؤثر که اگر در خدمت نباشد، لاجرم در مقابل حق خواهد بود و این‌گونه نیست که موسیقی بی‏تفاوت‏ باشد و به اصطلاح مانعه‌الخلوّ است؛ یعنی یا در خدمت است یا در ظلمت‏ و مرز آن بسیار حساس است که متخصصان می‏توانند تعیین کنند. لذا اگر موسیقی در جهت اسلام باشد، می‏تواند هم در هنجار جامعه و هم در تعالی‏ آن نقش اساسی داشته باشد و اگر در این جهت نباشد، معمولاً در مقابل‏ خواهد بود.همان‏گونه که لهو و غنا و ابتذال اعم از موسیقی است و وجودش در هر چیزی‏ باعث حرمت آن است، قرآن هم اگر با غنا خوانده شود، حرام خواهد بود.

عماد‌الدین هوفر

منبع: فرهنگ پویا شماره 19

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها