قرائت قرآن و موسیقی
وقتی سراغ موسیقی میرویم، باید توجه داشت که چرا دین با این موضوع به این شکل برخورد کرده است. نه تنها در موسیقی، بلکه در تجسیم هم همین حکم را کرده است. از طرفی قرائت قرآن به هر صورت جزو موسیقی است. ما هر تعریفی از موسیقی داشته باشیم، قرائت کاملترین نوع موسیقی است. موسیقی ردیفی و آواز ایرانی را در نظر بگیرید که بسیار کامل است.
اجزایی که موسیقی آوازی را تشکیل میدهد، بهجز ساز؛ حروف، کلمه و کلام است. بنابراین کسی که آواز میخواند و شعری از حافظ، سعدی، مولانا یا هر شاعر دیگر انتخاب میکند، این شعر را در میزان خاصی از موسیقی و با لحنی که اصطلاحاً از آن تعبیر به دستگاه میشود، مثلاً در سهگاه، نوا، شور، دشتی انتخاب میکند و میخواند.
اما در قرائت اینگونه نیست. در قرائت قرآن مثلاً در حجاز یا در سهگاه؛ هم کلماتش را باید به نحو موسیقایی خاص بیان کنند و هم حروف و هم کلامش را. ولی در آواز فقط جمله است که ساختار موسیقی دارد، اما در قرائت هم جمله، هم کلمه و هم حروف. یعنی به اصطلاح مخرجی خاص دارد. با اینکه آواز مبنای موسیقی و تمام بحث فقه ما در مورد موسیقی آواز است، میبینیم که موسیقیمان در شکل مذهبی و دینیاش تحول و تکامل بیشتری دارد. اینکه در ابتدا با آن برخورد میشود، در واقع به وجهی از آن برخورد میشود که ما باید آن وجه را پیدا کنیم که آن بخش چه تعارضی با دین میتواند داشته باشد.
هنر و مبانی فقهی
این امر مهمترین بخشی است که اندیشمندان و فرهیختگان ما باید به آن بپردازند. هنر این نیست که ما بیاییم یک محتوا را انتخاب کنیم و هر فرمی را که برایش ریختیم اشکالی نداشته باشد. اصلاً اینگونه نیست. خود فرم در هنر و خود قالب معنی دارد، در مبانی هنرهای تجسمی، مثلاً کادرها، هرکدام مفهوم و تأثیر خاصی دارند. اصولاً نسبت بین فرم و قالب و محتوا یک نسبت منطقی و یک نسبت معنایی است.
اصولا زیباشناسی در هنر، بخشی از همین تناسبات است. نمیتوان در موسیقی یک شعر خوب را روی موسیقی قرار داد، بلکه برعکس این است. چون موسیقی تأثیرش تأثیر عقلی نیست و تأثیر حسی است، یعنی شما وقتی میشنوید، قبل از آنکه تعقل بکنید، بر شما تأثیر میگذارد، بنابراین باید دید خود موسیقی چه مفهومی دارد. این نسبتها چه تأثیری دارند. در واقع این امر به حکمت هنر اسلامی و زیباییشناسی موسیقی ایرانی برمیگردد و در اینجاست که رابطة بین حکمت هنر اسلامی و موسیقی و زیباییشناسی با مبانی فقهی به هم گره میخورد.
موسیقیدانان مسلمان
در صدر اسلام یعنی در قرن دوم به بعد علمای اسلامی بحثهای مفصل و مستوفی انجام دادند و الحق آثار گرانبهایی تا قرن نهم خلق کردند. متأسفانه از آن به بعد این امر کمرنگ شده، به حدی که اکنون مردم نه این افراد و نه آثارشان را میشناسند و حتی شناختی از آنچه در گذشته داشتیم یعنی از قرن سوم نیز ندارند. در این دوره افرادی مثل ابراهیم زلزل و اسحاق موصلی، بحثهای بنیادی را شروع کرده و میگویند جامعهای که تفکر توحیدی و اسلامی بر آن حاکم است، بالطبع باید همه موضوعات آن منطبق با این تفکر باشد. اسحاق موصلی به صراحت بیان میکند که ما دو نوع موسیقی داریم؛ یک نوع موسیقی یونانی است و نوع دیگر موسیقی دربار است.
وی میگوید: به دلیل اینکه تفکر یونانی، تفکر مادی است و برای نیازهای مادی جامعه مناسب است، بنابراین موسیقی یونانی نمیتواند منطبق با تفکر جامعه اسلامی باشد. این نوع نگاه، هوشمندی بسیاری میخواهد. موسیقی درباری هم از آن رو که برای بهرهگیری از مفاسد و ابتذال و شهوت و چیزهای دیگر بوده، نمیتواند موسیقی جامعه اسلامی را تشکیل دهد. این سخن متعلق به قرن دوم و سوم است.
از همان ابتدا نوشتن علائم و به اصطلاح آوانگاریها را برای ثبت موسیقی و وضع موسیقی انجام دادند که بعدها توسط افرادی مثل فارابی، صفیالدین ارموی، عبدالقادر مراغی، قطبالدین شیرازی، بوعلی سینا و غیره به تدریج کاملتر شد و افرادی مثل خواجه نصیرالدین طوسی و حتی خیام، رسالههایی در باب موسیقی نوشتند و بحثهای بسیار اساسی را منطبق با تفکر مطرح کردند. برای نمونه بزرگترین کاتب قرآن که در فاصلهی قرن هفتم تا قرن دهم شهرت جهانی دارد و حاکم علیالاطلاق خوشنویسی در جهان اسلام به شمار میرود، یاقوت مستعصمی است که در دربار مستعصم بود.
بعد که مستعصم کشته میشود، به دربار جوینیها میآید و نقل شده است که بیش از سیصد قرآن کتابت کرده است. در تحقیقی که از آثار او جمعآوری شده، بیش از چهل قرآن شناسایی و فهرست شده است. اما استاد یاقوت کیست؟ صفیالدین ارموی. صفیالدین ارموی بزرگترین موسیقیدان تاریخ دورههای اسلامی است و حتی در کشورهای غیراسلامی نیز مشابهاش را نداریم. هم مفسر است، هم موسیقیدان و هم خطاط. کاتب قرآن قطبالدین شیرازی؛ یکی از بزرگترین مفسرین تاریخ است. او هم فقیه است و هم موسیقیدان و نیز صاحب کتاب دُرّهالتاج.
عبدالقادر مراغی میگوید: در صغر سن حافظ کل قرآن بودم و برای اینکه صدای خوب را از بد تشخیص دهم و از قرآن بتوانم به نحو متناسب استفاده کنم و قرآن را خوب بخوانم، پدرم مرا به کلاس موسیقی فرستاد. در کلاس موسیقی فهمیدم استعدادی که خداوند در موسیقی به من داده، از بقیه هنرها بیشتر است.
بنابراین در این رشته متمرکز شده و آثاری را به وجود آوردم. فواصلی را کشف و سازهایی را اختراع کردم. خوب ایشان فقیه است، حکیم است، حافظ کل قرآن است و قاری بزرگی است که خیلیها معتقد بودند بعد از حضرت داوود (ع) هیچکس زیبایی صدای عبدالقادر مراغی را نداشته است. موسیقی سریال امام علی(ع) را فرهاد فخرالدینی از موسیقی عبدالقادر مراغی گرفته و حتی شعر اوست.
متن و ساختار موسیقی و تصنیفش متعلق به خود او است. هم شعر عربی میگفت و هم شعر فارسی و هم ترکی و در واقع به هرسه زبان شعر میگفت. این نوع آدمها را در اوائل اسلام و در صدر اسلام داریم. صفیالدین ارموی تمام نسبتهای موسیقی را که با گوش انسان ملایمت دارد، مشخص و تدوین میکند، مثل جدول مندلیف. تمام نسبتهایی را که انسان میتواند بشنود همه را جدول کرده و میگوید مثلاً این سی و سه هزار نسبت وجود دارد و این تعدادش ملایم و مناسب گوش انسان هست و این تعداد نسبتها با گوش انسان تنافر و تباین دارد و یا این تعداد نسبتش کمتر یا زیادتر است. در حالی که در موسیقی معاصر، نه در ایران و نه در کشورهای غربی که بسیار نیز زحمت کشیدهاند، به این حد از موسیقی نرسیدند.
بحث فیزیک در موسیقی الان بحث نویی است. بحث این نسبتها با انسان و با گوش او، بحث بسیار پیچیدهای است که هنوز هم نتوانستهاند کار مشخصی را و به ویژه ملایمت طبع را ترسیم کنند. این بحث بسیار مهم، هم به روانشناسی و هم به فیزیک برمیگردد که در آن زمان اینها انجام دادند. میبینیم که موسیقی از نظر اسلام، از این جهت به یک تکامل رسیده؛ یعنی به همان میزان که ادبیات ما در گذشته رشد کرده، موسیقی نیز در آن زمان رشد کرده است؛ یعنی حافظ خوشالحان، همانقدر که شعر میگوید، همانقدر هم قرآن را خوب میخواند و همانقدر صدای خوبی دارد. نمیتواند یک هنرش در اعلا و هنر دیگرش در حضیض باشد، یعنی زمانی که سعدی یا حافظ را در اوج داریم؛ نجوم، ریاضیات، هندسه و موسیقی ما هم به همان میزان در اوج است. آثار تجسمی و معماری قرن هفتم و هشتم هیچ کمی از ادبیات ما ندارد.
موسیقی در عرصه جدید
بعد از دوران صفویه در همه بخشها نزول داشتیم، به خصوص در موسیقی به دلیل تأثیر خاص حکومت عثمانی بر مردم و تحریک آنها به سوی عوامگرایی و درگیری که توجه مسلمین و دانشمندان را از مباحث علمی گرفته و به درگیریهای مذهبی و سیاسی کشاندند. در زمان سعدی نمیفهمید سعدی شیعه است یا سنی و یا شیعه بودن حافظ و بقیه شعرا هم همینگونه است.
یاقوت و افرادی که در این زمان بودند، نمیشود فهمید حتی مذهبشان چیست. آنقدر نسبتشان با حق وضوح داشت که آدم آن صفتهایی را که به عنوان صفتهای ممیّزی بوده، اصلاً نمیبیند. بیان مولوی در احوال شیعه و ائمه قابل توجه است. این زمانی است که مردم نسبتشان با دین و تفکر، خیلی مشخصتر است و اصولاً تفکر دینی در جامعه آتی مشکل دارد.
یعنی ما همه ابزارهای هنری و مصادیق هنری را داریم، از کاشی گرفته تا سفال، از معماری تا ادبیات، هرکدام را که بخواهیم تجزیهاش بکنیم، وجه تفکر دینی را در آن میبینیم. مشکل فقهی در آن زمان به صورت فعلی نداریم. بعدها در بررسی احادیث میگویند موسیقی از شیطان است. گوش نکنید، لهو و لعب است و... بنابراین احتیاطاً فقها میگویند گوش نکنید حرام است.
باید بررسی کنیم آنچه گفته شده مربوط به چه چیزی بوده و آیا مربوط به موارد خاص بوده یا مربوط به این مسئله بوده که میخواستند بیان احکام کنند. این دو با هم خیلی فرق میکنند. ما خیلی از احادیثمان و خیلی از فقهایمان این اعتقاد را دارند که احادیثی که در مذمّت موسیقی وجود دارد، احادیثی است که اشاره میکند به همان لهو و لعبی که درباریان اموی داشتند و خود اهل موسیقی هم همان را حرام میدانند، یعنی همانطور که ائمه حرام میدانستهاند، آنها هم حرام میدانستهاند.
اکنون اگر بخواهید استادان موسیقی را شکنجه بکنید، باید یک موسیقی مبتذل برای آنها بگذارید. موسیقی بد را نمیتوانند تحمل بکنند؛ چون میزان معرفتی که افراد نسبت به یک موضوع دارند، به همان نسبت نیز تأثیرپذیری بیشتری از آن دارند؛ یعنی در شکل خوبش بهتر لذت میبرند و نسبت به وجه زیبابیشناسی بیشتر درک پیدا میکنند و در شکل بدش نیز بیشتر تنفر دارند. خیلی از فقها اعتقادشان بر آن است که شناخت زمان و مکان و شرایط به ویژه در فقه شیعه بسیار اهمیت دارد و اصولاً ولی فقیه کسی است که اضافه بر شرایط فقهی، نسبت به دوران و زمان و شرایط سیاسی اجتماعی، آگاهی کامل داشته باشد.
اگر سینهزنیها را به مردم آمریکای لاتین نشان دهند و به آنها بگویند این چیست، قطعاً میگویند این سماعی است متعلق به کشورهای شرقی؛ چون در ساختار موسیقیاش هم ریتم دارد و هم حرکت موزون، منتها محتوایی دارد که محتوای غنایی نیست. محتوایی است که انسان را به حال تفکر، به عدالت و به چیزهایی سوق میدهد که ارزشمند است. معمولاً تا حد زیادی با مسائل و موضوعات غیرتخصصی برخورد میکنیم.
در بحثهای علم اصول برای بیان حکم، شناخت موضوع لازم است. اگر راجع به موسیقی قضاوت میکنیم، باید آن را بشناسیم. اگر ما این اصل را بخواهیم بپذیریم، آن وقت معنیاش این میشود که کسی که میخواهد در باب موسیقی نظری بدهد، باید از موسیقی شناخت داشته باشد که این موسیقی چیست و سپس برایش حکم صادر بکند. با توجه به اینکه موسیقی جمع ضدّین است، به گمان من جامع نقیضین است.
یعنی موسیقی از وجهی در آن تقرب شرط است، مثل قرائت قرآن. یعنی اینکه شرط پرهیزگاری، شرط طهارت وضو و تقرب برای رضای خدا در آن میباشد؛ از طرفی میتوان رذلترین کارها را با موسیقی انجام داد و حتی در انسان خشونتی ایجاد کرد که سبب قتل نفس شود و یا به پستی و رذالت بکشاند. در واقع موسیقی میتواند جامع نقیضین و جامع خیر و شر باشد.
در مورد همین اصطلاحات که در کتب فقهی داریم، یکی میگوید غنا حرام است و اصلاً کلمه موسیقی را به کار نمیبرد. آیا موسیقی با غنا یکی است. بعد غنا را تعریف میکند که غنا صوتی است انسانی، آواز انسانی که طربانگیز باشد و مناسب مجالس لهو و لعب است. مثلا در آواز آمریکای لاتین، اصلاً چهچهه مترادف با طربانگیزی وجود ندارد. در قرآن آمده است که از لهو و لعب بپرهیزید. هر عمل بیهودهای حرام است.
پس بسیاری از کارهایی که در رسانههای جمعی انجام میگیرد و صرفاً برای پر کردن اوقات فراغت است، در واقع به نحوی لهو و لعب است و میتواند نوعی موسیقی لهو و لعب باشد. از طرفی میدانیم تعابیری که به کار گرفته شده، جامعتر از موسیقی میباشد و میتواند شامل موسیقی و کارهای دیگر هم باشد. بنابراین میفهمیم که این امر شناخت موضوع نیست؛ یعنی چیزی را حرام میدانیم که نمیدانیم چیست، جمعیتش چیست، محدودهاش چیست و اجزایش چیست؟ محدوده موسیقی از یک طرف شامل قرائت قرآن و الحان مذهبی میشود و از طرف دیگر شامل رذلترین چیزها میشود، بنابراین باید کاربرد اینها را مشخص کنیم.
انواع موسیقی
در گذشته موسیقی تفسیر شده است؛ یعنی موسیقی عروسی، موسیقی عزا، موسیقی رزم، موسیقی ورزش، موسیقی بزم، موسیقی شادی و موسیقی برای آن کسی که از حج آمده، وجود داشته است. همچنین موسیقی برای کسی که جوانش مرده، با موسیقی کسی که پیرش مرده، فرق میکند. اگر کسی با موسیقی مقامی آشنا باشد، میبیند که همه موسیقی ما تبیین شده است. حتی موسیقی ذکر داریم، مثل موسیقی مقام الله در تربتجام که بر اساس ذکر «یاالله»، سازی است که آوازی هم نیست و بر اساس همان تکرار کلمه «یاالله» ساخته شده و برای ذکر استفاده میکنند.
یعنی هر موسیقی جای خودش را دارد و در واقع یکی از موهبتهای الهی است که خداوند به انسان داده و باید از آن استفاده صحیح بکند. جالب است که همه انبیاء و پیامبران و ائمه اطهار (ع) بدون استثناء از صدای خوب برخوردار بودند؛ یعنی این جزء ویژگیهای پیامبران بوده که صدای خوش داشتند. این موهبتی است که خداوند به همه پیامبران داده که از آن استفاده میکردند. وقتی حضرت سجاد(ع) قرآن قرائت میکردند، کسانی که کارشان آوردن آب بود و آب فروش و سقاء بودند، نزدیک خانه حضرت که میرسیدند، میایستادند تا صدای قرآن ایشان را بشنوند و راهبندان ایجاد میشد.
یا حتی زمان خود پیامبر، گوش کردن آیات قرآنی را کفار منع کرده بودند؛ به این جهت که پیامبر با لحن و صوت خوب میخواند و اینها میترسیدند که این صدای خوب تأثیری در نفس اینها داشته باشد. در نتیجه مانع میشدند و نمیگذاشتند بشنوند. اگر صرف شنیدن تأثیر کامل میگذاشت؛ میبایست همهی کفار جهان مسلمان میشدند. بنابراین نحوه شنیدن و تأثیر آن فرق میکند، ولی این تأثیر همراه با کلام امام و معصومین (ع) بیشتر بوده است.
موسیقی را دریابیم
در واقع خود موسیقی فینفسه یکی از وجههای وجودی انسان است و یکی از تجلیات حق است. همه آنچه وجود دارند، تجلی حقاند و اگر چیزی حرام محسوب میشود، از وجهی است و از جهتی است که میتواند تباین و تنافری با حق داشته باشد و انسان را از یاد حق دور کرده و از تعادل خارج کند و توجه به بدی دهد. با این شرایط، هرچیزی که باشد نه فقط موسیقی، حتی کلام خدا را کسی بخواهد به این نحو بخواند و بخواهد تأثیر منفی بگذارد، آن هم حرام میشود.
در جنگ صفین، هنگامی که از کلام خدا و از خود قرآن میخواستند استفاده بکنند، حضرت علی(ع) فرمود: من قرآن ناطقم و آن کاغذ پارهای بیش نیست. این تعبیر برای چیست؟ برای این است که از خود حق هم اگر بهرهگیری ناحق شود، حرام است، چه رسد به اینکه وجهی از تجلی حق باشد؛ میخواهد موسیقی باشد یا چیزهای دیگر.
از اینرو موسیقی نیز مثل بقیه مفاهیم دیگر میتواند در جامعه کنونی در خدمت جامعه انسانی- اسلامی، تفکر، انسانیت، سلامت، دفاع، مقاومت جوامع اسلامی و مفاهیم و اعتقادات مذهبی باشد. موسیقی وسیلهای است بسیار مؤثر که اگر در خدمت نباشد، لاجرم در مقابل حق خواهد بود و اینگونه نیست که موسیقی بیتفاوت باشد و به اصطلاح مانعهالخلوّ است؛ یعنی یا در خدمت است یا در ظلمت و مرز آن بسیار حساس است که متخصصان میتوانند تعیین کنند. لذا اگر موسیقی در جهت اسلام باشد، میتواند هم در هنجار جامعه و هم در تعالی آن نقش اساسی داشته باشد و اگر در این جهت نباشد، معمولاً در مقابل خواهد بود.همانگونه که لهو و غنا و ابتذال اعم از موسیقی است و وجودش در هر چیزی باعث حرمت آن است، قرآن هم اگر با غنا خوانده شود، حرام خواهد بود.
عمادالدین هوفر