نام «سلطان و شبان» كماكان براي همه ايرانيان نامي خاطره انگيز و دوست داشتني است. سريالي كه در روزگاري پيش از اين و براي مدت ها تبديل به اثري باليني و حتي مهم و تأمل برانگيز و البته نوستالژيك براي اهالي تلويزيون در ايران شده بود. سريالي كه در آن دوران به شدت ديدني مي نمود و ساخته جواني به نام داريوش فرهنگ و از اولين ساخته هاي سريالي تلويزيون پس از انقلاب بود.
در واقع داريوش فرهنگ با «سلطان و شبان» شناخته شد. اما «خنده در باران» به عنوان آخرين اثر سينمايي داريوش فرهنگ پس از 10سالي كه از آخرين تجربه فيلمسازي او در قالب سينما مي گذرد فيلمي غير قابل دفاع و ضعيف و نازل از آب درآمده است. در فيلم «خنده در باران» شاهد يك پراكندگي در مضمون و روايت و سطحيت عذاب دهنده در پرداخت تصويري قصه هستيم. قصه اي كه سوراخ هاي عميقي دارد و فيلمنامه اش پر از حفره هاي پرنشدني است.
داستان از اين قرار است كه نامزدي نادر كه يك پزشك است با خوشه درست در مراسم ازدواجشان به هم مي خورد اما نادر نمي تواند فكر خوشه را از ذهنش بيرون كند. بر اثر تصادف، فردي به نام بهروز و خوشه به اغما مي روند و نادر كه به دنبال كار و اختراع خود- ذخيره كردن اطلاعات حافظه بيمار و بعد بازيابي آن- است فرصت را غنيمت مي شمارد اما بر اثر اشتباه دستيارش حافظه دو نفر به اشتباه به جاي يكديگر قرار مي گيرد و...
فيلم در واقع در يك فضاي چند پهلو و يا به عبارت ديگر در چند فضاي نامتوازن و نامتجانس به پيش مي رود و نمي رود و مثلا طنز كميك آن اصلا موقعيت ظهور و بروز جدي نمي يابد و يا فضاي علمي- تخيلي اش ناكام مي ماند و علاوه بر اين در شخصيت پردازي و روايت هم دچار يك سطحيت مزمن مي شود كه در مخاطب به شدت دافعه برانگيز است.
فيلم گرچه موسيقي خوبي دارد و فردين خلعتبري اثر موفق و تأثيرگذاري ارائه داده، اما حتي موسيقي خوب هم نمي تواند حفره هاي فيلم را بپوشاند وكار به شدت لنگ مي زند و پرت است.
مضمون تكراري فيلم هاي لمپنيستي ظاهرا كمدي روي پرده در كنار سطحي نگري مفرط كارگردان و نيز مضمون درهم و پرداخت ناقص و ابتركار باعث شده تا «خنده در باران» به ضعيف ترين كار مجموعه آثار كارنامه داريوش فرهنگ تبديل شود گرچه او خودش اين فيلم را فيلم خويش نمي داند!
«خنده در باران» را در واقع مي توان ادامه اي دانست بر فيلم هاي فرتوت و آبكي اين روزهاي سينماي ايران كه از جذب مخاطب بازمانده و در اوليه ترين و بديهي ترين اصول سينماورزي و زيبايي شناسي بصري، ناكام و شكست خورده اند.
به داريوش فرهنگ پيشنهاد مي كنيم اگر نمي تواند ديگر «سلطان و شبان» بسازد لااقل دست به ساختن آثاري همچون «خنده در باران» هم نزند كه نتايج اين چنين به بارآورد.
سعيد رضايي/ کیهان