کد خبر: ۵۸۴۳۹
زمان انتشار: ۱۱:۵۲     ۱۳ خرداد ۱۳۹۱
یادداشت/آیت الله جعفر سبحانی
شخصیتی که توانست در پرتو اعتماد به لطف الهی و ایمان به هدف، نظام کهن دو هزار و پانصد ساله را به زباله دان تاریخ بریزد و به جامعه اسلامی هویت تازه‌ای بخشد و گرد خود فراموشی را از چهره آنان بزداید و آنان را با شخصیت واقعی خود آشنا سازد.

آفرینش انسان با دین و گرایش به ماورای طبیعت عجین و آمیخته است و هرگز از او جدا نمی شود و تا انسان، انسان است، پیوسته طبیعت او با چنین کشش و تمایلاتی همراه می باشد و طبعاً حادثه ای که پیوند مستقیم با تمایلات درونی و ابدی انسان دارد، هرگز به دست فراموشی سپرده نمی شود و این، یک اصل کلی است که شرق و غرب نمی شناسد.

روی این اصل، هرگز جامعه اسلامی و تاریخ بشریت شخصیت ممتاز و کم نظیر حضرت امام خمینی قدس سره را که با افکار و اندیشه های بلند و سعی و تلاش های صادقانه خود، مسیر تاریخ را دگرگون کرده، فراموش نخواهد کرد.

شخصیتی که توانست در پرتو اعتماد به لطف الهی و ایمان به هدف، نظام کهن دو هزار و پانصد ساله را به زباله دان تاریخ بریزد و به جامعه اسلامی هویت تازه ای بخشد و گرد خود فراموشی را از چهره آنان بزداید و آنان را با شخصیت واقعی خود آشنا سازد.

این شخصیت و این رویداد، به خاطر پیوندی که با دین و ایمان مردم دارد، ثابت و پابرجا خواهد بود و گرد نسیان بر روی آن نخواهد نشست.

امام نه تنها در مراحل علمی، پیشتاز این مسیر بوده، بلکه در مراحل اجتماعی و سیاسی نیز یک فرد آگاه از وضع زمان و آشنا به درد و درمان بود و نهیب او بر مستکبران و سلطه جویان، تازیانه ای بود که پشت آنان را می لرزاند و نقشه های آنان را بر باد می داد.

مقام عرفانی و فلسفی، فقاهت و اجتهاد، ذوق ادبی و آشنایی او به لطایف کلام، آگاهی او از سیاست های جهانی، اخلاق آموزنده و سازنده او و مناجات های تکان دهنده نیمه شب وی، همه و همه پرتوی از ابعاد گسترده شخصیت او می باشند؛ ولی آن چه می توان در این باره گفت، این است که او دارای دو خصیصه گرانقدر بود که همه آثار و تجلیات را به دنبال داشت که عبارتند از:

1. ایمان به مبدا و معاد؛ به گونه ای که گویی پرده ها از جلوی دیدگانش کنار رفته و ماورای طبیعت را به رای العین مشاهده می کرد.

2. عشق به هدف و آرمان های اسلامی و ایثارگری همه جانبه در راه آن.

این دو عنصر، از صفات بارز و عناصر چشمگیر شخصیت او به شمار می رفتند و روی این اساس، به برخی از ابعاد شخصیت وی اشاره می نماییم:

آگاهی از وضع جهان

امام صادق علیه السلام در حدیث کوتاهی چنین می فرماید: «انسان آگاه از اوضاع و شرایط زمان، هرگز غافل گیر حوادث غیرمترقب نمی شود». در این حدیث، یکی از شرایط رهبری بیان شده است.

یکی از ابعاد شخصیت حضرت امام، آگاهی او از وضع جهان و شرایط زمان بود و حرکت های سیاسی و الحادی را که در جهان، بر ضد اسلام، در حال شکل گرفتن بود، به خوبی می شناخت و همه را در نظر داشت و اگر از دوران جوانی، دارای چنین ویژگی ای نبود، هرگز در دوران پیری که زمام امور را به دست گرفت، نمی توانست انقلاب اسلامی را با چنین صلابت و استواری، متجاوز از ده سال رهبری کند و دشمنان را به تعجب و شگفتی وادارد.

در دوران پراختناق حکومت رضاخان که از سال 1304ش. آغاز شد و در شهریور 1320ش. به پایان رسید، تمام وسایل در اختیار دولت بود و کمتر کتابی حتی غیرسیاسی به چاپ می رسید؛ ولی پس از شهریور20 و ورود متفقین به ایران و شعله ور شدن آتش جنگ جهانی، زنجیرها از قلم و بیان برداشته شد و حضرت امام از این فرصت استفاده کرد و ضمن رد کتاب «اسرار هزار ساله»، به بیان حقایق پرداخت و پرده ها را بالا زد.

قلم شیوا و بیان لطیف و در عین حال شور انگیز کتاب «کشف اسرار» توانست روح تازه ای در قلوب مسلمانان ایران بدمد. او تحت عنوان چرا رضاخان با علما بد بود، ماهیت حکومت رضاخانی را تشریح و مقام گران قدر روحانیت را برای مردم روشن کرد. این کتاب که در سال 1323ش. به چاپ رسید، شوری عظیم و موجی بزرگ در ایران پدید آورد. در هر حال، هر کس این کتاب را بخواند، اذعان می کند که امام از همان دوران دیرینه، دارای افکار بلند سیاسی بود و پیوسته می خواست تا نظام اسلامی را جایگزین نظام های فاسد کند.

متفقین در سال های 1324- 1325ش. ایران را ترک کردند و استعمار این بار فرزند رضاخان را بر سر کار آورد و او برنامه پدر را با ریاکاری خاصی تعقیب کرد و به مرور زمان، استبداد را بار دیگر به ایران باز گرداند هر چه زمان به پیش می رفت، بر قدرت نظام افزوده می شد؛ ولی امام را در این دوره فترت - یعنی از سال های 25 تا 40 - کاملاً ساکت و آرام می بینیم. او در این دوره، تنها به تدریس فقه، اصول، اخلاق و فلسفه می پرداخت و کمتر در مسائل سیاسی بحث می کرد. آن قلم شورآفرین و تحرک بخش که نمونه بارز آن، کتاب کشف اسرار بود، چرا در این دوره، از تحرک باز ایستاد و در مجرای علمی حرکت کرد؟

آیت‌الله بروجردی در سال 1324 که برای معالجه از بروجرد به تهران آمده بود، بنا به درخواست عالمان قم، در این شهر رحل اقامت افکند و پس از درگذشت آیت‌الله اصفهانی در سال 1325، زعامت را به دست گرفت و رسالت رهبری را به دوش کشید و حقاً مردی بزرگ و کم نظیر و فقیهی بی بدیل بود.

امام که خود یکی از دعوت کنندگان آقای بروجردی به قم بود، وقتی چنین مرجعی را پذیرای مسئولیت دید، احساس آرامش کرده، دیگر وظیفه ندید تا مسائل سیاسی را مستقیماً تعقیب کند و با خویشتن داری خاصی، مهر سکوت بر لب زد و کمتر سخن می گفت و این از شهامت های روحی انسان های کامل است که گاهی با داشتن افکار بلند و رهنمودهای موءثر، دم فرو می بندند. از این جهت، حضرت امام، احترام مرجع بزرگ را حفظ کرد و فقط در موارد لزوم و در ملاقات های خصوصی، مطالبی را یاد آور می شد.

آیت‌الله بروجردی در فروردین ماه 1341ش. بدرود زندگی گفت و شاه که مدت ها انتظار مرگ وی را می کشید تا برنامه های خائنانه خود را یکی پس از دیگری به اجرا درآورد، فرصت را مناسب شمرد تا به تضعیف مرجعیت در ایران بپردازد و برای ارجاع مردم به خارج از ایران، تلگرام تسلیتی برای آیة الله حکیم مخابره کرد. او گاهی در سخنان خود می گفت: اکنون موانع برداشته شده، باید برنامه های اصلاحی اجرا شود و دیگر در ایران شخصیت مهمی که مانع از اجرای برنامه های ما باشد، به چشم نمی خورد.

چیزی نگذشت که تصویب آیین نامه «انجمن های ایالتی و ولایتی» پیش آمد که در آن اهانت خاصی به کتاب مقدس آسمانی ما شد و پاره‌ای از قوانین رسمی آن زیر پا گذارده شده بود.

طرح آیین نامه انجمن های ایالتی و ولایتی، یک طرح آزمایشی بود تا هیئت حاکمه از واکنش آن در محافل روحانی آگاه شود.

کلیات طرح در روزنامه های عصر پایتخت، یعنی کیهان و اطلاعات آن روز در نیمه مهرماه 1341ش. چاپ شد. نگارنده که یکی از خوشه چینان خرمن علمی حضرت امام به شمار می رفت، در جلسات خصوصی شاهد انتقادهای وی از دولت بود. از این جهت، فرصت را مغتنم شمرده، یک شماره از روزنامه کیهان آن روز را به حضور وی بردم. وی نماز مغرب را به جا آورده بود و می خواست که نماز عشا را شروع کند؛ در آن لحظه، محتوای تصویب آیین نامه انجمن های ایالتی و ولایتی را به اطلاع او رساندم. ناراحتی شدیدی در سیمای او ظاهر شد. امام نماز عشا را به جماعت به جا آورد؛ سپس از داماد خود، مرحوم اشراقی خواست تا به منزل آیة الله حائری برود و از او درخواست نماید که مراجع وقت را به منزل خویش دعوت کند تا درباره این تصویب نامه به طور دسته جمعی بیندیشند و تصمیم بگیرند.

 

اجتماع با شکوه مراجع، در آن شب، در خانه آیة الله حائری، نشانه وحدت و یگانگی بود و تلگرام های همگان، حاکی از ثبات و مقاومت روحانیت، در برابر توطئه های شاه به شمار می رفت؛ ولی در این میان، تلگرام امام از صلابت و سازش ناپذیری خاصی حکایت می کرد.

در این نهضت که دو ماه به طول انجامید، تلگرام های امام و نامه های او به اطراف، ملت را با شخصیت آگاه او آشنا ساخت و مردم به تدریج رهبر خود را شناختند.

جریان انجمن های ایالتی و ولایتی به پایان رسید و دولت وقت با ریاکاری خاصی، تصویب نامه را پس گرفت؛ ولی با نیرنگ دیگری، پس از چند ماه، با لوایح شش گانه، راه خود را تعقیب کرد که در آن حق و باطل را به هم آمیخته بود.

در چنین شرایطی، صلابت امام و استواری و استقامت او بیش از پیش آشکار شد و با تحریم رفراندوم و مقاومت در برابر فشار دستگاه و اعلام عزای ملی، ضربه محکمی بر حیثیت هیئت حاکمه وارد آورد. در این اوضاع و شرایط، امام در پانزده خرداد 1342ش. دستگیر شد. انتشار خبر دستگیری امام، رستاخیزی در تهران به پا کرد که در نتیجه آن عده ای از فرزندان اسلام به وسیله دژخیمان شاه به شهادت رسیدند و روز پانزده خرداد، برای همیشه روز عزا اعلام شد.

سرانجام رژیم 2500 ساله در 22 بهمن 57 فروریخته و به تاریخ سپرده شد.

امام از 22 بهمن به عنوان یک مرجع و رهبر سیاسی و دینی مطلق شناخته شد و با درایت و ژرف بینی خاصی، بسیاری از توطئه ها را خنثی کرد و توانست درخت اسلام را در سرزمین ایران آبیاری کند و پس از ده سال رهبری، نظام با شکوه اسلامی را به امتی که تربیت کرده بود، تحویل دهد.

بعد فلسفی و عرفانی

تأسیس حوزه در قم، سبب شد که شخصیت های عظیم فلسفی و عرفانی، برای بهره رسانی و بهره گیری از حرم اهل بیت در آن جا رحل اقامت افکنند و در این میان می توان از دو شخصیت بزرگ، آیة الله شاه آبادی و آیة الله رفیعی قزوینی نام برد.

حضرت امام پنج سال تمام، عرفان را نزد آیة الله شاه آبادی تحصیل و فلسفه را از مرحوم آیة الله رفیعی آموخت؛ ولی در میان این دو نفر، به مرحوم شاه آبادی عشق می ورزید و می گفت: من تا کنون انسانی به این لطافت طبع ندیده ام و می افزود: من در نخستین برخورد به وی پیشنهاد تدریس اسفار کردم.

او با استاد خود چنان عارفانه و موءدبانه رفتار می کرد که اگر روزی درس تا دو ساعت هم به طول می انجامید، اظهار خستگی نمی کرد و اگر استاد به خاطر عذر خاصی مثلاً پنج دقیقه درس می گفت، باز هم اعتراض نمی کرد و این خصیصه را استاد وی نیز به دیگران یادآور می شد.

او در مسائل عرفانی و فلسفی، به حق، استاد مسلم بود و برخلاف بسیاری از استادان فلسفه و عرفان که فقط به تقریر و تبیین مسائل اکتفا می کنند و چه بسا خود نیز به عمق مطلب نمی رسند، مسائل الهیات را به حق چشیده بود و آن چه را می گفت، از صمیم دل بیان می کرد و در برخی از مسائل، به حد شهود رسیده بود.

او در عین علاقه به هر دو علم، کشش خاصی به عرفان نظری و عملی داشت. اثر ممتاز او در این فن، نشانه نبوغ اوست. «مصباح الهدایه فی الولایة والخلافة»، بحثی عرفانی در اسما و صفات می باشد که به حق از نادره های زمان است و کمتر عارفی می تواند به عمق آن پی ببرد.

هیچ‌گاه برای او کمیت شاگرد مطرح نبود. او به کیفیت بیش از حد علاقه داشت و از این جهت، به آیة الله شهید مطهری بیش از حد ارج می نهاد.

بعد اخلاقی امام

پس از درگذشت آیت‌الله حائری، وی عصرهای پنج شنبه و جمعه بحثی را آغاز کرد که خاری در چشم حاکمان روز بود. وی این بحث را به عنوان ‌درس اخلاق آغاز کرد و از نظر قانونی حکم دیگر درس های حوزه را داشت و چون در آن روز تمام اجتماعات، جز تدریس، ممنوع بود، از این جهت نمی توانستند جلوی آن را بگیرند.

امام در این درس، نکات آموزنده اخلاقی آمیخته با مسائل عرفانی و سیاسی را بیان می کرد و گاهی به خاطر مزاحمت دستگاه و جلوگیری از تدریس، محل درس را از مدرسه فیضیه به مدرسه حاج ملاصادق منتقل می کرد. در هر حال، در همان شرایط، کتاب ارزنده ای را به نام «الاربعین» نوشت که عصاره درس های اخلاق او در روزهای پنج شنبه و جمعه در سال های پس از درگذشت آیة الله حائری - تا سال 1358ق. - بود و خوشبختانه این کتاب که بر اثر هجوم وحشیانه دستگاه به بیت امام ناپدید شده بود، سال ها بعد به دست آمده و به زیور طبع آراسته گردید. کسانی که از این درس و آن مجلس روحانی خاطراتی دارند، می توانند تأثیر سخن امام را در دگرگونی قلوب و ارواح کاملاً به یادآورند. یک نشست در آن درس اخلاق، آن چنان انسان را به دنیا و زخارف آن بی علاقه می کرد که انسان فقط و فقط به معنویات ارج می نهاد. درس اخلاق حضرت استاد، آن چنان دگرگونی عظیمی در طلاب و فضلای آن زمان پدید آورده بود که مسئله سیر و سلوک به تدریج در میان طلاب برای خود جایی باز کرد و آنان کوشش می کردند تا گفتار و رفتار خود را با اخلاق اسلامی وفق دهند.

 

در تقید امام نسبت به مسائل اخلاقی همین بس که اگر در مجلسی کسی سخنی را می گفت که از آن بوی اهانت به مسلمانی به مشام می رسید، با رنجش شدید امام روبه رو می شد و امام از ادامه سخن وی جلوگیری می کرد.

 

وقتی وی در مدرسه فیضیه برای جمعی فلسفه تدریس می کرد، یکی از مدرسین غیرمعروف قم که از این موضوع آگاه نبود، در آن مکان شروع به تدریس کتاب شرح لمعه برای یک نفر کرد. وقتی امام وارد مدرس شد و دید او مشغول تدریس است، بلافاصله بیرون آمد و به هیچ قیمت حاضر نشد که آن روز در آن جا درس بگوید و گفت: او قبل از ما شروع به درس کرده و حق سبقت با اوست. او سال ها که در برخی از مساجد درس می گفت، هنگام ورود، دو رکعت نماز تحیت مسجد را به جا می آورد و آن گاه تدریس را آغاز می کرد و تا شایستگی افراد را برای درسی که می گفت احراز نمی کرد، به او اجازه شرکت نمی داد.

بعد فقاهت و اجتهاد

حضرت امام یازده سال تمام از درس خارج فقه و اصول موءسس حوزه بهره مند شد و پس از درگذشت او به تدریس دوره سطح عالی پرداخت و هیچ گاه رشته بحث او درباره این دو علم از هم نگسست و علاوه بر تدریس، با جمعی از بزرگان حوزه، مانند آیة الله محقق داماد و آیة الله حاج سید احمد زنجانی مباحثه مشترک فقهی داشتند.

آن گاه که آیت‌الله بروجردی در سال 1346ق. به قم آمد، یکی از شخصیت هایی که به درس وی گرمی خاصی بخشید، حضرت امام بود.

آیت‌الله بروجردی از نظر روش فقهی با مرحوم حائری تفاوت آشکاری داشت. مرحوم حائری به بحث و تحقیق و ژرف نگری بیش از تتبع می پرداخت؛ در حالی که مرحوم بروجردی به تتبع در تاریخ مسئله و فتاوای فقهای عامه و خاصه در نخستین قرون و کاوش در رجال سند بیش از امور دیگر، توجه می کرد و از نظر عمق بحث ها نیز در سطح بالاتری قرار داشت.

حضرت امام با شرکت در درس مرحوم بروجردی به مزایای درس وی پی برد و پیوسته فضلا را برای پی گیری از روش او دعوت می کرد. وی در درس مرحوم بروجردی از سال 1364ق. تا سال 1370ق. شرکت داشت و در نتیجه مزایای روش هر دو استاد را به هم آمیخت و خود صاحب سبک و روشی در فقه و اصول گردید و از ترکیب هر دو روش، بنیاد نوینی را پی ریزی کرد و از سال 1364ق. به درخواست گروهی از روحانیون، درس خارج اصول را آغاز کرد و این دوره در سال 1370ق. به پایان رسید. وی متجاوز از دو دوره کامل، اصول را تدریس کرد و در هر دوره نظریات جدیدی را در اصول عرضه می کرد که درس های وی با آخرین نظریات در سه جلد به نام «تهذیب الاصول» منتشر شد و هم اکنون مورد استفاده مدرسان خارج اصول است.

وقتی هیئت حاکمه وی را در سال 1343ش. به ترکیه تبعید کرد در آن جا تصمیم گرفت که به بازنویسی وسیله و افزودن مسائل مورد نیاز بر آن کتاب همت گمارد و آن را به نام «تحریر الوسیله» منتشر کرد. از این جهت، این کتاب که قسمتی از آن در تبعیدگاه ترکیه در شهر «بورسا» و قسمتی دیگر پس از ورود به نجف نگارش یافته، یک دوره متن فقهی است که روشنگر استادی و ژرف نگری او در فقاهت است.

فتاوای حضرت امام پس از انقلاب که اخیراً به رشته تحریر درآمده و در آنها به توضیح مسائل مستحدثه همت گمارده شده است، اثر فقهی ارزشمندی است که می تواند بیان گر بعد فقهی او باشد.

او بر خلاف اندیشه های نارسا که از مغز افراد خام و ناوارد به فقه، تراوش می کند، به فقه سنتی و جواهری علاقه وافر داشت و اصولاً روش دیگری را صحیح نمی دانست.

روزی به او پیشنهاد شد که در کتاب های درسی حوزه مانند «شفا» و «اسفار» دگرگونی ایجاد شود؛ اما او با این دگرگونی مخالفت ورزید و گفت آسان گرایی و تلخیص کتاب های بزرگ، از ژرف بینی طلاب می کاهد. اصالت ها را حفظ کنید و روش های جدید را تا آزمون صحیح روی آن انجام نگرفته، به کار نبندید.

بعد عبادی امام

حضرت امام از نخستین دوران جوانی، با هر نوع ریاکاری مخالفت می ورزید و در عین حال که در روز، بسان دیگر طلاب و روحانیون به تحصیل می پرداخت و در مجالس شرکت می کرد و در اغلب پنج شنبه ها و جمعه ها برای تفریح به خارج قم می رفت و از چنین مجالس بهره می گرفت، ولی در دل شب بسان پرهیزکاران وارسته به راز و نیاز با معبود می پرداخت و از همان دوران جوانی و از 27 سالگی تا لحظه ای که توان داشت، نماز شب او ترک نشد و حتی شبی که از پاریس به تهران بازمی گشت، نماز شب را در هواپیما به جا آورد. او در میان دعاها، به «صحیفه سجادیه» علاقه خاصی داشت و معتقد بود که در لابه لای دعاها، یک رشته مسائل عرفانی و فلسفی هست که مرغ اندیشه هیچ فیلسوفی به آنها نرسیده است و در میان مناجات ها، به مناجات شعبانیه عشق می ورزید و در ماه رمضان به خواندن دعاها تقید خاصی داشت. در سال 1347ق. بر دعای سحر که از امام باقر علیه السلام نقل شده است، شرح زیبایی نوشت که دل های عارفان و عاشقان به سیر ملکوتی را تکان می دهد. او در میان زیارت ها به «زیارت جامعه» بیش از همه علاقه داشت و در تمام حرم های اهل بیت، به خواندن آن مقید بود.

به هنگام نماز، غرق در عزوجلال الهی بود و در این راستا دو کتاب ارزشمند او بیان گر بحث های عرفانی و الهی اوست. این دو کتاب یکی «آداب الصلاة» و دیگری «اسرار الصلاة» است که هر دو از کتاب های نفیسی است که کمتر می توان برای آنها نظیری یافت.

او در میان فلاسفه، شیفته مکتب صدرالمتألهین و در میان عرفا و محققان عرفان، به قاضی سعید قمی علاقه سرشاری داشت تا آن جا که کتاب توحید او را شخصاً استنساخ نمود و افکار بلند او را بسیار می ستود و در میان دیگر کتاب های قاضی سعید قمی، به کتاب «اربعین» او ارج می نهاد.

در حالات خاصی که فقط نزدیکان او می توانستند شاهد آن باشند، گاهی با مطالعه برخی از کتاب های عرفانی اشک های چشم او مرواریدوار، بر گونه هایش می غلتیدند.

بعد ادبی و سبک نگارش

وی از روز نخست، انسان با ذوقی بود که با نگارش، رابطه خاصی داشت و از موهبت خط زیبا و نستعلیق بهره مند بود و خط او جزء خطوط درجه یک به شمار می رود و هم اکنون برخی از کتاب های او که در سال های 1346 و 1349 نگارش شده، نزد این جانب موجود است که حاکی از قدرت انگشتان او در آفرینش اثر هنری است.

او از قریحه شعری خاصی برخوردار بود و این ذوق را فقط در خدمت اهل بیت به کار می برد. «بهاریه های او» در میلاد امام زمان علیه السلام، زینت بخش محافل ادبی و ولایی حوزه علمیه قم در دوران آیة الله حائری بود. وی دیوان ضخیمی به اندازه دیوان حافظ داشت که متاسفانه از خانه وی به سرقت رفت و تا کنون اثری از آن به دست نیامده است؛ ولی در عین حال ارادتمندان او، برخی از بهاریه های وی را استنساخ کرده و قسمتی از آنها به وسیله فرزند عزیزش حجة الاسلام آقای سیداحمد خمینی رحمة الله علیه گردآوری شد.

او در نویسندگی از جملات کوتاه، ولی کوبنده بهره می گرفت و از کلمات زیبا و روح افزای عارفان، آمیخته با شیوه پرخاش گری موحدان بر مشرکان و ملحدان، استفاده می کرد و اعلامیه های او از آغاز نهضت تا آخرین روزها، بر این نکته گواهی می دهند.

او علم عروض و قوافی را نزد مرحوم حاج شیخ محمد رضا اصفهانی موءلف کتاب «نقد فلسفه داروین» آموخت و از هیئت قدیم و جدید اطلاع داشت.

وی در سال 1347ق. در سن 27 سالگی با دختر آیة الله حاج میرزا محمد ثقفی ازدواج کرد و در سایه این پیوند، دارای دو فرزند پسر و سه فرزند دختر گردید که هر کدام برای خود مقامی و موفقیتی داشته اند و فرزند بزرگ وی، آیة الله حاج آقا مصطفی از نظر کمالات علمی و معنوی، نسخه دوم پدر بود که متأسفانه دست اجل این شاخه را از پیکر این درخت طیبه برگرفت. آثار علمی که از او باقی مانده و چاپ شده است، نشانه نبوغ سرشار او می باشد.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها