ساختار فرهنگی به معنای پدیده های یکپارچه و زمینه های مشترک تطبیق پذیر و رفتارهای اکتسابی در یک جامعه است. در باب نسبت میان ساختار فرهنگی و مصرف فرهنگی، فرهنگ خود به مثابه یک ابزار تحلیلی رخ عیان می کند.در هر جامعه، رفتارهای اکتسابی جزئی از ویژگی های فرهنگی آن جامعه به شمار می آید. همین رفتارهای اکتسابی موجب می شود که «مصرف فرهنگی» نیز شکل و نما پذیرد. در واقع می توان گفت که رفتارهای اجتماعی و اکتسابی در هر جامعه به عنوان یکی از عوامل تعیین کننده «نحوه و طریقه» مصرف فرهنگی به شمار می آید.
رفتار اکتسابی به جای آن که یکسره متمایز از غریزه باشد، به نحوی با واقعیت های زمینه فرهنگی سر و کار دارد. این واقعیت های زمینه فرهنگی در بردارنده آرمان های توافق شده در یک جامعه بشری است. بنابراین ساختار فرهنگی در هر جامعه به نحوی واجد تعیین موقعیت اجتماعی هر فرد براساس التزام او به این آرمان های مشترک است. مصرف فرهنگی نیز در پیامد همین امور موضوعیت می یابد. این چنین است که مصرف فرهنگی به مثابه کلیت یک فرهنگ، موجودیت خود را آشکار می کند. شاید بتوان گفت مصرف فرهنگی به نوعی واجد سنجش حساسیت اجتماعی نسبت به آرمان های مستتر در ساختار فرهنگی نیز هست.مصرف فرهنگی، از آنجا که «کلیت فرهنگ» است، این قابلیت را دارد که به مثابه یک ابزار تحلیلی درباره «خصایص اجتماعی» به کار رود.یعنی طریقه مصرف کالای فرهنگی و همچنین نوع کالای فرهنگی، خود به مثابه یک ابزار تحلیلی برای ارزیابی میزان تقید به اخلاق کاربرد دارد. مثلاً، می توان به این امر اشاره کرد که چگونه با حقوق پدیدآوردنده یک کالای فرهنگی برخورد می شود؟ آیا کپی برداری از یک اثر فرهنگی در جامعه رواج دارد؟ آیا کالای فرهنگی غیراخلاقی مصرف کننده ای دارد؟ این موارد همگی با ساختار فرهنگی و اخلاق یک جامعه ارتباطی تنگاتنگ دارد.
از سوی دیگر ساختار فرهنگی می تواند بر اثر بروز و ظهور نوعی خاص از مصرف فرهنگی که متضمن عدول از این ساختار است دگرگون شود. هنگامی که ارتباط های میان فرهنگی نضج گیرد و کالای فرهنگی دیگری در حیطه تفوق اجتماعی ساختار فرهنگی وارد شود، مصرف آن بی شک اثرات عدیده ای را بر جای خواهد نهاد.
نوآوری فرهنگی «cultural innvotion»، یکی از جلوه ها و پیامدهای مصرف فرهنگی است. بدین معنا که مولفه مصرف فرهنگی را می توان از جمله دلایلی به شمار آورد که در امر نوآوری فرهنگی دخیل است. در اینجا یک پیوند ارگانیک میان نوآوری فرهنگی و اشاعه فرهنگی «cultural diffusion» مشاهده می کنیم. فی الواقع نوآوری فرهنگی را می توان منبعث از اشاعه فرهنگی به شمار آورد و برای تبیین آن، به مقوله اشاعه فرهنگی نظر افکند.
سرعت یک نوآوری مورد پذیرش فرهنگی را می توان در چند عامل عمده برشمرد:
1- تفوق نسبی: حدودی که در آن یک نوآوری تصور می شود نسبت به هر آنچه جایگزین آن شود برتری و مزیت داشته باشد.
2- رقابت پذیری: حدودی که در آن یک نوآوری تصور می شود با ارزش ها، الگوهای رفتاری، نگرش ها و اشیای مادی فرهنگی موجود سازگاری داشته باشد.
3- پیچیدگی: سهولتی که با آن یک نوآوری شناخته و به کار برده می شود.
4- آزمایش پذیری: میزانی که تا آن حد یک نوآوری برپایه ای محدود تحت آزمون قرار می گیرد.
5- مشاهده پذیری: حدودی که مردم در آن حد در جامعه می توانند مزایای مثبت نوآوری را مشاهده کنند. (Rogers1791 32-p22 )
بازتاب اجتماعی نمود کالاهای فرهنگی
کالای فرهنگی هنگامی که در بازار فرهنگی جامعه قرار می گیرد، خواه ناخواه با یک بازتاب اجتماعی نیز مواجه می شود. فیلم های سینمایی و کتاب و موسیقی و... هنگامی که در عرصه عمومی عرضه می شوند، میزان نفوذ اجتماعی جهت گیری فرهنگی که این کالاها، برآیند آن محسوب می شوند نیز عیان می شود. در یک سطح تحلیلی کلان نیز می توان بازتاب اجتماعی نمود کالای فرهنگی را در چند محور عمده تبیین نمود:
1- کالای فرهنگی در جامعه آنومیک «Anomic society»: در جامعه آنومیک به علت استحاله فرهنگی و زیر و زبر شدن هنجارها و ارزش های اجتماعی، نحوه برخورد با کالای فرهنگی تابع هیچ دلیل مشخصی نیست. فی الواقع در گستره ای که «بی قاعدگی» به «هنجار عام» بدل شده است، مصرف فرهنگی به مثابه «جلوه ای از فقدان هویت جمعی ـ ملی» بروز و ظهور می یابد. چه آنکه به دلیل آنومیک بودن روابط اجتماعی و ساختار آن، مصرف فرهنگی نیز در یک حالت بی پرنسیبی به سر می برد. یعنی «کالای فرهنگی» از آنجا که نماینده «هیچ چیز» نیست، مصرفش هم تابع «هیچ» دلیل تئوریکی نمی تواند باشد.
2- کالای فرهنگی در جامعه در حال گذار: در این سنخ جوامع بشری، فرهنگ در حال یک دگرگونی و تجزیه تدریجی است. انگاره سنتی و ایستارهای اجتماعی رنگ باخته اند و گفتمان تجدد در حال رسوخ به ذهنیت عمومی جامعه است. به همین نحو کالاهای فرهنگی نیز قالب کهنه را می شکنند و تحت تأثیر مدرنیزاسیون اجتماعی قرار می گیرند. در این مدل از جامعه بشری، کالای فرهنگی دو شکل بنیادی دارد؛1- نمایندگی سنت 2- معرف مدرنیته
کالاهای فرهنگی می کوشند، موقعیت تضعیف شده فرهنگ را استوار کنند و کالاهای فرهنگی نیز نماد تجدد خواهی محسوب می شود. برهمین اساس، «دوگانگی فرهنگی» وجود دارد که نماینده یک «دوگانگی طبقاتی» نیز هست. دو طبقه فکری «سنت گرا» و «تجددخواه» در عرصه عمومی جامعه صف آرایی کرده اند و هر یک به فراخور الزامات عقیدتی خود کالای فرهنگی مختص به خود را عرضه می کنند.
¤فرهنگ و ...
فرهنگ در قالب اسطوره، سیاست، دین و ایدئولوژی، کارکرد اجتماعی دارد. بنابراین در عرصه زیست مدرن تحت تأثیر جهانی شدن قرار دارد. کالای فرهنگی تنوع فرهنگی را به رسمیت می شناسد و برای هر طبقه اجتماعی بر مبنای مواردی که ذکر شد، عرضه می شود.
تولید فرهنگی بر پایه اسطوره؛ این سنخ تولید فرهنگی ارتباط تنگاتنگی با چهار جهت گیری کلی دارد: 1- گریز از ایدئولوژی 2- تبلیغ ایدئولوژی 3- نفی ماهیت اسطوره ها بر پایه یک نیهیلیسم آنارشیک 4- بازتولید مدرن اسطوره ها
سه جهت گیری اول از این امور همگی در غرب و بعضا حتی در موطن ما بر تولید فرهنگی روشنفکرانه دلالت دارند. در رویکرد گریز از ایدئولوژی، کالای فرهنگی می کوشد با تبلیغ یک سری اصول به ظاهر مثبت اخلاقی ـ سیاسی ـ اجتماعی که جنبه جهان شمولی دارد، از تفوق یک ایدئولوژی خاص بر عرصه عمومی جامعه جلوگیری کند، «شب بخیر و موفق باشی» ساخته جورج کلونی در آمریکا را می توان مصداقی بر این مورد دانست. کلونی در این فیلم با تأکید بر مفاهیمی چون آزادی بیان و حقوق مدنی به نقد غیرایدئولوژیک، رویکرد ایدئولوژیک مک کارتی سناتور جمهوریخواه می پردازد.
تبلیغ ایدئولوژی: در این سنخ کالاهای فرهنگی، تولیدکننده کالای فرهنگی عملاً دست به تئوریزه کردن یک ایدئولوژی می یازد. فیلم های الیور استون، درباره چه گوارا و کاسترو را می توان به عنوان نمونه ذکر کرد.
نفی ماهیت اسطوره ها بر پایه نیهیلیسم آنارشیک: این سویه فکری را می توان به گسست تام از اسطوره ها و تاریخ اسطوره ای و همچنین هر گونه نگرش ماوراء الطبیعه به شمار آورد. فیلم هایی چون «رمز داوینچی» با بازی تام هنکس که جعل تمام عیار تاریخ مسیحیت و قلب ماهیت عیسی مسیح و ادعای فرزند داشتن اوست، متضمن تقدس زدایی از اسطوره های دینی است. این سویه فرهنگی را نمی توان صرفا بر پایه مفاهیم لائیسته و سکولاریسم تبیین نمود. این مقولات بیشتر از موضعی نیهیلیستی و آنارشیک صورت می گیرند. پوچ انگاری امر استعلایی و ماوراء الطبیعه از طریق یک طغیان گری ای بدون عقبه نظری بی شک واجد خصیصه های یک کالای فرهنگی غیرایدئولوژیک و صرفاً سکولار نیست.
تولید فرهنگی بر پایه سیاست و جامعه: در اینجا افکار عمومی نقش اول را بازی می کند. فی الواقع در این سنخ رویکرد به تولید فرهنگی به افکار عمومی از دو منظر نگریسته می شود: 1- جلب توجه افکار عمومی به یک امر سیاسی ـ اجتماعی و تهییج آن 2- توجه به حساسیت افکار عمومی به یک امر سیاسی ـ اجتماعی و متحد ساختن آنان به گونه ای که اقبال به کالای فرهنگی سمبل اتحاد افکار عمومی و شهروندان شود.به عنوان مثال، مایکل مور، در دو فیلم «فارنهایت 11/9» و کمباین برای بولینگ نهایت دهشت پایمال شدن حقوق مدنی در آمریکا و سبعیت دولت بوش را به تصویر کشید. همین امر به تهییج بیش از پیش احساسات سیاسی دموکرات های ضد جنگ منجر شد و تظاهرات عظیمی را در ایالت تنسی و همچنین در نیویورک به راه انداخت.