کد خبر: ۵۸۰۰۱
زمان انتشار: ۱۹:۰۵     ۱۰ خرداد ۱۳۹۱
در گفتگو با آیت الله شیخ محسن اراکی عنوان شد(۱):
یکی از بهترین شیوه های تحلیل شخصیت حضرت امام عرضه کردن شخصیت ایشان به آیات کریمه ی قرآن؛ و تشخیص ابعاد برجسته ی شخصیت حضرت امام، بر مبنای اصولی است / همه ی ما در جریان انقلاب بودیم؛ دیدیم که چگونه اتفاقات رخ می داد؛ واقعا انتصاب این واژه به ایشان، اصطلاح سازی نبود؛ بلکه به طور طبیعی و به تدریج، سر زبانها آمد و جا افتاد. شکل برخورد و رهبری ایشان در مدیریت و هدایت جامعه، در رویارویی با حوادث و پیشامدهای انقلاب، این جایگاه را تأیید و تثبیت می کرد.
به گزارش سرویس دین و آئین پایگاه 598، پایگاه قدرت در نظامِ مقدس اسلامی، به رابطه ی ولاییِ امام و امّت بازگشت می کند؛ و این قدرت برای بالفعل شدن در نظام اسلامی ، باید زمینه ی بروز و تحقق عینی داشته باشد؛ و مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام رضوان الله علیه، در حرم مطهر، یکی از بهترین و مناسب ترین زمینه ها برای این مانور و نمایش قدرت می باشد. این مراسم از جهات متعددی مستعد این توجه است؛ اول زمان؛ که مصادف است با ارتحال ملکوتی امام امت، لذا بسیار بجاست که این روز موعدی باشد برای همه ی دلدادگان حضرت امام، تا گردهم بیایند و با آرمان ها و اهداف بلند امام، و شخصیت پیامبر گونه ی ایشان تجدید میثاق کنند؛ و محبوبیت مستمر امام در دل امت اسلام را در برابر چشم جهان به نمایش بگذارند.

از سویی دیگر این روز شریف، سالروز آغاز ولایت و زعامت ولی امر مسلمین جهان، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای(مد ظله العالی) است؛ لذا چهارده خرداد مناسب ترین روز برای تجدید بیعت با وارث خمینیِ کبیر و نائب امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) است.

لذا برای ارتقاء نگاه نسبت به این روز مهمِ انقلاب اسلامی، و تبیین موضع مان نسبت به مراسم سالروز ارتحال امام امت، جمعی از پژوهشگران در قالب طرح "بیعت عظیم" به محضر حضرت آیت الله شیخ محسن اراکی رسیدند و دیدگاه ایشان را نسبت به این مراسم مهم جویا شدند که  قسمت نخست این گفتگو در ادامه می آید:

بهترین شیوه تحلیل شخصیت امام عرضه کردن شخصیت ایشان به آیات قرآن است

با توجه به تحولات اخير جهاني و سهم تاثير روشن انقلاب اسلامي در اين تحولات، به نظر ميرسد انقلاب اسلامي وارد فاز جديدي از مبارزه خود به عنوان يک ابر قدرت جهاني شده است. بسياري از اين حوادث مبارک، حتي براي خيلي از طرفداران انقلاب  نيز قابل پيش بيني نبود؛ و چه بسا عده اي بر اين باور بودند که انقلاب اسلامي و آرمانهاي آن متعلق به دوره اي خاص بوده است؛ که در مقطعي اوج گرفته و کم کم در صحنه تقابل، مجبور به کوتاه آمدن از آنها گشته است؛ اما به حق، آنچه که در صحنه منطقه اي و جهاني رقم خورد، اين ديدگاه را به شدت به منسوخ ساخت و لايه هاي عميق تري از نفوذ انقلاب اسلامي در مناسبات عصر حاضر را به نمایش می گذارد. به نظر ميرسد يکي از الزامات مهم براي ايفاي نقش مناسب و به هنگام در جبهه انقلاب اسلامي و عقب نماندن از تحولات، ارتقاء شناخت و بازنگري نسبت به شخصيت امام امت ميباشد. از ديدگاه جنابعالي چه ويژگيهايي در امام راحل بود که ايشان را مبداء و محور اين انقلاب عظيم نمود؟


بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الحمدالله رب العالمین الصلاة علی محمد و آله الطاهرین.

به نظر بنده یکی از بهترین شیوه های تحلیل شخصیت حضرت امام عرضه کردن شخصیت ایشان به آیات کریمه ی قرآن؛ و تشخیص ابعاد برجسته ی شخصیت حضرت امام، بر مبنای اصولی است که قرآن کریم در تبیین شخصیت های ویژه و برتر بیان می کند. چند واژه ی اساسی در قرآن کریم بیان گر شخصیتهای برجسته ی اثر گذار در جوامع الهی است.

یکی از این واژه ها، واژه ی «شاهد» است. قرآن کریم عالمان دین و آگاهان به کتاب الهی ، و آن عالمانی که عامل به کتاب الهی اند را به عنوان شاهدان بر کتاب خدا معرفی می کند. مثلاً می فرماید: « إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالأحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ ...(٤٤مائده)» «نبیون» و «ربانیون» أوصیاء پیامبران؛ و أحبار، عالمان به کتاب¬اند. کتاب الهی، قانون نظری خداوند متعال ست؛ در کنار این قانون نظری، خدای متعال می فرماید: "میزانی هم برای مردم معین کرده ایم" که این میزان، معیار و مرجعی است که بر مبنای این معیار و مرجع، حقایق کتاب سنجیده می شود. آنجایی که می فرماید: « لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ ...(حدید25)» یا آنجایی که می فرماید: « اللَّهُ الَّذِي أَنْزَلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَالْمِيزَانَ (شوراء 17» خدا بر تو که رسول ما هستی دو چیز فرو فرستاده است: یکی کتاب و دیگری میزان؛ چرا که اگر کسی در مفاهیم کتاب، در کلیات کتاب، در نحوه ی پیدا کردن مصادیق این مفاهیم در جزئیات، در ابعاد کلیات و در هر یک از بخش های نظری دچار شک و ابهام شد، یا اختلافی در تفسیر آن پیش آمد، این میزان معیار تشخیص حقایق کتاب باشد.

میزان تفسیر و مرجعی که تعیین کننده ی حقایق کتاب الهی است، شخصیت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و رفتار اوست. بعد از نبی اکرم، ائمه هدی علیهم السلام و در راس آن ها امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ «علی مع الحق و الحق مع علی یدور معه کیف مادار(الطبقات, ج3, ص187.)». بعد از ائمه ی هدی، این میزان به فقیه عادل منتقل می شود. میزان، یعنی موضع گیری های او، نشان گر موضع گیری های کتاب خداست. اگر کسی می خواهد بداند نظر خدای متعال و کتاب خدا در یک موضوع مشخص چیست؛ میزان تعیین این مخالفت و موافقت در دوران غیبت کبری و در دوران عدم دسترسی به انبیاء و ائمه معصومین، فقیه عادل است.

این بعد اول شخصیت حضرت امام است که ایشان «شاهد» بودند. این مرد بزرگ، از همان دوران طفولیت، نوجوانی، جوانی و استاد حوزه بودن و بعد مقامات بالاتر، در تمام این دوران ها، به گونه ای خودش را بر کتاب عرضه کرده بود و شخصیت خود را بر مبنای راهنمائی های خدای متعال و نبی اکرم و ائمه معصومین علیهم السلام تربیت کرده بود که شاهد بر کتاب گشته بود. البته سخن در این حوزه گسترده هست؛ منتهی اشاره گونه عبور می کنیم.

بعد دیگر شخصیت حضرت امام این از منظر آیات کریمه ی قرآن، «مبلغ عن الله» بودن ایشان است. حضرت امام به واسطه ی این ویژگی، وارث حقیقی انبیاء محسوب می شد. خداوند در قرآن کریم درباره ی انبیاء می فرماید: « الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا (احزاب ٣٩)...» بنا به روایات متواتر، که هم شیعه و هم سنی سند آن را صحیح می¬دانند، عالمان میراث داران انبیاء هستند؛ « امام صادق(سلام الله عليه):

امام میراث دار انبیاء و مبیین دین خدا بودند

إنَّ العُلَماءَ وَرَثَةُ الأنبِياءِ الكافي: ج 1، ص 32، ح 2 » این وراثت، تنها وراثت نظری نیست؛ یعنی این نیست که فقط اندیشه های انبیاء نزد عالمان بوده؛ و افکار آن ها در فکر عالمان، منتقش شده است؛ نه! ایشان در عمل نیز نسخه و نشان دهنده ی راهنمایی های پیامبران اند؛ لذا وارث انبیاء هستند. وراثت انبیاء در این بعد از شخصیت امام، کاملاً جلوه گر بود؛ ایشان مبلغ و مبین دین خدا بودند؛ و در دورانی که دشمن به انحای مختلف سعی داشت تا در مفاهیم دینی ابهام ایجاد کند، این میراث داری را آشکار می ساختند.

این که «نباید دین در سیاست ورود پیدا کند» و «عالمای دین نباید از سیاست دم  بزنند» ابهامی بود که دشمنان دین به وجود آورده بودند؛ اما شخصیت حضرت امام، حقیقت این مساله را روشن کردند؛ در عبارتی از کتاب البیع شان فرمودند: «ان الاسلام هو الحکومت بعینها و احکامه قوانینها» یعنی حقیقت اسلام، چیزی جز حکومت نیست. سپس فرمودند: انبیاء الهی در طول تاریخ برای اقامه ی حکومت عادله برخواسته و فرستاده شده اند. قرآن کریم می فرماید: رسولان، برای اقامه ی عدل آمده اند: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ...(حدید25).» یکی از کارهایی که حضرت امام انجام دادند این بود که این آیه را وارد صحنه ی مباحث نظری کردند. به عبارت دیگر، این آیه قبل از امام، مورد غفلت واقع شده بود؛ نخستین کسی که کلید فهم این آیه را ارائه و این آیه را در قالب مباحث اجتماعی ، فکری و سیاسی جهان اسلامی عرضه کرد و آن را در صدر توجهات دانشمندان و اندیشمندان قرار داد، حضرت امام بود.

اقامه ی عدل، یکی از آرمان های مهم کتاب خداست؛ خدای متعال به رسول اکرم خطاب می کند و می فرماید: «قُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لأعْدِلَ بَيْنَكُمُ... شوراء 15» مأموریت اصلی من اقامه ی عدل است. در جای دیگر نیز در توصیف رسول اکرم می فرماید: «هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (نحل 76)». بنا به تعیین قرآن کریم، شخصیت نبی اکرم مصداق این آیه است؛ چرا که می فرماید: «يس، وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ ،إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ، عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ». حضرت امام این مفهوم را جلوه گر ساخت و آن را تبیین نمود؛ و مشخص کرد که جمیع رسولان به خصوص رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، برای این مأموریت مبعوث شده اند.

ایشان مامور بودند تا سیاست صحیح و عدل الهی را در زمین پیاده کنند؛ حقیقت دین هم چیزی جز این نیست. این کار بزرگی بود که امام رضوان الله علیه انجام دادند و «مبلغ عن الله» بودن را جلوه گر ساختند. این همان وراثت از انبیاء و ائمه معصومین سلام الله علیهم است. این حضرات در دوران خودشان «مبلغ عن الله» بودند و وحی الهی و حقایق الهی را تبیین می کردند. زمانی که شیاطین و اتباع شیاطین، مستکبران و اتباع مستکبران می خواستند حول مفاهیم الهی ابهام ایجاد کنند، انبیاء و ائمه علیهم السلام ابهام زدایی می کردند و حقیقت را تبیین می نمودند. امام رحمت الله علیه در این زمینه نقش مهمی داشتند؛ به گونه ای که هیچ شخصیتی در این چند صد ساله ی اخیر، همانند امام رضوان الله تعالی علیه، نقشی این چنین درتبیین مفاهیم قرآنی و الهی، جدا کردن حق از باطل و تبیین حقیقت صریح معارف دینی نداشته است. این بعد دیگر شخصیت حضرت امام است.

این تبلیغ و تبیین رسالت الهی، ارزان تمام  نمی شود؛ کسانی که با همین تبیین و تبلیغ سرشان روی دار رفته، در تاریخ ما بسیارند. وجرم این افراد، چیزی جز تبیین و تبلیغ نبوده است. بسیاری از سختی هایی که امام رضوان الله علیه در عمرشان متحمل شدند، نتیجه ی همین تبیین و تبلیغ بود. ایشان از بدو شروع نهضت شان، از پانزده خرداد سال 42 تا حادثه ی 14 خرداد،کاری جز همین تبیین و تبلیغ انجام ندادند. در نتیجه ی همین تبیین بود که زندانی شدند و جان ایشان به خطر افتاد؛ تصمیم رژیم شاهنشاهی به قتل و به شهادت رساندن امام بود؛ لذا اگر خیزش عظیم مردمی از یک سو، و اتحاد علمای دین در سراسر جهان اسلام و جهان تشیع در حمایت از امام، که رژیم را به خوف واداشت و تنها به تبعید ایشان رضایت داد، از سوی دیگر نبود، چه بسا در این راه به شهادت می رسیدند.

امام(ره) در تبیین حقایق دینی از هیچ چیز نمی هراسیدند

رژیم پهلوی، حضرت امام را ابتدا به ترکیه و سپس به نجف تبعید کردند؛ به این گمان که اگر امام وارد نجف شوند، در حوزه ی نجف با وجود اکابر و اساتید مبرّز علم و  مرجعیت، از  نفوذ کلمه و جایگاه محوری جهان تشیع ساقط خواهند شد. اما محاسبه های رژیم اشتباه از آب درآمد و تبعید امام به نجف بر موقعیت محوری ایشان افزود. و در نتیجه علیه رژیم تمام شد. و این سنت الهی است که اگر مردان خدا برای خدا قیام کنند، توطئه های دشمنان علیه رهبران الهی، علیه آن دشمن تمام می شود. این مطلب در آیهای از کتاب الهی، اینگونه بیان شده است: «اسْتِكْبَارًا فِي الأرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلا بِأَهْلِهِ... ( فاطر٤٣)» مکر سيّئ رژیم شاه نسبت به امام، دامنگیر خود رژیم شد وامام را تقویت کرد. خلاصه؛ این ویژگی از شخصیت امام که «يَخْشَوْنَهُ وَلا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلا اللَّهَ» بود، تابعی از شخصیت «مبلغ عن الله» بودن ایشان است. لازمه ی کار تبلیغی در سطحی که امام انجام دادند، داشتن چنین روحیه ی شجاعانه ای است که انبیاء داشتند؛ و در تبیین حقایق دینی از هیچ چیز نمی هراسیدند.

داستان بی تفاوتی امام(ره) به استاندار کربلا

شجاعت و استواری حضرت امام در مقام تبلیغ دین تنها به بیان احکام دینی محدود نمی شد، بلکه در مقام عمل و موضعگیریهای رفتاری نیز هیچ خوفی نداشتند. خاطره ای را در همین باب به یاد دارم که بیان گر این مطلب است. این خاطره، به مراسم ختم مرجع تقلید بزرگ و معروف، آیه الله العظمی آقا سید محسن حکیم، پدر آقا سید محمد باقر حکیم و برادران ایشان، مربوط می شود؛ در مراسم ختم مرسوم است که دم در، ابتدا بستگان آن شخصیتی که مراسم برای او برگزار می شود می ایستند؛ پس از آنها، جایگاهی است که شخصیهای تراز اول، علما و مراجع آن جا می نشینند؛ من در آن مجلس بودم، حضرت امام هم تشریف داشتند؛ بسیاری از بزرگان نیز همراه حضرت امام آمده بودند.

 آن روزگار، استاندار کربلا شخصیت بسیار مهمی محسوب می شد. نجف در آن زمان تابع کربلا بود و یکی از شهرستان های تابعه ی استان داری کربلا به حساب می آمد. لذا استاندار کربلاء، بعد از رئیس جمهور عراق، یعنی حسن البکر شخصیت دوم کشور شمرده می شد. خلاصه؛ استاندار کربلا وارد مجلس شد و همه به احترام او ایستادند، امام در این زمان مشغول خواندن قرآن بودند؛ نه تنها بلند نشدند که هیچ؛ حتی چهره ی ایشان نیز تغییر نکرد. یعنی اصلا چشم شان به این طرف و آن طرف نرفت تاببینند چه کسی آمده که همه به احترام او قیام کرده اند؛ بنده دقیقا به امام  نگاه می کردم، چون برای من مهم بود که ببینم امام چگونه با این پدیده برخورد می کند؛ به هر حال، شخصیت حکومتی که قدرت دست آن ها بود وارد مجلس شده بود و همه، بدون استثناء! به احترام او بلند شده بودند؛ اما حضرت امام ابدا التفاتی نکردند و هیچ تکانی نخوردند.

 این نشان دهنده ی همین «يَخْشَوْنَهُ وَلا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلا اللَّهَ» است که در تمام وجود امام جلوه گر بود. خیلی مشکل است! خیلی سخت است که آدم در چنین صحنه هایی که باید موضع گیری مناسب داشته باشد، غفلت نکند؛ و تحت تأثیر جو قرار نگیرد؛ عذر و بهانه نیاورد و میزانش قانون الهی باشد. آن هایی که بلند شده بودند آدم-های متدین و از طبقه ی علماء بودند و استدلال شان این بود که شاید عدم اعتنا به استاندار، مفسده¬ای به دنبال داشته باشد. قصد تخطئه¬ی کار آن ها را ندارم؛ بلکه می خواهم عرض کنم آن چه امام انجام داد، بر مبنای تشخیص ایشان بود. این که انسان به تشخیص خودش بتواند در لحظه های حساس عمل کند، کار بزرگی است؛ یعنی همان «يَخْشَوْنَهُ وَلا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلا اللَّهَ».

خضوع و خشوع امام(ره) به ایشان هیبتی الاهی داده بود

بعد دیگر شخصیت حضرت امام رضوان الله علیه از منظر قرآن، خشوع ایشان در برابر خداست. در ادامه ی همین آیه است که می فرماید: «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ ( فاطر ٢٨) » حضرت امام در کنار عدم خشیت از دیگران و شجاعت در برخورد با طغیان گران، طاغوت ها، متکبران، مستکبران و سرکشان، عبد خاضع و فروتی برای خدا بودند. در برابر خدای متعال شکسته دل، شکسته تن، فروتن، خاضع، عابد بودند. بنده از دوران کودکی و نوجوانی، توفیق داشتم که در محضر امام حاضر شوم؛ به نماز جماعت ایشان ملتزم بودم و اصرار داشتم پشت سرایشان نماز بخوانم. ملتزم بودم در درسهای اخلاقی ایشان شرکت کنم. بنده این شخصیت فروتنانه ی حضرت امام را با وجود هیبتی که داشتند با همه ی وجودم دیدم. هیبت ایشان همراه با فروتنی بود؛ هیبت ایشان الهی بود؛ نه هیبت مستکبرانه و توأم با منیّت! امام در رفتار و کردارشان سعی داشتند همه ی موازین شرعی را رعایت کنند. مثلا وقتی به سمت حرم یا درس می رفتند، از سمت راست حرکت می کردند، قدم هایشان نه خیلی تند بود، نه خیلی کند.



با این که چشمان حضرت امام باز بود، اما "غض بصر" داشتند؛ یعنی نگاهشان، نگاهی نبود که العیاذ بالله به دیگران و محیط زندگی مردم دوخته شود. نحوه ی رفتار ایشان با دیگران، نحوه ی رفتار ایشان در زندگی شخصی، در زندگی اجتماعی، در زندگی سیاسی، به طور کامل منطبق بر موازین دینی بود. 

این ثبات شخصیت و استحکام شخصیت حضرت امام هیبتی به ایشان بخشیده بود که در دیدارهای ایشان با سران و فرستاده های کشورهای دیگر کاملا نمود پیدا می کرد؛ و وقتی می خواستند خدمت حضرت امام برسند، خواسته یا ناخواسته در برابر امام احساس حقارت می کردند. این احساس از ناحیه ی آن هیبتی بود که خدای متعال به امام بخشیده بود. این مطلب را روایت اهل بیت علیهم السلام نیز تأکید می کند؛ امام حسن مجتبی علیه السلام می فرماید: «اذا اردت عزا بلا عشیرة وهیبة بلا سلطان فاخرج من ذل معصیة الله الی عز طاعة الله (بحارالانوار، ج 44، ص 139)» این روایت به این بعد از شخصیت حضرت امام اشاره دارد.

چرا به ایشان لقب امام داده شد؟

مطلب دیگری که درباره حضرت امام لازم است عرض کنم این است که، اینکه به ایشان لقب امام داده شد، همین طوری و خود به خود نبود؛ ما در تاریخ، مراجع تقلید زیادی داشتیم؛ خیلی ها را حتی امام هم خوانده اند؛ اما در باب امام مطلب طور دیگری بود. همه ی ما در جریان انقلاب بودیم؛ دیدیم که چگونه اتفاقات رخ می داد؛ واقعا انتصاب این واژه به ایشان، اصطلاح سازی نبود؛ بلکه به طور طبیعی و به تدریج، سر زبانها آمد و جا افتاد. شکل برخورد و رهبری ایشان در مدیریت و هدایت جامعه، در رویارویی با حوادث و پیشامدهای انقلاب، این جایگاه را تأیید و تثبیت می کرد. بعضی ها که دلشان بیمار بود، گاهی می گفتند: "ما دوازده امام که بیشتر نداریم؛ شما چرا امام سیزدهم را اضافه کردید!" اولا منظور از این امامی که گفته می شد، امام معصوم از ائمه ی دوازده گانه نبود؛ و تنها معنای لغوی امام، مد نظر بود. یعنی همانی که درآیه ی کریمه ی قرآن آمده: «رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا ( فرقان 74)» از این آیه ی شریفه استفاده می کنیم که ما یک امامت خاصه ای داریم که مختص به مقام ائمه ی معصومین سلام الله علیه است و غیر از این حضرات، به هیچ کس تجاوز نمی کند. مقام خاصی است، مقام عصمت است؛ مقامی است که رفتار و کردار آنها، به وسیله ی وحی الهی بر وحی منطبق می شود؛ و امام به این معنای خاص، کاشف از وحی الهی و حجت به تمام معناست.

امام(ره) در عمل واقعاً معصوم بود

اگر چه حضرت امام، معصومی که دلیل قرآنی بر عصمتش باشد نبوند؛ اما در عمل واقعا معصوم بودند. ما در تاریخ تشیع، معصومینی که درعمل معصوم باشند زیاد داشتیم. آن عصمتی که برای امامان ثابت می کنیم عصمت واجبه است؛ یعنی عصمتی است که خدای متعال با دلیل آمده و این عصمت را اثبات کرده است. ما یقین داریم که بسیاری از یاران رسول الله و ائمه ی هدی سلام الله علیهم، آن چنان مطیع رسول الله وائمه ی هدی بوده اند که هیچ گاه از رسول اکرم و ائمه ی هدی تخطی نکرده اند. یعنی همان طوری که آن ها معصوم بودند، این ها نیز در عمل راه عصمت را در پیش گرفتند؛ در صورتی که واجب العصمة هم نبودند. مگر ما شک داریم که زینب کبری سلام الله علیها، حضرت علی اکبر، حضرت ابالفضل سلام الله تعالی علیهما، بسیاری از یاران سیدالشهداء، امیرالمؤمنین، امام مجتبی و امام سجاد علیهم السلام دارای مقام عصمت بودند؟!

مقام عصمت این بزرگان عصمت واجبه ای که از آنِ امامت باشد نبود؛ بلکه به این معنا که آن چنان پایبند به پیروی و تبعیت از امامان بودند و پا جای پا امامان می گذاشتند که هیچ رفتار و کرداری و حتی اندیشه و ایده ای برخالف آن چه ائمه هدی تعلیم کرده بودند از ایشان سر نزد. در بین علمای ما نیز، امثال شیخ انصاری ها، شیخ طوسی ها، علامه ی حلّی ها و مرحوم آقای بروجردی ها، واقعاً در هیمن حد بوده اند. امام رضوان الله علیه نیز یکی از برترین نمونه های این مقوله است. وقتی آدم رفتار و کردار حضرت امام را می بیند، متوجه می شود که ایشان در هر گفتاری، در هر کرداری، طبق موازین سخن می گفتند و طبق موازین عمل می کردند، لذا به این نتیجه می رسد که حقیقتا خدای متعال ایشان را به مقام امامت رسانده بود. باز تأکید می کنم منظور ما، مقام امامت و عصمتی که مختص ائمه ی دوازده گانه باشد، نیست؛ بلکه منظور ما، مقام امامت عملی است؛ هم چنان که بسیاری از مؤمنین که مقام تقوای بالا را پیدا می کنند، برای دیگران الگو می شوند.

پرهیزکاران و مراجع از تقوای امام(ره) درس می گرفتند

در آیه ی کریمه ی قرآن کریم آمده است: «أُولئِکَ الَّذينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ...(انعام 90)» انبیائی که به رسول اکرم گفته می شود: «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ»، آن¬ها خود، نسبت به بنی اکرم صلی الله علیه و الله و سلم مأموم بودند و رسول اکرم، قائد اعظم آنها بوده است؛ اما هدایت آنها همان راه مستقیم الهی است که راه نبی اکرم است و می توان به نبی اکرم گفته شود از همین راه برور. و این دستور دستوری است که برای همگان صادر شده است.

خوب است انسان، خوبان را که می بیند، از خوبان درس و الگو بگیرد. حال اگر یک انسان خوبی، بیشترین نسبت خوبی را داشت، خواه ناخواه بیشترین مقام امامت را خواهد داشت؛ یعنی بهترین الگو خواهد شد. در روایات مان این مضمون آمده است که "شایسته نیست در شهری که صد هزار نفر جمعیت دارد، کسی از شیعه ی ما در رفتار و کردار و اخلاق و خوی الهی، برتر و بهتر باشد"؛ یعنی شیعه ی حقیقی ائمه اطهار چنین است؛ چنین شیعه ای، شیعه ی کامل و تام و خالص است؛ لذا به سلمان رضوان الله تعالی علیه گفته شد «سلمان منّا اهل البیت (مجمع‏البيان، ج 2، ص‏427)». در روایات داریم که درجات ایمان ده درجه است و سلمان توانسته بود به آن درجه ی دهم - یعنی ایمان کامل دست پیدا کند.

خدای متعال به حضرت امام، امامت بخشیده بود / امامت به معنای الگو بودن

سلمان یک الگو است برای آن هایی که دسترسی به امام معصوم نداشته باشند. وقتی سلمان در مدائن به عنوان والی مدائن تعیین شد، سلمان برای همگان الگو بود؛ به یک معنا، سلمان در آن محیط امام بود. همین حالت را حضرت امام قدس الله روحه نیز داشتند. این آیه در ایشان تجلی پیدا کرد: «رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا...» بلکه همه این آیه در حق امام تحقق یافت؛ یعنی هم قرهّ اعین بودن ذریّه و زوجه ی امام برای امام، هم امامت امام برای متقین. خود ایشان یک انسان سراسر تقوا بودند و متقیان و پرهیزکاران دیگر از تقوای ایشان درس می گرفتند. این که می بینیم بزرگانی همچون آیت الله العظمی اراکی، آیت الله العظمی مرعشی نجفی، آیت الله العظمی گلپایگانی، آیت الله العظمی بهجت، بزرگانی که خودشان در مقام تقوا و علم و پای بندی به موازین به بالاترین درجات دست یافته بودند؛ با این وجود، نسبت به امام، تواضع می کردند. نقل است آیت الله العظمی اراکی، خدمت حضرت امام که رسید، دست بر سینه گذاشت و گفت: السلام علیک یابن رسول الله؛ یعنی با این حالت تواضع و فروتنی نسبت به حضرت امام برخورد کرد. یا آیت الله العظمی آقا سید احمدآقای خوانساری؛ با اینکه این مرجع بزرگوار از نظر تفکر سیاسی با امام هماهنگ نبود، مع ذلک، نسبت به حضرت امام کمال تواضع و فروتنی از خود نشان می داد. این همان حالتی است که خدای متعال برای متقین عطا می کند. لذا خدای متعال به حضرت امام، امامت بخشیده بود؛ امامت به معنای الگو بودن.

این یک تصویر اجمالی از شخصیت حضرت امام رضوان الله تعالی علیه، از منظر قرآن کریم است.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۱
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
ارسال نظرات
کویری
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۹:۴۷ - ۱۲ خرداد ۱۳۹۱
۱
۰
ای کاش میگفتید چرا به جانشینش امام نگفتند ویا بهعبارتی نخواستند که بگویند
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها