کد خبر: ۵۷۹۳۲
زمان انتشار: ۱۳:۴۳     ۱۰ خرداد ۱۳۹۱
بررسی شادی و غم از منظر قرآن
آیا براى انسان میسّر است که در این زندگى همیشه شاد باشد؟ اگر میسّر است، به چه قیمتى؟ آیا به هر قیمتى شد، باید شاد بود؟ آیا شادى حد و مرزى دارد، یا بى نهایت است؟

ماهنامه معرفت، برای تعریف شادی شاید هر کس تعریفی خاص داشته باشد اما واقعا شادی چیست؟ آیا شادی همیشه و به شکل مطلق خوب است؟ شادی را با هر وسیله و از هر راهی می توان کسب کرد؟ آیا از منظر قرآن شادی های دنیایی هم پذیرفته هستند یا شادی تنها در مقیاس آخرت مفهوم پیدا می کند؟ این ها سوالاتی هستند که آیت الله مصباح در این گفتار آنها را بررسی و تحلیل کرده و پاسخ داده است.

آیا شادی را می توان تعریف کرد؟ 

مفهوم «شادى» چیست؟ اگر براى هر چیزى احتیاج به تعریف باشد، آنچه را در درون خود با علم حضورى مى یابیم، نیازی به تعریف ندارد. اگر گفته مى شود مفاهیمى بدیهى هستند و احتیاج به تعریف ندارند، علت آن است که ما مصداق آن ها را در درون خود مى یابیم؛ یعنى مفهومى که در بیرون به آن اشاره مى کنند با آنچه در درون مى یابیم منطبق است و محتاج تعریف نیست. اما به دلیل اینکه الفاظ مشابهى وجود دارند که معانى آن ها اندکى با هم تفاوت دارند، کسانى درصدد برآمده اند میان شادى، شادمانى، شادابى، سرور، خرّمى و الفاظی از این قبیل تفاوت هایى قایل شوند که به لغت شناسى مربوط مى شود؛ اما این موضوع چندان در مقابل بحث هاى قرآنى ارزش طرح ندارد؛ و ما اجمالا همه این مفاهیم را در یک طیف قرار مى دهیم.

آنچه مربوط به یک حالت روانى است، این است که ما وقتى حالات روانى خود را ملاحظه مى کنیم دو گونه است: یک وقت حالتى است که از آن خوشمان مى آید و مطلوب و مطبوع است؛ براى این حالت، مفاهیمى از قبیل سرور، شادى، شادمانى، طراوت، خرّمى و امثال این ها به کار مى رود. گاهى در مقابلش، غم، اندوه، نگرانى، دلواپسى، اضطراب و امثال این هاست. آیا این مفاهیم از قبیل احساسات، عواطف و هیجانات هستند؟ این از جمله بحث هایى است که روان شناسان مطرح مى کنند و طبق اصطلاحاتى که کم و بیش با هم در آن ها اختلاف و توافق دارند، بحث هایى در این زمینه ها مى کنند. از این ها هم مى گذریم؛ زیرا ما مى خواهیم ببینیم آنچه انسان در خود احساس مى کند که شاد، خوش، خوشوقت، خوش حال و خوش بخت است و در مقابلش، احساس نگرانى، اندوه، غم و غصه، اضطراب، دلواپسى، و مانند این ها پیدا مى کند، از دیدگاه اسلام و قرآن چه موقعیتى دارند.

شادى، مطلوب فطرى است!

شکى نیست که همه ما به طور فطرى طالب حالات مطلوب، مطبوع و خوشایند هستیم و اگر بگوییم باید اثبات کنیم که شادى چیز مطلوبى است، این برمى گردد به یک نوع توتولوژى؛ اصلا شادى همان چیزى است که مطلوب است. نیازى نیست به اینکه ما تعریف کنیم، بلکه این نوعى تحلیل است. البته ممکن است در مفاهیم اندکى تصرف کنیم، یک بارى به آن ها اضافه یا از آن ها کم کنیم، اما در همه این ها، آن حالت مطلوبیت نهفته است و آدم دلش مى خواهد آن را پیدا کند و به دست بیاورد.

قرآن و شادی دنیایی

قرآن کریم وقتى مى خواهد مردم را به کارهاى نیک، خودسازى، اصلاح و تهذیب نفس، انجام کارهاى خیر، عدالت، مبارزه با ظلم و ستم و با ناپاکى و امثال آن دعوت کند، وعده مى دهد که روزى مى آید که شما خیلى شاد خواهید بود. خداوند در سوره «هل أتى» پس از اینکه از اهل بیت ـ صلوات اللّه علیهم اجمعین ـ تعریف مى کند؛ (و یُطعِمونَ الطَّعامَ على حُبِّه مِسکیناً وَ یتیماً و اسیراً اِنّما نُطعِمُکُم لِوجهِ اللّهِ لانُریدُ مِنکم جزاءً و لا شُکوراً اِنّا نَخافُ مِن رَبّنا یوماً عَبوساً قَمطریراً فوَقاهُم اللّهُ شَرَّ ذلکَ الیومِ)، بعد مى فرماید: (وَ لَقّاهم نضرةً و سُروراً.) (انسان: 8ـ11) این ها شایسته ترین بندگان خدا هستند، الگوهاى انسانیتند که اسلام معرفى مى کند، دیگر بالاتر از این ها کسى نداریم: پیامبر اکرم، امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا و حسنین ـ صلوات اللّه علیهم اجمعین ـ این ها مصداق این آیه هستند، این آیه در شأن آن ها نازل شده است. مى فرماید: ما آن ها را از سختى ها و بدى هاى آن روز واپسین حفظ کردیم و به آن ها شادابى و شادى بخشیدیم. این را براى چه ذکر مى فرماید؟ براى تشویق دیگران که آن ها هم چنین کارى بکنند، اگر مى خواهند یک شادابى نهایى داشته باشند. وقتى قرآن کریم یاد مى کند از بعضى بندگان شایسته اى که در مسیر زندگى گرفتار حالات نگران کننده و سختى شده اند ـ که اگر ما درست آن حالات را مشخص کنیم خواهیم فهمید که واقعاً چقدر حالات به طور طبیعى بحران زا بوده اند ـ آنجا خدا مى فرماید: بر آن ها منّت گذاشتیم و اندوه آن ها را از بین بردیم، چشمشان را روشن و شادشان کردیم. شادى پس از غم مادر حضرت موسى (علیه السلام) و حضرت مریم (علیها السلام) از این قبیلند.

پس از مدت ها، مادر حضرت موسى (علیه السلام) در کشور فرعون، که بنى اسرائیل را به بیگارى گرفته بود و حکم برده داشتند، در پنهانى حامله شد. چون پسر بچه هاى بنى اسرائیل را سر مى بریدند، مادر موسى در پنهانى وضع حمل کرد، نگران این بود که هر لحظه گماشتگان فرعون برسند و سر از تن این بچه جدا کنند. در یک حالت نگرانى شدید ـ که ما مردها نمى توانیم آن حالت را تصور کنیم ـ خداوند مى فرماید: به مادر موسى الهام کردیم: (اَلاّ تَخافی و لاتَحزنی اِنّا رادّوُه اِلیکِ و جاعلوهُ مِن المُرسلینَ.) (قصص: 7) ما این بچه را به تو بر مى گردانیم، نگران نباش، غم مخور، شاد باش. به چه چیزى؟ به همین وعده اى که به تو مى دهیم، که بچه ات را دوباره بر مى گردانیم؛ نه تنها بچه ات بر مى گردد، بلکه یکى از پیامبران بزرگ خواهد شد. این پیام بشارت دل مادر موسى را آرام کرد، (فَرددناهُ اِلى اُمِّه کَى تَقرَّ عینها و لاتحزن) (قصص: 13)؛ بچه اش را برگرداندیم تا چشمش روشن شود و اندوه از دلش برود، و چند آیه قرآن راجع به این داستان با همین تعبیرات یاد شده اند. پس وقتى خدا مى خواهد بر بنده شایسته اش، خانم وارسته اى مانند مادر حضرت موسى (علیه السلام) منّت بگذارد، اندوه را از دلش مى برد و شادش مى کند. اگر این شادى چیز مطلوبى نبود، قرآن این را منّت نمى گذاشت که یک چنین خدمتى به مادر موسى کردیم.

نظیرش داستان مادر حضرت عیسى (علیه السلام) است؛ وقتى حضرت مریم (علیها السلام) بدون اینکه همسرى داشته باشد، حامله شد و زمان ولادت حضرت عیسى (علیه السلام) رسید. این وضع براى حضرت مریم (علیها السلام) بسیار نگران کننده بود که در معرض تهمت هاى سخت قرار گیرد؛ خانمى که در جهان، از اول آفرینش تا پایان نمونه عفّت است، چنین کسى مورد تهمت قرار بگیرد، بسیار سخت و اندوه آور است. قرآن وقتى از این حالت حضرت مریم (علیها السلام) یاد مى کند، از قول او مى فرماید: اى کاش مرده بودم و چنین روزى را ندیده بودم! افراد مؤمن ساده هم به زودى از خدا طلب مرگ نمى کنند، مى دانند حیات نعمت بزرگى است، اگرطلب مرگ کنند ناسپاسى مى شود. پس باید به انسان بسیار سخت بگذرد که بگوید: خدایا! مرگ مرا برسان، چه رسد به حضرت مریم (علیها السلام) که فرمود: (یا لیتنى مِتُّ قبلَ هذا و کنتُ نسیاً منسیاً) (مریم: 23)؛ اى کاش پیش از این مرده و فراموش شده بودم. اى کاش اصلا کسى یادى از مریم نمى کرد، تا بگویند این بچه را از کجا آورده است. در چنین حالى، به او خطاب شد: (اَلاّ تَحزنی.) (مریم: 24) مبادا غمگین شوى، برو زیر آن درخت خرما، پیش پایت چشمه آبى است، درخت خرما را بتکان، بر تو رطبى مى ریزد، از آن تناول کن. بعد مى فرماید: (و کُلی و اشربی و قرّی عیناً.) (مریم: 26) از میوه آن درخت خرما تناول کن، آبى بنوش و چشمت روشن باد! شاید با همین الهام الهى، تصرّفى در روح حضرت مریم (علیها السلام) شد و چشمش با کلام خدا روشن گردید تا نگرانى هایش رفع شدند و روانش شاد گردید. بعد فرمود: اگر آمدند و گفتند که این بچه را از کجا آورده اى، بگو: از خودش بپرسید... بچه به سخن در آمد، نوزاد در گهواره گفت: (اِنّى عبدُاللّهِ آتانىَ الکِتابَ و جَعَلنى نبیّاً.) (مریم: 30) منظورم این نکته است که در چنین حالت اضطراب و نگرانى شدید و حالتى بحرانى، این دو خانم از طرف خدا مورد لطف قرار گرفتند، حزنشان برطرف شد و چشمشان روشن گردید؛ (کى تَقَرّ عینَها و لاتَحزن.)

قرآن و شادی اخروی

شادى، هم در دنیا نعمت بزرگى است، هم در آخرت. وقتى خدا مى خواهد در آخرت به مؤمنان وعده خوب اخروى بدهد، مى فرماید: چشمتان روشن مى شود: (فَلا تَعلَمُ نفسٌ ما اُخفِىَ لَهُم مِن قُرّةِ اَعیُن.) (سجده: 17) آن بندگانى که سحرگاهان پیشانى به آستان الهى مى سایند، (تَتجافَا جُنوبُهم عَنِ المَضاجِع) (سجده: 16)، آن ها را خدا بشارت مى دهد و مى فرماید: هیچ کس نمى داند، به هیچ ذهنى خطور نمى کند که خدا چه چشم روشنى اى براى آن ها تهیه کرده است؛ یک چشم روشنى پنهانى و محرمانه، رازى بین عاشق و معشوق، که هیچ کس دیگرى نمى فهمد؛ (فَلا تَعلمُ نفسٌ مَا اُخفِىَ لَهُم مِن قُرّةِ اَعیُن.)

در جاى دیگر مى فرماید: (تَعرِفُ فی وُجوهِهم نَضرةَ النَعیمِ) (مطففین: 24)، یا (وُجوهٌ یومئذ ناضرةٌ.) (قیامة: 22) «ناضرة» یعنى خرّم و شاداب. در مقابلش آمده است: (وُجوهٌ یومئذ باسرة) (قیامة: 24) «باسرة» یعنى عبوس، گرفته، چروکیده، سیاه، خشمگین. پس شادى و شادابى، هم در آخرت مطلوب است و وعده اى است که خدا به مؤمنان مى دهد، هم در دنیا نعمتى است که خدا بر بندگان شایسته اش منّت مى گذارد به اینکه اندوهشان را برطرف کند و چشمشان را روشن گرداند.وقتى انسان هاى مؤمن مى خواهند از این دنیا بروند، خداوند فرشته ها را مى فرستد، به آن ها بشارت مى دهند: (اَلاّ تَخافُوا و لاتَحزنُوا و اَبشِروا بِالجِنّةِ الّتی کُنتم تُوعدونَ) (فصلت: 30)، نه بیمى بر شماست و نه اندوهى خواهید داشت. در آن حال، همه ترس ها، واهمه ها و نگرانى ها از اینکه پس از این چه خواهد شد، از دل بندگان زدوده مى شوند. پس اجمالا در سراسر زندگى، مطلوب این است که آدم شاد باشد. این یک نعمت بزرگى از سوى خداست.

نسبی بودن ارزش شادى و غم

حال با توجه به مطالب فوق، چند سؤال مطرح مى شود: شادى یک امرى مطلوب و فطرى است، مطلوبیتش، خوبى اش، ارزشش مورد تصدیق قرآن است اما وقتى به قرآن مراجعه مى کنیم، تعبیرات برخى آیات، موهم خلاف این است. یک سؤال این است که آیا واقعاً براى انسان میسّر است که در این زندگى همیشه شاد باشد؟ اگر میسّر است، به چه قیمتى؟ آیا به هر قیمتى شد، باید شاد بود؟ آیا شادى حد و مرزى دارد، یا بى نهایت است؟ یعنى هر قدر انسان شادتر باشد ـ به هر قیمتى باشد، از هر راهى تأمین شود ـ مطلوب است؟ اینجا بحث زیاد است، ولى اجمالا عرض کنم: در این دنیا، ما هیچ چیز از شئون زندگى دنیا را نمى توانیم به طور مطلق ارزش یابى کنیم. فرض کنید اگر انسان در زندگى نمى دانست درد چیست، احساس دردى نمى کرد، فکر مى کنید زندگى خوبى داشت؟ نه، اولین ضررش این بود که وقتى مرضى، یا ناخوشى پیش مى آمد در پى معالجه نمى رفت و آن مرض او را مى کشت. پس اولین فایده احساس درد این است که به انسان هشدار مى دهد که اختلالى در بدن او وجود دارد تا به معالجه فکر کند. عین این مسئله در امور روانى و اجتماعى نیز هست، در امور اخلاقى نیز هست. کسانى که خودخواه، مغرور، خودپسند و بى دردند، درد دیگران را هم درک نمى کنند، درصدد کمک به دیگران هم بر نمى آیند. خود درد، هرچند، چیز نامطلوبى است، اما زندگى این دنیا طورى است که ما بى درد به سامان نمى رسیم.

اما در آخرت این گونه نیست: (لاَ یَمسُّهم فیها نَصَبٌ و ما هم مِنها بِمُخرَجین.) از فواید زندگى اخروى این است که در آنجا هیچ دردى وجود ندارد، خستگى وجود ندارد، احساس گرسنگى نیست. انسان از خوردن و آشامیدن لذّت مى برد، اما نه به خاطر رفع گرسنگى و تشنگى، بلکه چون خودش مطلوب است. سردرد هم نمى گیرد، خستگى هم ندارد، (لاَ یَمسُّهم فیها نَصَبٌ)؛ خسیسى و خستگى در کار نیست. اما اینجا آن طور نیست، اینجا براى هر انسانى که شعور انسانى داشته باشد، راحتى بى رنج، و لذت بى درد وجود ندارد، چنین چیزى امکان ندارد.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها