
به گزارش پایگاه خبری 598، محمدجواد اخوان طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: کنش خاص سیاسی و رسانهای دونالد ترامپ، او را در سراسر جهان به موضوع بحث تعداد زیادی از افراد تبدیل کرده است، اما این بدان معنا نیست که به همان اندازه که چشمها به ترامپ و رفتارهایش دوختهشده، تصمیمات او هم بتواند نتیجهبخش باشد.
واقعیت آن است که ترامپ با شعار «اول امریکا»، شتاب دارد که همزمان چالشهای عمده پیش روی اول بودن و اول ماندن امریکا را یکجا و در فرصت چهارساله ریاستجمهوری خود برطرف کند و این کار چندان هم آسان نیست. از یکسو در جنگ تنگاتنگ اقتصادی با رقبا خصوصاً چین قرار دارد که اتفاقاً با توجه به زمینههای حرفه شخصی ترامپ، حوزه اقتصاد اولویت بالایی دارد. نزاع تعرفهها هرچند در کوتاهمدت ممکن است امتیازاتی را برای صنایع و کسبوکارهای امریکایی فراهم کند، اما در عمل بخش زیادی از توان دیپلماتیک کابینه ترامپ را به خود اختصاص داده و در اقصینقاط عالم دشمنان جدیدی را برای واشینگتن میتراشد. از همه اینها گذشته، رقابت بنیادین چین و امریکا برای تصاحب بلندمدت عنوان اقتصاد اول دنیا، چیزی نیست که با چند رفتوبرگشت در تصمیمگیری به نتیجه نهایی برسد.
در سوی دیگر اقیانوس اطلس، ترامپ با چالشهای دیگری نیز مواجه است. قدرتهای اروپایی قلدرمآبیهای ترامپ را فعلاً تحمل میکنند و هر روز گزاره جدیدی را از کاخسفید میشنوند. در سالهای اخیر منطقه اوراسیا شاهد منازعه سنگین امنیتی و نظامی اروپای غربی و روسیه بوده که نمونه بارز آن جنگ اوکراین است. رفتار ترامپ در مواجهه با زلنسکی - بهعنوان اولین قربانی این منازعه- درسهای مهمی برای اروپا داشت.
هرچند ترامپ بهسوی عادیسازی وضعیت خود با کرملین میرود، اما اروپاییها به این سادگیها نمیتوانند چشم خود را بر تحولات چهار سال اخیر ببندند و نوعی خیانت از سوی دیگر آتلانتیک بهشدت احساس میشود. علاوه بر اینها سطح تخاصم اروپاییها با روسیه فعلاً چنان بالاست که عملاً ترامپ نمیتواند روی هیچگونه توافقی که دو طرف آن روسیه و تروئیکای اروپایی باشد، حساب کند.
اوضاع منطقه غرب آسیا نیز بهویژه پس از ۷ اکتبر دچار تحولات مهمی شده است. پروژه پیشین ترامپ، یعنی «صلح ابراهیم» - که روی آن حساب ویژهای بازکرده بود و امیدوار بود با آن رضایت شبکه صهیونیسم بینالملل را به دست آورد- یکشبه بر باد رفت و چشمانداز موفقی از احیای روند آن برای عادیسازی اشغال و محو فلسطین نیز دیده نمیشود. مردم فلسطین و لبنان هرچند زیر ضربات جنایات وحشیانه صهیونیستها رفتهاند، اما جریانهای مقاومت شهامت و جسارت اقدامات بزرگ را از خود نشان دادهاند. جنایات دولت نتانیاهو، بزرگترین موج نفرت از رژیم صهیونی را در دنیا و بهویژه در غرب به راه انداخته و همین موضوع هزینه تصمیمات به سود اسرائیل را برای کاخسفید دوچندان میکند. هراندازه هم که ترامپ به دنبال راضی کردن نتانیاهو و حامیان صهیونیستش باشد، موانع بزرگ اجتماعی در داخل و خارج خاک امریکا در برابر خود خواهد دید.
شکلگیری اجماع امریکایی در جهان امروز دیگر به آرزویی محال برای سران کاخسفید تبدیل شده است. جمله تاریخی ویلیام برنز، رئیس سابق سیا را نیز حتماً سایر سیاستمداران واشینگتن در ذهن دارند که اعتراف کرد که به لحظه تاریخی عبور از «برتری بلامنازع امریکا» رسیدهایم. ترامپ اینها را بهخوبی میداند و میداند که امکان تصمیمگیری چندجانبه و حتی یکجانبه علیه هیچ رقیبی را ندارد، چه رسد به آنکه طرحی برای ضربه زدن به ایران در ذهن داشته باشد.
او میکوشد از توانمندیهای شخصی خود در ایجاد جو تبلیغاتی فریبنده و جلبتوجه افکار عمومی حداکثر استفاده را بنماید تا بلکه بتواند دستاوردهایی نمایشی در پروندههای مهم پیش روی امریکا به دست آورد. اصرار او بر تحقیر سران سایر کشورها نیز به نحوی با همین مسئله مرتبط است که او امیدی به حل بلندمدت و مطمئن چالشهای امریکا ندارد و صرفاً به دنبال مسکنهای مقطعی است. او میداند که حذف ایران از گردونه اقتدارخواهی شدنی نیست، اما امیدوار است که در فرایندی تبلیغاتی، خود را حلکننده چالش امریکا با ایران نشان دهد. آیا او حاضر است که پا را از کنش رسانهای فراتر نهاده و برخلاف میل شبکه صهیونی بینالملل، مؤلفههای قدرت ملت ایران را به رسمیت بشناسد؟ مروری بر تجربه سالهای گذشته پاسخ این سؤال را برای ما روشن میکند.