
وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا * * * شما را چه شده که در راه خدا و [رهایی] مردان و زنان و کودکان مستضعف [ی که ستمکاران هر گونه راه چاره را بر آنان بسته اند] نمی جنگید؟ آن مستضعفانی که همواره می گویند: پروردگارا! ما را از این شهری که اهلش ستمکارند، بیرون ببر و از سوی خود، سرپرستی برای ما بگمار و از جانب خود برای ما یاوری قرار ده. * * * بدون کشته شدن سرنوشت بیهوده است / شهید اگر نتوان شد بهشت بیهوده است
به گزارش پایگاه خبری 598، در میانهی دهه هشتاد همچنان میل و گرایش به ساخت سریال های ماورایی در شبکه های مختلف تلویزیون مشهود بود که در این بخش از گزارش نیم نگاهی انداخته ایم به مهم ترین آن ها.
روز حسرت
کارگردان پرکار و شناخته شده تلویزیون یعنی سیروس مقدم، سال ۸۷ با تولید سریال "روز حسرت" که در آن بازیگران کاربلد و نام آشنایی چون فرامرز قریبیان، پوریا پورسرخ و مهراوه شریفی نیا به ایفای نقش پرداختند، این بار دست از سر شیطان برداشته و رو به عالم غیب و برزخ آورد.
مقدم و افخمی یک سال قبل با سریال اغما خیلی موفق ظاهر نشده بودند و این بار تصمیم گرفتند سریالی در همان حال و هوا بسازند. تجربهی تازهی آنها البته به مراتب ضعیفتر از اغما بود و یک عقبگرد در کارنامه مقدم به شمار میرفت.
قصه سریال روایتگر خانوادهای درگیر حوادث معمول زندگی روزمره است که تحت تأثیر وقایعی، دریچهای از عالم غیب و برزخ بر آنها گشوده میشود. حاج رضا با بازی فرامرز قریبیان، مدیر عامل یک شرکت تجاری و همسر وی، نرجس با بازی افسانه بایگان، وکیل پایه یک دادگستری و دارای دفتر وکالت است؛ زوج خوشبختی که در محیطی آرام و بر اساس اصول مذهبی و اعتقادی زندگی میکنند. مسعود، فرزندخواندهشان با بازی پوریا پورسرخ با دختری به نام معصومه لیندا کیانی ازدواج میکند. با تصادف معصومه و قطع نخاع شدنش، مسعود پنهانی با دختری به نام فریده با بازی مهراوه شریفینیا ازدواج میکند و مجموعه کارهای مسعود و فریده باعث مرگ معصومه میشود.
در پی اتفاقات نرجس، مادر مسعود تحت تأثیر علاقه شدید به معصومه، پس از مرگ وی به درد و رنجهای روحی شدیدی دچار میشود. نرجس چون مرگ معصومه را ناشی از بیتوجهیهای مسعود میداند، بیمهری و مخالفت با وی را آغاز میکند. نرجس در این ایام، مکاشفهها و رؤیاهای صادقی از عالم برزخ و وضعیت معصومه در بهشت برزخی میبیند و تقریباً ارتباطش با معصومه از این طریق ادامه مییابد.
مقدم این بار کوشیده تا با تمرکز بیشتر در داستان و تعدیل کردن فضای ماورایی سریالش، به کیفیت اثر ضربه نزند اما با این حال "روز حسرت" آن طور که باید و شاید در جذب مخاطب موفق عمل نکرد.
ملکوت
سال ۸۹ محمدرضا آهنج با ساخت سریال "ملکوت" و با حضور هنرپیشه هایی همچون محمدرضا شریفینیا، کوروش تهامی، پروانه معصومی و رضا رویگری، طبع خود را در این قبیل آثار آزمود، هر چند که در نهایت توفیق لازم را پیدا نکرد.
پس از گذشت پنج سال از توفیق سریال"او یک فرشته بود"، همه تلاشها برای موفقیت سریالسازی با مضامین ماورایی تا حدودی ناموفق بود که عدم خلاقیت و هوشمندی لازم می تواند از عوامل این مساله باشد.
آهنج در این سریال امیدوار بود که اثرش مورد اقبال گسترده مخاطبان قرار گیرد، اما ضعفهای مشهود "ملکوت" باعث شد که نظرها جلب نشود.
سریال داستان فردی به نام حاج فتاح سلطانی با بازی محمدرضا شریفینیا است که پس از تصادف دچار مرگ مغزی میشود و به جهان ملکوت میرود. در آن زمان فرشتهای با بازی کوروش تهامی به سراغ او میآید تا ب
ه گناهان او رسیدگی کند و از طرفی دیگر داماد حاج فتاح با بازی رضا رویگری برای رسیدن به ثروت حاج فتاح تلاش میکند.
در مجموع این سریال را میتوان یکی از ضعیفترین سریالهای ماورایی پخش شده از تلویزیون دانست که حتی در بحثهای ماورایی نیز جذابیتی برای بینندهاش ایجاد نکرد.
سقوط یک فرشته
بهرام و حمید بهرامیان در این سریال که محصول سال ۹۰ بود و در آن بازیگرانی چون مسعود رایگان، فریبا کوثری، مهرداد صدیقیان، خاطره اسدی و هدی زینالعابدی به ایفای نقش پرداختند، به عنوان کارگردانان مشترک به دنبال ساخت سریالی جذاب و متفاوت بودند و با وجود برخی شاخص های ارزشمند در نهایت نتوانستند موفقیت "او یک فرشته بود" را برای رسانه ملی رقم بزنند.
رامین عباسیزاده تهیهکنندهی سریال "او یک فرشته بود" این بار با "سقوط یک فرشته" به دنبال باز کردن پای شیطان به سریالهای ماه رمضانی بود.
داستان این مجموعه زندگی دو دختر به نامهای سارا و فاطمه را به تصویر میکشد که در جدال با فراز و نشیبهای زندگیشان در معرض عیارسنجی ایمانشان قرار میگیرند و ورود افراد جدید به داستان، ماجراهای سریال را تشکیل میدهد. جذابیت اصلی این سریال، بیان داستان از زبان شیطان با بازی محمدرضا علیمردانی به عنوان راوی قصه است که پیشتر سابقه نداشت؛ به ویژه آنکه از قسمتهای میانی این سریال هویت اصلی او مشخص میشود، اما این ایدهها نیز خیلی کارگشا نمیشود و "سقوط یک فرشته" در حد یک سریال معمولی به آرشیو صداوسیما میرود.
پنج کیلومتر تا بهشت
سال ۹۰ همچنین سریال دیگری به کارگردانی علیرضا افخمی با عنوان جالب "پنج کیلومتر تا بهشت" به روی آنتن تلویزیون رفت که در آن هنرپیشگانی چون داریوش فرهنگ، مهدی سلوکی، شبنم قلی خانی، نفیسه روشن و پریناز ایزدیار به ایفای نقش پرداختند.
ماه رمضان این سال به معنای واقعی کلمه، اوج ساختن سریالهای ماورایی در تلویزیون بود. در کنار شبکهی اول که "سقوط یک فرشته" را پخش میکرد، شبکهی سه سریال "پنج کیلومتر تا بهشت" را روی آنتن فرستاد.
علیرضا افخمی که در طول این سالها پای ثابت سریالهای ماورایی تلویزیون بوده، بار دیگر سریالی با سوژهای از عالم ماورا ساخت. البته او این بار دست از شیطان و تجسمش در زندگی افراد برداشت و به سراغ سوژهای با موضوع ارواح رفت.
امیرحسین با بازی مهدی سلوکی مدیر یک شرکت پخش دارویی است که متعلق به همایون فرزین با بازی داریوش فرهنگ است. امیرحسین از کودکی در خانهی همایون فرزین بزرگ شده و عاشق آیدا دختر فرزین است که نقش آن را شبنم قلیخانی ایفا میکند. در این بین، پسر فرزین که از امیرحسین کینه به دل دارد و رابطهاش با پدرش خوب نیست به کمک دوستانش از شرکت پدرش دزدی میکند که در حین آن امیرحسین سر میرسد و با ضربه دزدها به کما میرود و آنها میکوشند تا جسد او را در مکانی دور از بین ببرند.
شواهد و مدارک دزدی علیه امیرحسین گواهی میدهد، اما روح او که اکنون از جسمش جدا شده با حضور در رویاهای آیدا، دختر فرزین سعی میکند آنان را مطلع سازد که در گندمزاری در پنج کیلومتری بهشت زهرا در حال مرگ است. در نهایت امیرحسین با کمک روح دختری به نام مینا که در حال زندگی نباتی است، آیدا را از محل جسدش باخبر میسازد و با انتقال به بیمارستان نجات مییابد. امیرحسین هم پس از آن که بهبودی پیدا میکند پیش والدین مینا رفته و با دادن نشانیهایی از او، آنان را قانع میکند که اعضای بدن دخترشان را که خودکشی کرده، به بیماران نیازمند اهدا کنند.
متاسفانه این سریال همراه با حواشی تلخی شد به این معنا که همزمان با پخش سریال، در عالم واقعیت پسربچهای ۱۲ ساله تصمیم گرفت با کشتن خودش همانند سریال مورد علاقهاش تبدیل به یک روح شود و به مکانهای مورد علاقهاش سر بزند. کاری که در نهایت به قیمت جان پسربچه تمام شد.
این اتفاق تلخ هشداری جدی برای مدیرهای تلویزیون بود. این تلنگر محکم که به قیمت تمام شدن جان یک انسان تمام شده بود، به آنها فهماند پرداختن بیش از حد به یک موضوع حد و مرزی دارد. کشیدن پای شیطان و فرشته به هر بهانهای در سریالهای مختلف و نشان دادن روح و عالم برزخ به دم دستیترین شکل ممکن عواقب زیادی برای مخاطبان تلویزیون به دنبال خواهد داشت. مدیرهای تلویزیون باید قبل از مرگ یک کودک بیگناه، خودشان متوجه اهمیت رسانه و خوراکی که به مخاطب داده میشود، میشدند، اما چه سود که مسئولان خیلی دیر متوجه این مساله شدند.