
به گزارش سرویس سیاسی پایگاه خبری 598، رسول رضایی/ مولوی در کتاب مثنوی داستانی بسیار زیبا و پرمعنا آورده که برای توصیف حال و هوای این روزهای کشور و بویژه برای دولتمردان و غربشیفتگان علاقمند به بیراهه «سازش، مذاکره، برجام» بسیار مناسب است.
ملای رومی چنین نقل میکند: «مجنون» که در فراق دوری از «لیلی» میسوخت و بیقرار ملاقات با «لیلی» بود، روزی از روزها در تب و تاب دیدار او بر پشت ناقهای تازه زایمانکرده نشسته و آهنگ کوی منزل لیلی نمود.
ناقه اما دل در گرو کُرّهبچه شیرخوارهاش داشته و به اقتضاء غریزه عطوفت مادری لحظهای دل کندن از فرزند دلبندش را برنمیتافت.
از یک سو همه فکر و ذکر و همّ و غمّ مجنون معطوف به رسیدن به کوی لیلی بود؛ اما از طرف دیگر همه اندیشه و تشویشخاطر شتر متمرکز بر مراقبت از طفلش گشته بود و در اضطراب جدا نشدن از کُرّهاش به سر میبرد.
از این رو سفر مجنون به منزل لیلی هیچگاه میسر نگردید چراکه به محض اینکه مجنون بر روی شتر خوابش میبرد یا اندکی غافل میشد، شتر آهسته آهسته مسیر طی شده را دور میزد و به سمت طویلهاش بازگشت میکرد تا فرزندش را ملاقات کرده، به او شیر بدهد و او را در سایه نوازش و مهر مادری قرار دهد.
مولوی این صحنه تراژیک را اینچنین توصیف میکند:
همچو مجنون در تنازع با شتر / گَه شتر چربید و گَه مجنون حُرّ
میل مجنون پیش آن لیلی روان / میل ناقه پس سوی کُرّه دوان
یکدم ار مجنون از او غافل شدی / ناقه گردیدی و واپس آمدی
یک دو روزه ره بدین منوالها / مانده مجنون در تردد سالها
مولوی در انتهای قصه اینچنین نتیجهگیری میکند که مسافرت و همراهی این دو «ناهمراه» ممکن نبود و مسیری که به آسانی دو روزه قابل پیمودن بود، بسبب تضاد دغدغهها و بخاطر اینکه هرکدام یک معشوق جداگانهای داشتند، به ترددِ سالها آوارگی و نافرجامی و بیسرانجامی کشیده شده بود.
بالاخره مجنون سر عقل آمد و وقتی فهمید این شتر عاشق بچهاش است و دل از او نمیکند و هرگز نمیتواند او را به سرمنزل کوی لیلی برساند، چاره کار را در فرود آمدن از ناقه و گسستن خود از شتر دید.
آری؛ مجنون متوجه شد که اگر پیاده به کوی لیلی برود بهتر از آنست که سالها معطل این ناقه ناهمراه و ناسازگار با اهداف وی شود.
مجنون به فراست دریافت اگرچه پای پیادهرفتن در بیابانهای منتهی به کوی لیلی کاری بس سخت و مرارتزا است، ولی به هر حال بهتر از سوارشدن بر ناقهای ناهماهنگ است که او را مدام به قهقرا برگردانده و عمرش را به فرصتسوزی هدر میدهد.
مولوی در انتهای داستان این درس را به رهروان کوی حقیقت میآموزاند که روح انسان نیز با تنپروری و هواهای نفسانی هیچگاه به سرمنزل رستگاری و قرب الهی نخواهد رسید. به بیان دیگر رسیدن به کوی لیلای رضوان پروردگار به شرطی میسر است که انسان از شتر هوای نفس پایین آمده و تنپروری را رها سازد.
این دو همره همدگر را راهزن / گمره آن جان کو فرو ناید ز تن
و اما وجه شباهت دولت چهاردهم با داستان "ناقه و مجنون" در آنست که هرچند دکتر پزشکیان (همانند سایر روسای جمهور قبلی) برخوردار از نیت خوب و خالصانه بوده، قصد خدمترسانی به مردم داشته و آرزوی رسانیدن کشور به کوی لیلی خوشبختی را در دل دارد، اما باید بداند که با سوار شدن بر مرکب «جریان تحریف» که شتری ناهموار و ناسازگار با مبانی و اهداف انقلاب است، نه تنها قدمی به جلو نخواهد گذاشت، بلکه مسیر قهقرایی و بازگشت به عقب را طی خواهد کرد.
نکته حائز اهمیت آنست که شتر وحشی «جریان تحریف» دارای دو بازوی اصلی میباشد:
۱_ مکتب «نئولیبرالیسم» در اقتصاد
۲_ مکتب «سازش» در سیاست
مروری بر تجربه چهل سال گذشته کشور به وضوح نشان میدهد سوار شدن دولتهای گوناگون بر شتر سرکش «جریان تحریف» با دو بازوی «اقتصاد بازار آزاد» و «سازش در برابر قلدران بینالمللی» علت اصلی زمینخوردن، ناکامی و شکست روسای جمهور سابق بوده است.
در ادامه این دو بازوی زمینکوبنده و فلجکننده ناقه «جریان تحریف» را که مسبب زمینخوردن، آفتزدگی و بیاعتبار شدن بسیاری از دولتها در ایران و سایر کشورهای در حال توسعه گشته است را تا حدودی تبیین و بررسی خواهیم نمود.
ولنگاری ارزی یا همان شناورسازی و سپردن تعیین قیمت نرخ ارز به دست بازار از جمله توصیههای نئولیبرالی و همیشگی IMF (صندوق بینالمللی پول) به مسئولین کشورمان و برخی کشورهای دیگر (همچون ترکیه، سوریه، لبنان، پاکستان و ...) بوده است.
آغاز این تجویزهای نئولیبرالی در کشورمان عمدتا با روی کار آمدن دولت کارگزاران سازندگی رقم خورد و مجموعه سیاستهای "تعدیل اقتصادی با تجدید نظر در نرخ ارز" روی میز اقتصاددانان موسوم به «بچههای شیکاگو» و شاگردان مکتب نیاوران قرار گرفت.
مولفههای اساسی نسخههای پیشنهادی IMF به مسئولین دولت هاشمی رفسنجانی به قرار زیر بود: رهاسازی و گرانسازی دلار، خصوصیسازی، عدم مداخله دولت در اقتصاد، حذف یارانه پنهان، جهانیسازی قیمتها، کوچکسازی دولت از طریق کاهش تعهدات رفاهی در آموزش و بهداشت و درمان برای مستمندان، مقرراتزدایی به نفع سرمایهداران و ...
تجربه سالیان گذشته نشان داد هدف و نتیجه این تجویزهای معیشتسوز و نابرابریساز چیزی تقلیل ارزش پول ملی، تعمیق شکافهای طبقاتی، کاهش قدرت خرید فرودستان، ناراضیتراشی، عصبانی کردن مردم از نظام، کاهش سرمایه اجتماعی انقلاب و نهایتا استحاله و سرنگونی نرم جمهوری اسلامی نبوده است.
نکته قابل تامل آنست که این تجویزهای ویرانگر عمدتا در اتاق فکر استعمارگران فرانو پخت و پز شده و بوسیله «بچههای شیکاگو» و لیبرالهای ایرانی (اعم از اصلاحطلب و اصولگرا) سالهاست که در دولتهای گوناگون در دست اجرا و پیادهسازی میباشد.
بنابراین پیامد بارز و فاجعهبار این تفکرات نئولیبرالی چیزی جز پیدایش تورمهای افسارگسیخته و سپس بیاعتمادی مردم به مسئولین و ناکارآمد نشان دادن انقلاب اسلامی نبوده است.
سوار شدن دولتها بر شتر انحرافی و ناهموار «سازش» و تمسک به میز «مذاکره» برای حل مشکلات کشور با ترفند برجستهسازی قدرت «تحریم» و ترساندن از آن، تقریبا از دولت هاشمی کلید خورد و در دولت حسن روحانی به اوج خود رسید و هم اینک در دولت دکتر پزشکیان توسط برخی ظریفالملوکها و معاونین راهبردی در حال تداوم و پیگیری است.
جای بسی تاسف است که بیراهه «سازش، مذاکره، برجام» بارها و به انحاء گوناگون در دولتهای قبلی مورد آزمایش قرار گرفته و موجب زمینخوردن و بدنامی دولتمردان سابق شده است، اما همچنان پند و عبرتهای لازم از آن گرفته نشده و هر چند صباحی از گوشهای زمزمههایی مبنی بر ضرورت کوتاه آمدن در برابر زیادهخواهیهای غرب و لزوم تن دادن به اعطای امتیازات بیشتر به طرفهای بدعهد آمریکایی و اروپایی توسط برخی غربگدایان دولت چهاردهم به گوش میرسد.
یادمان نمیرود که در دولت "تدبیر و امید" به توهم گشایش اقتصادی پرچم «دیپلماسی استرحامی» را برافراشته نمودند و با دراز کردن دست خود نزد مستکبرین بینالمللی، ذلیلانه خواهان لغو تحریمهای ظالمانه شدند؛ اما در انتها آبی از تنور مذاکرات ۵+۱ برای ملت ایران گرم نشد که نشد.
ظریفالملوکهای دولت اسبق به مدت هشت سال اعطای امتیازات یکطرفه به ایالات متحده را افتخار خود پنداشتند و با حقارت هرچه تمامتر در خیابانهای لوزان، ژنو، نیویورک و ... کاسه گدایی به دست گرفتند تا شاید طرفهای متکبر غربی رحمی به حالشان کرده، شاید پیچ تحریم را اندکی شل نموده و کمی به وعدههایشان عمل کنند!، اما در انتها پس از هشت سال مذاکره و آوارگی و امید بستن به کدخدا، به در بسته خورده، امیدشان ناامید شده، تیرشان به سنگ خورده و همچون لشکر شکستخورده دست از پا درازتر به کشور بازگشتند. دستاورد مذاکرات برجامی آنها چیزی جز چندبرابر شدن تحریمها، بتون ریختن در قلب راکتور آبسنگین اراک، بیکاری دانشمندان هستهای، سرخوردگی و تقلیل عزت ایران در مجامع بینالمللی نبود!.
حال با نادیده گرفتن این عبرتهای تلخ، متاسفانه دولت چهاردهم نیز دائما پالس «مذاکره» به طرفهای پیمانشکن غربی ارسال کرده و با چشم و ابرو مدام اشاره میکنند که مهیای احیای توافقات برجامی هستند!
رهبر حکیم انقلاب چند روز قبل در دیدار با جمعی از فرماندهان نیروی هوایی (مورخ ۱۹ بهمن ۱۴۰۳) با تبیین هزارباره لزوم بیاعتمادی به آمریکا و ضرورت فهم بیفایده بودن مذاکره با مقامات این کشور، انذارها و هشدارهایی به دولت پر وفاق جناب پزشکیان دادند.
اما افسوس که این جماعت غربپرست آنچنان مسحور و افسونشده ژست ابرقدرتی ایالات متحده شدهاند و آنچنان عقربه ساعت خود را با سردمداران کاخسفید تنظیم کردهاند که گویی معبودی جز «امریکا»، قبلهای جز «واشنگتن»، ذکری جز «مذاکره»، تعقیباتی جز «تنشزدایی»، صحیفهای جز «برجام» و عبادتی جز «کُرنش در برابر غرب» در چنته ندارند!.
شاید اغراقآمیز نباشد اگر بگوییم رهبر انقلاب برای "هزار و یکمین بار" نسبت به پیامدهای بیراهه «سازش، مذاکره، برجام» هشدار دادند؛ اما گوشهای ناشنوای روغنفکران غربزده برای هزارمین بار گوششان به این حرفها بدهکار نبوده، همچنان خر خود را رانده، منافقانه و در "جلوت" از استراتژی «مقاومت» دم میزنند اما در "خلوت" در سودای «مذاکره» روزشان را به شب رسانده، برای ملاقات با امثال جانکری لَهلَه زده و به تعبیر خواجه حافظ شیرازی «چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند!».
آری؛ تجربه تلخی که دولت «برجام و دیگر هیچ» از مذاکره برجای گذاشت، هنوز جلوی چشم ما رژه میرود و در قالب آینه عبرت به فرجام شوم تفکر مسموم برجامزده هشدار میدهد. در همین راستا مقام معظم رهبری در سخنان چند روز قبل به این نکته تصریح نمودند که: «برخی وانمود میکنند اگر پشت میز مذاکره بنشینیم فلان مشکل حل میشود اما واقعیتی که باید درست بفهمیم این است که مذاکره با آمریکا هیچ تأثیری در رفع مشکلات کشور ندارد.»
ایشان با یادآوری تجربه تلخ دهه ۹۰ و معطل کردن اقتصاد کشور به پای امضا، اجرا و احیای برجام فرمودند: «دولت آن روز ما، با آنها نشست، رفت و آمد و مذاکره کرد، خندیدند، دست دادند و رفاقت و همهکار کردند و معاهدهای تشکیل شد که در آن، طرف ایرانی با سخاوت بسیار زیاد، امتیازهای زیادی به طرف مقابل داد اما آمریکاییها به آن معاهده عمل نکردند.»
معظمله با اشاره به سخنان بیشرمانه ترامپ درباره پارهکردن برجام خاطرنشان کردند: «قبل از او هم دولت قبلی آمریکا که معاهده را پذیرفته بود، به آن عمل نکرد و تحریمهای آمریکا که قرار بود برداشته شود، برداشته نشد و مسئله سازمان ملل هم همچون استخوانی لای زخم باقی ماند که همیشه مانند تهدیدی بر بالای سر ایران باقی بماند.»
قافلهسالار انقلاب در ادامه افزودند: «آمریکا همان معاهده را با وجود نقصهایی که داشت نقض کرد و از آن خارج شد. بنابراین، مذاکره با چنین دولتی غیرعاقلانه، غیرهوشمندانه و غیرشرافتمندانه است و با آن نباید مذاکره کرد.»
بنابراین به نظر میرسد داستان "مجنون و ناقه" جناب مولوی گویی توصیفی از حال و هوای این روزهای کشور ماست. این داستان هشداری مشفقانه و نهیبی صاعقهوار برای جناب دکتر پزشکیان است که به امید رسیدن به کوی لیلی و برای دست یافتن به آبادانی و پیشرفت همهجانبه کشور پا به ساختمان پاستور گذاشته، اما متاسفانه دچار مشاورین نااهل و آدرسهای غلط اقتصادی و سیاسی «جریان تحریف» شده، فلذا دولتش بر دو شتر ناهموار «ولنگاری ارزی» و «مذاکره» سوار شده و خیال نموده با این دو مرکب ناسازگار و زمینزننده دولتهای سابق میتواند کشور را به سرمنزل مقصود برساند!.
به بیان دیگر: قصه پرغصه "مجنون و ناقه" یک کلاس درس عملی برای دولت چهاردهم است تا با پرهیز و احتراز از دو شاخه «جریان تحریف» که نقش سرنگونکننده دولتهای گذشته را دارند؛ یعنی: ۱_لیبرالهای ایرانی ۲_غربگرایان مشتاق به بیراهه «سازش، مذاکره، برجام»، بتواند خود را از آفت ناکامی، بیآبرویی و زمینخوردن حفظ کند.
امید است که دکتر پزشکیان با اندکی تفکر در علل شکست روسای جمهور قبلی و با عبرتگیری از مسیر غلط پیشینیان، به فجائع برخاسته از این دو اندیشه ناصواب «جریان تحریف» پی برده، راه را از چاه شناخته و بیش از این مملکت را معطل نسخههای مسموم مکتب نئولیبرالیسم سرمایهداری نکرده و از طرف دیگر کشور را چشمانتظار ناز و کرشمه استعمارگران آمریکایی و اروپایی برای لغو تحریمها نسازد؛ چرا که اساسا کلید حل مشکلات در داخل است نه در خارج از این مرز و بوم.
کلید حل مشکلات منوط به عوض کردن ریل اقتصاد سرمایهداری و کنارگذاشتن نسخههای معیوب و عاریتی غربی است؛ نه در خم شدن مقابل مستکبرین بینالمللی.
کلید حل مشکلات متوقف به تثبیت و تقلیل نرخ ارز است؛ نه در رهاسازی و شناورسازی و رساندن دلار به مرز صدهزار تومان.
کلید حل مشکلات وابسته به توقف تبعیت کورکورانه از نسخههای IMF و جلوگیری ازسیاست اشتباه جهانیسازی و دلاریفروشی منابع اولیه است، نه در بزرگنمایی تحریم و دخیلبستن به دیپلماسی استرحامی.
سخن آخر آنکه: جناب دکتر پزشکیان؛ لطفا هرچه زودتر از این شتر ناهموار و ناسازگار و خطرناک پیاده شوید قبل از آنکه شما را همچون دولتهای قبلی زمین بزند و به عقب برگرداند.!