کد خبر: ۵۳۴۴۷
زمان انتشار: ۱۸:۱۰     ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۱
خبرنامه دانشجویان ایران: امیر استکی/ عالما ن علم سیاست می گویند گروه های سیاسی با یک تاخیر زمانی کوچک از تحولات پایگاه اجتماعی شان اثر می پذیرند. این نکته برای آن دسته از جریانات سیاسی که هویت یکدست تری دارند مشهودتر است به این معنا که جریاناتی که پایگاه اجتماعی متکثرتری دارند کمتر تحت تاثیر افولیکی از این پایگاه ها قرار می گیرند.
 
در میان جریانات سیاسی که در حال منقضی شدن هستند یا منقضی شده اند می توان به چند جریان اشاره کرد از جمله نهضت آزادی، جبهه ملی، چپ سنتی و این البته این اواخر راست سنتی.
 
راست سنتی جریانی برآمده از دل بازار بود؛ واژه "بود" را از این لحاظ به کار می برم که به نظر راقم این سطور حیات یک جریان سیاسی با منشائیت اثر بودن و پایگاه اجتماعی داشتن آن پیوند دارد وگرنه هر جمع دوستانی را می شود یک جریان سیاسی دانست.
 
و امروز به صراحت می توان گفت راست سنتی پس از انتخابات دور دوم مجلس نهم رسما به یک محفل دوستان و یک جمع خصوصی برای مرور خاطرات خوش و ناخوش گذشته تبدیل می شود .
 
راست سنتی در این نگاه، امروز علاوه بر اینکه از افول بازار (در قامت سنتی خود) متاثر شده است از عدم توانایی در نمایندگی منافع و خواسته های اقشار مردم رنج می برد، مسئله ای که به علت تک پایه بودن منابع هویتی این جریان سیاسی سرچشمه می گیرد.
 
البته این پایان یافتن چیزی نیست که یک شبه حادث شده باشد این اتفاقی است که به آرامی در گذر زمان، دوش به دوش حاشیه ای شدن بازار سنتی و فاصله گرفتن از خواست و اراده ملت در طول 3 دهه اخیر روی داده است.
 
مروری بر آنچه در این سه دهه و مخصوصا از پایان دولت هاشمی بر این جریان گذشته است به راحتی آنچه که به عنوان پایان راست سنتی را ادعا کرده ایم را روشن می کند.
 
ما در این تحلیل از پایان دولت هاشمی شروع می کنیم و نقطه عزیمتمان انتخابات ریاست جمهوری 76 است.
 
جریان راست پس از آنکه در دوره ی ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی سعی در جا انداختن شعار "مخالف هاشمی ،مخالف رهبری است؛ مخالف رهبری دشمن پیغمبر است" در فضای سیاسی کشور را داشت، در انتخابات خرداد 76 فضا بگونه ای برایش پیش رفت که کاندیدای پرطمطراق و سر شناس آن در برابر کاندیدای گمنام جریان چپ به شکلی که در آن زمان کسی پیش بینی نمی کرد شکست خورد.
 
آن روزگار، روزگاری بود که هنوز بازار به یک بازیگر حاشیه ای در اقتصاد تبدیل نشده بود، پس باید دلیل آن شکست را در جای دیگری یافت. جریان راست سنتی در آن زمان به علت فاصله ای که از مردم گرفته بود نتوانست در تدوین استراتژی برای انتخابات درست عمل کند و تمام امتیازات منفی هاشمی به حساب این جریان ریخته شد و این در حالی بود که گزینه ی هاشمی برای انتخابات فردی جز سید محمد خاتمی نبود نشان به آن نشان که در کابینه‌ی سید محمد خاتمی همان افراد کابینه‌ی هاشمی به کار گرفته شدند، وزرایی هم با زمینه‌های اقتصادی و فنی و هم سیاسی، فرهنگی.
 
در دولتی که شعارش توسعه ی سیاسی بود وزیر علوم‌، فرهنگ و کشورش از همان کابینه‌ی قبلی انتخاب شده  بودند! و لابد توسعه ی سیاسی  قرار است در وزارت جهاد کشاورزی اتفاق بیافتد!
 
این گونه بود که در صحنه‌ی واقعی سیاست کشور با رندی جناب هاشمی رفسنجانی تمام امتیازات منفی دولت وی به حساب راست سنتی ریخته شد و این جریان در فضای گفتمانی سپهر سیاست کشور شکست سختی خورد که تا چند سال نتوانست راه گریزی از تبعات آن شکست پیدا کند و پس از آن هم با همان روش‌ها و مدل‌های قبل، شکست سخت‌تری در انتخابات مجلس ششم خورد و این گونه بود که ثابت شد که شکست سال 76 اتفاقی نبوده است.
 
اما پس از جریان راست سنتی در شوک انتخابات 76 باقی ماند به شکلی که به علت واهمه  از مواجه شدن با شکستی دیگر حاضر نشد رسما نامزدی برای انتخابات سال 80  معرفی کند.
 
از بدنه این جریان احمد توکلی به شکلی غیر تشکیلاتی و منسجم وارد رقابت شد که شانسی برای پیروزی در برابر جریانی که در آن روزها عجیب می تاخت را نداشت.
 
البته در همان زمان حرف هایی خوبی از سوی جریان جوان‌تر راست در فضای سیاسی کشور زده شد که به نظر می‌رسد در اتفاقات سال های آینده بی تاثیر نبوده است.
 
از سال 80 به بعد اما اتفاقاتی در سطح کشور افتاد که سبب افول گفتمانی جریان دوم خرداد شد ناکارآمدی تئوری‌های اقتصادی دولت خاتمی که نتیجه‌اش افزایش شکاف طبقاتی در کشور بود، افزایش فضای نامناسب فرهنگی در جامعه‌ی متدین ایران و سهم خواهی رادیکال‌های چپ در کشور از جمله شاخصه‌هایی بود که نشان از افول جریان چپ در کشور می‌داد، اما آیا این به معنای اوج گرفتن جریان راست در کشور بود؟
 
در این میان باید به انتخاباتی اشاره کرد که در آن روز، اهمیت بسیار زیادی در تعیین وزن جریانات سیاسی و شناساندن واقعیت‌های اجتماعی داشت.
 
در آن انتخابات دوم شورای شهر که تنها انتخاباتی که رد و تائید صلاحیت‌ها بر عهده شورای نگهبان نبود، طیف وسیعی از همه جریان‌های سیاسی شرکت کردند.
 
حتی افرادی چون محسن سازگارا، فریبا داوودی مهاجر و ... هم در شهر تهران کاندیدا بودند اما در همین فضا هم جریان راست تشخیص داد که بدلیل احتمال شکست بهتر است با تابلو شرکت نکند اما جریانی از جوان‌تر‌های نزدیک به این جریان که برخی رفتار‌ها‌ی پدرانه‌ی گذشته را عامل شکست می دانستند خود وارد میدان شدند و جریانی به نام آبادگران شکل گرفت  که اکثرا از چهره های جوان و گمنام تشکیل شده بود و شعار آبادگری و حل مشکلات مردم را می داد، این جریان همانی بود که بعد ها به اصول‌گرایان نوگرا معروف شد؛ در آن زمان جریان اصلاح طلبی که مانند راست سنتی  در سال 76 در توهم داشتن پشتیبانی وسیع مردم بود و به شدت سرگرم پیگیری دغدغه‌های سیاسی فرهنگی یک اقلیت ناچیز شده بود، در کمال تعجب ناظران قافیه را در برابر آبادگران باخت تا بار دیگر ثابت شده باشد که مردم حاکمان و تعیین کنندگان اصلی هستند.
 
اما به این ظهور و بروز از دیدگاه دیگری می‌شود نگریست و آن کنده شدن قسمت قابل توجهی از راست سنتی از دامان هاشمی و تغییر گفتمانی از منافع سنتی یک جریان در حال افول به سمت نمایندگی خواسته‌های مردم است.
 
بله جمعی در سپهر سیاست کشور اعلام وجود کرد که دیگر به سازو کارهای سابق جریان راست پایبند نبود، دیگر لازم نمی‌دید برای حضور در انتخابات حتما باید لیستش به تایید آیت ا... هاشمی برسد و آشکارا به نقد دوره‌ی کارگزان و روند‌های شکل گرفته در این دولت می‌پرداخت و برای اولین بار دولت‌های هاشمی و خاتمی را در سیاست‌ها و روند‌ها و حتی افراد از یک جنس می‌دید، از این منظر حتی می توان ادعای تغییر پارادایمی در جریانات سیاسی درون نظام را داشت.
 
هاشمی نماد توسعه سرمایه‌دار محور و مردم گریز بود که علی رغم تصویری که از کارآمدی دولتش توسط نیروهای سیاسی هم تراز با او القا می‌شد، تصویر مثبتی در ذهن مردم نداشت.
 
برخواستن رویکردهای مردم محور از ویرانه‌های راست سنتی و مواجهه آن با برابر نهاد دیگری به نام جریان اصلاح‌طلبی که قرائتی دیگر از مردم داشت باعث شد که در آزمونی که به لطف تاریخ و با حضور تقریبا تمام مدعیان سیاسی برگزار شد، مشخص شود که اقبال مردم به گروه‌های سیاسی به میزانی است که این باور در مردم ایجاد شود که آنها واقعا منشاء اثری خواهند بود.
 
هر چه جلوتر می‌آییم تمایز بیشتری میان آنانی که خود را اصولگرا می‌نامیدند و راست سنتی پدیدار می شود.
 
راست سنتی و بزرگانش در انتخابات مجلس هفتم با آگاهی از وزن خود سعی کرند در قامت ریش سفیدان و فراهم کنندگان بستر به اصطلاح وحدت میان جریانات اصولگرایی ظاهر شوند.
 
این اتفاق وجهه‌ی دیگری بر رو به افول بودن این جریان سیاسی بود به طوری که هر روز با افول بیشتر نقش بازار سنتی تعداد نمایندگان مجلسی که این جریان با اتکا به پایگاه اجتماعی خود کسب می‌کرد کمتر و کمتر می شد (طوری که در انتخابات اخیر به مرز پایان این جریان رسید).
 
در این میان همان ریش سفیدی و تلاش برای قبولاندن نقش وزنه! تمام هم و غم برجستگان این جریان بود.
 
نقشی که هر روز بیشتر از سوی گروه‌های نوظهور و پایگاه دار اصولگرایی به چالش کشیده می‌شد تا جایی که در انتخابات ریاست جمهوری نهم و با عدم پذیرش استراتژی این جریان در وحدت روی یک کاندیدا از سوی احمدی نژاد، قالیباف و توکلی به طور اساسی دچار چالش شد.
 
انتخابات دولت نهم عرصه دیگری برای تایید ادعای ماست. آنجا که جامعه به علت اولویت‌های مالیخولیایی یک جریان سیاسی به حالت تشنگی برای عدالت اجتماعی رسیده بود، جریان راست سنتی که باز با چندین صورت ولی یک رویکرد وارد شده بود در برابر کاندیدای گمنامی که کسی اصلا به او فکر نمی کرد، متحمل شکست دیگری شد تا دوباره ثابت شده باشد که جریان غیر تحول یافته راست سنتی به هیچ وجه نه می خواهد و نه می تواند که نماینده دغدغه‌های انقلاب  باشد.
 
نماد راست سنتی تحول نیافته هاشمی سال 84 بود که به عنوان آخرین برگ برنده جریان راست سنتی رو شد و به راحتی از دور خارج شد.
 
بله جریان راست سنتی در دور دوم انتخابات 84 هم از هاشمی حمایت کرد و هم از احمدی نژاد !
 
در فاز بعد انتخابات مجلس هشتم این بار محلی بود برای اصولگرایانی که سنتزی از راست سنتی بودند، سنتز به آن دلیل که از پیکره آن جریان روزگاری تاثیر گذار برآمده بودند ولی ویژگی‌های آن را نداشتند. در این انتخابات هم نمایندگان به خصوصی از جریان راست سنتی به مجلس راه نیافتند.
 
اما مجلس نهم و رقابت‌های سیاسی حول و حوش آن مدعای ما را بیشتر از پیش تقویت می‌کند و ما که نقطه عزیمت خود را انتخابات ریاست جهوری 76 گذاشته بودیم به نظر می رسد که به انتها رسیده ایم.
 
در این انتخابات چند نکته بارز بود، اول نپذیرفتن نقش وزنه تعادل سران راست سنتی از طرف گروهی از اصولگرایان که با نام جبهه پایداری فعالیت می‌کنند، است.
 
این نکته باز به پایان این نقش حداقلی برای سران راست سنتی تاکید می کند. دوم نتایجی که مخصوصا در تهران حاصل شد نشان می‌داد از میان گروه‌های اصولگرا، دسته ای که هنوز رنگ و بویی از تغییر اساسی در آنها دیده نمی‌شد تقریبا به مجلس راه نیافتند.
 
و همین نکته دوم در جمع با نکته اول نشانگر پایان جریان راست سنتی است.
 
جریانی که ریش سفیدان آن دیگر وزن سابق را ندارند و اعضای آن هم اقبال مردمی در حد نمایندگی مجلس را هم ندارند.
 
البته در میان دیگر گروههای اصولگرا ترکیب جبهه متحد به نحوی است که هنوز عده‌ای با تمایلات سنتی در آن حضور دارند ولی قاطبه آن تشکیل شده از اصولگرایان نوگرا(جمعیت رهپویان)، تکنو کرات های اصولگرا (نزدیکان قالیباف) و شخصیت‌هایی است که کمتر رنگ و بوی راست سنتی را دارند.
 
چند روز قبل از انتخابات دور دوم مجلس نهم نبی حبیبی دبیر کل موتلفه گفته بود که در مجلس فراکسیونی قوی موتلفه را تشکیل می دهیم اما نتیجه نشان داد که در مجلس نهم نه از تاک موتلفه نشان است نه از تاک نشان، نه حبیبی و بادامچیان به مجلس رفتند نه افرادی چون آرین منش و ... از شهرستان ها و این یعنی پایان راست سنتی.
 
و در پایان می توان گفت جریان اصولگرایی از این منظر در شرف یک تغییر به اصطلاح پارادایمی دیگر است، تغییری که دو سر آن به شکلی کمتر ملموس در انتخابات مجلس نهم بروز کردند و احتمالا در مصاف جدی ریاست جمهوری بعدی گذاری در میان این جریانات صورت خواهد گرفت.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۱
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
ارسال نظرات
برادر
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۲۰:۴۶ - ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۱
۰
۰
تحلیل خوبی است دستتان درد نکند.
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها