به گزارش سرویس سیاسی
پایگاه خبری 598، در روزهای اخیر پس از گذشت یک سال از بلوای 1401، سران جریان آشوب پس از شکست سنگینی که مردم ایران به آنها تحمیل کردند، به جان یکدیگر افتاده و در جدیدترین نسخه این درگیریها که درگذشته نیز سابقه داشت، ربع پهلوی را هدف قرار دادند. طی این نسخه جدید از خودزنی جریان آشوب، براندازان شکستخورده، از پسر شاه مخلوع اعلام برائت کردند و جملگی علیه این کاسب شیاد، کارزاری راه انداختند؛ کارزاری که در آن عده زیادی از مزدوران و براندازان، وکالتی را که سال گذشته به ربع پهلوی داده بودند پس گرفته و همان عده معدود 500 هزار نفره نیز به این شکل و در این زمان، پسر شیاد پهلوی را پس زدند.
غائله «من وکالت میدهم» پروژهای بود که سال گذشته در بحبوحه اغتشاشات 1401، توسط جریان حامی پهلوی و سلطنتطلبان به راه افتاد؛ پروژهای که باعث شد ملیجکهایی چون علی کریمی، حمید فرخنژاد و برخی دیگر از سلبریتیهای خودفروخته فراری نیز به آن بپیوندند و برای شاهزاده پوشالی تبلیغ کنند؛ پروژهای که از همان ابتدا شکستش حتمی به نظر میرسید. این پروژه قرار بود وکالت 80 میلیون ایرانی را بر عهده گیرد اما پس از چندماه حتی نتوانست از مرز 500 هزار نفر بگذرد و در مرحله اول همراه کردن مردم با خود شکست خورد و بیآبرو شد. این پروژه اکنون با گذشت یک سال، از سوی همان معدود افرادی که به آن پیوسته بودند نیز طرد شد و بانیان و عوامل آن نیز به زبالهدان تاریخ فرستاده شدند.
افراد و جریاناتی که اکنون به کمپین «من وکالتم را پس میگیرم» پیوستهاند، عامل شکست و فضاحت خود در برابر مردم و جمهوری اسلامی ایران را تکروی و نگاه فاشیستی ربع پهلوی و دار و دسته او میدانند و از همین رو وی را به نابودی اپوزیسیون و از دست رفتن فرصت تاریخی براندازی متهم میکنند.
توهمی که خودشان ساختند و خودشان هم نابود کردند
براندازان که اکنون ربع پهلوی را فاقد توانایی در پیشبرد اهداف اپوزیسیون دانسته و حمایتهای خود را از وی، با راه انداختن این هشتگ پس میگیرند، سال گذشته تمام تلاش خود را بهکار گرفتند تا برای دوران پساجمهوری اسلامی یک نفر را به عنوان گزینه آلترناتیو معرفی و از همان طریق اهداف خود را پیگیری کنند. جریانی که سعی داشت مردم ایران را در دادن وکالت به شاهزاده پوشالی ترغیب و در راستای اهداف خود در آینده، آلترناتیو مذکور را هم برجسته کند.
اساسا ربع پهلوی طی این سالها بویژه سال گذشته در جریان آشوبهای 1401، توسط تمام رسانههای اپوزیسیون، همچنین سرویسهای اطلاعاتی آمریکایی و صهیونیستی مورد حمایت قرار گرفت. توسط همینها هم تلاشی وافر در جهت زدودن چهره مغشوش خانوادگی او و تمایلات فاشیستیاش صورت گرفت و در همین راستا نیز جایگاه او بین اپوزیسیون ارتقا یافت. برای وجهه دادن به این بت پوشالی هم نیاز بود دیدارهایی با برخی سران و مقامات دولتهای مختلفی که در عناد مستقیم با جمهوری اسلامیاند، ترتیب داده شود تا بیش از پیش این پهلوانپنبه براندازان باد شده و در نهایت نیز به گزینهای برای دوران پسابراندازی مبدل شود. از دیدار با ریچارد بلومنتال سناتور دموکرات آمریکایی، جو ویلسون عضو جمهوریخواه کمیته سیاست خارجی مجلس نمایندگان، آندره والینی و ژاکلین اوستاش برینیو، دو سناتور فرانسوی گرفته تا بنی گانتس وزیر جنگ پیشین رژیم صهیونیستی و نهایتا بنیامین نتانیاهو نخستوزیر این رژیم، گسترهای از دیدارهای ربع پهلوی در دوران آشوبهای 1401 بود؛ دیدارهایی که در آن به توطئهچینی علیه جمهوری اسلامی و حتی ارائه پیشنهاد حمله نظامی به ایران پرداخته و خیال میکرد از مفر بهوجودآمده به محبوبیتش نیز افزوده خواهد شد اما نمیدانست چنین دیدارهایی آن هم با دشمنان درجه یک ایران اسلامی، وی را بیش از پیش در میان بدنه اجتماعی منفور کرده و حتی عایدی دیگری جز کاسبی برایش نخواهد داشت. همانهایی که او را بالا آورده بودند اما برنامه دیگری برایش داشتند که بزودی موعد عملیاتی شدن آن نیز سر میرسید.
فضاحت مطلق؛ از جورج تاون تا تفرقه اپوزیسیون
سوای از برجسته کردن ربع پهلوی، براندازان تلاش میکردند به ظاهر هم که شده، وحدت و همبستگی خود را نشان دهند؛ وحدتی که مشخصا پس از این مواضع پهلوی نیاز بود اختلافاتی که برملا شده بود، به فراموشی سپرده شود.
بهمنماه سال گذشته یک روز پیش از خلق حماسه مردم در 22 بهمن، در دانشگاه جورج تاون، قرار بود ۸ نفر از چهرههای برانداز، یعنی رضا پهلوی، حامد اسماعیلیون، مسیح علینژاد، نازنین بنیادی، علی کریمی، گلشیفته فراهانی، عبدالله مهتدی و شیرین عبادی حاضر شوند و طی نشستی همبستگی خود را به همگان نشان دهند. اتفاقی که از همان ابتدا و عدم حضور 4 نفر دوم از این براندازان، اوج سهمخواهی و اختلاف در بدنه اپوزیسیون خارجی را نشان داد و شوخی بودن همبستگی را در همان وهله اول برملا کرد.
با تمام این نقاط افتراق، براندازان تلاش کردند یک ماه هم که شده، اختلافات خود را کنار بگذارند و در نوزدهمین روز از اسفند سال 1401 منشوری تحت عنوان «منشور همبستگی و سازماندهی برای آزادی» امضا کنند. آنها اعلام کردند راه گذار از جمهوری اسلامی ایران، ۳ عامل همبستگی، سازماندهی و مبارزه مستمر است.
منشور مذکور که از ابتدا هم شکل نگرفته بود اما پس از مدت کوتاهی فروپاشید. از بین ۸ مدعی براندازی، نام ۲ نفر آنها یعنی علی کریمی و گلشیفته فراهانی در میان امضاکنندگان نبود. بعد گذشت مدتی کوتاه از امضای این منشور، نازنین بنیادی هم که به طور مرتب در توئیتر فعالیت براندازانه داشت، اکانت توئیتری خود را بست و عملا او نیز از این جمع خارج شد.
اندکی نگذشت که در اوایل اردیبهشتماه جاری، حامد اسماعیلیون که برخی او را رهبر اپوزیسیون خارجنشین مینامیدند نیز از این منشور خارج شد.
او درباره خروج از این منشور گفت: «متاسفانه کار در گروه همبستگی بخوبی پیش نرفت. گروههای فشار از بیرون از جمع با شیوههای غیردموکراتیک میکوشیدند مواضع خود را بر جمع تحمیل کنند. تحمیل نظر در دموکراسی نمیگنجد و توافق اعضای گروه، نه فقط عضوی از آن، از شرایط حرکت دموکراتیک است». اسماعیلیون در مصاحبه با اینترنشنال، دیکتاتوری رضا پهلوی را عامل این تصمیم دانست و گفت که «نظر پهلوی مخالف نظر اکثریت جمع بود. او بحثهای درون این شورا را به بیرون انتقال میداد».
فروپاشی این منشور مشخصا مقدمهای برای فروپاشی اپوزیسیون بود؛ مسالهای که اپوزیسیون را به سمت نابودی کشاند و عیار نازل آنها در مقابله با جمهوری اسلامی ایران را بیش از پیش عیان کرد؛ اتفاقی که با سیرک وکالت و مخالفت برخی از بدنه براندازان، بیش از پیش به آن دامن زده شد و آنها را به سرازیری تباهی فرستاد. حجم این اختلافات به حدی بالا رفته بود که هرکدام از جریانات برانداز به جریان دیگر حمله میکرد و خود را مستحق ریاست بر صندلی پوسیده براندازی میدانست.
سازمان تروریستی منافقین که در خیانت به وطن و جنایت علیه مردم ایران در قله بیوطنی ایستاده است، از نخستین گروههایی بود که این اختلاف و درگیری را نشان داده و علیه پویش وکالت دادن به رضا پهلوی واکنش نشان داد. رسانه رسمی منافقین، در مطلبی با عنوان «بازی مسخره رهبرتراشی با «وکالت» مجازی» نوشت: «گویی دوران قرونوسطی و عصر بیعت گرفتن است. انگار مردم ایران صغیر هستند و نیاز به قیم، ولی، وصی و وکیل دارند. پنداری مشکل در این است که جنبش رهبری ندارد». در ادامه بیانیه منافقین علیه رضا پهلوی و سلطنتطلبان آمده است: آشوبها در ۴ ماه در کف خیابانها اثبات کرد که دوران «همه با من» و شیادی سیاسی بهطور تاریخی در ایران سوخته است.
علاوه بر منافقین، گروهک تجزیهطلب و تروریست کومله نیز با انتقاد از رضا پهلوی، ریاست جریان ضدایرانی را متعلق به خود دانست. سایت رسمی این گروهک تروریستی در بیانیهای با عنوان «سلطنتطلبان و توهم بازگشت نظام پادشاهی به ایران» نوشت: جریان راست اپوزیسیون در تکاپویی تلاش میکند انقلاب «ژینا» با شعار مرکزی «زن، زندگی، آزادی» را به هر قیمتی شده از مفهوم آزادیخواهانه و مترقی خود خالی و با کمک رسانههای ثروتمند فارسیزبان این انقلاب شکوهمند را مصادره کند.
از طرف دیگر سلطنتطلبان نیز مسیح علینژاد را هدف حملات رسانهای خود قرار دادند. دلیل این اتفاق هم به رای دادگاه فدرال آمریکا مبنی بر دریافت غرامت به مبلغ ۳ میلیون و ۳۲۵ هزار دلار از اموال ایران در آمریکا توسط مسیح علینژاد برگشته و همین امر هم منجر به آغاز سایر حملات دوجانبه طرفین به یکدیگر شد. کار به جایی رسید که براندازان در توئیتر هشتگی با عنوان MasihAlinejad blood dealer علیه مسیح علینژاد راه انداختند.
برخی از نزدیکان علینژاد نیز ربع پهلوی را در جایگاه یک فاشیست دیکتاتور تلقی و وی را عامل شکست همبستگی و به عبارت دیگر کلیت اپوزیسیون دانستند. اوضاع بههمریخته و مشوش جبهه براندازی، در حادترین حالت ممکن بود و هیچیک از طرفها به دیگری رحم نکرده و از هیچ تلاشی هم برای زیرپا گذاشتن یکدیگر مضایقه نمیکرد. روزی نبود که براندازان با انواع و اقسام فحشها و ناسزاها همدیگر را به باد استهزا نگرفته و یکدیگر را هم به عنوان عامل شکست محکوم نکنند. جملگی این اتفاقات نشان داد جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک نظام سیاسی با ابلههایی روبهرو است که ژست براندازی به خود گرفته و برای فردای پیروزی بر جمهوری اسلامی در قامت اپوزیسیون، آلترناتیو معرفی میکنند. مواضع و عملکرد هرکدام از افراد و گروهکهای ضدایرانی حداقل در ماجرای اغتشاشات، نشان داد مردم ایران با چه احمقهایی به عنوان اپوزیسیون طرف هستند. ابلههایی که مردم ایران را به براندازی جمهوری اسلامی دعوت میکنند و به آنها وعده آزادی و دموکراسی میدهند، حتی بر سر ریاست اپوزیسیون با یکدیگر به وحدت نرسیده و نتوانستند کنار یکدیگر برای هدف مشترکی هم که دارند، جمع شوند. اوج فلاکت و زبونی اینها همانجایی مشخص شد که هرکدام دیگری را عامل شکست براندازی دانسته و در همین راستا از بیآبرو کردن و برملا کردن کثافات یکدیگر هم کوتاه نیامدند. اصلا هم به این فکر نکردند که مردم ایران اصلا اولویتشان با اینها 180 درجه فرق داشته و اصلا حول نگاه کاسبکارانه جماعت مزدور جمع نخواهند شد. مردمی که در مناسبتهای مختلف بر این نکته صحه گذاشتند و با خلق حماسههایی تکرارنشدنی، زبونی و خواری اپوزیسیون را بیش از پیش برملا ساختند اما اینها باز هم علتالعلل مشکلات خود را نفهمیدند و برای فرار از پاسخگویی و انداختن تقصیر به گردن دیگری، یکدیگر را آماج حملات خود قرار دادند.