به گزارش پایگاه 598، احمد زیدآبادی، روزنامه نگار و تحلیلگر سیاسی نزدیک به طیف ملی مذهبی چند روز پیش مطلبی خطاب به حامد اسماعیلیون نوشت و از او خواست معترضان را به عدم خشونت دعوت کند. اما تنها پس از چند روز سیل حمله و توهین به زیدآبادی از جانب براندازان باعث شد او با انتشار مطلبی در کانال تلگرام خود از سیاست خداحافظی کند.
زیدآبادی نوشت: «بازتاب مطلبی که خطاب به حامد اسماعیلیون نوشتم، مرا نسبت به آیندۀ این کشور از هر جهت روشن کرد؛ گرچه پیش از آن هم، برایم کم و بیش روشن بود.
از فحاشی چارپاداری تا تهدید به قتل و تجاوزِ جنسی، بخشی از واکنش افرادی بود که در فضای مجازی و غیرمجازی به حمایت از آقای اسماعیلیون نثارم کردند.
من این سرزمین را سرزمین عطار و سنایی و مولوی و خیام و حافظ و سعدی میدانستم. هرگز فکر نمیکردم بخشی از مردم این سرزمین روزی به این نقطه برسند. حالا که رسیدهاند، دیگر جای حضور من نیست. به هر حال، من هم از پوست و گوشت و خون و عصب ساخته شدهام. فشارها از همه سوست و من چنان تنها و غریب ماندهام که مرگ را بر هموطنی با چنین افرادی ترجیح میدهم.
این لحظه، لحظۀ خداحافظی من با سیاستی است که میخواهد با این شیوه و روش پیش برود. من این صحنه را ترک میکنم، چون هیچ رگی در وجودم با آن سنخیت ندارد و با سرتاسرش بیگانهام.
از این به بعد، بر نوشتن کتابهایم متمرکر میشوم و در این کانال نیز فقط در بارۀ تاریخ و امور انتزاعی مینویسم و کلامی از آنچه در این کشور میگذرد و خواهد گذشت، نخواهم نوشت. این تصمیم برگشتناپذیر است.
اگر ممنوعالخروج نبودم و پاسپورت داشتم، برای مدتی به یاد دوران شکوفایی فرهنگ ایران، به سمرقند یا بخارا میرفتم و یا راهی عراق میشدم و به یادِ لحظههای غربت و مظلومیت علی در جوار مسجد کوفه ساکن میشدم.
با این همه، من عاشق وطنم هستم. برایش دعای خیر میکنم و این تنها کاری است که فعلاً از دستم برمیآید.»
حقیقتا وضعیت این روزهای براندازان نشان دهنده فردای پس از جمهوری اسلامی است. اینان که امروز تحمل یه توصیه ساده به یکی از سران خود آن هم از جانب فردی مثل زیدآبادی را ندارند احتمالا فردای روزی که قدرت را در دست بگیرند حمام خون در خیابان راه میاندازند.
افرادی که داعیه آزادی دارند و از جمهوری اسلامی به دلیل فقدان آزادی انتقاد می کنند خود اینقدر به آزادی پایبند نیستند و به دلیل یک توصیه ساده یک روزنامه نگار را آماج توهین قرار می دهند و کار را چنان بر او سخت می گنند که عطای سیاست را به لقایش می بخشد.