به گزارش پایگاه خبری 598 به نقل از پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ نویس،
فرهنگ نویس/علیرضا محمدرضایی
آنچه در سینما هویت میسازد و موضع اثر را معلوم میکند و از همه مهمتر اینکه مخاطب را به تفکر دربارهی میزان صحتِ رفتارها و ایدئولوژی و تفکرِ حاکم بر اثر وا میدارد، دوربین است. چرا که همهی آنچه که در سینما حدوث پیدا میکند از طریق قابِ دوربین انتقال پیدا میکند . این نحوهی قرارگیری دوربین به عنوان فردِ دارای موضع است که در سکانس به سکانسِ فیلم ما را با درستی یا نادرستیِ اتفاق، از دیدِ سازندهی اثر آشنا میسازد.
شاگردی (novitate) درباره گروهی از دختران علاقهمند به کلیسا است که برای راهبه شدن امتحاناتی را پشت سر میگذارند. قوانینی سختگیرانه و برخلاف آنچه دین مسیح در ابتدا وضع نموده دختران را تحت فشار شدید قرار میدهد. به نوعی که هرکدام با ایجاد کوچکترین شبهه و عدم پاسخ _ناگفته نماند که این قوانین سختگیرانه موجب شده که این دختران از ترسِ تنبیه به دنبال یافتن پاسخ نروند_دچار نوعی اختلال روانی شده و گاها از ادامهی مسیر سر باز میزنند.اما با این حال آن چیزی که موجب ضعف فیلم شده، عدم توانایی کارگردان در هویت بخشی است. دوربین کاملا گنگ و دچارِ اختلالاتی است که در نشان دادنِ این تفکرات-هرچند غلط- ناتوان مانده است.
دخترانی که از شدت قوانین سختگیرانه از جمله ازدواج نکردن و عدم ارتباط با جنس مخالف، روی به ارتباط با همجنسِ خود میآورند و بدتر آنکه دوربین آنقدر بیهویت است که در تایید درست یا غلط بودن و حتی در نشان دادنِ موضعِ کارگردان و یا تفکرِ موجود در فیلم جا میماند.
علاوه بر اینها روند فیلمنامه بسیار کند و غیر قابل باور است. تغییراتی که مخاطب در پایان مشاهده میکند فارغ از آن چیزی است که در روند فیلم مشاهده میشود .
مثلاً اینکه چه اتفاقی افتاد که کاتلین تا این حد دچار تزلزل می شود؟ و تصمیم به خود کشی میگیرد؟ ما هیچ واقعه و رخدادی مبنی بر افسردگی یا هر مشکلی که او را به اینجا رسانده نمیبینیم و مخاطب ناگهان با این دیالوگ مواجه میشود که میخواستم خودم را راحت کنم.
در پایان اینکه موضوع فیلم بسیار جالب و حائز اهمیت است اما نحوهی پرداخت به آن آنقدر ضعیف است که منجر به نابودی یک ایده و موضوعِ فوقالعاده مهم و جذاب شده است.