598؛ مشکل انجام گفتگوهای مطبوعاتی برای بسیاری از سیاسیون،همیشه خطر هدایت محتوای گفتگو توسط مصاحبه کنندهها و به ضرر مصاحبه شونده بوده و هست، اما این مشکل وقتی به خطرناکترین شکل خود نزدیک میشود که مصاحبه شونده فریفته دام پهن شده توسط گروهی از مصاحبه کنندگان دارای غرض شده و خواسته یا ناخواسته مسئولیت نظرات غیر مسئولانه و انحرافی مصاحبه کنندگان را به عهده بگیرد. به این پرسش دقت کنید:
«...یک اصلی در سیاست خارجی هست که میگوید در سیاست خارجی دوست دائمی و دشمن دائمی وجود ندارد و آنچه که دائمی است منافع ملی است. اگر این را بخواهیم به طور مثال در زمینه رابطه با آمریکا پیاده کنیم، مخصوصاً در دوره حضرتعالی، چگونه میتوان تفسیرش کرد؟»
ماجرای این مثلاً «اصل» در سیاست خارجی از این قرار است که «لرد پالمرسون»* سیاستمداری که در اواسط قرن نوزدهم - یعنی دورهای که انگلستان دو بار ورود به جنگ با چین به منظور کسب مجوز برای تجارت آزادانه تریاک در شرق دور را در سوابق سیاسی خود دارد- وزیر خارجه، وزیر جنگ و نخست وزیر انگلستان بود. او اول مارس سال 1848، یعنی زمانی که عهددار سمت وزارت خارجه امپراطوری انگلستان بود، سخنرانی مشهوری در دفاع از سیاستهای خارجی کاملاً استکباری انگلستان و توجیه بیاعتنایی این کشور به منافع یا نقطه نظرات سایر کشورها اعم از دوست یا دشمن ایراد نموده که در آن تصریح شده بود:
«...اصلی که من معتقدم باید حاکم بر سیاست خارجی این کشور باشد، حفظ صلح و تفاهم دوستانه با تمام کشورها تا سرحدی است که با حفظ منافع، شرافت و کرامت این کشور در تضاد نباشد... در خصوص اتحاد با سایر کشورها نظر من این است که انگلستان آنقدر قوی و نیرومند هست که بتواند در جهان مسیر خود را پیموده و نیازی نداشته باشد که خود را در قالب مشارکتهای غیر ضروری به سیاستهای سایر دولتهای جهان گره بزند. به نظر من سیاست واقعی انگلستان به غیر از مواردی که مشخصاً شامل منافع خاص انگلستان اعم از منافع سیاسی یا تجاری میشود باید مطرح شدن در جهان به عنوان قهرمان حمایت از حق و عدالت باشد و البته چنین سیاستی را نیز با اعتدال و دقت و نه به مثابه یک دن کیشوت در عرصه جهانی دنبال کند... من اطمینان دارم تا وقتی که انگلستان مسیر خود را در حمایت از حق و عدالت حفظ کند، تا وقتی که هدف انگلستان مجوز ندادن به وقوع هر نوع بیعدالتی (در سطح بینالملل) باشد تا وقتی که هدف انگلستان مجوز ندادن به وقوع هر گونه رفتار نادرست (در سطح بینالملل) باشد ... تا وقتی که انگلستان با حق و عدالت اعلام همدردی نماید، هرگز خود را به طور کامل منزوی و تنها نخواهد یافت بلکه قطعاً همیشه کشور دیگر با قدرت، نفوذ و وزن کافی یافته خواهد شد که در تعقیب آنچه انگلستان فکر میکند صحیح و درست است، حامی انگلستان باشد. بنا براین من معتقدم این فرض که لازم است این یا آن کشور خاص را متحدی جاودانه یا دشمنی همیشگی برای انگلستان قلمداد نماییم تنگ نظری سیاسی خواهد بود. ما دارای هیچ متحد همیشگی و نیز هیچ دشمن جاودانهای نیستیم. این منافع ما هستند که جاودانه و همیشگی هستند و وظیفه ما هم تعقیب این منافع میباشد. در تعقیب این منافع وقتی که ما ببینیم سایر کشورها هم جهت با ما در حال حرکت بوده و همان اهداف مورد نظر ما را تعقیب میکنند ما این کشورها را دوست خود محسوب نموده و برای مدتی تصور میکنیم که دارای خوشآیندترین مقدم هستیم، و البته هنگامی که با کشورهایی مواجه شویم که نقطه نظراتی متفاوت با ما دارند و در برابر تلاشهای ما به منظور نیل به اهدافی که ما در تعقیب آنها هستیم مانع تراشی میکنند، وظیفه ما این است که شرایطی فراهم کنیم که آنها بتوانند رفتار خود را در مسیر تعقیب اهداف مورد نظر ما تغییر دهند...»
با خواند متن کامل این سخنرانی ابهامی وجود نخواهد داشت که منظور لرد پالمرسون از ایراد سخنانی که گاه به منظور رعایت اختصار به صورت "کشورها دوست و یا دشمن دائمی ندارند بلکه صرفاً منافع دائمی دارند" خلاصه میشود تاکید کاملاً شفاف و بدون تعارف بر این واقعیت بوده است که در عرصه سیاست خارجی دولتمردان انگلیسی موظفاند در عین این که همیشه وانمود میکنند حامی حق و عدالت هستند، هر سیاستی که تشخیص میدهند تضمین کننده مصالح کشورشان میباشد را تعقیب نموده و بقیه کشورهای جهان را نیز بسته به میزان همراهی یا عدم همراهی آنها با سیاستهای اتخاذ شده توسط انگلستان، "دوست مقطعی" یا "دشمن مقطعی" کشور انگلستان محسوب نمایند و به جای این که به خاطر "حفظ" یا "ایجاد" نوعی ارتباط عاطفی با فلان سیاستمدار در فلان کشور از مصلحت، شرافت و کرامت کشور خود صرفنظر نمایند در صدد باشند ترتیبی اتخاذ نمایند تا کشورها مخالف سیاستهای انگلستان، نظرات یا رفتارهای خود را تغییر دهند.
واضح است که مفاهیم مبهمی مثل "منافع ملی"، که به طور علمی اساساً تعریف شدنی هم نیست مشکل میتوانند دائمی تصور شود، بلکه این برنامه ریزی برای نیل به آنچه بر اساس برداشتها یا محاسبات درست و یا نادرست "مصلحت" تلقی میگردد است که یک خصلت دائمی در رفتار دائماً در حال تغییر کشورها تلقی میشود و این بدان معناست که فرانسه و سپس امریکا که در اول نوامبر سال 1954 با دست کم گرفتن مقاومتهای ممکن، لشگر کشی به ویتنام به منظور استقرار یک حکومت دست نشانده را اقدامی در جهت تامین "منافع ملی" خود ارزیابی نمودهاند ای بسا که بعد از 20 سال جنگ و جنایت بالاخره در 30 آوریل سال 1975 به این جمع بندی برسند که پذیرش شکست و عقب نشینی از خاک ویتنام روش مناسبتری برای تامین "منافع ملی" میباشد و یا کشوری مثل اتحاد جماهیر شوروی که در 24 دسامبر سال 1979 اشغال افغانستان به منظور ایجاد یک حکومت دست نشانده و وابسته را در این کشور در راستای صیانت از "منافع ملی" خود ارزیابی نموده، ممکن است بعد از 9 سال اشغالگری بالاخره در 15 فوریه سال 1989 به این جمع بندی برسد که عقب نشینی از افغانستان و نه تداوم اشغال خاک این کشور، روش صحیح تامین "منافع ملی" در عرصة بینالمللی میباشد.
همانطور که میدانیم فرم غیر استکباری یا در حقیقت مدل ایرانی- اسلامی برای تامین مصلحت، شرافت و کرامت ایران سربلند در شعار "نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی" تجلی یافته که به شکلی کاملاً هوشمندانه از بدو پیروزی انقلاب اسلامی به یکی از اصول ثابت در سیاست خارجی جمهوری اسلامی بدل گردیده است: «تصمیمگیرندگان سیاسی در جمهوری اسلامی ایران در عرصه سیاستهای جهانی پیرو هیچ قدرت زورگویی نبوده بلکه مکلف هستند تا صرفاً بر اساس مصلحت، شرافت و کرامت ایران اسلامی تصمیم گیری نمایند و در این رهگذر واضح است که سایر کشورها چه بزرگ و چه کوچک تا وقتی اقدامات خصمانه علیه جمهوری اسلامی را در دستور سیاست خارجی خود قرار داده باشند نمیتوانند و نباید منتظر روابط دوستانه با ایران اسلامی باشند.»
نگاه جمهوری اسلامی به رفتار کشورهای مختلف اگر چه همواره توام با نوعی هشیاری تاریخی بوده و خواهد بود اما در بعد تاریخی خود هرگز منفعلانه نبوده و نیست، برای مثال هر چند مردم ایران، رژیم انگلستان را به هیچ وجه کمتر از رژیم امریکا در استقرار حکومت سرکوبگر پهلوی از طریق کودتای 28 مرداد سال 1332 مقصر نمیدانند اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی روابط دیپلماتیک ایران با هر دو کشور امریکا و انگلستان با این استدلال که این سران رژیمهای حاکم بر این کشورهای حتی اگر نخواهند، به هر حال ناگزیر خواهند بود در برابر عزم و ارادة عظیم ملت بزرگ ایران سر تعظیم فرود از طرف ایران اسلامی قطع نشد بلکه همواره توسط خود این کشورها دچار تنش و تیرگی شده و همانطور که میدانیم پناه دادن به شاه مخلوع، ارتباط با جریانهای ضد انقلاب، قطع رابطه با ایران، تصرف غیرقانونی اموال و داراییهای منتقل شده به امریکا در دوران حکومت دست نشاندة پهلوی و حمایت همه جانبه از تجاوز صدام حسین به خاک ایران، همه و همه از جمله سیاستهایی بوده که رژیم ایالات متحده از نخستین ماههای پیروزی انقلاب اسلامی در دستور کار خود قرار داده و طی سه دهة گذشته نیز به بهانههای مختلف نه فقط بر استمرار و گسترش آنها اصرار نموده بلکه علاوه بر اقدامات رذیلانة پنهان همه ساله وقیحانه علیه ملت بزرگ ایران اقدام به تخصیص بودجه نموده است. بهانههای این نوع سیاستهای خصمانه رژیم امریکا علیه ملت ایران همانطور که میدانیم پیش از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی تلاش برای ممانعت از گسترش کمونیسم در خاورمیانه، در ماههای نخست بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تلاش برای ممانعت از صدور انقلاب اسلامی به کشورهای خاور میانه و با شروع جنگ تحمیلی تلاش برای وادار نمودن ایران به پذیرش آتش بس تحمیلی بوده و پس از خاتمه یافتن جنگ تحمیلی به تلاش دروغین برای مبارزه با تروریسم، حمایت دروغین از آزادی بیان یا حقوق اقلیتها و بالاخره در سالهای اخیر به ادعاهایی دروغین در خصوص ممانعت از گسترش سلاحهای کشتار جمعی تبدیل گردیده است. به دیگر سخن مانع اصلی در روابط میان دو ملت ایران و امریکا همیشه سیاستهای خصمانه و استکباری سران رژیم استکباری حاکم بر امریکا نسبت به مردم ایران بوده است و شاید به همین دلیل هم وقتی که میشنویم:
«... من در سالهای آخر حیات امام(ره) نامهای را خدمتشان نوشتم، تایپ هم نکردم. برای اینکه نمیخواستم کسی بخواند و خودم به امام دادم. در آن نامه هفت موضوع را با امام مطرح کردم و نوشتم که شما بهتر است در زمان حیاتتان، اینها را حل کنید، در غیر این صورت ممکن است اینها به صورت معضلی سد راه آینده کشور شود. گردنههایی است که اگر شما ما را عبور ندهید، بعد از شما عبور کردن مشکل خواهد بود... یکی از این مسایل رابطه با آمریکا بود. نوشتم بالاخره سبکی که الان داریم که با آمریکا نه حرف بزنیم و نه رابطه داشته باشیم، قابل تداوم نیست. آمریکا قدرت برتر دنیا است. مگر اروپا با آمریکا، چین با آمریکا و روسیه با آمریکا چه تفاوتی از دید ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داریم، چرا با آمریکا مذاکره نکنیم؟»
به هیچ وجه تصور نمیکنیم که در پاسخ به این نامه از سوی امام راحل (ره) مجوزی برای انجام مذاکره با نمایندگان یا فرستادگان رژیمی که در زمان حیات امام به حق و نه به اشتباه "شیطان بزرگ" لقب گرفته بود صادر شده باشد، به ویژه این که با گذشت زمان عملاً به اثبات رسید که سیاستی که ظاهراً در سال 1367 یا 1368 در نوشتة محرمانه این مقام سیاسی به امام(ره) دیگر "غیر قابل تداوم" ارزیابی شده بود تا ربع قرن بعد نیز هم ضروری، هم قابل تداوم و هم شایستة تداوم بوده است.
البته پاسخ کتبی یا شفاهی امام (ره) به چنین نامهای هر آنچه که بوده باشد، صرف اطلاع از وقوع نگارش چنین نامهای در آخرین سال حیات امام راحل، تاکید ضمنی بر این واقعیت هم خواهد بود که کلیه مذاکرات انجام شده توسط طرفهای ایرانی با مقامات امریکایی دست کم در زمان حیات امام علاوه بر غیر مسئولانه و غیر قانونی بودن، اساساً بدون اطلاع و کسب هر گونه مجوز از محضر امام صورت پذیرفته است که از آن جمله باید به سلسله مذاکراتی اشاره کرد که قبل و بعد از سفر مخفیانه سرهنگ رابرت کارل مکفارلین** مشاور امنیت ملی رونالد ریگان به ایران صورت پذیرفت و بعد از پایان دوره ریاست جمهوری رونالد ریگان هم بدون هر گونه دستاورد اعلام شده (یا قابل اشارهای) برای ایران و البته در جهت تامین منافع امریکا (به ویژه در لبنان) ادامه داشت و به استناد خاطرات منتشر شده از سوی طرفهای امریکایی، در جریان این مذاکرات محرمانه نگاه داشته شده هم، طرف امریکایی نه فقط هیچ احترامی برای مذاکره کنندگان ایرانی قائل نبود بلکه هدف از این گفتگوها را نیز هرگز و در هیچ مقطعی چیزی جز ضربه زدن به ایران طراحی نکرده بودند.
اما مشکل القای یک مفهوم کاملاً نادرست از معنی واقعی «صل لرد پالمرسون» در سیاست خارجه به مصاحبه شونده وقتی جدیتر میشود که به ادامه مصاحبه در خصوص سایر کشورها از جمله کشورهای همسایه دقت کنیم:
- «... سران برخی کشورهای مشترکالمنافع بهترین دوستان من بودند و حامی آنها پس از استقلال، جمهوری اسلامی ایران بود که در زمان دولت من بود.»
- «آقای نیازاف که کشورش مرکز مهم گاز منطقه است به من میگفت که شما بیایید گاز ترکمنستان را معامله کنید و در اختیار شما باشد تا این بحثها پیش نیاید. در حال مذاکره بودیم که عمر دولت من تمام شد و دیگران دنبال نکردند.»
- «... واقعاً در شمال ایران در قفقاز، گرجستان و آذربایجان، صمیمیترین دوست ما بودند.»
- «در آذربایجان در یک جلسه رسمی که خبرنگاران هم حضور داشته، آقای حیدر علیاف به من گفت که هفده شهر ما متعلق به شماست و باید اینها را حفظ کنید. ما با شما هستیم. چون با ارمنستان در حال جنگ بودند. تا این حد با ایران صمیمی بودند و کار میکردیم... ما اگر فقط با کشورهای منطقه خودمان روابط را گرم کنیم، قدرت واقعی ایران در منطقه حفظ میشود. یعنی مرکز اقتدار ایران در منطقه است. اما حیف...»
این که مصاحبهگری توانسته باشد در مصاحبه با کسی که از 1989 تا 1997 رئیس جمهور ایران بوده، مسیر مصاحبه را به سمتی هدایت کند که وی مشخصاً از نیازاف به عنوان یکی از بهترین "دوستان" خود در میان سران کشورهای مشترکالمنافع نام ببرد حقیقتاً شایسته تامل میباشد. بله،ایران از جمله نخستین کشورهایی بود که بلافاصله بعد از اعلام استقلال ترکمنستان از اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991، استقلال این کشور را به رسمیت شناخت اما علاقه مقامات ترکمنستان تازه استقلال یافته به ایران به حدی بود که همزمان با اعلامیه استقلال ، حروف الفبای خط رسمی ترکمنستان از الفبای سریلیک تحمیل شده توسط روسها نه به فارسی یعنی الفبایی که دست کم تا 1928 تنها الفبای مورد استفاده توسط مردم ترکمنستان بود که به الفبای انگلیسی تغییر داده شد و این تغییر الفبا به قدری با دستپاچگی انجام شد که برای نوشتن صداهایی که در الفبای انگلیسی معادل تک حرفی ندارد نمادهای غیر الفبایی موجود در ماشین تایپهای انگلیسی یعنی علامتهای دلار ($) پاوند (£)، ین (¥) و سنت (¢) و ... رسماً حروف اضافی الفبای جدید ترکمنی معرفی شدند! البته بعدها نمادهای استاندارد لاتین مثل (Şş)، (Çç)، (Ýý)، (Ž ž) و ... جایگزین این نوع حروف نامتعارف شد.
دلیل این نوع واکنش نسبت به سابقه ایرانی تمدن ترکمنستان را باید در این واقعیت دانست که رهبران ترکمنستان بعد از استقلال در واقع همگی همان رهبران و اعضای حزب کمونیست در دوران اتحاد جماهیر شوروی بودند! برای مثال خود صفرمراد نیازوف از سال 1962 عضو حزب کمونیست اتحاد شوروی بود و در 1985 دبیر اول حزب کمونیست ترکمنستان شد و از 13 ژانویه 1990 رهبر انتخاب شده توسط گورباچف برای جمهوری ترکمنستان بود اما بعد از کودتای سال 1991 علیه گورباچف ابتدا از دولت کودتا حمایت کرد و بعد از شکست کودتا رهبر استقلال ترکمنستان شد.
بعد از اعلام استقلال جمهوری ترکمنستان، نیازاف ابتدا در 21 ژوئن سال 1992 برندة انتخاباتی که تنها کاندید آن بود اعلام شد، بعد از دو سال یعنی در سال 1994 ریاست جمهوری وی را تا سال 2002 تمدید گردید و بعد از 5 سال یعنی در سال 1999 تا پایان عمر رئیس جمهور ترکمنستان معرفی شد که البته این ریاست جمهوری مادامالعمر 7 سال بعد در 21 دسامبر سال 2006 با پایان یافتن عمر نیازاف به پایان رسید. البته این شیوه تبدیل شدن به رئیس جمهور مادامالعمر در بسیاری از کشورهای جهان سوم مسبوق به سابقه بوده اما شیوههای نیازاف حتی در مقیاس جهان سوم هم کمی نامتعارف تلقی میشود چرا که برای مثال وی در 10 اگوست سال 2002 قانونی را در ترکمنستان به تصویب رساند که به موجب آن نام چهارمین ماه سال (آوریل) به افتخار قربانسلطان بانو والده مکرمه جناب نیازف به ماه "قربانسلطان" تغییر یافته، نام نهمین ماه سال هم به پاس خاتمه یافتن نگارش روحنامه (کتاب مقدس نوشته توسط حضرت نیازاف) در 19 سپتامبر سال 2001 به ماه "روحنامه" اصلاح شد و برای بقیه ماههای سال هم نامهایی برگرفته از کتاب مقدس نیازاف یعنی "روحنامه" که اینک تدریس آن در تمام مقاطع تمام مراکز آموزشی ترکمنستان الزامی شده بود انتخاب شد. به موجب این قانون نام روزهای هفته هم که مثل تمام کشورهای حوزه فرهنگی ایران شنبه ، یکشنبه، دوشنبه و ... بود به روحگان، دینچگان، باشگان، یاشگان و ... تغییر یافت که البته این قانون عجیب دو سال بعد از مرگ نیازاف توسط دولت قربانقلی بردی محمداف لغو شده نام ماههای سال و روزهای هفته به وضعیت متعارف برگردانده شد.
در خصوص این بخش از اظهارات آقای هاشمی رفسنجانی که «... نیازاف به من میگفت که شما بیایید گاز ترکمنستان را معامله کنید و در اختیار شما باشد تا این بحثها پیش نیاید» اگر چه در متن مصاحبه منتشر شده مشخص نیست "کدام بحثها پیش نیاید" اما مسلم این که به موجب مستندات موجود ، آقای نیازف در تلاش برای تنوع بخشیدن به مسیرهای صادرات و نیز مشتریهای گاز طبیعی ترکمنستان ، فقط با مقامات ایرانی از این نوع گفتگوها نداشته بلکه با این نوع تعارفات به طور مستمر تلاش میکرد تا میان همسایگان ترکمنستان بر سر احداث خطوط لوله برای عرضه گاز ترکمنستان به جهان و یا خرید گاز از ترکمنستان نوعی رقابت ایجاد کند.
اگر فقط همان مقطع 1989 تا 1997 که طی آن مصاحبه شونده (آقای هاشمی رفسنجانی) عهده دار سمت ریاست جمهوری در ایران بوده را در نظر بگیریم، نیازاف کمتر از یک سال بعد از اعلام استقلال ترکمنستان یعنی در می سال 1992 و در جریان ملاقات سران اکو در عشقآباد،ایده استفاده از مسیر افغانستان برای انتقال گاز از ترکمنستان به پاکستان و از پاکستان به بازارهای جهانی را با "نواز شریف"نخست وزیر وقت پاکستان مطرح کرده و توافقنامهای هم با نواز شریف برای احداث یک خط لوله و یک بزرگراه برای مرتبط کردن دو کشور از طریق افغانستان امضا کرده بود که برای اجرایی شدن این توافق ، ملاقاتهای بعدی در 6 و7 فوریه سال 1993 در شهر کویته و در 28 نوامبر سال 1993 در شهر اسلام آباد پاکستان برگزار گردید.
از پاییز سال 1994 و با شروع به حرکت کاروان کامیونها میان پاکستان و ترکمنستان از مسیر افغانستان و نیز فراهم شدن مقدمات ایجاد یک کنسرسیوم بینالمللی برای احداث خط لوله میان دو کشور از مسیر افغانستان توافقنامههای به امضا رسیده میان پاکستان و ترکمنستان وارد فاز اجرایی گردید. در حقیقت در پاییز سال 1994 و هنگامی که یکی از گروههای مجاهدین در افغانستان یکی از کاروانهای در حال حرکت از پاکستان به مقصد ترکمنستان را توقیف نمود هم بود که نخستین نشانهها از ظهور طالبان تحت حمایت پاکستان در صحنه معادلات نظامی و سیاسی افغانستان مشاهده شد چرا که در این هنگام وزارت کشور پاکستان برای نخستین بار از یک گروه مذهبی به رهبری ملا محمد عمر که در جنوب افغانستان پایگاه داشت برای باز پس گیری این کامیونها استفاده کرد و طولی نکشید که این گروه کوچک با پشتیبانی ارتش پاکستان به گروه مشهور طالبان تبدیل شد و در تمام قلمرو افغانستان شروع به پیشروی کرد. البته نیازف هم بلافاصله با رهبران طالبان ارتباط برقرار نموده و به این ترتیب ترکمنستان را به دومین شریک خارجی طالبان در افغانستان بعد از پاکستان آن هم در حالی که طالبان هنوز گروهی با وضعیت و آینده کاملاً نامشخص در افغانستان بود بدل نمود.
در زمستان سال 1994 به محض پیشروی بخشی از نیروهای طالبان تا مرز ترکمنستان، ارتباط ریلی میان شهر کوشکا در ترکمنستان با تورقندی در افغانستان برقرار و پشتیبانی لجستیک گسترده ترکمستان از طالبان آغاز شد که البته مقامات ترکمن آن را ارسال کمکهای بشر دوستانه به برادران افغان مینامیدند.
شاید آقای نیازاف تمام این اسرار را هم به مصاحبه شونده گفته باشد اما این واقعیت که در تمام ملاقاتها و مذاکرههای میان ترکمنستان و پاکستان در حالی بر عزم ترکمنستان و پاکستان برای استفاده از قلمرو افغانستان (و نه ایران) به منظور انتقال گاز ترکمنستان به بازارهای جهانی و گسترش همکاریهای دو جانبه تاکید میشد که در هیچیک از آنها نمایندهای از سوی دولت افغانستان اساساً دعوت هم نمیشد حکایت از آن دارد که برنامة دو دولت وقت در پاکستان و ترکمنستان از همان سال 1994 به قدرت رساند یک گروه کاملاً وابسته در افغانستان به نام طالبان و نه هرگز استفاده از مسیر ایران یا گفتگو با دولت افغانستان برای عبور خط لوله از خاک این کشور بود، گو این که در اول مارس سال 1995 هم وقتی که بین بینظیر بوتو نخست وزیر وقت پاکستان و نیازاف رئیس جمهور ترکمنستان قرارداد نهایی برای احداث خط لولة انتقال گاز از ترکمنستان به پاکستان از طریق افغانستان و نیز احداث یک بزرگراه ترانزیتی باز هم بدون حضور دولت افغانستان به امضا رسید، در 5 مارس سال 1995 برهانالدین ربانی رئیس جمهور وقت افغانستان در رادیو کابل ضمن انتقاد شدید از توافقنامهها و قراردادهای امضا شده میان پاکستان و ترکمنستان بر سر استفاده از قلمرو افغانستان بدون حضور هر گونه نمایندهای از سوی دولت رسمی و قانونی افغانستان، این توافقها را نشانه تلاشها و برنامههای دولت وقت پاکستان برای کمک به طالبان مخالف دولت افغانستان معرفی نمود.
تا قبل از تصرف نواحی شرقی و اشغال کابل توسط طالبان و عقب نشینی نیروهای احمد شاه مسعود و ژنرال عبدالرشید دوستم به نواحی شمالی در 1996، کشورهای منطقه از جمله ایران به تحولات در حال وقوع در افغانستان و نقش ترکمنستان و پاکستان در این تحولات توجه چندانی نشان نمیدادند اما بعد از سقوط کابل در 4 اکتبر سال 1996 نشست مشورتی اضطراری روسیه با کشورهای آسیای مرکزی در "آلماتی" تشکیل شد که در آن نخست وزیر روسیه و سران قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان و ازبکستان شرکت داشتند اما نیازاف این نشست را به بهانه لزوم حفظ بیطرفی ترکمنستان تحریم نموده از شرکت در آن خودداری کرد و در عوض دو روز بعد از این نشست در 7 اکتبر 1996 هیئت عالیرتبه ویژهای از طرف نخست وزیر پاکستان با نیازاف دیدار کرد که بعد از این دیدار اعلام شد که دو کشور ترکمنستان و پاکستان در خصوص وضعیت افغانستان دارای نقطه نظرات و دیدگاههای کاملا مشترک هستند و بالاخره در 27 اکتبر سال 1997 هم نیازف با امضا قراردادی امتیاز انحصاری تشکیل کنسرسیوم برای احداث خط لوله گاز ترکمنستان – افغانستان- پاکستان را که بنا بود با عبور از شهرهای تورقندی، هرات، قندهار و سپین بولدک در افغانستان (که همگی تحت کنترل طالبان بودند) گاز ترکمنستان را به شهر کویته در پاکستان منتقل کند به شرکت امریکایی "یونوکال کورپوریشن"*** واگذار کرد که البته همانطور که میدانیم این خط لوله انتقال گاز که برای احداث آن زندگی صدها هزار مرد و زن و کودک افغان به هیچ انگاشته شد تا زمان این نگارش احداث نشد.
اما اعتماد کردن به وعدهها یا حتی قراردادهای امضا شده با این "دوستان" برای مردم ایران هم بدون هزینه نبود. آقای نیازاف تقریباً هم زمان با اعطای امتیاز احداث خط لوله ترکمنستان- افغانستان- پاکستان به "یونوکال کورپوریشن" براساس یک قرارداد مثلاً 25 ساله که مذاکرات آن در سال 1374 آغاز شد بعد از تکمیل خط لوله "کربچه - کردکوی" متعهد شد روزانه 23 تا 25 میلیون متر مکعب گاز به ایران صادر کند و طبق این قرارداد قیمت هر هزار متر مکعب گاز وارداتی از ترکمنستان هم حدود 42 دلار توافق شد.
هر چند استدلال کسانی که در آن سالها در ایران امضای چنین قراردادی را با ترکمنستان دارای توجیه اقتصادی معرفی میکردند صرفه جویی در هزینههای احداث خطوط انتقال گاز از جنوب به شمال کشور بود اما اشتباه بودن این گونه استدلالهای دارای منطق صرفاً اقتصادی و بیتوجه به ملاحظات سیاسی طی کمتر از یک دهه برای تمام ایرانیان به اثبات رسید: همانطور که میدانیم در زمستان سال 1384، ترکمنستان در حالی که هرگز حجم صادرات گاز به ایران را طی مدت 9 سال پس از انعقاد قرارداد به سقف مورد توافق در قرارداد نرسانده بود، با قطع جریان گاز در سرمای زمستان به بهانه انجام تعمیرات، ایران را مجبور به انعقاد قرارداد جدیدی کرد که به موجب آن قیمت گاز وارداتی از ترکمنستان با 33 دلار افزایش به 75 دلار میرسید و در مقابل ترکمنستان متعهد به افزایش حجم صادرات گاز به ایران از 8 به 14 میلیارد متر مکعب در سال بدون درخواست افزایش قیمت مجدد طی سه سال میشد.
این درحالی بود که ترکمنستان بابت سهم خود در هزینههای احداث سد دوستی بیش از 170 میلیون دلار به ایران بدهکار بود. اما عشقآباد کمتر از یک سال بعد از انعقاد این قرارداد جدید بار دیگر با بیاعتنایی به تعهدات خود در قرارداد قبلی خواستار افزایش صد درصدی قیمت گاز ابتدا به 130 و سپس به 150 دلار شد. در پی این درخواست، قائم مقام وزارت نفت و یکی از مشهورترین(! )اساتید حقوق دانشگاه آزاد اسلامی که در راس هیاتی بلند پایه برای مذاکره با ترکمنستان بر سر قیمت جدید گاز به عشقآباد اعزام شده بود نتوانست با مقامات این کشور بر سر هیچ قیمتی به توافق برسد و پس از بازگشت به ایران بدون اشاره به جزییات مذاکرات خود در عشقآباد صرفاً اظهار داشت که خواستههایی عنوان شده از سوی طرف ترکمنی صرفاً مرتبط با افزایش قیمت گاز نبوده بلکه اساساً مغایر منافع ملی و عزت جمهوری اسلامی بود و در پی عدم متابعت جمهوری اسلامی از این خواستهها، ترکمنستان در اوج سرمای بیسابقه دی ماه 1386 شیرهای گاز خود را به روی مردم ساکن در نواحی شمالی کشور بست و این امر منجر به وارد آمدن خسارتهای مالی و نیز به گزارش برخی منابع حتی خسارتهای جانی به هموطنان ساکن در استانهای شمالی کشور شد.
اما ماجرا فقط محدود به ضرر و زیانهای مالی هم نبود چرا که برخی مسئولین سیاسی سابق که در انتخابات دو سال و نیم پیش شکست خورده و در زمان مسئولیت خود طرفهای مذاکرهکننده از سوی ایران برای انعقاد قرار داد واردات گاز از ترکمنستان به جای گاز رسانی به کلیه نواحی کشور از محل ذخایر عظیم داخلی بودند، تلویحا" یا صریحا" به تماس با ترکمنستان و تشویق عشقآباد به قطع گاز صادراتی به ایران به منظور بهرهبرداری تبلیغاتی در رقابتهای سیاسی متهم شدند و به این ترتیب حتی وابسته به واردات باقی ماندن کمتر از 5 درصد از گاز مصرفی خانوارهای ایرانی آن هم به موجب قراردادی 25 ساله با "بهترین دوست "، ظرف 10 سال به یک اهرم اگر چه ضعیف اما کاملاً جدی برای گرو کشی از مردم ساکن در نواحی شمالی در فصول سرد سال بدل شد طوری که در آخرین ساعات سال 2008 میلادی (دی ماه 1387) وزارت نفت موقتاً توافق کرد در حالی که قیمت هر هزار متر مکعب گاز صادراتی خود ایران حدود 200 دلار بود طی 6 ماه نخست سال 2009 بابت هر هزار متر مکعب گاز وارداتی از ترکمنستان 350 دلار به این کشور بپردازد و تازه حتی در همین قیمت هم تضمینی برای تامین با ثبات گاز مورد نیاز هموطنان از طریق ترکمنستان در فصل سرما وجود نداشت چرا که حتی اگر جریان گاز ترکمنستان به ایران به دلیل بیثباتی سیاسی در این کشور، فشار قدرتهای فرا منطقهای و یا شیطنتهای سیاسی خارج از این کشور قطع وصل نشود، به هر حال همزمان با ورود به فصل سرما و افزایش نیاز به مصرف گاز در ایران، ترکمنستان هم وارد فصل سرما و نتیجتاً افزایش مصرف داخلی گاز شده و دلیلی برای وجود گاز کافی در این کشور برای تامین تمام نیازهای داخلی و خارجی قابل تصور نیست.
در خصوص "حیف" و سه نقطة آخر صحبتهای نقل شده از مصاحبه شونده(جناب آقای هاشمی) هم باید گفت به رغم تمام رفتارهای غیر دوستانه از اتحاد با طالبان در افغانستان تا باج خواهی از شهروندان ایرانی در زمستان، جمهوری اسلامی ایران هرگز مذاکره و گفتگو با ترکمنستان در خصوص همکاری در بازار انرژی چه به صورت ترانزیت و چه سوآپ حاملهای انرژی را نه فقط متوقف نکرده بلکه این موارد حتی در سفر فروردین ماه سال 1390 وزیر خارجه جمهوری اسلامی به ترکمنستان هم یکی از موضوعات اصلی در مذاکرات بود.
در حقیقت تنها تفاوت اساسی هشیارتر شدن دولت و مجلس در خصوص عدم وجود ضمانت اجرایی برای قراردادها منعقد شده با طرفهای خارجی و نتیجتاً توسعه زیر ساختهای گاز رسانی به استانهای شمالی به منظور قطع وابستگی به گاز خارجی در فصول سرد سال است.
آنچه در مورد، «اصل لرد پالمرسون، دوستی و منافع »در ارتباط با نیازاف و ترکمنستان گفته شد و کم و بیش در خصوص آذربایجان هم صادق است. از جمله نخستین قوانینی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال جمهوریهای سابق اتحاد شوروی در کشور آذربایجان هم به تصویب رسید تغییر خط رسمی از الفبای سریلیک تحمیل شده توسط روسها نه به الفبای فارسی - که دست کم تا 1918 تنها الفبای مورد استفاده توسط مردم در این منطقه بود -که به الفبای لاتین بود. دلیل این واقعیت هم این بود که از سیاستمدارانی با قریب به نیم قرن سابقه عضویت و خدمت در حزب کمونیست اتحاد شوروی نمیشد انتظار داشت که استقلال از مسکو را مترادف با متابعت از واشنگتن تلقی نکنند.
البته دولتمردان جمهوری آذربایجان از پیش از اعلام استقلال مدعی تصرف تاریخی سرزمینهایی معادل یک پنجم خاک جمهوری آذربایجان توسط یکی از همسایگان بوده و هستند لذا اگر حیدر علیرضااوغلو علیاف ژنرال بازنشسته سرویس امنیتی اتحاد شوروی (کگب) و رهبر منتخب برای حزب کمونیست آذربایجان توسط برژنف از سال 1969 بنا به ملاحظاتی شهرهایی که تحت کنترل آذربایجان قرار نداشت را در یک فهرست فقط هفدهتایی، "متعلق به شما" نامیده باشد هم نباید کسی حقیقتاً باور کند که قصد وی زدن سند شش دانگ این شهرها به نام کسی در ایران بوده است. بگذریم از این که حیذر علیاف در سالهای بعد از فروپاشی اتحاد شوروی به سبک بسیاری دیگر از دولتمردان جهان سوم برای درمان (از عمل بایپس قلب سال 1999تا جراحیهای پروستات) نه فقط در کشور خود که در تمام جهان مکانی مطمئنتر از "کلیولند کلینیک" واقع در ایالت اوهایوی امریکا سراغ نداشت و بالاخره در 12 دسامبر سال 2003 هم در همان کلیولند کلینیک امریکا بود که دیده از جهان فرو بست.
منبع: فارس