پایگاه 598: آقای امجد یک معمم بیبتّه و ریشه نبود که بگوییم از همان اولش اشتباهی بود. سالها جوانهای باصفای انقلابی و تشنهی معرفت مریدش بودند و بزرگان هم حامی و ثناگویش. جلسههایش طعم و مزهای منحصر به فرد داشت. ساده و بیآلایش بود و بیریا و کمی بیقید. منبرهایش را اجرا نمیکرد؛ زندگی میکرد و درست مثل زندگی قابل پیشبینی نبود. هر اتفاقی ممکن بود وسط جلسه و منبرش رخ دهد. بسته به حال خود و مستمعینش گاهی وسط سخنرانیاش روضه میخواند، یا وسط بحثش دم میگرفت و سینه میزد. از آنهایی نبود که صاف از ماشین پیاده شود و به منبر برود و بعد دوباره سوار ماشین شود و برود. قشنگ حال میداد و گعده میگرفت و ذکر و دم میگرفت و دور هم با جوانها صفایی میکرد. کمتر عالمی مثل او با جوانها میجوشید. کمتر کسی هم مثل او اینقدر از میان جوانهای انقلابی ارادتمند داشت. جذاب بود آن هم نه با پیرایههای تیپ و قیافه و صدا و فن بیان، و حتی نه با ارائهی بحثهای پرطنین و آب و لعابدار علمی؛ حرفهای ساده میزد و ذکر و دم تکراری میگرفت اما مزهای تازه در کام همراهان بزم باصفایش مینشاند. فرقه نزده بود و اهل عرفان و معنویت انحرافی هم نبود. کارش درست بود. ارادتمندانش هم آدمحسابی بودند؛ نه یک مشت بیسواد مریض لاشی!
فتنهی 88 که لغزید ارج و قرب سابقش را در میان جمع کثیری از ارادتمندانش از دست داد، اما امروز که شوتتر از زیباکلام و گستاختر از تاجزاده ظاهر شد، اندک تهماندهی احترامی که برایش قائل بودیم به باد رفت. خوشم آمد از محمدعلی آهنگران که با آن خط و ربطش، باز یادداشت صریحی نوشت و در رد اباطیل استادش، دردمندانه و با چشمی اشکبار به دفاع از نظام و ولایت برخاست.
اساسا لحظهی سقوط و انحراف شخصیتی بزرگ و دوستداشتنی از لحظهی مرگش بسی جانسوزتر است. کاش میمرد و اینقدر آبرو نمیبرد، اما آن چه تسکیندهندهی این مصيبت است، تماشای نسلی جوان و فرزانه و واقعگرا است که مثل کوه پشت آقایشان ایستادهاند و تکان نمیخورند. این روزها شاگردها از استادها بیشتر میفهمند و به این سادگی با استاد سقوط نمیکنند.
مسیر اصحاب حق به سینهکش آخر الزمان که میرسد دیگر نه رویشهایش را میشود پیشبینی کرد نه ریزشهایش را. در سفینة النجاة ولايت باید سفت نشست و از سقوط و غرق شدن چهرهها نهراسید. بنویسید بر در و دیوار شهر که: "اشخاص از آن چه میبینید به انحراف نزدیکترند."
آهای علما و صلحا و خوبان و پاکان روزگار! آهای اکابر حوزه و بزرگان دانشگاه! آهای حضرت آیت الله! آهای اساتید معظم و سروران گرامی! آهای هر آن که احترامش فعلا واجب است! بدانید که گارانتی ارج و قربتان نزد ما تا زمانی است که مخلص و یاور رهبرمان باشید. در قاموس ما هر که آقاییتر باشد آقاتر است. برای رهبر عزیزتر از جانمان شاخ و شانه بکشید شاختان میشکند، هر که میخواهید باشید! ما همین که رهایتان کنیم و دور و برتان را خالی کنیم تمام میشوید و میمیرید. عمرا جماعتی بتوانند مثل ما تحویلتان بگیرند. دنیایتان هم اینجاست! بگذریم..
امتحانها روز به روز سختتر میشوند اما نه این که نشود حلشان کرد. فضا غبارآلود میشود اما نور ولایت روشنتر از این حرفهاست. ما این قاعده را فهمیدهایم که چهرهها هر چه فرزانه و حکیم و موجّه باشند، آنجا که با ولایت درمیافتند، به شدت سبکمغز و سادهاندیش میشوند. زیبایی ولایت فقیه در همین است. یکی از محکمات ادلهی عینی و واقعبینانهی ما بر حقانیت ولایت هم همین است. ردخور ندارد؛ خواه دکتر محمود باشی و خواه شیخ محمود! از ولایت که دست بشویی چرت و پرت می گویی و حرف مفت میزنی و لاطائلات میبافی! عجبا؛ شهید روح الله زم؟!؟! هر کسی را که نظام در این چهل سال اعدام کرده یا کشته شهید است؟!؟! چه میزنی این روزها شیخ؟! تو نان حلال به بچهات دادهای درست، ولی مطمئنی او لقمهی حلال به خوردت میدهد؟!