به گزارش پایگاه 598، روزنامه خراسان نوشت: زن ۲۲ ساله که رفتارهای نامعقول و کثیف همسرش او را به کلانتری کشاند تا شاید راهی برای جلوگیری از فروپاشی زندگی ام پیدا کند، به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد توضیحاتی داد.
وی گفت: حدود ۱۵ ماه قبل با معرفی یکی از همسایگان در حالی به خواستگاری جوان ۲۵ سالهای پاسخ مثبت دادم که هیچ شناختی از خانواده او نداشتم. از سوی دیگر نیز من اولین دختر خانواده بودم و پدر و مادرم که آگاهی و اطلاعات کاملی درباره تحقیق و شناخت قبل از ازدواج نداشتند، خیلی زود مقدمات خواستگاری و مراسم عقدکنان را فراهم کردند و به این ترتیب من و «کیارش» پای سفره عقد نشستیم.
هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که روزی همسرم مرا وادار کرد قبل از ورود به پذیرایی منزل پدرشوهرم دست و پاهایم را با آب نمک به طور کامل بشویم. وقتی با نگاه تعجب آمیز من رو به رو شد، ادعا کرد، چون از بیرون میآییم احتمال دارد پاهایمان بو بدهد، اما در میان حیرت و ناباوری دیدم که او و مادرش وسواسهای عجیب و غریبی دارند و مدام دستها و پاهایشان را با آب نمک میشویند و هر دو ساعت یک بار مسواک میزنند تا دهانشان بوی بد ندهد.
من برای حفظ آبروی خانوادگی این موضوع را پنهان کردم، ولی این مسائل به اندازهای در رفتارهای من نیز تاثیر گذاشته بود که گاهی مورد تمسخر و تحقیر خانواده ام قرار میگرفتم. از طرف دیگر پدر و مادرم نیز رفتارهای وسواسی همسرم را نادیده میگرفتند تا تحقیر نشود.
یک سال بعد در حالی من و کیارش زندگی مشترکمان را آغاز کردیم که اختلافات ما به دلیل مشاجره خانواده هایمان بر سر غذای تالار آغاز شد و این کدورت در حالی افزایش یافت که همسرم مدعی بود خانواده ام جهیزیه اندک و ناقصی به من داده اند. این در حالی بود که پدرم با درآمد کارگری همه جهیزیه را با سختی و قرض و وام تهیه کرده بود. با وجود این نه تنها در این باره مورد سرزنش و تحقیر خانواده همسرم قرار میگرفتم بلکه آنها مدام ادعا میکردند لباسهای پدرم کثیف است، مادرم زیاد دست و صورتش را نمیشوید و خواهرانم بوی عرق میدهند و ....
اما مشکل اساسی زندگی من از همان روزهای اول ازدواجمان در حالی شکل پیچیدهای به خود گرفت که میدیدم همسرم مدت زمان خیلی طولانی از سرویس بهداشتی بیرون نمیآید. اوایل فکر میکردم این رفتار او به دلیل وسواسهای عجیب و غریبش است، اما آرام آرام کنجکاو شدم و از سوی دیگر نیز تحمل این وضعیت را نداشتم، چرا که او مرا نیز وادار میکرد مدام مسواک بزنم و پاهایم را با آب نمک بشویم. در این شرایط روزی به بهانه این که نگرانش شده ام، به طور ناگهانی در سرویس بهداشتی را گشودم که در یک لحظه گوشی تلفن همراه از دست همسرم به روی سنگ فرش سرویس بهداشتی افتاد و او حیرت زده به من خیره شد. تازه فهمیدم که همسرم علاوه بر وسواس، بیماری روحی دیگری نیز دارد و به طور پنهانی به تماشای فیلمهای مستهجن داخل گوشی تلفن همراهش مینشیند و ...
به ناچار ماجرا را برای مادرم بازگو کردم، اما نصیحتهای خانواده ام نیز در رفتارهای زشت و کثیف همسرم تاثیری نداشت. کیارش نه تنها به رفتارهای نامعقول خودش اصرار میکرد بلکه ادعا داشت من نیز باید از افکار بیمارگونه او تبعیت کنم. خلاصه با آن که فقط سه ماه از آغاز زندگی مشترکمان میگذرد دیگر نمیتوانم رفتارهای کثیف و همچنین زندگی با وسواسهای زجرآور او را تحمل کنم. به همین دلیل وقتی زندگی ام در آستانه فروپاشی قرار گرفت و خانواده همسرم نیز از رفتارهای فرزندشان حمایت کردند، به ناچار به کلانتری پناه آوردم تا شاید راهی برای نجات از این وضعیت بیابم.