کد خبر: ۴۷۶۶۲۱
زمان انتشار: ۱۲:۵۴     ۱۲ شهريور ۱۳۹۹
جلسه چهارم حسینیه حضرت زهرا/ بلا، مطهّر مومن در سیر الی الله/ ابتلائات الهی، راه نجات انسان از عجز و اضطرار

متن زیر سخنان آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری در شب چهارم محرم به تاریخ سوم شهریور 99 است که در حسینیه حضرت زهرا سلام الله علیها برگزار شده است. خدای متعال در آیات شریفه سوره مبارکه بقره می فرماید: در این تردیدی نیست که ما شما را مورد ابتلاء قرار می دهیم. البته روشن است که این ابتلاء برای رشد مومنین هست و در این ابتلاء چیزی از دست مومنین نمی رود، بلکه خالص می شوند. پس خداوند می فرماید: به انهایی که پای ابتلاء ما می ایستند و صبر می کنند بشارت بده. در مورد معنای صابرین هم خداوند می فرماید: صابراین کسانی هستند که در مصیبت ها خدا را مبدأ و معاد می دانند و می توانند پای طرح خدا بایستند. بعد عرض شد که این آیه یک سیاقی دارد و به دنبال ایات تغییر قبله و بحث بعثت نبی اکرم صلوات الله علیه و دستور به ذکر و شکر و استعانت به صبر و صلاة آمده است. با توجه به این سیاق معنای آیه این است که خدای متعال بعد از این که پیامبرش را می فرستد و تعلیم کتاب و تزکیه اتفاق می افتد، برای انسان امکان ذکر و شکر فراهم می شود. پس تا این کلمه ذکر نازل نشده، امکان متذکر شدن به خدا هم نیست. پس وقتی این راه باز می شود، انسان می تواند شکر کند و نعمت ها را در راه خدا به چرخش در بیاورد. این مسیر ذکر و شکر هم با یک  امتحانات سخت و هجوم وسوسه های شیطان همراه است، لذا ما نیاز به استعانت به صبر و صلاة داریم. کسانی که به راه می افتند و شکر می کنند و استعانت به صبر و صلاة می کنند، برای این که به مقصد برسند احتیاج دارند که خدای متعال بلایی بفرستد تا با آن بلا خودشان را خالص کنند، لذاست که این اشخاص به صبر و شکر در بلا می رسند، نه به عجز و بی صبری.

مراحل ابتلائات مومنین

آیات سوره مبارکه بقره را تقدیم می کردیم که خدای متعال در آن می فرماید: ما بی تردید شما را مورد ابتلاء قرار می دهیم، پس تردید نکنید. این برنامه الهی است که انسان را مبتلا می کند، آن هم به پنج چیز «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرات»(بقره/155)‏ که شاید اینها مراحل امتحان باشند. در یک مرحله انسان با خوف از دست دادن دنیا و با خوف جدایی از امکاناتش امتحان می شود. بعد از این که این مرحله را پشت سر گذراند، «وَ الْجُوعِ» و از گرسنگی رها شدند، خدای متعال این بار دارایی های انسان را از او می گیرد و انسان را از دارایی هایش جدا می کند. یعنی یک موقعی با گرسنگی و نداری انسان را امتحان می کند و یک موقع هم او را از دارایی های خودش و از تعلقاتی که برای خودش درست کرده اعم از مال و انفسی که دور و بر خودش جمع کرده، جدا می کند. بعد هم خدای متعال انسان را با عزیزان و امکاناتش امتحان می کند و آخرینش هم، امتحان با ثمرات عمر است. انسان یک عمر زحمت کشیده و ثمره هایی به دست آورده، اما خدای متعال این ثمره های انسان را به باد می دهد و همه تعلقات انسان را به هم می ریزد.

«وَ بَشِّرِ الصَّابِرِين»(بقره/155)‏، آنهایی که پای این برنامه الهی می ایستند و با طرح خدای متعال همراهی می کنند، خدای متعال به آنها بشارت می دهد که آن بشارت را با فاصله یک آیه بیان کرده است «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون‏»(بقره/157)، انهایی که این امتحانات را پشت سر می گذارند به صلوات الهی و به نور و رحمت الهی می رسند. در متن این سختی ها خدای متعال شیرینی را به کام آنها می چشاند و با رحمت با آنها برخورد می کند، بعد هم اینها راه را پیدا می کنند و می فهمند چطوری باید با تعلقات خودشان و با تردیدها و شک ها، مقابله کنند.

کسانی که پای این وسوسه ها و امتحانها می ایستند، راه برایشان واضح می شود و می فهمند که چطوری باید راه خدا را طی بکنند. نکته مهمش هم این است که خدای متعال می فرماید: در ورای همه این حوادث من هستم که دارم شما را امتحان می کنم و مورد ابتلا قرار می دهم. بسترهایی هم که برای ابتلای شما فراهم می کنم، گاهی شخصی است و گاهی اجتماعی. پس تردید نکنید که شخص را مبتلا می کنم و جامعه را در معرض امتحاناتی قرار می دهم و از شما هم صبر می خواهم.

معنای صابرین

بعد خداوند صابرین را معرفی می کند و می گوید: انها کسانی هستند که در مصیبت ها حرفشان این است «الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏»(بقره/156). صابرین کسانی هستند که خدا را مبدأ و مالک می بینند و احساس مالکیت در عالم نمی کنند، بعد هم مسیر خودشان را به سمت خدا پیدا می کنند و می فهمند که ما اینجا نیامدیم تا بایستیم و تلف بشویم، بلکه باید به سمت خدا حرکت کنیم. کسانی که این مبدأ و منتها را می بینند، می توانند پای برنامه الهی بایستند والا کسی که دست خدا را نمی بیند و خدا را مالک نمی داند، بلکه خودش را مالک همه چیز می داند که نمی تواند پای برنامه الهی بایستد.

آنهایی که او را مالک می دانند و از خودشان خلع مالکیت می کنند و کار خودشان را تفویض به خدای متعال می کنند، صابر هستند. آنهایی که می دانند اینجا جای ماندن و قرار نیست و ما نیامده ایم برای سکون و قرار، بلکه آمده ایم برای رفتن به سمت خدای متعال و دائما هم در حال حرکت هستیم، صابرند. این بلای الهی انسان را به راه می آورد و هر گاه یک مانعی او را زمین گیر می کند، این بلا زیر پای انسان را داغ می کند و نمی گذارد بایستی و وابسته بشوی، پس اینها از این بلا استقبال می کنند.این ها نه فقط صابرند بلکه گاهی راضی و طالب هم هستند. آنها دنبال این بلایی هستند که تعلقات انسان را از او بگیرد و موانع راه را بردارد. اما کسانی هم هستند که پیداست دنیا را اصل و خودشان را مالک می دانند. پس حاضر نیستند با این برنامه الهی که می خواهد انسان را سیر بدهد همراهی بکنند.

فهم دقیق آیات ابتلاء در سوره بقره در کنار آیات دیگر از همین سوره

این یک ترجمه اولیه از آیه بود، ولی عرض کردیم که این آیه در سیاق یک آیات دیگری واقع شده که به فهم این مضمون کمک می کند که این ابتلائات برای چیست. یکی از این قسمت های این سیاق، آیات قبله است که خدای متعال می فرماید: ما قبله را تغییر دادیم و آنطوری که پیامبر گرامی اسلام صلوات الله علیه از خدا تمنا کردند ما قبله را از بیت المقدس به کعبه برگرداندیم.

بعد به دنبالش بحث ارسال نبی اکرم صلوات الله علیه و رسالت حضرت صلوات الله علیه است، پس می فرماید: «كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُم‏»(بقره/151)، ما پیغمبری در میان شما فرستادیم که «يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا» مستمرا آیات ما را بر شما تلاوت می کند و شما را در معرض آیات الهی قرار می دهد. «وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة» پس شما را رشد می دهد و تطهیر می کند و به شما کتاب و حکمت تعلیم می کند، «وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون»‏؛ آن قسمت اول یعنی تلاوت آیات و تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت در ایات متعددی هم آمده است. اما این قسمت، مخصوص به این آیه است و یعنی چیزهایی به شما می آموزد که اصلا امکان تعلمش برای شما نبوده است، بلکه فقط از مسیر این پیامبر برای شما ممکن است که آن معلومات را به دست بیاورید. آنچه پیامبر صلوات الله علیه به ما یاد می دهند گاهی چیزی است که نمی دانیم و گاهی چیزهایی است که امکان دانستنش برای ما فراهم نیست. «وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون‏» یعنی به هیچ وجه ممکن نبود شما به اینها دست بیابید. بلکه این معلم الهی است که این تعلیمات را به شما می آموزد.

در ادامه خداوند می فرماید: «فَاذْكُرُوني‏ أَذْكُرْكُم‏»(بقره/152)، شما من را یاد کنید، من هم شما را یاد می کنم. یکی از مهمترین دستورات قرآن این است که شما متذکر خدا باشید و نتیجه اش هم این است که خدای متعال به انسان توجه می کند و انسان مورد توجه و ذکر الهی قرار می گیرد. این امکاناتی که من برای شما در این عالم فراهم کردم، از قبله و رسول و کتابی که برای شما تلاوت می کند و تعلیم و تزکیه ای که به شما می دهد، ثمره اش باید این باشد که انسان در عالم متذکر به خدای متعال بشود و سرمایه ذکر را به دست بیاورد که نتیجه اش هم، همین است که خدای متعال انسان را یاد می کند.

 «وَ اشْكُرُوا لي‏ وَ لا تَكْفُرُون‏»(بقره/152)، می فرماید: با پای شکر در عالم راه بروید و کفران نعمت های الهی را نکنید. پس امکاناتی که مهیا شده، مقدمه این است که انسان به ذکر و شکر برسد و با ذکر و شکر به سمت خدای متعال راه برود. یعنی این بعثت رسول صلوات الله علیه و این قبله و امثال اینها زمینه را فراهم می کند برای این که انسان بتواند به ذکر و شکر برسد و با پای ذکر و شکر به سمت خدای متعال حرکت بکند.

راه عبور از موانع و سختی ها

بعد می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين‏»(بقره/153)، وقتی خدای متعال پیغمبرش را می فرستد و او انسان را تعلیم و تزکیه می کند، انسان وارد وادی ذکر و شکر می شود، پس همراه این پیامبر گرامی صلوات الله علیه یک سختی هایی در سر راه انسان قرار می گیرد. لذا خدای متعال دستور می دهد که برای عبور از این سختی ها و مشکلات، از صبر و صلاة کمک بگیرید که صبر در روایات به روزه تفسیر شده است. یعنی با روزه گرفتن و قطع تعلقات، می توانید سختی های راه را پشت سر بگذارید «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين»، پس کمک بگیرید تا بتوانید پایداری بکنید و خدای متعال همراه شماست.

آن کسانی که استعانت از صبر و صلاة می گیرند و در راه پایداری می کنند، به همراهی خدای متعال می رسند. نتیجه این همراهی هم این است که کسی که خدا همراه اوست هیچ چیز از دست نمی دهد. اگر کسی با خدا بود و خدای متعال هم با او بود در معیت خدای متعال است و هیچ ضرر و خسارتی برای او نیست. پس آنهایی که خدا با آنهاست همه چیز در اختیارشان هست.

این فراز دعای ابوحمزه را ببینید، امام سجاد علیه السلام به ما تعلیم کردند که «وَ عِنْدَكَ مِمَّا فَاتَ خَلَف»، هرچه از ما فوت می شود در محضر خدا یک جایگزینی دارد. جوانی مان، عمرمان و امکاناتی که تلف شده و از دست رفته، یک جایگزینی دارد، خدایا من دستم خالی است ولی تو جایگزین برای همه اینها داری و می توانی در یک لحظه همه آن از دست رفته ها را جبران کنی. «عِنْدَكَ مِمَّا فَاتَ خَلَفٌ، وَ لِمَا فَسَدَ صَلَاح»‏، خدایا اگر یک جایی ما در عالم فسادی کردیم، در محضر تو صلاح او هست و تو می توانی این را تبدیل به صلاح کنی. «وَ فِيمَا أَنْكَرْتَ تَغْيِير» و خدایا آنچه نمی پسندی را تو می توانی تغییر بدهی. بنابراین از دست رفته های ما، فسادی که به پا کردیم و آنچه موجب پسند خدای متعال نبوده است در محضر خدای متعال جبران می شود. لذا انهایی که به همراهی خدای متعال می رسند هیچ چیز در عالم از دست نمی دهند.

 خدای متعال بعد از این که بحث ارسال رسول و تزکیه را می فرماید، به ما دستور می دهد که با ذکر و شکر راه بروید و در عالم غافل نباشید و کفران نکنید. بعد می فرماید: این راه موانعی دارد، پس از صبر و صلاة کمک بگیرید تا به معیت و همراهی خدای متعال و به آن مقامی برسید که در محضر خدا هستید و خدا با شماست و چیزی از دست شما نمی رود.

مقام شهدا و رسیدن به حیات طیبه

بعد می فرماید: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ»(بقره/154)، به آنهایی که در راه خدای متعال کشته شدند نگویید اموات، چرا که اینها در مقام حیات طیبه هستند. انهایی که با خدای متعال و با حی و قیوم معامله کردند، هیچ وقت نمی میرند. اما شما نمی توانید ان حیات طیبه ای که شهدای راه خدا دارند را درک کنید. گویا در این مسیری که انسان با رسول گرامی اسلام صلوات الله علیه حرکت می کند و می خواهد ذکر و شکری داشته باشد و استعانت و کمک می خواهد از صبر و صلاة، یک قتالی هم در راه هست. البته این را هم مفسرین هم جهاد اکبر معنا کردند و هم جهاد اصغر، یعنی گویا یک قتال و جنگی در راه است و شهدایی در راهند. پس سختی های راه به درگیری و شهادت منتهی می شود یا نه، حتی ممکن است اعم از این باشد.

انسان در این مسیر که حرکت می کند باید کم کم به مرحله «مُوتُوا قَبْلَ‏ أَنْ تَمُوتُوا» برسد و همه چیز خودش را در راه خدای متعال بدهد. اگر به اینجا رسید و به سوی خدای متعال هجرت کرد و در این راه به وادی موت وارد شد، پس خیال نکنید که چیزی از دست داده است. آنهایی که به حسب ظاهر نفس و شهواتشان می میرد، ممکن است کسی بگوید پس اینها در این دنیا دیگر چه می کنند و چه لذتی می برند؟ اینها که همه چیز را از دست داده اند! خدای متعال به ما فرموده که انقدر مبارزه کنید تا این سرکشی ها را از بین ببرید و این نفس در وجود شما بمیرد. ممکن است به نظر بیاید که این آدم هایی که شهوات و نفس و تمنیات شان از دست می رود، به موت در این وادی می رسند و دیگر هیچ بهره ای در عالم ندارند! اما خداوند می فرماید: گمان نکنید اینها مرده اند، زنده حقیقی اینها هستند. انسانی که نفسش می میرد تازه به حیات طیبه می رسد. وقتی مجاهده با نفس کرد و در میدان مجاهده نفس پیروز شد و نفس را از میدان به در کرد، تازه وارد وادی حیات طیبه می شود،  و الا قبلش که در وادی حیات نفسانی و دنیایی است!

بعد می فرماید: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ»(بقره/155)، پس سیاق این آیات این هاست، پس با توجه به این سیاق آیات را چگونه باید معنا کرد؟

مبعوث شدن پیامبر، شرط حرکت ما به سوی خدای متعال و محقق شدن ذکر و شکر

یک معنایی که کردند که معنای خوبی هم هست این است که تا پیغمبری بر انسان مبعوث نشود، تا آن پیامبر نیاید و تعلیم و تزکیه ای نداشته باشد و بر ما تلاوت آیاتی نکند، اصلا امکان راه افتادن ما فراهم نیست. حرکت به سمت خدای متعال و شکرگزاری امکانات وقتی ممکن می شود که این رسول می آید، بدون بودن او اصلا امکان شکر نیست. وقتی راه بسته است و وقتی سبیلی به سوی خدای متعال در عالم نیست، اصلا شکرگزاری یعنی چه؟!

در سوره مبارکه هل اتی وقتی خدای متعال از خلقت انسان صحبت می کند، می فرماید: خلقت شما از این دنیا شروع نشده و من از دوردستها مراقب شما بودم. «هَلْ‏ أَتى‏ عَلَى‏ الْإِنْسانِ‏ حِينٌ‏ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُورا»(انسان/1)، یک دورانی بر ما گذشته که قابل ذکر نبودیم که در روایات می فرماید: بودند، ولی قابل ذکر نبودند! خدای متعال از آنجا مراقب ما بوده و ما را سیر داده تا بعد «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيه‏»(انسان/2)، ما را از یک نطفه ای که دارای ظرفیت ها و استعدادهای مختلفی است آفریده است. لذا ما را مورد ابتلا و امتحان قرار می دهد و خودمان باید انتخاب کنیم.

«فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيرا»، پس در این مسیری که می خواهد انسان امتحان پس بدهد ما او را سمیع و بصیر قرار دهیم. این دو نعمت بسیار مهم است که مفصل در قرآن از آن گفتگو شده و باید توضیح داده بشود که اصلا یعنی چه؟ چطوری انسان سمیع و بصیر می شود؟ این انسان که یک ذره ناچیز بوده و بعد در قالب نطفه خلق شده و بعد از نطفه آفریده شده، چطوری سمیع و بصیر می شود؟ این همان سمع و بصر ظاهری است تا آنجایی که گوش دل و چشم دل انسان باز بشود. پس این جزء امکانات راه ماست که خدای متعال به ما داده و با این امکانات می توانیم در مسیر ابتلاء الهی درست انتخاب کنیم.

با همه این امکاناتی که خدای متعال به ما داده تا اینجا گویا از ما هنوز توقعی ندارد. می فرماید: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ‏ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا»(انسان/3)، دست این انسان با این امکانات را گرفتیم و در راه اوردیم. بعد که در عالم سبیلی قرار دادیم و او را هدایت به این سبیل کردیم «إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا»، اینجاست که انسانها دو دسته می شوند، یا شاکر و یا کفور.

در روایات ما این سبیل به امام تفسیر شده است. شکر هم یعنی این امکانات را در مسیر خدا به حرکت درآوردن، یعنی امکاناتی که خدای متعال به ما داده را به خدا برگردانیم. شکر یعنی از خدا گرفتن و به خدا برگرداندن. پس اگر امکاناتی که خدای متعال به ما می دهد را صرف غیر خدای متعال بکنیم این می شود کفران نعمت. پس باید این مال، جان، آبرو و امکانات را در راه خدا به حرکت در آورد. بنابراین اگر راهی به سوی خدای متعال در عالم باز نشده بود، اصلا امکان شکر نبود! چطوری می توانستیم شکر بکنیم؟ چطوری می توانستیم امکانات را در مسیر الهی قرار بدهیم؟ «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ‏» یک سبیلی خدا در عالم قرار داده و بعد ما را به آن سبیلی که باید در آن حرکت کنیم هدایت کرده است، «إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا» اینجاست که شکر و کفر ممکن می شود. اگر این امکانات را در عالم به امام رساندی و با امام خرج کردی، این شکر است. اما اگر امکانات را جدای از امام به چرخه انداختی کفر است. لذاست که بعد از آن وعده و وعیدهای سنگین می اید «إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعيراً * إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً»(انسان/4-5).

 در این آیات هم گویا خدای متعال می فرماید: ما برای شما قبله ای مهیا کردیم، «كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ»(بقره/151) و رسولی در بین شما فرستادیم که «يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا»، آیات ما را تلاوت می کند و ما را تزکیه و تعلیم می کند «وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون‏»، حالا امکان ذکر و شکر هست. «فَاذْكُرُوني‏ أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لي‏ وَ لا تَكْفُرُون‏»(بقره/152) و حالا باید با پای ذکر و شکر در عالم راه بروید. انسان به اندازه ذکر و شکرش در عالم بهره مند می شود. راه فراهم شد، رسول آمد و امکانات آماده شد، حالا شما هستید که یا شکر می کنید و یا کفران، یا ذاکرید یا غافل، یا با امدن این رسول و تلاوت ایات و تعلیم و تزکیه متذکر خدای متعال می شوید یا نه، و بیرون از وادی ذکر می روید. یا شکر می کنید و با این امکانات، با رسولی که فرستادیم در عالم راه می روید یا مسیرتان را از او جدا می کنید. ولی بدانید اگر راه افتادید سختی هایی سر راهتان هست.

شروع وسوسه های شیطانی با قدم گذاشتن انسان در مسیر خدای متعال

این را بعضی اینطوری معنا کردند و گفتند انسان تا به سمت خدا حرکت نکرده و تا قوایش در وادی دنیا هست، شیطان با او خیلی کاری ندارد. اما همین که قدم در وادی خدا می گذارد، شیطان وادی کفر و ذکر موانعش را دور و بر انسان می چیند، قوایش را تجهیز می کند و لشکرش را می فرستد. حتی گاهی بیش از دو قبیله بزرگ جزیره العرب برای یک مومن لشکر می گذارد و نقشه های مختلف می کشد! اینجاست که راه رفتن سخت می شود.

خدا رحمت کند یک عزیزی را، می فرمود: یک جوانی بود که جزء مارکسیست ها بود. ما در اوایل انقلاب و قبل از انقلاب با او معاشرتی داشتیم و او هم مسیرش تغییر کرد و جزء صف مومنین شد. او به من می گفت: من ان موقعی که مسلمان نبودم با این دخترهای جوان کوه می رفتیم و اردو های گروهی و حزبی داشتیم و هیچ احساسی هم به من دست نمی داد، اما الان صدای پای آنها را نمی توانم بشنوم! بهش گفتم همینطور است، وقتی آدم در دام شیطان است که وسوسه ای نیست. از وقتی انسان در راه خدا می آید، وسوسه ها شروع می شود. پس وقتی انسان رو به رسول خدا می آورد و پا به وادی شکر و ذکر می گذارد، یک صحنه ممکن است دلش را به شدت زیر و رو کند.

ذکر، خود حضرتند. «قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ‏ ذِكْراً  * رَسُولا»(طلاق/10-11)، تا این رسول نیامده که امکان ذکر نیست! عالم بدون رسول عالم غفلت است و هیچ کاری نمی شود بکنی! پس هر کاری بکنی غفلت است. وقتی آن رسول از عالم بالا می آید، حلقه ارتباط و مسیر اتصال ما در عالم با خدا برقرار می شود. وقتی این کلمه ذکر الهی نازل می شود، انسان امکان این را دارد که در عالم در وادی ذکر باشد. این همانی است که در آیه مبارکه نور مفصل توضیح داده شده است. وقتی این نور الهی متمثل در نبی اکرم صلوات الله علیه می شود و در چراغ دان و مشکات وجود نبی اکرم صلوات الله علیه تنزل پیدا کرده و کائنات را روشن می کند، «فِي‏ بُيُوتٍ‏ أَذِنَ‏ اللَّهُ‏ أَنْ تُرْفَع‏ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُه‏»(نور/36)، در خانه هایی می آید که آن خانه ها راه به سماوات و عوالم بالا دارند. پس اجازه ذکر و شکر هست و انسان امکان پیدا می کند که به این خانه ها وارد شده و اهل ذکر بشود. قبلش امکان ذکر نیست و ممکن نیست انسان متذکر به خدای متعال بشود.

وقتی این رسول تشریف می اورند و این باب ذکر و شکر را به روی ما باز می کنند، اگر با حضرت راه رفتیم و اهل غفلت و اهل کفران نعمت نبودیم، هجوم وسوسه های شیطان شروع می شود، اینجاست که ما به استعانت به صبر و صلاة محتاجیم. پس باید در این راه کمک بگیریم تا به همراهی خدا برسیم «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين‏». فرمود صبر یعنی وجود مقدس نبی اکرم صلوات الله علیه و صلاة یعنی امیرالمومنین علیه السلام. اگر در این مسیر دست استعانت دراز کردیم ان وقت به همراهی خدای متعال می رسیم. پس در این مسیر به جایی می رسیم که همه چیزمان را در راه خدا فدا کرده و برای حیات طیبه مهیا می شویم. انسان تا از این حیات نفسانی نمیرد به حیات طیبه نمی رسد. تا این تمنیات در او زنده است و می خواهد با نفسانیات و شهوات خودش زندگی کند، در همین وادی و در همین حیات دنیاست، به تعبیر دیگر انسان در این حالت یک نفس دارد و یک روح المدرج، چیز دیگری ندارد. وقتی از این نفس فاصله می گیرد و آرام آرام این نفس می میرد، از وجود انسان یک حیات دیگری پیدا شده و فطرت او هم آنجا شکوفا می شود، پس می تواند حرکت کند.

 می فرماید گمان نکنید اگر در این مسیر به نقطه ای رسیدید که این شهوات تان دارد می میرد، لذات حلال هم در عالم تعطیل می شود! نه لذات حلال در وادی نفس نیست، انسان تا در وادی نفس و نفسانیات است، اهل تقرب به خدای متعال نیست، پس وقتی این قوا در انسان می میرد تازه انسان به حیات طیبه می رسد پس این حیات ابتدائا از دسترس ما بیرون است. «لا تَشْعُرُون»‏ تا تجربه اش نکنیم آن حیات را احساس نمی کنیم. اینکه بگوییم آنها مرده اند و هیچ لذتی در عالم نمی برند، درست نیست، حیات طیبه از آن آنهاست و همه نعمت ها و لذات برای آنهاست.

رسیدن به نقطه عجز و اضطرار

حالا این ابتلاء چه ربطی به این سیر دارد؟ پیامبری آمده و ما را دعوت به ذکر و شکر کرده، ما هم همراه او حرکت کردیم و حالا درگیر با موانع شده ایم! یک معنایی که بعضی مفسرین کردند این است که این انسانی که در راه خدای متعال به حرکت می افتد، همه امکانات خودش را به کار می گیرد، از تمام امکانات خودش استفاده می کند و تمام قوای خودش را به کار می گیرد، پس حس و قلب و ریاضت های خودش را در میدان می آورد و به نقطه عجز می رسد. آن سالکی که با همه قوای خودش پا در میدان می گذارد و شروع می کند به شکر کردن، به وادی ذکر قدم می گذارد و به نقطه عجز می رسد. پس می فهمد که نمی شود با این پا به سمت خدا بروی و این امکانات برای رسیدن به خدای متعال کافی نیست.

پس ما با ریاضت و زحمت و تلاش خودمان باید این کارها را انجام بدهیم. اگر این کارها را انجام ندهیم به مرحله دستگیری خدای متعال نمی رسیم. ولی انهایی که اهل راهند بعد از این که همه سرمایه های خودشان را در این راه می اورند و با تمام توان استقامت می کنند، به نقطه عجز می رسند و این نکته را می فهمند که این راه با این پا رفتنی نیست. «وَ عَجَزَتِ الْعُقُولُ عَنْ إِدْرَاكِ كُنْهِ جَمَالِكَ وَ انْحَسَرَتِ الْأَبْصَارُ دُونَ النَّظَرِ إِلَى سُبُحَاتِ وَجْهِك‏»(1)، خدایا عقلها ناتوان تر از آن است که کنه جمال تو را درک بکند و دیده ها نزدیک بین تر از آن است که ان پاکی های جمال تو را ببیند. پس باید چه کار کرد؟ «فَاسْلُكْ بِنَا سُبُلَ الْوُصُولِ إِلَيْك‏»، تو دست ما را بگیر و ما را در آن راهی که به مقام وصول می رسیم به حرکت در بیاور. «وَ سَيِّرْنَا فِي أَقْرَبِ الطُّرُقِ لِلْوُفُودِ عَلَيْك»‏ و ما را در ان نزدیکترین راهی که به مهمانی تو می رساند به حرکت در بیاور.

 انسانی که به راه می افتد به عجز می رسد. پس دل از دنیا بر می دارد و رو به خدای متعال حرکت می کند و با تمام توان می رود، اما می بیند نشد! انسانی که مشتاق حضرت حق شده می رسد به یک نقطه عجز و اضطرار، اینجاست که «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ء» خدای متعال با پای بلا ما را می برد. بلای اوست که ما را تزکیه می کند و موانع و تعلقاتی که ما را زمینگیر کرده و نمی گذارد به حضرت حق برسیم را به ما نشان می دهد. گویا این بلا فراتر از ریاضت های ماست.

ما وقتی رو به وجود مقدس نبی اکرم صلوات الله علیه اوردیم، وقتی این باب و این وادی ذکر به روی ما گشوده شد و این کلمه نور و ذکر آمد، ما باید قدم به وادی شکر و ذکر بگذاریم و از غفلت و کفر و کفران رویگردان شویم. اما وقتی با تمام توان رو به خدای متعال می رویم و در این وادی حرکت می کنیم، احساس عجز و ناتوانی می کنیم. البته آنهایی که راه نیفتادند بی خبر از سختی های راه و بلاها هستند و به نظرشان می آید این راه رفتنی است، ولی آنهایی که با تمام قوا به میدان می آیند، همه قوایشان را فعال می کنند و ریاضت می کشند، به نقطه عجز می رسند. «سُبْحَانَكَ مَا أَضْيَقَ الطُّرُقَ عَلَى مَنْ لَمْ تَكُنْ دَلِيلَهُ وَ مَا أَوْضَحَ الْحَقَّ عِنْدَ مَنْ هَدَيْتَهُ سَبِيلَه»(4)‏، خدایا راه ها برای آن کسی که تو او را به خودت دلالت نکردی، چقدر تنگ است. پس حق بر آن کسی که تو هدایت می کنی واضح می شود.

ابتلائات الهی، راه نجات انسان از عجز و اضطرار

پس راه این است که خدای متعال دست ما را بگیرد و سیرمان بدهد. اینجاست که خدای متعال با بلا ما را سیر می دهد و تطهیر می کند و تعلقاتمان را از بین می برد. خیلی وقتها تعلقاتی در انسان است که با ریاضت نمی توان آن را از بین ببرد. بلای الهی است که این تعلقت را می شوید و این موانع و حجاب هایی که در ما هست را بر می دارد. ان کسانی که می دانند «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ‏ راجِعُونَ‏» و قدم در این وادی گذاشتند، پس حضرت حق را به عنوان مبدأ و منتها می بینند و می خواهند به سمت او حرکت کنند، برای همین استقبال از این بلای الهی می کنند و پای این بلا می ایستند. آنها می دانند این طرح و برنامه اوست. اوست که ما را به راه اورده و حالا دارد ما را با بلا تطهیر و تهذیب می کند، تا قدم به وادی نور و حقیقت بگذاریم.

فرمود: شما اول باید تسلیم بشوید، بعد تطهیر بشوید و بعد وادی تنویر و نورانی شدن به نور الهی و محبت الهی و اولیاء الهی است. فرمود: «لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا حَتَّى يُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ وَ لَا يُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا»(2)، همه قدم را در وادی تسلیم برداشته و در مقابل خدای متعال و اولیاء الهی تسلیم است. ولی این برای همراهی کافی نیست بلکه باید تطهیر بشود. وقتی تطهیر شد مسیر برایش باز و هموار می شود. پس این بلای الهی که می آید، برای کسانی است که رو به این نبی اکرم صلوات الله علیه اوردند و با این پیامبر دارند راه می روند. بحث عذاب کفار و منافقین نیست، بحث مومنین و اهل راه است. پس انهایی که این وادی را پشت سر گذاشتند، به یک نقطه ای می رسند که دیگر از این به بعد خدای متعال با بلای خودش اینها را تطهیر می کند و نقطه ضعف ها و تعلقاتی که نمی گذارد انسان به سمت خدا حرکت کند را به آنها نشان می دهد.

خدا رحمت کند، عزیزی می فرمود که یک دوستی داشتیم که من خیلی با او از بی اعتباری دنیا و فنای دنیا و بی ارزش بودن آن صحبت می کردم اما او می گفت: همه اینهایی که می گویی می فهمم ولی نمی توانم از دنیا دل بکنم. این شخص یک جوانی داشت و خدای متعال این جوان را از او گرفت. وقتی این اتفاق افتاد همه اوضاع برگشت و همین آدمی که نمی توانست دل بکند، بی قرار شده و پای رفتن پیدا کرده بود. پس انجایی که ما با همه زحمت ها و نماز شبهایمان زمین گیر می شویم، خدای متعال یک ابتلائاتی برای ما فراهم می کند. این ابتلائات راه را هموار می کند، لذاست که در سیاق این آیات آمده «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ء»، این ما هستیم که شما را مبتلا می کنیم، پس هم نقطه ضعف هایتان را به شما نشان می دهیم و هم ازتان می گیریم.

البته اگر کسی وقتی خدای متعال دست به کار می شود با خدا درگیر شد و به جای این که صابر، شاکر و راضی باشد، جزع و فزع کرد، پیداست این بلا به جای این که او را برساند مانع راه او می شود. «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعا»(معارج/19-21)، پس ما به او امکانات می دهیم تا به سمت ما بیاید اما نمی تواند، پس امکانات را از او می گیریم تا با بلا به سمت ما حرکت کند اما او جزع می کند. «إِلَّا الْمُصَلِّين‏»(معارج/22)، انسان وقتی به امامش رسید و در وادی امام قرار گرفت، می تواند پای بلای خدا بایستد، پس هم از امکاناتش بهره ببرد و هم از بلا بهره ببرد. این که فرمود: «اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاة»(بقره/153)، چون این مصلین هستند که هم می توانند از امکانات استفاده کنند و هم از بلایشان استفاده کنند و الا آنهایی که رو به صلاة و امام ندارند که نمی توانند از امکانات استفاده کنند. ما به آنها امکانات می دهیم تا با این امکانات بیایند، اما منع می کنند و آن را نگه می دارند، پس خودشان با امکاناتشان ضایع می شوند. اگر هم امکانات بگیریم تا به سمت ما حرکت کنند، می روند در وادی جزع.

طالبان بلا

پس این سیاق را اینطوری معنا کردند که آن کسانی که توجه به این رسول و ذکر پیدا می کنند، وارد وادی ذکر و شکر می شوند و از صلاة و صبر کمک می گیرند، حالا خدای متعال یک طرح و برنامه ای با آنها دارد و آنها را با بلا راه می برد «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرين‏». لذا آنهایی که این را می فهمند، آن کسانی که «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ‏ راجِعُونَ‏»، و خودشان را از خدا و او را مالک می دانند، خلع ملک و ملک از خودشان کردند و خودشان را در حرکت به سمت خدای متعال می بینند، می فهمند که در این عالم نیامدند تا بار بیاندازند، پس عازم رفتن به سوی خدای متعال هستند. اینهایی که مصمم اند استقبال از این بلا می کنند و حتی گاهی طالب این بلا می شوند.

 خدا رحمت کند، استاد عزیزی می فرمود: ما در تابستان ها برای درس خواندن به روستاهای اطراف قم می رفتیم. روزهای جمعه هم برای تفریح بیرون از ده می رفتیم، یک کوهی بود که ما به سمت قله آن می رفتیم. یک دوستی هم داشتیم که نمی توانست خیلی راه بیاید، برای همین، مجبور بودیم یک مرکبی برای او کرایه کنیم. پس الاغی کرایه کردیم و داشتیم به سمت بیرون ده و امام زاده ای که بالای ده بود، می رفتیم. بعد به سر دوراهی رسیدیم، ما می خواستیم برویم بالا اما این الاغ آغلش پایین ده، در رودخانه بود. وقتی راه دو تا شد با ما شروع کرد دعوا کردن، هرچه کردیم حریفش نشدیم، پس بارهای ما را ریخت و رفیق مان را  انداخت و به سمت مقصود خودش رفت. ایشان می فرمود: نفس اینطوری است. تا وقتی با نفست همراهی کنی، خوب همراهی است و خیلی راحت با آن راه می روی. اما از انجایی که انسان رو به خدا و رسول می آورد و اهل ذکر و شکر می شود، دعوای با نفس شروع می شود. پس موانع سر بر می دارد و نمی گذارد راه خدا را بروی. شما می خواهی به سمت حضرت حق بروی اما این می خواهد در دنیا بماند. اینجاست که جنگ و دعوا شروع می شود و انسان با بلای الهی انس می گیرد و حتی طالب آن می شود تا یک جوری این نفس را رام کرده و این مانع و حجابها را بردارد. تعلقاتی که نمی گذارد ما به سمت خدا حرکت کنیم با بلای الهی برداشته می شود. لذا انهایی که می فهمند، «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ‏ راجِعُونَ‏» یعنی چه، صابر می شوند ولی انهایی که نمی فهمند، اهل صبر در این وادی نیستند.

این یک تقریر از این آیه و سیاق ایات بود که در بلایی که خود خدا می فرستد، مومن راه در رو ندارد. اگر  اهل ذکر و شکر شدی و در راه خدا آمدی به انواع بلا گرفتار می شوی «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرين‏». این بلا یک جور هم نیست، خوف است، جوع هست، نقص در اموال و انفس و در ثمرات عمر انسان هست. پس اگر پایداری کردی می رسی «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَة»(بقره/157). آنهایی در این مسیر می ایستند که اهل راهند، حضرت حق را می بینند و می دانند همه چیز از اوست و مسیر ما به سمت اوست. انهایی که قصد ماندن در دنیا ندارند و نمی خواهند با همین امکانات مشغول باشند بلکه عزم رفتن و پای رفتن دارند، آنها هستند که پای این بلایی که می خواهد انسان را سالک کند، موانع را بردارد، نفس را تسلیم کند و انسان را از موانع و حجب عبور بدهد، می ایستند. غیر از اینها با خدا در بلا درگیر می شوند و بعد هم به جزع و گلایه و درگیری و انکار می رسند. ان شاء الله یک تقریر دیگری از این آیات هست که در جلسه بعد از آن گفتگو می کنم.

پی نوشت ها:

 (1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏91، ص: 150

 (2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 194

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها