متن زیر سخنان آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری در شب سوم محرم به تاریخ دوم شهریور 99 است که در حسینیه حضرت زهرا سلام الله علیها برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان می دارند، در سوره مبارکه بقره خدای متعال می فرماید که ما بی تردید شما را مورد ابتلاء قرار می دهیم، آن هم به پنج چیز؛ «بشیء من الخوف والجوع و نقص من الاموال والانفس والثمرات». در یک مرحله انسان با خوف از دست دادن دنیا و خوف جدایی از امکاناتش امتحان می شود. در یک مرحله دیگر خدای متعال دارایی های انسان را از او می گیرد و از تعلقاتی که برای خودش درست کرده اعم از مال و انفسی که دور و بر خودش جمع کرده، جدا می کند. اما آنهایی که پای این برنامه الهی می ایستند و با خدای متعال همراهی می کنند، خداوند به آنها بشارت می دهد که به صلوات الهی می رسند. پس اینها راه را پیدا می کنند و می فهمند چطور باید راه خدا را طی بکنند. نکته مهم در این جا این است که خدای متعال می فرماید: در ورای همه این حوادث من هستم که دارم شما را امتحان می کنم. درست است که گاهی امتحان شخصی است و گاهی هم اجتماعی، اما تردید نکنید که من شخص را مبتلا می کنم و جامعه را در معرض امتحانات قرار می دهم، پس از شما صبر می خواهم. صابرین هم انهایی هستند که در مصیبت ها خدا را مبدأ و مالک می بینند و می دانند که همه چیز به او باز می گردد. اینها می توانند پای برنامه الهی بایستند و الا کسی که دست خدا را نمی بیند که نمی تواند پای برنامه الهی بایستد. این یک ترجمه اولیه از آیه بود ولی عرض کردیم که این آیه در سیاق یک آیات دیگری واقع شده که به فهم این مضمون کمک می کند که این ابتلائات برای چیست؟ بعد عرض کردیم که یکی از این قسمت های این سیاق، آیات قبله است که خدای متعال می فرماید: ما قبله را تغییر دادیم و آنطوری که پیامبر گرامی اسلام صلوات الله علیه از خدا تمنا کردند ما قبله را از بیت المقدس به کعبه برگرداندیم، که البته این تغییر با مخالفت شدید یهود مواجه شد.
ابتلاء انسان به خوف و از بین رفتن تکیه گاه های او
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. «أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ * وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ * وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ * الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ * أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»(بقره/153-157)، این آیاتی که تقدیم شد از آیاتی است که خیلی مورد تلاوت و توجه هست. در این آیات از ابتلائاتی گفتگو است که برای مومنین پیش می آید. به خصوص در روایاتی که ذیل این آیه هست فرموده: که این ابتلائات مربوط به جامعه مومنین و شیعیان قبل از ظهور هست. این ابتلائات هم پیداست که برای خالص شدن و تمحیص و رشد مومنین هست تا برای درک دوران ظهور آماده بشوند.
در این آیات خدای متعال می فرماید: ما شما را مورد ابتلاء قرار می دهیم. انواع ابتلاء هم پنج قسم است: خوف و جوع و نقص در اموال و انفس و ثمرات. بعد هم خدای متعال به کسانی که در این ابتلائات بتوانند پایداری کنند و از راه برنگردند، یک بشارتی می دهد و می فرماید اینها صابرند و به آنها بشارت می دهد. در متن واقعه ها و حوادثی که پیش می آید «إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ»، کسانی هستند که تکیه گاه و سخنشان این هست که «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ». در این بلا، کسان دیگری هم هستند که خدای متعال و طرح الهی را برای عالم نمی بینند و اهل صبوری در راه خدا نیستند. بعد می فرماید: «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ»، پاداش این دسته که صبر می کنند سه چیز است؛ «صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»، صلوات و رحمت از ناحیه پروردگار و بعد هم قطعی است که اینها راه یافته هستند و هدایت شده اند.
این ایات را در چند سطح و چند لایه می شود معنا کرد. یک قسم از معنای این ایه همین ابتلائاتی است که برای هر فردی از افراد مومنین پیش می آید. خدای متعال مومنین را گاهی به خوف مبتلا می کند برای این که تعلقات و تکیه گاه های انسان را خراب کند. انسان برای خودش یک تکیه گاه هایی درست کرده، اما خداوند آنها را می شکند و انسان مبتلا به خوف می شود. انسان سوار کشتی می شود، پس آرام است و به کشتی و ملوان تکیه دارد و به نظرش می اید، همه چیز مهیاست. اما وقتی خدای متعال او را وسط دریا قرار می دهد، این طوفان های شدید، امنیت را از او می گیرد، آن وقت می فهمد که این تکیه گاه ها قابل اعتماد نبودند.
خیلی وقتها خدای متعال انسان را اینطوری امتحان می کند. یعنی برای خودش یک تکیه گاه هایی درست کرده که کنار این تکیه گاه ها آرام است و هیچ احساس خطری نمی کند. اما خدای متعال تکیه گاه های انسان را می شکند و انسان را وارد وادی خوف می کند. پس انسان باید از این وادی عبور کند، اگر خوب از این وادی عبور بکند، از این تکیه گاه هایی که قبلا برای خودش درست کرده بود عبور می کند و ممکن است به تکیه گاه حقیقی یعنی خدای متعال برسد. قاعدتا هم اینطوری است؛ این شکستن تکیه گاه های انسان و این که انسان را وارد وادی خوف می کنند، مقدمه یک امنیت پایدار برای مومن هست.
شکسته شدن تکیه گاه انسان، راه رسیدن به اضطرار و قرب به خدای متعال
انسان ابتدا با تکیه به اسباب احساس امنیت و آرامش می کند. ولی وقتی خدای متعال این تکیه گاه های انسان را شکست، اگر مراقبه کند به جایی می رسد که «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»(یونس/62)، خدای متعال تمام خوف و حزن های مومن را بر می دارد. ولی شرطش هم این است که از این وادی عبور کند. خیلی وقت ها خدای متعال می خواهد آدم را عبور بدهد، پس صحنه را پیش می آورد و همه چیز را مهیا می کند، ولی انسان دوباره به تکیه گاه های قبلی خودش بر میگردد. مثل این که انسان را سوار کشتی کرده و دریا را هم طوفانی می کند، ولی همین که پایش را در ساحل گذاشت «فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ كانَ الْإِنْسانُ كَفُورا»(اسراء/67)، دوباره به همان تکیه گاه های قبلی خودش برمی گردد، پس این دوباره مستحق همان خوف است!
این کار را خدای متعال مکرر انجام می دهد. تا مومنین را به یک ساحل امنی برساند که مهمترین مرحله اش در عالم دنیا همان مرحله مرگ است. خدای متعال وقتی ما را با مرگ مواجه می کند هیچ اتفاق مهمی در عالم نمی افتد الا این که تکیه گاه هایی که به آن عادت کردیم را از ما می گیرد. پس این جسم و این امکاناتی که در عالم طبیعت داریم با آنها زندگی می کنیم، از ما گرفته می شود. این آخرین جایی است که در عالم دنیا خدای متعال تکیه گاه هایی که ما برای خودمان درست کردیم را می شکند. پس پیداست که این خوف برای این است که ما را به امنیت برساند. پس اگر از این تکیه گاه ها عبور کردیم قدم اول را به سمت خدای متعال برداشتیم.
البته یک عده ای وقتی سوار کشتی می شوند و دریا طوفانی می شود، حجاب ها کنار می رود، پس دعا می کنند که «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ»(عنکبوت/65)، تعبیر قرآن این است که وقتی سوار کشتی می شوند خالصانه خدا را صدا می زنند. همینطور هم هست چون وقتی اسباب از کار افتاد انسان به خدا تکیه می کند.
در کتاب توحید صدوق ظاهرا از امام حسن عسکری علیه السلام این حدیث را نقل کردند که حضرت فرمود: الله تبارک و تعالی آن حقیقتی است که «الَّذِي يَتَأَلَّهُ إِلَيْهِ عِنْدَ الْحَوَائِجِ وَ الشَّدَائِدِ كُلُّ مَخْلُوق» هر مخلوقی در شدت ها و سختی ها به او تکیه می کند، رو به او می آورد و دست به دامن او دراز می کند اما به یک شرطی، به شرطی که اسباب از کار بیفتند و تکیه گاه های انسان از انسان گرفته بشود. انسان مادامی که به تکیه گاه هایش تکیه می کند، اهل درخواست از خدای متعال و اهل دعا نیست. دعا وقتی اتفاق می افتد که انسان به اضطرار می رسد، لذا نقطه استجابت دعا هم همینجاست.
«أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء»(نمل/62) نقطه اضطرار، همان نقطه از بین رفتن حجاب ها و تکیه گاه انسان است. انسان تا به تکیه گاه های خودش امیدوار است در واقع دعا نمی کند و فقط دارد تیری در تاریکی می اندازد. پس یک قسم از ابتلائاتی که خدای متعال برای انسان پیش می آورد که بلای لطیفی هم هست، این است که انسان را وارد وادی خوف می کند که این خوف مقدمه عبور و رسیدن به وادی امن است.
مشاهده تدبیر و تقدیر الهی در همه ابتلائات
«وَ الْجُوعِ»، خدای متعال انسان را با جوع و گرسنگی مورد ابتلاء قرار می دهد. حالا این یک معنی باطنی دارد اما معنی ظاهریش این است که یک دوران هایی پیش می اید که واقعا جامعه در شرایط سخت معیشتی و اقتصادی قرار می گیرد. بحث من در باب عوامل اجتماعی نیست، اینها یک عوامل اجتماعی دارد که در جای خودش باید بحث بشود. بحث کاری است که خدای متعال در ورای این ابتلائات، با مومن می کند، پس انسان باید آن دست الهی و آن مقصدی که خدای متعال از انسان دارد را ببیند. البته عوامل طبیعی در جای خودش محفوظ اند و بحث خودش را دارند، پس انسان باید در آنجا علیه ظلم و خطاهایی هم که اتفاق می افتد قیام بکند.
اما سخن ما این لایه بحث است که خدای متعال، انسان را وارد یک صحنه هایی از ابتلاء می کند. این ابتلائاتی که پیش می آید یک زاویه اش این است که خدای متعال دارد انسان را وارد این صحنه ها می کند، پس آدم نباید از این غافل بشود و تنها کسانی از این ابتلائات بهره می برند که این جلوه بلا را ببینند.
وقتی ابن زیاد در مجلسی که آراسته بود و با آن وضعیت اهل بیت علیهم السلام را وارد کرد، به زینب کبری سلام الله علیها عرض کرد که «كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِيكِ»، دیدی خدا با برادرت چه کرد؟! حضرت فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا»، من در کار خدا جز زیبایی ندیدم. بله شما ظلم و ستم کردید و مستحق لعن و عذاب هستید، ولی کار خدا زیبا بود. این چهره بلا نباید مورد غفلت قرار بگیرد حالا هر عامل اجتماعی می خواهد داشته باشد! حتی خدای متعال وقتی ابتلای بنی اسرائیل را به قوم فرعون ذکر می کند، می فرماید: شما گرفتار بودید، «يُقَتِّلُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُم»(اعراف/141) پسران را می کشتند و دختران را زنده نگه می داشتند، «وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ» پس پروردگارتان شما را مبتلا کرده بود و داشت رشد می داد. این بلای رب بود و داشت شما را تربیت می کرد. درست است آن کار ظالمانه است ولی در ورای همه این اتفاقات اجتماعی و اتفاقاتی که در عالم می افتد، ان چیزی که مهم است این است که انسان دست خدا را در ورای این صحنه ها ببیند.
«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ» از همه سخت ترش هم این است که ثمرات عمر انسان را خدای متعال بگیرد. انسان یک عمر درخت ها را کاشته و باغی درست کرده اما حالا که به میوه نشسته، خدای متعال میوه هایش را می گیرد. عمر هر کسی یک میوه هایی دارد و خدای متعال انسان را در ثمرات عمرش مورد امتحان قرار می دهد. در وراء این انواع بلاء که برای ما پیش می آید، دست خدای متعال هست. آنهایی که پای کار خدا پایدارند و پای برنامه خدا می ایستند «وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ». صابر آن کسی است که در این صحنه هایی که خدای متعال پیش می آورد که حتما هدفی هم دارد، پایداری کند. البته مومن هیچ چیزی در این صحنه ها از دست نمی دهد و این در قرآن مکرر ذکر شده است. در آیات سوره مبارکه آل عمران که داستان جنگ بدر و به ویژه احد را مفصل ذکر می کند و صحنه هایی که مومنین در آن ابتلائات سختی برایشان پیش آمد، خدای متعال گاهی در آنجا توضیح می دهد که مومنین هیچ ضرری نکردند و هیچ لطمه ای به مومنین نخورده است.
پس صابرین آنهایی هستند که پای این ابتلای الهی می ایستند. وقتی خدای متعال آنها را معرفی می کند اول یک بشارتی به آنها می دهد و می گوید: من یک کاری با شما مومنین انجام می دهم که کار و طرح خودم هست. افراد در مواجهه با این برنامه دو دسته هستند، یک عده در مواجهه با این طرح من، پایداری نمی کنند و نمی ایستند تا کار به آخر برسد و نتیجه این برنامه را ببینند، یک عده ای هم صبر می کنند. آنهایی که صبر می کنند «وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ».
در داستان حضرت یعقوب سلام الله علیه وقتی آن ابتلاء پیش آمد با همه مقدماتی که داشت، برادرها آمدند و گفتند: گرگ یوسف را خورده، فرمود: «فَصَبْرٌ جَمِيل»(یوسف/83)، پای این تدبیر و تقدیر خدا می ایستم و زیبا هم صبر می کنم. پس بگونه ای صبر می کنم که خدا بپسندد و در آن عیبی نباشد بلکه سراسر زیبایی باشد. آنهایی که پای طرح خدا می ایستند به نتیجه بدی نمی رسند. پس در این طرح برای مومنین ضرر و خسارت نیست بلکه تماما نفع برای مومنین هست و در این طرح خداوند تکیه گاه ها و تعلقاتی که انسان برای خودش درست کرده را می گیرد.
ابتلائات الهی، مهمترین مرکب انسان برای سیر به سمت خدای متعال
یکی از مهمترین مرکب هایی که برای سیر به سمت خدای متعال داریم بلاهایی است که خدای متعال برای مومن می فرستد. حالا چه ابتلا برای شخص مومن باشد و خدای متعال متناسب با موقعیتش تقدیر و تدبیری می کند، چه اینکه ابتلاء برای جامعه مومنین باشد. پس خدای متعال یک ابتلائاتی پیش می آورد که اینها مهمترین مرکب های رشد و سلوک انسان هستند. در کنار همه ریاضت هایی که ما می کشیم، در کنار تمام تحمل زحمت هایی که در راه خدا می کنیم، مثل ذکر و ریاضت و انجام واجبات و محرمات، یک ابتلائاتی هم هست که خدای متعال برای مومن پیش می آورد. در روایات فرمود: صبر سه دسته است که یکی از آنها صبر در مقابل تکالیف است. خدای متعال واجباتی روی دوش انسان می گذارد که آن هم برای رشد انسان است. انسان اگر مواجهه صحیح بکند و این بار تکلیف را بردارد، به مقصد می رسد.
یکی دیگر از اقسام صبر، صبر بر محرمات است. خدای متعال انسان را از محدوده هایی منع کرده و فرموده وارد این محدوده ها نشوید. این محدودیت ها پایداری می خواهد و اینکه انسان نفس خودش را کنترل کند و وارد آن محدوده ها و حریم های الهی نشود. پس این دو هم برنامه خدا برای رشد مومن است. خداوند یک بارهایی روی دوش انسان گذاشته که باید بردارد، یک محدوده هایی را هم معین کرده که انسان نباید وارد آن بشود. ولی یک برنامه دیگری خدای متعال دارد که از جنس ابتلائات است که این مهمترین مرکبی است که انسان را رشد می دهد. آن ریاضت ها و زحمت های انسان هم انسان را رشد می دهد ولی آنها خیلی وقتها، آفتش عُجب است و انسان را به عجب مبتلا می کند، پس انسان گرفتار خودپسندی می شود! یعنی اگر چهل سال نماز شب خواند، این نماز شب خواندنش او را به عجب مبتلا می کند، پس تمام سرمایه های خودش را از دست می دهد. ولی ابتلائاتی که خدای متعال برای مومن و جامعه مومنین پیش می آورد خاصیتش این است که انسانها را مبتلا به عجب و غرور نمی کند، بلکه در انسان انکسار و شکستگی ایجاد می کند.
ویژگی های صابرین
علی ای حال خدای متعال یک طرحی دارد و می فرماید: ما در کنار برنامه های دیگری که برای شما داریم، تکالیفی برای شما معین کردیم که خودتان باید به دوش بکشید. در کنار آن یک تقدیرهایی هم داریم و یک ابتلائاتی برای شما پیش می آوریم. شما پای این ابتلائات صبر کنید. اگر صبر کردید «وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ»، به شما بشارت می دهیم که به مقصد می رسید.
صابرین آن کسانی هستند که وقتی با این صحنه ها مواجه می شوند و حادثه ای برایشان پیش می آید، سخنشان این است «قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ». از این جمله به کلمه استرجاع تعبیر می کنند و ائمه علیهم السلام خیلی جاها وقتی بلا پیش می آمد استرجاع می کردند. در همین سفری که سیدالشهداء علیه السلام داشتند مکرر این جمله را فرمودند. وقتی خبر شهادت مسلم و هانی بن عروه سلام الله علیهما رسید، حضرت مکرر فرمودند که «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ». حضرت در شبی که شاید همان شبی بود که فردایش به کربلا رسیدند، سیر می کردند تا اینکه خواب چشم ایشان را گرفت، وقتی بیدار شدند فرمودند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»، سوال کرد که چه اتفاقی افتاده؟ فرمودند: خواب دیدم که می گویند این کاروان دارد می رود و پشت سرشان هم کاروان مرگ حرکت می کند.
پس این اتفاقاتی که می افتاد ائمه علیهم السلام استرجاع می کردند و استرجاع یعنی همین، یعنی انسان خودش را در این صحنه ها توجه بدهد به این که «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ». کسانی می توانند پای برنامه خدا صبر کنند که به این رسیده اند و او را مبدأ و منتها می بینند. اینها همه عالم و همه این صحنه ها را برنامه و طرح الهی می بینند و کسانی که دست خدا را در این صحنه ها نمی بینند، نمی توانند صبوری کنند. اینها خیال می کنند که یک حادثه ای پیش آمده، مریض شدیم، گرفتار شدیم، عزیز از دست رفت و بحران مالی پیش آمد، در همه این صحنه ها کر و کورند و نمی توانند صبر کنند.
پس در واقعه ها کسی می تواند صبر کند که در همه جا دست خدا را می بیند. او می بیند که خدا هست و این طرح، طرح خداست. اگر کسی برنامه را برنامه خدای متعال نبیند آن صبری که خدای متعال می خواهد اتفاق نمی افتد. حالا اگر کسی دست خدا را دید از این بالاتر «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» باید از خودش خلع ملک کند. کسی که همه عالم را ملک الهی می بیند و می بیند خدای متعال در ملک خودش دارد تدبیر می کند و بعد هم می بیند که پایان همه اوست، می تواند پای طرح خدا بایستد. پس صابرون انهایی هستند که در صحنه هایی که خدا با یک غرضی برای رشد مومنین و تمحیص و خالص سازی آنها تدبیر می کند، دست خدای متعال و طرح الهی را می بینند و او را هم صاحب اختیار می بینند.
یک موقع انسان احساس می کند خدای متعال این کار را دارد انجام می دهد ولی با خدای متعال درگیر می شود، چون خودش را صاحب اختیار می داند و می خواهد خدا از سر راه او کنار برود.
خدا رحمت کند مرحوم ایت الله حائری شیرازی یک موقعی می فرمودند: در زندان که بودیم یک بیماری شدیدی بر من عارض شد و تمام تنم عفونت گرفت، خیلی التماس و التجاء می کردم که خدای متعال من را از این بیماری نجات بدهد، چون اسراری داشتم و می ترسیدم این اسرار لو برود. پس قرآن می خواندم و رسیدم به این نکته که می فرماید: «لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا»(انبیاء/22)، اگر دو اله در عالم بود همه بساط عالم به هم می ریخت، پس منتقل شدم به این که این بیماری ای که من دارم برای این است که دو تا اله پیدا شده است. خدای متعال یک چیزی می خواهد و نفس من هم یک چیز دیگری و من پای نفس خودم ایستادم و حاضر نیستم دست بردارم. این داستان را برای این گفتم که فرمودند: خوب فکر کردم و گفتم خدای متعال از سر راه من کنار برود تا من به خواسته خودم برسم، یا من از سر راه خدا کنار بروم تا خدای متعال کار خودش را انجام بدهد. دیدم خیلی بی انصافی است که من به خدا بگویم برو کنار تا حرف من واقع بشود!
«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» یعنی همین، یعنی انسان وقتی صحنه ای پیش می اید دست خدا را ببیند. عرض کردم که همه عوامل اجتماعی و تاریخی و نفسانی سر جای خودش محفوظ، ولی در ورای این صحنه ها دست خدای متعال باید دیده بشود. آنهایی که دست خدای متعال را می بینند می توانند پای خدا بایستند، البته این کافی نیست. ممکن است انسان دست خدای متعال را ببیند و بگوید خدای متعال از سر راه من برود کنار! پس آن کسانی می توانند پای طرح خدا بایستند که به این نقطه می رسند «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» و او را مالک همه هستی می بینند، اینها همه چیز را در اختیار او می بینند و پایان کار را هم به سمت خدا دیده و می دانند این بساط جمع می شود. این افراد هستند که می توانند پای طرح خدا بایستند.
یک برنامه ای خدا در این عالم دارد و بساط این دنیا را هم جمع می کند. اما آن کسانی که خدای متعال را به عنوان مبدأ و منتها می بینند و همه عالم را در اختیار او می بینند، اینها می توانند پای طرح خدای متعال بایستند. اگر ایستادند خدای متعال گشایشی که برایشان می کند این است که صلوات الهی بر آنها نازل شود که حالا اینها احتیاج به توضیح دارد. خاصیت صلوات خدای متعال این است که رحمت الهی بر ما نازل می شود و بعد هم اینها داخل در صف کسانی قرار می گیرند که راهشان را خدای متعال در عالم به آنها نشان داده و در راه قرار می گیرند. پس مسیر انسان به سمت خدا از دل این ابتلائات است.
سیاق دیگر آیات مورد بحث در سوره بقره و داستان تغییر قبله و اهمیت آن
حالا این مقدمه ای بود برای این نکته که یک موقع انسان آیه را در همین وزان تعریف می کند که ما هستیم و ابتلائاتی که خدای متعال برای ما پیش می آورد. خداوند در این ابتلائات از ما توقع دارد که دست او را دیده و او را مالک و منتهای عالم ببینیم، پس پای طرح او بایستیم و در مقابل طرح الهی استقامت نکنیم، یعنی دنبال راه و برنامه خودمان نباشیم بلکه برنامه خودمان را بر محور برنامه الهی تغییر بدهیم. ولی این ایات یک سیاقی دارد که آن سیاق نشان می دهد این داستان نازل به یک امر دیگری هم هست که مهمتر است.
این آیات اولا در سیاق آیات تغییر قبله است که خدای متعال می فرماید: ما قبله شما را تغییر دادیم. قریب 13 سالی که حضرت صلوات الله علیه در مکه بودند و کمی کمتر از یکسالی که در مدینه بودند، نقل شده که حضرت رو به بیت المقدس نماز می خواندند. تا این که در یک صحنه ای خدای متعال این قبله را تغییر داد و حضرت صلوات الله علیه در حالی که مشغول نماز بودند و دو رکعت نماز را خوانده بودند، جبرئیل سلام الله علبه آمدند و حضرت صلوات الله علیه را به سوی کعبه برگرداندند و دیگر قبله حضرت صلوات الله علیه کعبه شد. پس مسلمان ها مأمور شدند که هر کجا هستند «وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ»(بقره/144)، چه در شهر خودشان و در جامعه مومنین باشند چه در بلاد کفار، باید رو به این قبله نماز بخوانند. این یک اتفاق خیلی مهمی بود و خدای متعال هم وقتی می خواهد بفرماید چرا این اتفاق افتاده و چرا قبله تغییر کرده می فرماید: «قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماء»، ما نگاه های منتظر تو را به سوی آسمان می بینیم که منتظری این قبله تغییر کند. ما این نگاه ها را دیدیم و قبله را به سوی یک قبله ای که مورد پسند توست برگرداندیم.
بنابراین قبله را خدای متعال تغییر داده، این تغییر قبله یک حادثه خیلی مهمی است، البته ممکن است ظاهرش مهم نباشد ولی واقعه بسیار مهمی است که خدای متعال وقتی این را در چندین آیه توضیح می دهد، پایانش می فرماید که «وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْني وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتي عَلَيْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُون»(بقره/150)، شما از دشمن نترسید از من بترسید. این داستان شبیه داستان غدیر است که خدای متعال می فرماید: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِينا»(مائده/3)، بعد هم می فرماید: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْن».
در اینجا هم خداوند می فرماید: از آنها نگران نباشید، من قبله شما را برگرداندم، پس هرکجای عالم که بودید رو به این قبله نماز بخوانید که ثمراتی دارد. بعد هم می فرماید: این برای این است که حجت الهی تمام بشود. پس نگران دشمن نباشید «وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتي عَلَيْكُمْ» چون من می خواهم نعمتم را با این کار بر شما تمام کنم، «وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُون» و این برای این است که شما راه را پیدا بکنید.
این تغییر قبله ثمره اش اتمام حجت، اتمام نعمت و بعد هم هدایت مستمری است که خدای متعال در این امر برای شما قرار داده است. پس یک اتفاق مهمی دارد می افتد که قبله حضرت صلوات الله علیه از بیت المقدس به سمت کعبه بر میگردد. آن موقعی که حضرت صلوات الله علیه به بیت المقدس نماز می خواندند حق بود، حالا هم که به کعبه برگشته حق است. در روایت است که یهود آمدند و با حضرت احتجاج کردند که یا قبله قبلی تان باطل بوده که اگر بگویید قبلا اشتباه می کردید پس پیغمبر نیستید، اگر هم بگویید قبله قبلی تان درست بوده اما حالا قبله برگشته، پس این قبله دوم قبله باطلی است و باز هم پیغمبر نیستید. دارد در اینجا که حضرت نمونه هایی را مفصل برای شان ذکر کردند و فرمودند اینطور نیست که یا او حق است یا این، بلکه هر دو در جای خودش حق اند. تا آن مهلت باید به روی بیت المقدس نماز می خواندیم و قبله امت من بیت المقدس بود، ولی آن قبله نهایی ای که خدای متعال برای امت من قرار داده کعبه هست.
امت سازی حضرت ابراهیم سلام الله علیه مقدمه ای برای امت سازی نبی اکرم صلوات الله علیه
البته نقش قبله و کعبه و بیت الحرام هم در ساخت امت یک داستان مهمی است که عرض کردم خدای متعال در داستان حضرت ابراهیم آن را ذکر کرده است. در همین سوره در آیات قبل وقتی صحبت از امامت حضرت ابراهیم می شود، می فرماید: «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما»(بقره/124) خدای متعال امتحان های سختی را نسبت به مقامات نبی اکرم صلوات الله علیه و اهل بیت علیهم السلام از حضرت ابراهیم سلام الله علیه می گیرد و وقتی ایشان از عهده امتحان ها به کمال بیرون می ایند و می پذیرند که فرمانده لشکر نبی اکرم صلوات الله علیه باشند، می پذیرند که در این عالم بار نبی اکرم صلوات الله علیه و اهل بیت علیهم السلام را به دوش بکشند، خدای متعال ایشان را امام می کند و به ایشان مأموریت ساخت امت را می دهد. پس ایشان مأمور می شود یک امتی بسازد که ظاهرا مقدمات امت نبی اکرم صلوات الله علیه است.
در همین آیات سوره مبارکه بقره که ایات قبل از همین آیات تغییر قبله است، خدای متعال می فرماید که ما حضرت ابراهیم را امام و این خانه را محل رجوع مردم قرار دادیم. «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْنا»(بقره/125) بحث از کعبه است و این که کعبه را محل رجوع برای مردم قرار دادیم. در روایات مفصل بحث شده که این محیط امن چیست؟ «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى»، شما هم بروید و اینجا در مقام ابراهیم نماز بخوانید. بعد می فرماید: «وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُود» از حضرت ابراهیم و اسماعیل سلام الله علیهما عهد گرفتیم که این خانه را پاک کنند. یک کاروانی در راهند و طائفینی برای طواف و راکعین و اهل عبادتی اینجا می آیند، پس این بیت را بر آنها پاک کنید. این پاک کردن هم صرفا پاک کردن ظاهری و شستشو نیست، باید از ارجاس باطنی این بیت پاک بشود که در یک مرحله ای حضرت ابراهیم این کار را انجام دادند. در مرحله بعد هم وجود مقدس رسول الله صلوات الله علیه بعد از فتح مکه وارد شدند، امیرالمومنین علیه السلام پا روی دوش حضرت صلوات الله علیه گذاشتند و این بت ها را فرو ریختند و کعبه را پا ک کردند. یک مراحل دیگر هم هست که امام زمان علیه السلام ان شاء الله تشریف می اورند و کعبه را تطهیر می کنند.
پس این بیت که ساخته شده و بعد برای مسلمان ها قبله می شود و مسلمان ها باید رو به آن نماز بخوانند، مناسک و عباداتشان را انجام بدهند و قبله و وجهه مومنین باید به این سمت باشد، خانه ای است که خداوند می فرمایند: ما برای مردم آن را امن قرار دادیم. ما به حضرت ابراهیم که امام شدند دستور دادیم که این خانه را تطهیر کند، حضرت هم دعا کردند که «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنا»(ابراهیم/35) پروردگارا، این شهر را شهر امن قرار بده. حضرت، امام است و می خواهد یک امتی را بسازد. پس یکی از کارهایی که می کند این است که از خدا می خواهد بلد شهر امنی باشد که در آنجا بتوانند به دین خودشان عمل کنند و این برایشان ممکن باشد.
بعد می فرماید: «وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرات»(ابراهیم/37)، خدایا هم این شهر را بلد امن قرار بده و هم کسانی که رو به این قبله هستند را روزی بده و ثمرات را در سفره ان هایی که مومن می شوند بگذار. چون ظاهرش این است که جزیره العرب بگونه ای است که در آن تولید کشاورزی و حتی دامداری هم بسیار سخت است. لذا حضرت دعا می کنند که خدایا ثمرات کار دیگران را در سفره اینها بگذار. عمده درامد مکه و آن منطقه ها هم از تجارت است یعنی ثمرات کار دیگران است که در سفره آنها قرار می گیرد.
پس حضرت ابراهیم این خانه را بالا برده و مأمور شده که این خانه را تطهیر بکند، بعد هم از خدای متعال خواسته این بلد را بلد امن قرار بدهد و اهلش را به روزی واسع و آسانی برساند. «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيل»(بقره/127) پس پایه های این خانه را بالا بردند و از نو کعبه را ساختند، «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيم». بعد هم از خدای متعال خواستند این کار را قبول کند و نتیجه به این کار بدهد. خدای متعال وقتی کار را قبول می کند آن را پرورش می دهد. اگر بذر را بیاندازی و خدا آن را قبول کرد می شود هفتصد دانه! حضرت ابراهیم هم از خدا می خواهد که این کار را از ما بپذیر و به آن ثمره تاریخی بده.
«رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ»(بقره/128) خدایا ما را و ذریه ما را مسلم قرار بده وبه ما مناسکمان را نشان بده. «رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ»(بقره/129)، خدایا در بین این امت یک رسولی مبعوث کن که ایات ما را تلاوت می کند؛ که این ظاهرا دعایی برای بعثت نبی اکرم صلوات الله علیه در امت حضرت ابراهیم است. این بخشی از کار است، یک بخش دیگر هم در آیات دیگر سوره ابراهیم و سوره حج ذکر شده که فرزند خودش را برای قربانی اورده و داستان هایی که می دانید.
پس حضرت بعد از این که عهد دادند به خدای متعال که در مسیر نبی اکرم صلوات الله علیه و اهل بیت علیهم السلام پیغمبری کنند، به امامت رسیدند. پس بنا شد امتی بسازند که حالا در مسیر امت سازی خودشان این کعبه را از نو بنا کردند و مأمور شدند این بیت را برای کاروان و امتی که در راهند تطهیر کنند. این امتی که حضرت ابراهیم و این امام می خواهد بسازد، عمده اش ناظر به نبی اکرم صلوات الله علیه و مقدمه سازی برای ایشان است. چون حضرت قبل از این که مأمور بشود که کعبه را تطهیر کند، فرزند خودش را در کنار کعبه می آورد. پس می بیند که این خانه خراب شده و به حسب ظاهر یک بیابان لم یزرع است، پس می فرماید: «رَبِّ إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّم»(ابراهیم/37) من یک فرزندم را نمی برم بلکه یک قسمتی از ذریه خودم را دارم در این سرزمین لم یزرع می برم. «رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِم» من می خواهم اینها در عالم نام تو را زنده کنند و نماز را به پا دارند، پس قلوب مردم را متمایل به آنها کن. بعد هم از خدای متعال درخواست می کند که من اینها را اوردم و در بیابان لم یزرع گذاشتم، پس هم زندگی شان را اداره کن و هم نان در سفره شان بگذار «وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرات». نبی اکرم صلوات الله علیه ذیل این آیات فرمود: این دعا برای ما بود که خدای متعال قلوب را به ما ائمه علیهم السلام متمایل کند.
پس امت سازی حضرت ابراهیم عمده اش ناظر به نبی اکرم صلوات الله علیه است. این کعبه ای را هم که از نو بازسازی می کند و بالا می برد، برای امت نبی اکرم صلوات الله علیه است. اینکه مأمور می شود که تطهیر بکند این خانه را برای امت نبی اکرم صلوات الله علیه است. لذا آن قبله ای که برای نبی اکرم صلوات الله علیه در نظر گرفته شده این قبله است. منتها این امت سازی یک پیچی دارد و یک مرحله تاریخی ای است. پیشتر انبیاء از نسل اسحاق سلام الله علیه اند اما این امت سازی ای که حضرت مأموریت دارند زیربنایش را درست کنند از نسل حضرت اسماعیل سلام الله علیه است. اسماعیل را بردند و کنار کعبه گذاشتند، بعد هم از خدا درخواست می کنند که خدایا برایشان پیغمبری مبعوث کن و این بلد را برایشان بلد امن قرار بده، پس روزیشان را فراوان قرار بده و قلوب مومنین را متمایل به این ائمه ای کن که بعدا از نسل من می خواهند در این عالم بیایند.
دلیل اعتراض یهود به تغییر قبله
بنابراین این امت سازی اصلش بر محور حضرت اسماعیل است، ولی انبیاء یک فاصله ای دارند. بخصوص اینکه دو پیامبر اولولعزم حضرت موسای کلیم و حضرت عیسی سلام الله علیهما که فاصله بین حضرت ابراهیم خلیل و نبی اکرم صلوات الله علیهما هستند از نسل اسحاق اند. لذا عمده نبوت می رود در نسل حضرت اسحاق و قبله آنها می شود قبله، درست هم هست و آنها هم باید قبله باشد. یعنی آن دو پیامبر اولوالعزم بزرگوار هم برای امت خودشان قبله ای دارند که این قبله، قبله صوابی است. حضرت هم مدتی رو به این قبله نماز می خوانند چرا که مکان محترمی است. ولی آن قبله ای که برای امت حضرت قرار داده شده، آن بیت و کعبه و آن خانه ای که امت رو به آن آوردند و ظرفیت دارد که قبله امت آخرالزمان باشد، بیت المقدس نیست و کعبه است.
برگشتن قبله خیلی معنا دارد و خیلی از حقایق با او تغییر میکند. لذا جدال های مهمی بین وجود مقدس نبی اکرم صلوات الله علیه با یهود بر سر همین تغییر قبله اتفاق افتاده است. وقتی حضرت مبعوث شد، یهود توقعش این بود که همه انبیاء در بین خودشان باشند، لذا قرآن می فرماید که این دست شما نیست، «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيم»(حدید/21)، ما این پیامبر را با حکمت خودمان مبعوث کردیم و این براساس حکمت است «سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم»(حدید/1). بعد می فرماید: و این خدای حکیم «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا»(حدید/2) یک کاری دارد می کند و یک امتی دارد می سازد، پس در بین این امت رسولی مبعوث می کند که بعد می فرماید که «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيم»، این نبوت فضل خداست و اینطور نیست که دست شما باشد که من در تقسیم نبوت چه کسی را پیغمبر کنم چه کسی را پیغمبر نکنم! پس به هرکس بخواهد او را عطا می کند.
بعد می فرماید که یک قومی هستند که اینها نمی گذارند. «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفارا«(جمعه/5)، این علمای یهود که بار کتاب تورات را برنداشتند و به آن
عمل نکردند، مثل چارپایی هستند که کتاب روی دوششان است. اینها نمی توانند ادامه نبوت باشند. اینها تلقی شان این بود همینطوری که نبوت تا کنون در نسل حضرت اسحاق بوده به حضرت موسای کلیم رسیده به حضرت عیسی رسیده از این به بعد هم باید در همان سلسله باشد. لذا سر همین با نبی اکرم به شدت درگیر شدند و می گفتند که چطور می شود؟! علم پیش ماست، کتب اسمانی قبلی پیش ماست، دو تا پیامبر اولوالعزم از ما مبعوث شدند و حضرت ابراهیم هم تا کنون ادامه نبوتش در همین مسیر بوده، اما یک دفعه یک کسی از جزیره العرب مبعوث می شود! در حالی که اینها کاملا این پیامبر را می شناختند و حتی می فرماید: مثل این که فرزندشان را می شناسند نبی اکرم صلوات الله علیه را هم می شناختند. احساس آدم نسبت به فرزند یک احساس مخصوصی است و با خیال و حسش همه وجود او را درک می کنند، اینها این طوری پیامبر صلوات الله علیه را می شناحتند، اما می گویند نبوت باید در بین ما باشد! ما صاحب کتابیم، ما نسل انبیاء گذشته هستیم، ما وارث تورات و انجیلیم، پس نبوت باید به ما برسد! اما قرآن می فرماید این فضل خداست. پس او محاسبه می کند که این باید کجا قرار بگیرد. «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه»(انعام/124) و خدا می داند این بار را باید روی دوش چه کسی بگذارد.
شمایی که همین کتاب تورات را هم نمی توانید حملش کنید، آیا می توانید قرآن را حمل کنید و با این قرآن یک امت بسازید؟! نسبت شما با تورات نسبت حماری است که کتاب روی دوشش است. شما کسانی هستید که طالب دنیا هستید و اگر کار دست شما بیفتد، یک امت دنیایی می سازید. «إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِين»(جمعه/6) اگر راست می گویید که اولیاء خدا هستید آرزوی مرگ بکنید! شما که دلتان به دنیا بسته است و به تعبیر قرآن «يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَة»(بقره/96) دلتان می خواهد هزار سال در این دنیا بمانید، که نمی توانید پیغمبر باشید! شما بوی دنیا می دهید و اگر کتاب را هم به شما بدهیم آن را هم حمل بر دنیا می کنید. همین کار را هم کردند. یهود کارشان همین است، دین حضرت موسی و حضرت عیسی را تحریف کردند و از دلش یک دین مادی بیرون اوردند. همین کاری که خیلی از جریان ها می خواهند نسبت به اسلام انجام بدهند و یک اسلامی که با دنیا پرستی و اشرافیت بسازد، را درست کنند.
علی ای حال خدای متعال می فرماید: این پیغمبر که مبعوث شد براساس یک حکمتی بود اما یهود به شدت درگیر بودند، در مورد قبله هم همین است. آنها دنبال این بودند که همیشه قبله آنها قبله ادیان باشد. امت بیت می خواهد، بلد و قبله می خواهد و امام باید برایش این چیزها را فراهم کند. یهود هم می خواستند نبوت بین خودشان باشد و هم می خواستند قبله ای که قبله امت موسی و قبله حضرت عیسی بوده که قبله حقی هم هست، در آن مرحله هم قبله همه باشد. حضرت هم تا یک مرحله ای همان قبله را تثبیت کردند و رو به آن نماز خواندند که معلوم باشد حضرت صلوات الله علیه مخالف قبله انبیاء قبلی نیستند، ولی این یک داستان دیگری است. قبله نبی اکرم صلوات الله علیه متناسب با شأن خودش است، کما این که کتاب حضرت صلوات الله علیه کتاب خودش است.
قبله حضرت قبله مهیمن است و این تفاوت کعبه با بیت المقدس است. هر دو این قبله ها محترم اند ولی کعبه چیز دیگری است و شأن دیگری دارد. خدای متعال برای این کعبه اهلی هم قرار داده و فقط خود کعبه نیست! در دعای ندبه آمده که خدای متعال اهل بیت را اهل این بیت قرار داده است و این نکته فوق العاده ای است. در آن بیان آمده که خدای متعال یک بیتی بنا کرده و بعد یک اهلی را برای این بیت قرار داده است، پس این بیت باید برگردد و قبله باشد.
یهود این مطلب را می دانند و در کتب آسمانیشان هست که قبله بر میگردد. آن قبله، قبله موقت است و نمی شود امت نبی اکرم صلوات الله علیه را بر محور آن به پا کرد. پس امت نبی اکرم صلوات الله علیه یک قبله دیگری می خواهد. همینطوری که حضرت صلوات الله علیه وقتی خودشان مبعوث می شوند اینها مخالف اند، وقتی امیرالمومنین علیه السلام را نصب می کنند پس امت را به سمت خودشان می کشند و درگیر می شوند، وقتی قبله هم تغییر می کند یک اتفاق مهمی می افتد و این منشأ یک درگیری و نزاع مهم می شود.
لذا این یک نکته ای است که در آیات قبل آمده و «وَ لَنَبْلُوَنَّكُم» را روشن می کند. البته یک نکته دیگر هم بعدش هست که می فرماید: «كَما أَرْسَلْنا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُم». بحث بر تغییر قبله و رسالت حضرت هست، آن وقت به دنبالش می فرماید که «وَ لَنَبْلُوَنَّكُم». پس از این سیاق استفاده می شود که این آیات ناظر به ابتلائات نبی اکرم صلوات الله علیه و ائمه علیهم السلام است و ابتلائاتی که برای امت ذیل نبی اکرم صلوات الله علیه و ائمه سلام الله علیهم پیش می آید.
پی نوشت:
(1) التوحيد (للصدوق)، ص: 231