به گزارش پایگاه 598، فاطمه بویرده خبرنگار العالم روایت دیدار خود با سردار شهید سلیمانی را
اینگونه توصیف کرده است: چند روز قبلتر از این در ایام عید نوروز، روزها و
شبهای خیس و غرق شده در سیل را در خوزستان سپری می کردیم. خبری از عید
نبود. نمیدانستم حواسم به خوزستان همیشه سرافراز باشد، که اکنون سیل
بیرحمانه به جنگ نخلهای سوخته در جنگ اش آمده بود یا حواسم به ارتباط های
زندهای باشد که دقیقه به دقیقه با شبکه داشتیم.
در همین حال باخبر شدیم سردار سلیمانی به منطقه آمده است؛ من باید با سردار
سرافراز اسلام، مردی که نامش دشمن را به لرزه در می آورد مصاحبه می کردم.
برای مصاحبه با سردار سلیمانی تلاش می کردم اما متاسفانه موفق نمی شدم؛برای
مصاحبه با سردار هرجا میرفتیم، سردار آنجا را ترک کرده بود.
مهمان یکی از مردم شریف شادگان به نام حاج عوفی شدیم، حاج عوفی در خانه اش
را در این روزهای بحرانی برای همه باز کرده بود؛ «موکب امام حسن عسکری
سپیدان» آنجا به مدت ده روز مستقر شده بود و به مردم سیل زده شادگان و
خوزستان کمک رسانی میکردند، ۵ ساعت کنارشان بودیم،به من گفتند ما از سردار
دعوت کردیم و سردار به نوکرای حسین نه نمیگوید همینجا منتظرشان بمانید.
غروب شد؛سرانجام خبر رسید سردار به موکب می آید؛ راه افتادیم، من از بس که به بنبست خورده بودم، گریه کردم.
وسط جاده بودیم که تماس گرفتند و گفتند: سردار به موکب رسیده است.
با سرعت خودمان را به موکب رساندیم لحظه ورودم، سردار را که دیدم با روی
باز از گروه ما استقبال کرد، از او درخواست مصاحبه کردم، عذرخواهی کرد و به
من گفت «دلخور نشو دخترم و رفت».
با ابومهدی المهندس از مجاهدین برجسته عراقی مصاحبه گرفتم، اما از شدت گریه
حالم بد شد راه افتادم سمت ماشین و از آنها فاصله گرفتم که یکی از خادمان
موکب به من گفت: «گریه نکن سردار انگشترش را به تو هدیه داده است».
از خوشحالی سر از پا نمی شناختم ولی من طمع به مصاحبه دوخته بودم، گفتم نمی
خواهم، با اخلاقی که از سردار انتظار داشتم به هدف می رسیدم، هدیه را رد
کردم و گفتم من قول دادم به شبکه مصاحبه بگیرم.
این را گفتم و به راه خودم ادامه دادم، که خودرو سردار توقف کرد و سردار
سلیمانی با لحنی پدرانه گفت «دخترم میشود گریه نکنی، حالا بگو چه بگویم» و
من گفتم هرچه در حق این مردم باید گفته شود.
منبع: باشگاه خبرنگاران