به گزارش پایگاه 598، خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی( ایرنا) در شهرستان اردکان در این ارتباط با آقای تقی سنایی گفت و گویی انجام داد که خود را به این شرح معرفی کرد.
سنایی هستم، متولد هشتم اسفندماه یک هزار و سی صد و شانزده، تحصیلات ابتدایی را در دبستان فردوسی، متوسطه را در دبیرستان شرف و ایرانشهر یزد و مقطع کارشناسی را در دانشسرای عالی تهران در رشته شیمی گذراندم.
پدرم را که نامش محمدحسین بود در ۶ سالگی از دست دادم، بعد از پدر مادرم - فاطمه - که زن مهربانی بود بسیار برای ما زحمت کشید و در زندگی مان اثربخش بود.
- این حرفها سرآغاز گفت و گوی صمیمانه ما با خیِّر مدرسه ساز و نیکوکار اردکانی بود، سنایی یکی از معدود معلمان پیشکسوت اردکان است که بیش از نیم قرن از عمر خود را صرف آموزش و پرورش جوانان و نوجوانان اردکانی کرد.
او سالهاست بازنشسته شد و بیشتر اوقات خود را در باغ بزرگ و قدیمی اش که از درختان کهنِ سرسبز و گل بوته هایی که خود کاشته و پرورش داده است ، می گذراند.
وی صحبت های خود را این گونه ادامه داد:
« بعد از گذراندن تحصیلات در سال ۱۳۴۲ به اردکان آمدم و تدریس را آغاز کردم، معلمان آن زمان در امر تعلیم بسیار خودجوش، فعال و دلسوز بودند و بدون هیچ توقع و چشمداشت مالی فقط و فقط به آموزش و رشد دانش آموزان فکر می کردند.
در آن سال به عنوان اولین دبیر ریاضی اردکان بودم که در کنار ریاضی، فیزیک و شیمی را نیز تدریس می کردم».
گاهی حتی جمعه ها هم دانش آموزان را به کلاس درس دعوت می کردم و به آنها درس می دادم.
در سال ۱۳۵۴ نظام جدید آموزشی را که - شامل خدمات و حسابداری، تجربی، ریاضی، ریاضی فیزیک، اقتصاد و فرهنگ و ادب بود - در اردکان اجرا کردیم.
از آنجا که بسیار شیفته معلمی و آموزگاری بودم همیشه تلاش می کردم چندین برابر وظیفه سازمانی کار می کردم، همچنین می کوشیدم در کنار تدریس، ادب و تربیت، نظم و وقت شناسی را هم به دانش آموزانم بیاموزم.
بی درنگ پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ با پیشنهاد و توصیه مرحوم آیت الله سید روح الله خاتمی به عنوان رئیس آموزش و پرورش معرفی شدم و این مسئولیت تا یکسال ادامه داشت.
بی اغراق این مدیریت یکساله در آن شرایط خاص، سخت ترین و دشوارترین تجربه کاری در همه سال های خدمتم بود! که شرح آن مجالی دیگر می طلبد.
از سال ۱۳۷۵ که بازنشسته شدم اوقات فراغتم را با باغبانی و پرورش گل و گیاه و مطالعه کتاب های مورد علاقه ام می گذرانم.
پنج فرزند داشتم که پسرم -محمدرضا- متأسفانه در آغاز جوانی بر اثر خونریزی مغزی درگذشت؛ بعد از این واقعه جانسوز تصمیم گرفتم که برای خیرات و گرامی داشت یاد و نام پسرم، یادگارهای خیری را بنا کنم؛ از جمله سه سالن در هنرستان آیت الله خاتمی (ره) ساختم و بر روی زمینی که میراث مرحوم پدرم بود آب انباری بنا کردم.
ناگفته نماند که مرحوم پدرم در زمان حیاتش هزینه ساخت سه آب انبار را در محدوده شهرستان اردکان تأمین کرده بود.
صحبت های آقای سنایی دلنشین و صمیمی بود و گاهی با بغض و گاه با لبخند همراه می شد، در میانه گفت و گو از شاگردان بسیار خود یاد می کرد که اکنون هرکدام در جای جای ایران و جهان مشغول خدمت و فعالیت هستند؛ به ویژه آنهایی که توانسته اند به مناصب درخشانی دست یابند و اینک در مشاغل و مناصب عالی همچون ستاره ای درخشان نورافشانی می کنند.
از جمله به عکسی که در گوشه اتاق نصب است اشاره می کند و می گوید: "این عکس مربوط به ملاقات مهندس سید محمد میرمحمدی استاندار پیشین یزد است که از جمله شاگردان بسیار خوب من بود و عید سال گذشته به دیدنم آمد...
« میرمحمدی در این عکس در حال دستبوسی از معلم دوران دبیرستان خود است.»
گفتگوی من با آقای سنایی - که بیشتر اردکانی ها او را به بزرگواری و نظم و پاکیزگی می شناسند - به پایان رسید در حالی که هنوز خواهان شنیدن خاطرات آموزنده و شنیدنی ایشان بودم که آن را به مجال و زمان مناسبتری موکول کردم.