سه شنبه شب، جشنواره سریالهای رمضانی تلویزیون کلید خورد و اولین قسمت از
دستپخت برنامهسازان رسانه ملی پخش شد. آنچه از این قسمتها قابل دریافت
بود، نه وجود آدمها و فضاهای منبعث از ماه مبارک رمضان، خصوصا قصههای با
کشف و شهود، بود و نه معنویت خاص این ماه و حال و هوای روحیه ساز و حال
خوب کن؛ بلکه روایتهایی بود تلخ و غم پراکن. مهمتر اینکه، اساسا هیچ کدام
به قول معروف چنگی به دل نزدند. اصولاً سریالها از همین قسمتهای ابتدایی
میبایست مخاطب را جذب کرده و او را ترغیب به تماشای ادامه کار کنند، حال
آنکه اینها قلابشان کج و کند است و فعلا مخاطب چندانی صید نکردهاند!
اثر
«محمدرضا آهنج»، شبکه سه، موضوعی مناسبتی دارد که برای قضاوت دقیقتر باید
قسمتهای بعدی آن را تماشا کرد. «برادران محمودی»، شبکه دو، در گرایش
تینایجری، از کار قبلیشان یعنی «سایه بان» عقبتر ظاهر شده و همان روند
قبل را تکرار کردند، با این تفاوت که «دلدار»، عشق تو در توی غلیظتری را
به تصویر میکشد و نگاه دختر و پسرها روی صورت هم مکث بیشتری دارد.
اما
از «بهرام بهرامیان»، شبکه یک، انتظار بیشتری میرفت که برآورده نشد،
البته تا اینجا! کاری شلوغ و در هم ریخته که غالباً مشکل میزانسن و قابهای
ناقص دارد. یک کپی دست چندم از سریال خانگی «شهرزاد». فاجعهتر از همه،
استفاده از کروماکی و پرده برای نشان دادن فضای خیابانیِ دوران پهلوی اول
است. حرکت ماشین در خیابان، که به نظر یک جک زیر ماشین گذاشتهاند و
سرنشینان گویی سوار بر اسب فقط بالا و پایین میروند، واقعاً باعث انبساط
خاطر میشود.
اجراها حتی از اجراهای استودیویی دهه بیست سینمای
آمریکا عقبتر است. کلاه مخملیها و جاهلهایی که ساخت و پرداختشان، لااقل
در اثر آهنج، حداقلی ست؛ با اینحال، نوع مدرن آنها در قامت حسام منظور
قابل تحملتر است. بدتر از همه، تنها زن چادری مورد تعقیب آژانهاست که زنی
مُنگول، بیسواد و مضحکه است. بگذریم! یکی دو شب دیگر تحمل میکنیم تا
شاید فرجی شود، وگرنه مثل بقیه سریالهای اخیر قید دیدنش را میزنیم.