در بیان شرح مبارزات حضرت آیتالله خامنهای علیه رژیم ستمشاهی، کمتر به نقش همسر مکرمه ایشان در آن دوران پرداخته شده است.
به گزارش پایگاه 598، در بیان شرح مبارزات حضرت آیتالله خامنهای علیه رژیم ستمشاهی، کمتر به
نقش همسر مکرمه ایشان در آن دوران پرداخته شده است. صفحه ریحانه پایگاه
KHAMENEI.IR در اینستاگرام به نقل از کتاب «شرح اسم» درباره همراهی خانم
منصوره خجسته باقرزاده، همسر مکرمه رهبر انقلاب در مبارزات ایشان علیه رژیم
پهلوی کتاب "شرح اسم" نوشته است: همسر صبور
زندگی مشترک آقای خامنهای و خانم خجسته شروع شده بود. نخستین خانه این
زوج، منزل شوهرخواهر سیدعلی خامنهای بود. دو اتاق از شیخ علی تهرانی اجاره
کردند. «چند ماهی منزل خواهرم بودیم… آقا شیخ علی آقا... ماهی ۶۰-۵۰ تومان
از ما اجاره میگرفت. البته دغدغهای نداشتم، چون او فشاری نمیآورد.»
فردای روز تبعید امام، جلسهای در خانه آقای قمی برگزار شد، ولی در آن
اتفاقی نیفتاد. به همسرش گفته بود که شاید از این نشست برنگردد، اما زندان
رفتنها، دربهدریها و تعقیب و گریزها، انزوا، سکوت، تبعید و دیگر
رخدادهای بعدی نشان داد که سنگینی سقف این زندگی مشترک روی ستونهای صبر و
پایداری این زن قرار دارد؛ زنی که از خانوادهای دارا به همسری طلبهای
ندار درآمده، و با حوادث زندگی با گشادهرویی برخورد میکند، مرد خانواده
را در ادامه راهی که بدان ایمان داشت و پای میفشرد استوارتر کرد. همسرم
«هیچ وقت اظهار نگرانی و گلهمندی از دست من نکرده، حتی مشوق من در قضایای
عدیدهای هم بوده [است.]مواقعی… بود که بعضی از افراد و گروههای مخفی از
اشخاص مهم و سطح بالا منزل ما رفت و آمد میکردند. من البته به همسرم
نمیگفتم که اینها کی هستند، اما او از نحوه رفت و آمد... میفهمید که
اینها اشخاصی مهم و حساس هستند. از من سوال نمیکرد، مرا نمیخواست
سوالپیچ کند... هیچگونه مخالفتی نداشت، بلکه کمک هم میکرد.» خانم خجسته
میگوید: «دوران مشقتبار و امتحان الهی بود و من خودم را برای تمام مشکلات
ممکن آماده کرده بودم و هرگز درباره هیچ چیز لب به شکوه نگشودم … فکر
میکنم بزرگترین نقش من حفظ جوّ آرامش در خانه بود؛ طوری که ایشان بتوانند
با خیال راحت به کارشان ادامه دهند. من سعی داشتم تا ایشان را از نگرانی در
مورد خود و فرزندانم دور نگه دارم.»
بیاختیار خندهام گرفت...
عواقب مبارزه با دستگاه حاکم یکی از مصائب بود، فقر و نداری گرفتاری بعدی.
بیپولی دوره اقامت در قم، در مشهد هم ادامه یافت؛ و اینبار در کنار همسری
که با طعم تلخ آن آشنا نبود. سختیهای بیپولی همچنان پابرجا بود.
سیدعلی خامنهای پس از بازگشت به مشهد، مباحث فقهی خود را با پدر پیگرفت.
صبحها راهی منزل قدیمی خود میشد و پس از پایان محفل علمی در اتاق باستانی
پدر، برای تدریس به مدرسه نواب میرفت.
اوایل زندگی مشترک بود. صبح که میخواست از خانه بیرون آید، همسرش گفته بود
که برای ظهر چیزی نداریم؛ فکری کن. و اکنون در کوچه پسکوچههای منتهی به
مدرسه نواب یادش آمد که چه سفارشی به او شدهاست.
«دست کردم توی جیبم. جیبهای بالا که هیچ نداشت... جیب پایین... حدود چهار
ریال یا چهار ریال و ده شاهی... بود... بیاختیار خندهام گرفت... و گفتم
الحمدلله... واقعاً هیچی نداشتم... این طور نبودم که مثلاً از فلان کس
بگیرم یا از توی بانک بردارم، نه. نه یک ریال ذخیره، نه یک امکان... در
چنین مواقعی خیلی به من فشار میآمد.»
روزی نبود که دغدغه معاش نداشته باشد. همیشه مقروض بود و اعداد این دیون
دائم افزایش مییافت. گاه اگر منبری میرفت و صاحب مجلس کرامتی نشان
میداد، صرف پرداخت قرضها میشد، و «باز هم پولم تمام میشد، باز هم وضع
زندگیام همانطور بود.