دستفروشانی هم بودند که این کتابها را میخریدند و به قیمت بالاتری به مشتریاش میفروختند.
شاید شما هم تجربه کرده باشید که کتابی خاص را در بساط یک دستفروش دیدهاید و با قیمتی مناسب آن را خریدهاید. من هم این اتفاق شیرین را چند بار تجربه کردهام. کتابی که سالها دنبال آن بودم را کنار خیابان دیدم. چند دهه از آخرین چاپش گذشته بود و دیگر چاپ نمیشد. اگر اشتباه نکنم، قیمت پشت جلدش دو ریال بود! با شوقی وصف ناشدنی آن را با مبلغ مناسبی خریدم. مبلغی که هم من راضی بودم و هم آن مرد دستفروش.
چند سالیست که در بساط دستفروشهای کتاب، دیگر کتابهای کهنه و کمیاب پیدا نمیشود. حس جذاب و جادوییِ جستجو در میان کتابهای رنگ و وارنگی که معلوم نبود چه سرگذشتی داشتهاند و چه خاطرههایی در پشت ظاهر آرامشان پنهان شده؛ جای خود را به کتابهای کپی شده، زیراکسی و قاچاق دادهاند.
کتابهایی که تازه چاپ شدهاند و هنوز روی پیشخوان کتابفروشیها قرار دارند؛ به طور همزمان در بساط دستفروشها هم دیده میشوند. علیالقاعده این دستفروشها با ناشران کتاب قرارداد خرید ندارند؛ پس ماجرا چیست؟
به این خبر دقت کنید:
« کارگروه صیانت از حقوق ناشران، مؤلفان و مترجمان اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران یک انبار دیگر کتاب قاچاق را در محدوده میدان سپاه کشف کرد. کتابهای ضبط شده از این انبار در حجم شش وانت نیسان است»!
طبق آنچه که در اخبار گفته شده؛ این شبکهی غیرقانونی، ۸۵۰ دستفروش را تغذیه میکرده!
این تنها یک نمونه از انبارهایی است که کشف شده. اگر حجم کتابهای انبارهای کشف شدهی دیگر و انبارهایی که هنوز کشف نشده را هم به این میزان اضافه کنیم(فارغ از انبارهایی که در شهرهای دیگر هم وجودشان محتمل است)؛ حساب کنید که چه حجم انبوهی از کتاب قاچاق در کشور وجود دارد. حالا این مطلب را در کنار اوضاع ناراحتکنندهی مالیِ ناشران کتاب قرار دهید.
اگر هنوز وضعیت اسفبار حاصل از قاچاق کتاب برایتان جا نیفتاده؛ این خبر را هم بخوانید:
«یک ناشر دانشگاهی برای مقابله با قاچاق کتاب و شناسایی نسخههای قاچاق کتابهایش آگهی دریافت مژدگانی به ازای ارائه هر نسخه قاچاق منتشر کرد.»!
به شدت اعتقاد دارم که رسیدگی به وضعیت فرهنگ (سوای مسئولیتی که مسئولین دارند)، در دست عموم مردم جامعه و بخصوص دوستداران فرهنگ است. شاید سادهترین کاری که یک خریدار یا دوستدار کتاب میتواند انجام دهد، این باشد که کتابِ دزدی خریداری نکند.
اگرچه در ظاهر تفاوتی نداشته باشد؛ اما مراقب باشید که غذای روحتان را از هرجایی تهیه نکنید. اگر میخواهید کتابی خریداری کنید، از کتابفروشی بخرید؛ همین! دلسوزیتان را برای کسانی بگذارید که در بدترین وضع مالی، همچنان برای اعتلای فرهنگ این کشور تلاش میکنند.
سود حاصل از کتابی که مؤلف برای نوشتن آن زحمت شبانهروزی میکشد؛ ناشر برای چاپ آن تلاش میکند و کتابفروشی که دغدغهی نشر فرهنگ را دارد، آن را توزیع میکند، نباید در جیب کسانی برود که دستگاه کپی خوبی دارند و صرفاً پول را میشناسند.
به یاد داشته باشیم که اگر به فرهنگ و محصولات آن اعتقاد داریم و آن را لازمهی زیستِ درستِ خود و نسلهای بعدمان میدانیم؛ بدون شک خودمان باید در حفظ و صیانت از آن بکوشیم.