حمیده در نخستین بازجوییها مدعی شد همسرش خودکشی کرده است. او گفت: من و شوهرم هشت سال قبل در شهرستان با هم ازدواج کردیم و برای زندگی به تهران آمدیم. زندگی بدی نداشتیم؛ اما چون بچهدار نمیشدیم، اختلافهایمان شدت گرفته بود. میثم بیکار بود. در این مدت من با خیاطی سعی کردم زندگی را بچرخانم. با وجود اینکه خانواده شوهرم من را به خاطر اینکه چهار سال از شوهرم بزرگتر بودم، تحقیر میکردند؛ اما من فقط به دلیل اینکه شوهرم را دوست داشتم، زندگی کردم. حتی به خاطر او موضوع ناباروریاش را به کسی نگفتم؛ چون در بین فامیل اعتمادبهنفسش را از دست میداد؛ بااینحال خانواده شوهرم که فکر میکردند مشکل از من است، از شوهرم میخواستند که من را طلاق بدهد.
صبح روز حادثه او بر سر اینکه چرا برای صبحانه کره نخریدهام، با من دعوا کرد و ناگهان به آشپزخانه رفت و با چاقو چند ضربه به سینهاش زد. من هم وحشتزده از همسایهها کمک خواستم.
این زن پس از بازداشت به اتهام قتل همسرش در دادگاه محاکمه و به درخواست مادرشوهرش به قصاص محکوم شد؛ اما حکم صادرشده در دیوانعالی کشور تأیید نشد. بهاینترتیب پرونده برای رسیدگی دوباره به شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
او در آن جلسه محاکمه که در شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران تشکیل شده بود، پای میز محاکمه ایستاد و در برابر قضات گفت: سامان مدتی بود اعتیادش را ترک کرده بود؛ اما قرص مصرف میکرد. او هر بار به بهانهای با من درگیر میشد. چون روز ششم عید جشن عروسی برادرزادهام بود، از شوهرم خواستم برای شرکت در جشن عروسی به شهرستان برویم؛ اما او بهانهگیری میکرد. همسرم چند بار نظرش را درباره رفتن به سفر تغییر داد و سر همین موضوع تا نیمهشب با هم درگیر بودیم.
من صبح زود برای خرید از خانه بیرون رفتم. وقتی به خانه برگشتم، برای سامان صبحانه آماده کردم. او وقتی دید کره نخریدهام، بار دیگر عصبانی شد. به او گفتم فراموش کردهام کره بخرم؛ اما او قبول نکرد و دعوا بالا گرفت. او در نهایت خودکشی کرد.
در نهایت کار به مراسم قسامه کشید و اولیایدم اعلام کردند 50 نفر از نزدیکان نسبی آنها حاضر به قسمخوردن هستند. سرانجام این 50 نفر هم قسم خوردند؛ بهاینترتیب وقت برای بیان آخرین دفاع از سوی متهم تعیین شد تا قضات دراینباره رأی خود را صادر کنند.