کد خبر: ۴۴۲۶۴۸
زمان انتشار: ۱۱:۰۷     ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
یادداشت؛
ح‌سین قدیانی
بهمن ۵۷ چند سال از استخدام رسمی پدرم در شرکت ایران‌کاوه- سایپادیزل فعلی- می‌گذشت! پدرم در این شرکت، از کارگری در سن ۱۷ سالگی شروع کرد و زمان شهادتش، به مدیریت بخش فروش یکی از محصولات رسیده بود! ناگفته نماند که بابااکبر، زمان شهادت، سنی بیش‌تر از ۲۹ سال نداشت! القصه! در مقطع منتهی به انقلاب، گویا وضع شرکت، خیلی خوب شده بود، تا آن‌جا که به قدمای ایران‌کاوه، هم خانه‌ی ویلایی خوبی می‌دادند، هم ماشین قابلی! خانه در منطقه‌ای خوب از مناطق تهران‌سر بود که نزدیک سر کار هم باشد! این ابوی محترم ما اما نه خانه را گرفت، نه ماشین را! علت؟! خودمان خانه داریم و خودمان ماشین داریم! ماشین ما آن زمان در مقطعی اپل بود و در مقطعی ژیان! هست الحمدلله اسناد و عکس‌هایش! و اما خانه‌ی ما در ابتدای جاده‌ساوه بود! یک خانه‌ی جنوبی یک‌اتاقه‌ی کوچک، واقع در پایین خط‌آهن تهران- تبریز! یعنی فقط چند محله بالاتر از آلونک‌های کوره‌های آجرپزی که البته به برکت نظام مقدس جمهوری اسلامی، هنوز هم دائر است! حال بماند که پدرم وقتی به جبهه رفت، فقط یک موتور هوندا داشت! و این هم بماند که وقتی پدربزرگم از حج، برایش یک دوربین حرفه‌ای فیلم‌برداری آورده بود، آن را برد حوزه‌ی هنری و تقدیم هم‌کاران هنری خود نظیر فرج‌الله سلحشور و مجید مجیدی کرد! پس ذهنیات خود را اصلاح کنید! ما گدا نبودیم! و جنگ اصلا به پدرم ربطی نداشت! پدرم به حیث قانونی می‌توانست آن خانه را بردارد ولی با آن‌که خودش خانه‌ی قابلی در محله‌ی قابلی نداشت، آن خانه را نخواست! پس ما نه فقط گدا نبودیم، بل‌که یک پدری داشتیم که چشمش از مال و منال دنیا سیر بود! ناگفته پیداست که پدرم نه حقوق‌دان بود و نه صدالبته سرهنگ! و هرچند «بسیجی شهید» شناخته می‌شود ولی پدرم تحت هیچ عنوان رسمی یا عرفی، حتی بسیجی هم نبود! نبود، چرا که بعد از انقلاب هم با شلوارک می‌رفت کوه! نبود، چرا که حتی دهه‌ی ۶۰ هم اهل فیگور نبود! نبود، چرا که مردمی بود! کجا بسیجی است آن ابله که توهم زده نقد امثال ولایتی و حداد و همین سرلشکر، نقد خداوند است؟! آقای روحانی! آقای فیروزخان! آقای معاون اول! والله هروقت سخن از ویلاهای شما می‌شود، نمی‌دانم رحمت بفرستم به روح پدرم یا لعنت؟! اما یک‌چیز را خوب می‌دانم و هیچ کاری هم با فرزندان شهدای دیگر ندارم! و آن این است؛ شماها سوءاستفاده کردید از صدق و صفا و سادگی پدر من! و از این‌که حقیر، دهه‌ی ۶۰ طفلی بیش نبودم! عقل و سن الانم را داشتم، حتما مانعش می‌‌شدم! تا بفهمید ما مسخره‌ی شما نیستیم! گدا هم نیستیم...
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۱
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها