بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
«یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الاْ َرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ* هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الاْ ُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلال مُبِین* وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ* ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ؛ آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همواره تسبیح خدا میگویند، خداوندی که مالک و حاکم است و از هر عیب و نقصی مبرا، و عزیز و حکیم است! او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده، رسولی از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها میخواند و آنها را تزکیه میکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت میآموزد و مسلّماً پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند. و (همچنین) رسول است بر گروه دیگری که هنوز به آنها ملحق نشدهاند و او عزیز و حکیم است! این فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) میبخشد، و خداوند صاحب فضل عظیم است». (جمعه/ 1 تا 4)
هدف بعثت پیامبر
این سوره نیز، با تسبیح و تقدیس پروردگار شروع میشود، و به قسمتی از صفات جمال و جلال و اسماء حسنای او اشاره میکند که، در حقیقت مقدمهای است برای بحثهای آینده.
میفرماید: «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است پیوسته تسبیح خدا میگویند و با زبان حال و قال او را از تمام نقایص و عیوب پاک میشمرند» (یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الاْ َرْضِ).
«همان خداوندی که مالک و حاکم است، و از هر عیب و نقصی مبرا است» (الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ).
«خداوندی که عزیز و حکیم است» (الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ).
و به این ترتیب، نخست، بر «مالکیت و حاکمیت» و پس از آن، «منزه بودن او از هرگونه ظلم، ستم و نقص» تأکید میکند، زیرا با توجه به مظالم بیحساب ملوک و شاهان، واژه «مَلِک» تداعی معانی نامقدسی میکند که، با کلمه «قُدُّوس» همه شستشو میشود.
و از طرفی، روی «قدرت» و «علم» که دو رکن اصلی حکومت است، تکیه نموده، و چنان که خواهیم دید، این صفات ارتباط نزدیکی به بحثهای آینده این سوره دارد، و نشان میدهد، انتخاب اوصاف حق، در آیات مختلف قرآن، روی حساب، نظم و رابطه خاصی است.
درباره تسبیح عمومی موجودات جهان، قبلاً بحثهای مشروحی داشتهایم.
بعد از این اشاره کوتاه و پرمعنی به مسأله توحید و صفات خدا، به مسأله بعثت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) و هدف از این رسالت بزرگ، که در ارتباط با عزیز، حکیم و قدوس بودن خداوند است، پرداخته چنین میگوید: «او کسی است که در میان درس نخواندهها رسولی از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها بخواند» (هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الاْ ُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ).
و در پرتو این تلاوت «آنها را از هرگونه شرک، کفر، انحراف و فساد پاک و پاکیزه کند، و کتاب و حکمت بیاموزد» (وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ).
چرا که «آنان پیش از آن به طور مسلّم در ضلال مبین و گمراهی آشکاری بودند» (وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلال مُبِین).
جالب این که: بعثت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) را با آن ویژگیهایی که جز از طریق اعجاز نمیتوان تفسیر کرد، نشانه عظمت خدا و دلیل بر وجود او گرفته، میگوید: خداوند همان کسی است که چنین پیامبری را مبعوث کرد، و چنین شاهکاری را در آفرینش به وجود آورد!
«أُمِّیِّینَ» جمع «أُمّی» به معنی «درس نخوانده» است منسوب به «امّ» (مادر) یعنی: مکتبی جز مکتب دامان مادرش را ندیده است.
و بعضی آن را به معنی «اهل مکّه» دانستهاند، زیرا «مکّه» را «امّ القری» (مادر آبادیها) مینامیدند، ولی این احتمال بعید به نظر میرسد، چرا که نه پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) تنها مبعوث به اهل «مکّه» بود، و نه سوره «جمعه» در «مکّه» نازل شده است.
بعضی از مفسران نیز، آن را به معنی «امت عرب» در مقابل «یهود» و دیگران تفسیر کردهاند، و آیه 75 سوره «آل عمران» را شاهد بر این معنی میدانند که میگوید: قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی الاْ ُمِّیِّینَ سَبِیْلٌ: «یهود گفتند ما در برابر امیین (غیر یهود) مسؤل نیستیم».
اگر این تفسیر را هم بپذیریم، به خاطر آن است که «یهود» خود را اهل کتاب و با سواد میدانستند و امت عرب را بیسواد و درس نخوانده.
بنابراین، تفسیر اول از همه مناسبتر است.
قابل توجه این که، میگوید: پیامبر اسلام از میان همین گروه و همین قشر درس نخوانده، برخاسته تا عظمت رسالت او را روشن سازد، و دلیلی باشد بر حقانیت او؛ چرا که کتابی مثل قرآن با این محتوای عمیق و عظیم، و فرهنگی چون فرهنگ اسلام، محال است زائیده فکر بشر باشد، آن هم بشری که نه خود درس خوانده، و نه در محیط علم و دانش پرورش یافته است.
این نوری است که از ظلمت برخاسته، و باغ سرسبزی است که، از دل کویر سر برآورده، و این خود معجزهای است آشکار، و سندی است روشن بر حقانیت او.
در آیه فوق، هدف این بعثت را در سه امر خلاصه کرده که، یکی جنبه مقدماتی دارد و آن «تلاوت آیات الهی» است، و دو امر دیگر یعنی «تهذیب و تزکیه نفوس» و «تعلیم کتاب و حکمت» دو هدف بزرگ نهایی را تشکیل میدهد.
آری، این پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمده است که، انسانها را هم در زمینه علم و دانش، و هم اخلاق و عمل، پرورش دهد، تا به وسیله این دو بال، بر اوج آسمان سعادت پرواز کنند، و مسیر الی اللّه را پیش گیرند، و به مقام قرب او نائل شوند.
رابطه تزکیه و تعلیم/ تفاوت کتاب و حکمت
این نکته نیز، شایان توجه است که: در بعضی از آیات قرآن، «تزکیه» مقدم بر «تعلیم» و در بعضی،«تعلیم» مقدم بر «تزکیه» شمرده شده، یعنی از چهار مورد، سه مورد «تربیت» مقدم بر «تعلیم» مقدم است، و در یک مورد «تعلیم» بر «تربیت» مقدم.
این تعبیر، ضمن این که نشان میدهد این دو امر در یکدیگر تأثیر متقابل دارند (اخلاق» زائیده «علم» است همان گونه که «علم» زائیده «اخلاق» است) اصالت تربیت را مشخص میسازد، البته، منظور علوم حقیقی است، نه اصطلاحی در لباس علم.
فرق میان «کتاب» و «حکمت» ممکن است این باشد که: اولی اشاره به قرآن و دومی به سخنان پیامبر (صلی الله علیه وآله) و تعلیمات اوست که، «سنت» نام دارد.
و نیز ممکن است «کتاب» اشاره به اصل دستورات اسلام باشد، و «حکمت» اشاره به فلسفه و اسرار آن.
این نکته نیز قابل توجه است که: «حکمت» در اصل، به معنی منع کردن به قصد اصلاح است، و لجام مرکب را از این جهت «حکمه» (بر وزن صدقه) گویند که، او را منع و مهار کرده، و در مسیر صحیح قرار میدهد.
بنابراین، مفهوم آن دلائل عقلی است، و از اینجا روشن میشود که ذکر کتاب و حکمت پشت سر یکدیگر، میتواند اشاره به دو سرچشمه بزرگ شناخت، یعنی «وحی» و «عقل» بوده باشد، یا به تعبیر دیگر، احکام آسمانی و تعلیمات اسلام، در عین این که از وحی الهی سرچشمه می گیرد، با ترازوی عقل قابل سنجش و درک میباشد (منظور کلیات احکام است).
عصر جاهلیت قوم عرب/ مراسم نماز و نیایش با کف زدن در خانه خدا
و اما «ضَلال مُبِین» (گمراهی آشکار) که در ذیل آیه، به عنوان سابقه قوم عرب بیان شده، اشاره سربسته و پرمعنایی است به عصر جاهلیت که، گمراهی بر سراسر جامعه آنها حکم فرما بود، چه گمراهی از این بدتر و آشکارتر که: بتهایی را که از سنگ و چوب با دست خود میتراشیدند، پرستش میکردند و در مشکلات خود، به این موجودات بیشعور پناه میبردند.
دختران خود را با دست خویش زنده به گور میکردند، سهل است، به این عمل، فخر و مباهات نیز میکردند که، نگذاردیم ناموسمان دست بیگانگان بیفتد!.
مراسم نماز و نیایش آنها کف زدن و سوت کشیدن در کنار خانه کعبه بود، و حتی زنان به صورت برهنه مادرزاد بر گرد خانه خدا طواف می کردند و آن را عبادت می شمردند!
انواع خرافات و موهومات بر افکار آنها حاکم بود، و جنگ و خونریزی و غارتگری، مایه مباهاتشان.
زن در میان آنها متاع بیارزشی بود که، حتی روی آن قمار میزدند! و از سادهترین حقوق انسانی محروم بود.
کینهها و عداوتها را پدران به ارث به فرزندانشان منتقل میکردند، و به همین دلیل، خونریزی و کشت و کشتار، یک امر عادی محسوب میشد.
آری، پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمد و آنها را از این ضلال مبین، به برکت کتاب و حکمت نجات داد، تعلیم داد و تربیت نمود، و به راستی نفوذ در چنین جامعه گمراهی، خود یکی از دلائل عظمت اسلام و معجزه آشکار پیامبر بزرگ ما است.
اما از آنجا که پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) تنها مبعوث به این قوم «امّی» نبود، بلکه دعوتش همه جهانیان را دربر میگرفت، در آیه بعد میافزاید: «او مبعوث به گروه دیگری از مؤمنان نیز هست که هنوز ملحق به اینها نشدهاند» (وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمّا یَلْحَقُوا بِهِمْ).
اقوام دیگری که بعد از یاران پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) پا به عرصه وجود گذاردند، در مکتب تعلیم و تربیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) پرورش یافتند، و از سرچشمه زلال قرآن و سنت محمّدی(صلی الله علیه وآله) سیراب گشتند، آری، آنها نیز مشمول این دعوت بزرگ بودند.
به این ترتیب، آیه فوق تمام اقوامی را که بعد از صحابه پیامبر(صلی الله علیه وآله) به وجود آمدند، از عرب و عجم شامل میشود.
در حدیثی میخوانیم: هنگامی که پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) این آیه را تلاوت فرمود، سؤال کردند: اینها کیانند؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله) دست خود را بر شانه سلمان گذارد، و فرمود: لَوْ کانَ الاِْیْمانُ فِی الثُّرَیّا لَنالَتْهُ رِجالٌ مِنْ هؤُلاءِ: «اگر ایمان در ثریا (ستاره دوردستی که در این زمینه ضربالمثل است) باشد، مردانی از این گروه (ایرانیان) به آن دست مییابند».
و از آنجا که همه این امور، از قدرت و حکمت خداوند سرچشمه میگیرد، در پایان آیه میفرماید: «او عزیز و حکیم است» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
سپس، به این نعمت بزرگ، یعنی بعثت پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) و برنامه تعلیم و تربیت او اشاره کرده، میافزاید: «این فضل خدا است که به هر کس بخواهد و لایق ببیند میبخشد، و خداوند صاحب فضل عظیم است» (ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ).
در حقیقت، این آیه، همانند آیه 164 سوره «آل عمران» است که میگوید: «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِیْنَ إِذْ بَعَثَ فِیْهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیْهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلال مُبِیْن» و همه چیز آن، تقریباً شبیه آیات مورد بحث است.
بعضی نیز احتمال دادهاند: ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ: «این فضل الهی است» اشاره به اصل مقام نبوت باشد که، خداوند این مقام را به هر کس که شایسته بداند میدهد.
ولی، تفسیر اول، مناسبتر است، هر چند جمع میان هر دو نیز ممکن است، که هم رهبری پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای امت فضل الهی است و هم مقام نبوت برای شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله).
ناگفته پیدا است، تعبیر: مَنْ یَشاءُ: «هر کس را بخواهد» مفهومش این نیست که خدا بیحساب، فضل و مرحمت خود را به کسی میدهد، بلکه مشیت در اینجا توأم با حکمت است، همان گونه که توصیف خداوند را به عزیز و حکیم، در نخستین آیه سوره، این مطلب را روشن ساخته.
امیر مؤمنان علی(علیه السلام) نیز در تشریح این فضل بزرگ الهی میفرماید: فَانْظُرُوا إِلی مَواقِعِ نِعَمِ اللّهِ عَلَیْهِمْ، حِینَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ رَسُولاً، فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طاعَتَهُمْ، وَ جَمَعَ عَلی دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ، کَیْفَ نَشَرَتِ النِّعْمَةُ عَلَیْهِمْ جَناحَ کَرامَتِها، وَ أَسالَتْ لَهُمْ جَداوِلَ نَعِیمِها، وَ الْتَفَّتِ الْمِلَّةُ بِهِمْ فِی عَوائِدِ بَرَکَتِها فَأَصْبَحُوا فِی نِعْمَتِها غَرِقِینَ، وَ فِی خُضْرَةِ عَیْشِها فَکِهِینَ:
«به نعمتهای خداوند بر این امت بنگرید! در آن زمان که رسولش را به سوی آنها مبعوث کرد، اطاعت آنها را به آئینش جلب کرد، و با دعوتش آنها را متحد ساخت، بنگرید چگونه این نعمت بزرگ پر و بال کرامت خود را بر آنها گسترد، نهرهای مواهب خویش را به سوی آنان جاری ساخت، و آئین حق با تمام برکاتش، آنها را در برگرفت، آنها در میان نعمتهایش غرقند، و در زندگانی خرمش شادمانند».